document.write(d);
Thursday May 18 , 2006
admin@donyayema.org
document.write(fdayName[now.getDay()]);
پنج شنبه 28/2/1385
1385-02-24
« امپریالیسم» از کجا آمده است؟
* رودز، فاتح انگلیسی آفریقا: امپراطوری مسئله عادی « نان و پنیر» است. اگر بخواهی از جنگ داخلی جلوگیری کنی باید سیاست امپریالیستی در پیش گیری.* نئوکان های آمریکا: با نزديک شدن به پايانه قرن بيستم ايالات متحده امريکا به قدرت فائق جهان بدل شده است. با رهبری جهان غرب در جنگ سرد و حصول پيروزی، امريکا با يک فرصت و يک چالش روبروست.*ما ميخواهيم اين وضع تغيير کند. ما برخاستهايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريم.المیرا مرادی« امپریالیسم» از کجا آمده است؟تعریف اول:سالیانی قبل از آنکه جان هابسن (اقتصاددان لیبرال اوایل قرن بیستم انگلیس ) یا رودولف هلیفردینگ، روزا لوکزامبورگ، بوخارین و لنین - یعنی اولین متفکرینی که مسئله«امپریالیسم» را طرح کرده و آنرا شکافته اند - بر این مسئله کار کنند، سیسیل رودز (Rhodse) «فاتح انگلیسی آفریقا» و بنیانگذار رودزیا (زیمبابوه کنونی) در بیانی بسیار روشن و ساده « امپریالیسم» را توضیح داده است. رودز در خاطرات خود می نویسد:" دیروز در محله فقیر نشین « ایست اند لندن» در تجمع و تظاهرات بیکاران شرکت کرده بودم. به سخنان خشم آگین آنان که صرفا فریاد « نان، نان» بود، گوش فرا دادم و در پایان، در راه بازگشت به منزل، درباره صحنه ای که دیده بودم به فکر فرو رفتم و آنجا بود که بیش از پیش به اهمیت«امپریالیسم» پی بردم . عقیده راسخ من ، یافتن راه حلی برای معضل اجتماعی است، یعنی برای نجات 40 میلیون ساکنین بریتانیا از یک جنگ داخلی خونین، ما سیاستمداران استعماری باید سرزمین های جدیدی برای اسکان جمعیت اضافی پیدا کنیم و بازارهای جدیدی برای کالاهای تولید شده در صنایع و معادن خود فراهم آوریم. همانگونه که همیشه گفته ام، امپراطوری مسئله عادی « نان و پنیر» است. اگر بخواهی از جنگ داخلی جلوگیری کنی باید سیاست «امپریالیستی» در پیش گیری. " (1) 1- Michel Beaud: A History of Capitalism. MR Press-2001, pp 159-16تعریف دوم:*پروژه برای قرن جدید امريكايی : The Project for New American CenturyStatement of Principlesبيانيه پيرامون اصول ارزشی ما برخاستهايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريمسوم جون 1997سياست دفاعی ايالات متحده امريکا دستخوش سرگردانی است. محافظهکاران سياستهای نامنسجم دولت کلينتون را مورد انتقاد قرار داده اند. آنها در برابر توصيههای انزواجويانهای که در طيف خودیها مطرح ميشود نيز مقاومت میکنند. با اين حال محافظهکاران هنوز يک ديدگاه استراتژيک قابل اعتماد از نقش امريکا در جهان ارائه نکرده اند. آنها اصول راهنمای سياست خارجی امريکا را عرضه نکردهاند. آنها اجازه دادهاند که اختلافات پيرامون تاکتيکها، توافق روی اهداف استراتژيک را مبهم کند. آنها هم چنين برای بودجه دفاعی که بتواند امنيت امريکا را تامين کند و حافظ منافع امريکا در قرن جديد باشد نجنگيدهاند. ما ميخواهيم اين وضع تغيير کند. ما برخاستهايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريم.با نزديک شدن به پايانه قرن بيستم ايالات متحده امريکا به قدرت فائق جهان بدل شده است. با رهبری جهان غرب در جنگ سرد و حصول پيروزی، امريکا با يک فرصت و يک چالش روبروست. آيا ايالات متحده امريکا اين را در مد نظر دارد که بر موفقيتهایی که تا کنون به دست آورده تکيه کند؟ آيا ايالات متحده امريکا مساله شکل دهی قرن تازه را در راستای مطلوب اصول مورد قبول و منافع امريکا حل کرده است؟ ما در معرض خطر از دست دادن فرصت و واماندن از اين چالشيم. هم در زمينه نظامی و هم در عرصه سياست خارجی ما از منابعی مصرف میکنيم که دولتهای قبلی فراهم کرده اند. کاهش مصارف امور خارجی و دفاعی، بی توجهی به ابزارهای سياست گذاری و نيز رهبری غير ثابت، هرچه میگذرد حفظ نفوذ امريکا در اقصی نقاط جهان را با دشواری بيشتری مواجه میکند و توجه به مزايای کوتاه مدت بازرگانی ملاحظات استراتژيک را تحت الاشعاع قرار میدهد. از اين روی قابليت ملت مان برای مواجه با خطراتی که هم اکنون آن را تهديد میکند، و نيز توانايیهای آن را برای چالشهای کلانتری که پیش رو است، را به مخاطره میافکنيم. به نظر ميرسد ما عوامل اساسی موفقيت دولت ريگان را از ياد برده ايم: يک نيروی نظامی قوی و آماده ی رودررويی با چالشهای حال و آينده؛ يک سياست خارجی که بی باکانه و آگاهانه اصول ارزشی امريکايی را در خارج کشور ترويج کند؛ يک رهبری ملی که بپذيرد ايالات متحده مسئوليت جهانی (global) دارد. البته ايالات متحده امريکا بايد در زمينه چگونگی اعمال قدرت خود حازم باشد. ولی ما نمیتوانيم با خيال راحت از قبول مسئوليتهای رهبری جهانی يا از قبول هزينههای ناشی از اعمال اين مسئوليت شانه خالی کنيم. نقش امريکا در حفظ صلح و امنيت در اروپا، آسيا و در خاورميانه حياتی است. اگر ما از برخی مسئوليتهايی که داريم شانه خالی کنيم عليه منافع بنيادين خود عمل کرده ايم. تاريخ قرن بيستم بايد به ما آموخته باشد که شکل دهی به اوضاع، قبل از اينکه بحران فرارسد، حائز اهميت است و اين نيز حائز اهيمت است که با تهديدها بايد، قبل از آن که دهشتناک شوند، رودررو شويم. تاريخ قرن بيستم بايد به ما آموخته باشد که آرمانخواهی رهبری امريکايی – برجهان - را در آغوش فشاريم. هدف ما اينست که به امريکائيان يادآور شويم که زمان نيتجه گيری از اين درسها فرارسيده است. استنتاجهای چهارگانه ما چنيناند: 1. ما نياز داريم که بودجه نظامی خود را به طور قابل ملاحظه افزايش دهيم هرگاه خواسته باشيم امروز به مسئوليتهای گلوبال خود عمل کنيم و يا بخواهيم در آينده نيروهای مسلح مدرن داشته باشيم. 2. ما بايد پيوندهای خود را با متحدين خود مستحکم کنيم و با رژيمهايی به چالش برخيزيم که با منافع و ارزشهای ما خصومت میورزند. 3. ما بايد امر آزادی سياسی و اقتصادی را در خارج امريکا رواج دهيم.4. ما بايد برای تامين نقش بیبديل امريکا در حفظ و گسترش يک نظم بينالمللی - به گونهای که با امنيت، با رفاه و با اصول ارزشی آن سازگار باشد - مسئوليت بپذيريم. چنين سياست ريگان منشانهای در زمينه تقويت قدرت نظامی و صراحت اخلاقی ممکن است اين روزها زياد جلوهنمايی نکند، اما اينها همه ضروری است هرگاه بخواهيم بر پيروزیهای خود در قرنی که گذشت تکيه و امنيت و عظمت ايالات متحده در قرن آينده را تضمين کنيم.(2) اليوت آبرامز – گری باوئر – ويليام ج. بنت – جب بوش – ديک چينی – اليوت ا. کوهن – ميج دک تر – پائولا دوبريانسکی – استيو فوربز – آرون فريدبرگ – فرانسيس فوکوياما – فرانک گفنی – فرد سی. آيکل – دونالد کاگان – زلمی خليل زاد – آی. لوئيس ليبی – نورمن پودهورتز – دن کويل – پيتر دبليو. رودمن – استيفان پی. روزن – هنری اس. روئن – دونالد رامزفلد – وين وبر – جرج ويگل – پل ولفوويتس * اشاره: پروژه برای قرن امريكايی نو The Project for New American Century سازمانی غيرانتفاعی است كه در بهار سال 1997 تاسيس شده و هدف آن تامين رهبری امريكا بر جهان To promote American global leadership است. بيانيهای كه در بالا ترجمه آنرا خواندید ، سندی است كه تشكيل دهندگان اين سازمان در بدو تاسيس آن انتشار دادهاند. اكثر اعضای موسس پس از انتقال قدرت به جمهوريخواهان در راس پنتاگون و ساير نهادهای موثر در تصميم گيریهای استراتژيك ايالات متحده امريكا قرار گرفتند.بشریت بر سر دو راهیدو مطلبی که در سطور فوق آمد ، تعریفی است که امپریالیست ها از خود بدست داده اند و آنگونه که شاهد بودید، ترم «امپریالیسم» زادهء تفکر "چپ" نمی باشد، گرچه «چپ ها» همت فراوانی برای باز کردن مفهوم آن به خرج داده اند.ایالات متحده آمریکا، قبل از پایان جنگ دوم جهانی استراتژی بزرگ خود را جهت سلطه ی امپریالیستی بر جهان ابداع کرده بود و طی شصت سال گذشته پس از پایان جنگ دوم، قدم های موثری را در جهت تکوین سلطه خود بر جهان برداشته است.اینک، در حال حاضر و در آستانه قرن بیست و یکم و درپی پایان « جنگ سرد» ، ایالات متحده آمریکا ادعا دارد، جامعه بین المللی به نظم جدیدی محتاج است:یک امپراطوری جهانی، یک قدرت فوق العاده که قادر باشد از سوی همهء کشورها و مردم دنیا صحبت کند، قدرتی که آمادگی دارد تا با بکارگیری نیروی نظامی و قدرت اقتصادی خود در مقابل تمامی نیروهای عصیانگر که از منافع خود دفاع می نمایند، دست به سرکوب زند.آنان می گویند تنها یک کشور در جهان است که می تواند این وظابف را انجام دهد: ایالات متحده آمریکا. به این جهت در آغاز قرن بیست و یکم ، بشریت تحت این فشار قرار خواهد گرفت که از دو راه زیر یکی را انتخاب نماید:- فرمانروایی بی چون و چرای «امپراطوری» که توسط ایالات متحده در جهان نهادینه می شود، را بپذیرد و یا- نظم نوین جهانی «امپراطوری» را که جهت سلطه بر جهان ابداع شده است را نپذیرد و به عبارت دیگر خارج از این نظم قرار گیرد.انتخاب با ماست.---------------2- http://www.newamericancentury.org/statementofprinciples.htm
المیرا مرادی
923
Copyright © 2006 donyayema.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر