۱۳۹۳ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

آسمان به ریسمان نتوان بافت

آسمان به ریسمان نتوان بافت

hasibi mahammad 24012012 


تاریخ 18 مردادماه 1393
محمد حسیبی


آقای محسن حکیمی؛
تعبیر و تفسیر و حتا نوشته ای جوابگونه به مقاله اخیر شما زیر عنوان همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین در لینک زیر:
بخصوص از قسمتی که نوشته اید " اما اصل مسئله: به بعد بدون اغراق نیازمند نوشتن مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما خوشبختانه اجزا و بخش های این مثنوی بارها و بارها توسط صدها مورخ و تحلیلگر صاحب نام در جوامع روشنفکری جهان نوشته و گفته شده است. بنابراین، نیازی به شرح کشاف از سوی این نگارنده نیست. نگارنده در این کوتاه سخن اشاراتی به بخش آغازین نوشتار شما خواهد کرد:
اول – نگاهی به عنوانی که برای مقاله خود برگزیده اید: همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین که آدمی را در همان شروع میخکوب می کند. زیرا چگونه ممکن است خواننده ای« حمایت از مقاومت مردم فلسطین» توسط میلیون ها مردم جهان از روشنفکر گرفته تا مردمان عادی، از مسلمانان روشنفکر گرفته تا بسیاری از یهودیان روشنفکر، از بی دینان گرفته تا دینداران . . . و خلاصه از دست راستی ها گرفته تا دست چپی های بی شمار را «همسویی با ارتجاع مذهبی» تلقی کند؟ برای مثال خوانندهِ میخکوب شده از عنوان برگزیده شما از خود می پرسد مگر روشنفکرهای برجسته کشورهای مختلف جهان مثل طارق علی(Tariq Ali)، سمیر امین(Samir Amin)، نورمن فینکلستین(Norman Finkelstein)، ایمی گودمن(Amy Goodman)، کریس هجز(Chris Hedges)، کریستوفر گانس(Christopher Gunness)، هنری سیگمن(Henry Siegman)، میکو پلد (Miko Peled)، نوام چامسکی و ده ها و صدها شخصیت سرشناس یهودی و غیر یهودی دیگر نیز راه «همسویی با ارتجاع مذهبی» را این روزها پیش گرفته اند؟. در زیر 9 لینک از صدها لینک موجود را به حضورتان ارائه می دهم، به این امید که مصاحبه کنندگان و مصاحبه شوندگان در این کلیپ ها را نیز موعظه کرده، به راه راست هدایت فرمایید تا دست از «همسویی با ارتجاع مذهبی» البته به زعم شما بردارند:                                                                                                                                                                                                                                              
دوم – در آن روزی که نوشته اولیه به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!                                       (https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha127.pdf) با امضای بسیاری از افراد سرشناس درونمرزی و برونمرزی و بعضا ناشناس منتشر شد در پایین آن آمده بود:
"در صورت موافقت با این بیانیه، امضای خود را به نشانی felestineazad@gmail.com بفرستید."
اینجانب نه تنها امضای خود را که با آن متن به هیچ عنوان موافق نبودم برای درج نفرستادم بلکه بلافاصله سعی کردم با دوستان گرامی دکتر فریبرز رئیس دانا و دکتر ناصر زرافشان تماس گرفته و از چند و چون ماجرای متن بسیار نادرستی که پیش رویم بود و توسط آن دو دوست نیز امضا شده بود جستجو کنم. تماس با دکتر رئیس دانا ممکن نشد، اما توانستم با دکتر زرافشان صحبت کنم. ایشان دقیقا به همان ترتیبی که خود دلیل پس گرفتن امضایشان را یکی دو روز بعد از تلفن من منتشر نمودند مرا از کمّ و کیف قضیه آگاه ساختند) نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha133.pdf
در همان تلفن از دکتر زرافشان پرسیدم چه کسی این بیانیه را نوشته بود؟. ایشان جواب دادند نمی دانم باید بپرسم. معلوم بود که نمی خواهد از وی نامی به میان آورد. گفتم هرکس که باشد به نظر من یک نفوذی از سوی اسرائیل است و حتا اگر عضو کانون هم باشد جا دارد چنانچه منشور کانون نویسندگان اجازه دهد وی را طرد کنند و حتا او را رسما و علنا به مردم ایران معرفی کنند.
قبل از آنکه دستم به دامان دکتر رئیس دانا برسد" تکذیبه و پس گرفتن امضا از طرف ایشان منتشر شد. نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha129.pdf
سوم – شما نوشته اید:

اکنون که گرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!» تا حدودی فرو نشسته است راحت تر می توان در باره ی این بیانیه سخن گفت. پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم. اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم.
ایکاش اجازه می دادید گرد و خاک ها در اینباره به کلی فرو نشیند و به کلی فراموش شود، اما خوب پیداست که شما عمدا به دنبال گرد و خاک کردن تازه ای از طریق بافتن آسمان به ریسمان می گردید. متأسفانه تصمیم گرفته اید گرد و خاک تازه ای به پا کنید. در پاراگراف بالا آمده است « پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم.». انصاف بدهید و خود ملاحظه کنید که در همین دو جمله چند استخوان لای زخم گذاشته اید مثلا:
  1. 1.پیش نویس را به کدامیک از دوستان ارسال نمودید؟.
  2. 2.چرا آن دوستان را مخیّر داشته اید که " خود اگر لازم بدانند اعلام کنند؟ من اگر واژه یا واژه های دیگری به کار نبرم دستکم باید بگویم نوعی از زیرکی کاملا ویژه و سوآل برانگیزی در این جمله شما می بینم!
  3. 3.منظور از ملحوظ داشتن نظرات آنان چیست؟ آنان چه کسانی بودند؟ نظراتشان چه بود که شما ملحوظ داشتید؟
  4. 4.آنجا که نوشته اید برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد آن دوستان دیگری که پس از ملحوظ داشتن نظرات دوستان اول، بیانیه را دریافت نمودند چه کسانی بودند؟ آیا آنها هم نظریاتی را ملحوظ نمودند یا نه؟. اگر جواب مثبت است چه کسانی بودند و نظراتشان چه بود؟ آیا نظراتشان ملحوظ شد؟ ملحوظ نشد؟ داستان از چه قرار بود؟
  5. 5.اگر تهیه آن بیانیه چنانکه نوشته اید واقعا حاصل شور و مشورتِ جمعیِ امضا کنندگان بوده چه نیازی به اینهمه صغرا کبرا چیدن بود که در نتیجه بتوانید بنویسید " به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود" مگر معنا یا معناهای دیگری هم وجود دارد که جنابعالی از شرح آنها خودداری می ورزید؟
  6. 6.چرا نوشته اید " با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم." به نظر می رسد بسیاری از مشکلات در لابلای آن صغرا کبرا چیدن ها و آسمان به ریسمان بافتن ها پنهان مانده است. اگر نباید مسئولیت بیانیه را به این معنا و با این همه به عهده بگیرید چرا به عهده می گیرید؟ آیا خواسته اید میزان فداکاری خود را به نمایش بگذارید؟ منظورتان چیست؟. اگـــر باید به عهـــده می گرفتید چـــــرا آن را رک و پوست کنده بیان نکرده اید؟ در بخش بعدی که نوشته اید "اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم." پیداست دو موردی که منظور نظر آنجناب است چندان هم در ردیف حواشی این متننبوده، بلکه خود دلیلی است برای آسمان به ریسمان بافتن های پیش از آن. در هرصورت در مورد آنچه آن را حواشی این متن نامیده اید چنین نوشته اید:
1-آقای ناصر زرافشان پس از امضای بیانیه ی فوق توضیحی را منتشر کرد و مخالفت خود را با بخش پایانیِ آن (در مورد حماس) اعلام کرد. مخالفتِ بعدی و حتا پس گرفتن امضا حق تمام امضاکنندگان یک بیانیه¬ی دسته جمعی است و در این نکته جای هیچ بحثی نیست. اما مسئله باید همان گونه که رخ داده است بیان شود. آقای زرافشان این کار را نکرده است. ایشان در آغاز توضیح خود نوشته است: «در جمعی که به منظور بحث پیرامون موضوعی غیر از فلسطین و اسرائیل و حملات اسرائیل به غزه گرد هم آمده و سرگرم مذاکره در آن باره بودند، بیانیه ای به وسیله یکی از حاضران زیر عنوان «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید» به گردش درآمد. و چون عنوان و فحوای کلی آن، محکومیت جنایات جنون آمیز صهیونیست ها علیه مردم غزه بود و جمع یادشده نیز سرگرم بحث پیرامون مساله دیگری بود، متاسفانه بدون دقت در کل متن، بیانیه مورد بحث امضاء و دست به دست رد شد.» مطلقاً چنین نبود. توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند. طرح مسئله به این صورت که گویا کسی خواسته است از «سرگرم بحث بودنِ» حاضران در جلسه سوءِ استفاده کند و از آنان امضا بگیرد نه تنها توهین آمیز بلکه یکسره غیرواقعی و برای گریز از اعتراف صادقانه به اشتباهی است که زرافشان خود مرتکب شده است.
بازهم مسئله پیچیده همان است که در بخش پیشین بدان اشاره کردم. در این بخش هم شما باردیگر به نحوه دریافت متن از سوی دکتر زرافشان پرداخته اید!. یعنی نوشته اید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند." و ابهامات را در رابطه با چگونگی دریافت متن بیانیه دوصد چندان کرده اید! حتما می دانید چرا اینچنین است. نگارنده اشاره کوتاهی در زیر بدان می کند:
شما ننوشته اید چند نفر در آن جلسه بوده اید، ولی من فرض می گیرم سی نفر دورهم گردآمده بودید. دراینصورت وقتیکه برای من خواننده ای که در ینگه دنیا نشسته ام می نویسید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند." آیا حق دارم با یک حساب سرانگشتی باخود بگویم قبل از رسمی شدن جلسه حداقل نیمی از آن سی نفر یعنی 15 نفر هرکدام 20 دقیقه وقت برای خوانـدن و اظهار نظــر کردن و ملحوظ کردن نظــراتشان وقت گذاشته اند و ایـن یعنـی 15 x 20=300 یا به عبارت دیگر 5 ساعت وقت!! . . . باور کنید آن آسمان بدان ریسمان بافتنی نیست! من حسابی کلافه شده ام!

بخاطر علاقه به ادبیات فارسی، همچنین به دلیل نسبت فامیلی نزدیکی که با زنده یاد دکتر علی اصغر خبره زاده داشتم تا قبل از ترک دیار به سوی خراب آباد امریکا با نویسندگان و شعرای بی شماری روبرو بوده و در محضر بسیاری از آنان چهارزانو نشسته و به سخنانشان گوش فرا داده و با بعضی هم افتخار هم صحبتی داشته ام. فقط به نام چند تنی که در قید حیات نیستند اشاره می کنم: زنده یادان جلال آل احمد، خلیل ملکی، دکتر کریم و دکتر فریدون کشاورز که نسبت فامیلی هم داشتیم، حمید مصدق، اسلام کاظمیه، شمس آل احمد، سیاوش کسرائی، نجف دریابندری، محمدجعفر محجوب، محمد مختاری، دکتر غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور . . . و دیگرانی که هم اکنون بخاطر نمی آورم. آقای حکیمی ایکاش عمرتان طولانی تر از همه اینان که نام بردم باشد، ولی بدان دلیل نامی از این زنده یادان به میان آوردم که بدانید روزی هم خواهد رسید که دیگرانی نیز نام و خاطراتی از شما به میان خواهند آورد. آرزو دارم خاطرهگرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید در خاطرشان باقی نماند. آرزو دارم شما نیز روزی در ردیف بزرگ ترین نویسندگان ایران و جهان قرار گیرید و نسل های آینده بجای بوی گرد و خاک از رایحه دل انگیز صداقت کلام شما سخن به میان بیاورد. صمیمانه آرزو می کنم.
در خاتمه لازم است خاطرنشان سازم که این نوشتار را بعد از انتشار تکذیبیه دکتر رئیس دانا و قبل از انتشار دومین توضیح دکتر ناصر زرافشان نوشته و نیمه کاره رها کرده بودم. دوستی با دیدن همان نوشته نیمه کار و رها شده پافشاری به انتشار آن نمود. آن را کمی زیر و رو کرده و منتشر نمودم. تاچه قبول افتد و چه در نظر آید.

هیچ نظری موجود نیست: