۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

در باره تدارک دادگاه بين المللی _برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »

در باره تدارک دادگاه بين المللی



« برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »


فريدون گيلانی


gilani@f-gilani.com


www.f-gilani.com


کارزار تدارک دادگاه بين المللی » ايران تريبونال « فرم همبستگی و همکاری » بنا به متنی که در


برای نخستين » ، آمده است « برای رسيدگی به کشتارزندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی


بار در تاريخ ايران ، کارزاری جهانی برای رسيدگی مردمی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های


رژيم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف اين کارزار، تشکيل دادگاهی است برای رسيدگی به


. اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اوليه دهه ۶٠ و قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧


اين تلاش را جمعی از خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ۶٠ ، فعالان


«. حوزه های سياسی ، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠٧ آغاز کرده اند


نمای بيرونی کار، مطالبه ی تاريخی همه ی زخم خوردگان است. چه وابستگان گرامی ترين انسان


هائی که افقی از زندان های حکومت اسلامی روانه ی گورهای دسته جمعی شده اند، يا قربانيانی که


عمودی از آن زندان های مخوف بيرون آمده اند و هم اکنون در سراسر جهان روزگار به تبعيد و با


رنج و شکنج های ناشی از شکنجه های جسمی و روانی می گذرانند، معمولا بايد از نمود بيرونی اين


تريبونال بين المللی عليه جنايات » پروژه خشنود شده باشند. با وجودی که در دهه ی نود ميلادی


به دليل نفوذ تنی چند از فرصت طلبان و کاسبکاران سياسی و رفرميست ها به « جمهوری اسلامی


ناکامی انجاميد و بدنه ی صادق فعالان آن با توطئه ی همين فرصت طلبان کنار گذاشته شده بود ، تا


کنون معلوم شده است که زخم خوردگان نمای بيرونی ، اين پروژه را مفيد يافته اند.


حرکت ؛ چه به صورت مستقيم باشد ، يا مارپيچی ، از مراحل مختلف می گذرد . هر مرحله ، يا


پروسه ای ، تضادها، تناقضات و مختصات و تاثيرهای مربوط به دوران خود را دارد. به نظر من


چنين آمد که مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه ، در روند خود می تواند در شرايط کنونی از عهده ی


حل تضادهای ناگزير درونی و بيرونی خود بر آيد و حکومت اسلامی را با همه معلق هائی که بنا به


طبيعت خود خواهد زد ، در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. بنابراين ، با تاثير تکان دهنده ای که در


شرايط اعمال حداکثر اختناق از خود به جا می گذارد ، می تواند نقشه های حاکميت برای تحميل


سکوت به جامعه را در مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه خنثی کند ، و با ايجاد رابطه ای گسترده


باطيف وسيعی از زخم خوردگان و فعالان تبعيدی و داخل کشور ، حرکت موثری را به ميدان ببرد.


البته بخصوص در شرايط کنونی که مبارزان و جنبش های اجتماعی ، زخم سبز رفرميست ها را هم


بر تن دارند، اين احتمال وجود دارد که با بزرگ تر شدن حلقه ، بازهم عده ای فرصت طلب و


کاسبکار که می توانند خود را لا به لای ظاهر سازی های رايج و عنوان های فريبنده و اصطلاحات


سياسی مخفی کنند، برای تاثير گذاشتن بر روند رشد در تريبونال کفش و کلاه کنند و سر بزنگاه ؛


همان گونه که در دهه ی نود عمل کردند، کمر کارزار را بشکنند . اما اتفاقی که روز شنبه يازدهم


دسامبر ٢٠١٠ افتاد ، دست کم مرا که صابون اين جماعت فراوان به جامه ام خورده است ، اميدوار


2


کرد که احتمال وقوع چنين اخلالی ، با وجود يورشی که نيروهای زخم خورده و سرنگون طلب آورده


اند، می تواند اصلا وجود نداشته باشد . يعنی هشياری عناصری که مديريت پروژه را به عهده گرفته


اند، به موازات نظارت همه جانبه ی زخم خوردگانی که به کارزار پيوسته اند و حضورشان را


صرف نظراز تعلق گروهی جدی می گيرند، خود به خود احتمال وقوع چنين اخلالی را منتفی خواهد


کرد.


کارزار » همه ی کسانی که از ساعت هفت تا يازده شب شنبه يازدهم دسامبر در اتاق های پالتاکی


« تدارک دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی


حضور داشتند ، زير جدی بودن واقعيت کارزار چند خط تعيين کننده کشيدند و « ايران تريبونال » يا


به ما گفتند که احتمال هيچ گونه اخلال و اختلالی ، در هيچ يک از مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، و


جريان دادگاه ، نمی تواند و نبايد وجود داشته باشد. ازدرون مايه ی کلام دو سخنران : ليلا قلعه بانی


و ايمان شيرعلی ، و مديران اتاق پالتاکی و بابک عماد بگيريد که خود را سخنگويان بخش های


مختلف کارزار معرفی می کردند، تا سخنان آخرين رفيقی که وقت گرفته بود ، چنين بر می آمد که :


- کارزار وابسته به هيچ حزب و سازمان و گروه معينی نيست و مستقل از آن هاست.


خانواده های جان باختگان و جان به در » - کارزاری که از سه سال پيش به همت و با جسارت


بردگان از کشتارهای دهه ی ۶٠ و فعالان حوزه های سياسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر


شروع به کار کرده و پس از پرداختن به زيرساخت های مقدماتی ، در دسامبر سال «٢٠٠٧


٢٠٠٩ اعلام موجوديت بيرونی کرده است ، خود به نهادی حقوقی – سياسی تبديل شده که


اعلام کرده و در « محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت » هدفش را


جريان اقدام مستقل خود، نه تنها هيچ گونه تعارضی با احزاب و سازمان های سياسی ندارد ،


بلکه به عنوان نهادی مستقل ، با هدفی مشخص ، عملا می تواند مکمل احزاب و سازمان ها


و گروه هائی باشد که در جهت براندازی حاکميت اسلامی ، استقلال مبارزاتی از مطامع


امپرياليستی ، و سرعت بخشيدن به روند رشد مبارزاتی عمل می کنند . بنابراين ، در بخش


مربوط به احزاب ، سازمان ها و گروه های ايرانی ، هر کسی می تواند به اين کارزار


بپيوندد، اما نه به عنوان حزب و سازمان و گروه خود. در بخش مربوط به سازمان ها و


احزاب و گروه های خارجی هم ، به همين شيوه عمل می شود . براين اساس ، کارزار نه از


دولت ها کمک مالی دريافت خواهد کرد ، نه از سازمان ها و احزابی که در حاکميت کشورها


، يا اپوزيسيون قرار می گيرند.


- تامين مالی کارزار ، چه در مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، يا در مرحله ی تشکيل دادگاه ، از


طريق زخم خوردگان و مبارزانی که به آن پيوسته اند صورت خواهد پذيرفت. کميته های


مختلف کار ، کميته های کشوری و گروه های کار در نقاط مختلف جهان ، ازطريق قبض


های کمک مالی و شماره حساب هائی که داده شده ، مسئوليت انجام اين امر را عهده دار


خواهند بود.


- حلقه ی قربانيان فجايع حکومت اسلامی و مبارزان معتقد به سرنگونی حاکميت اسلامی ، به


زودی چنان بزرگ می شود که وسيع ترين بخش ستم ديده ی مردم ايران را در بر خواهد


داشت .


3


- تريبونال بين المللی متکی به جمع است ، نه به فرد . برای تعميق اين ترکيب ، چه به عنوان


پشتيبان و همراه و فعال ، يا به عنوان حقوقدان در هئيت منصفه ، قضات و وکلای مدافع ،


فعالان کارزار وظيفه دارند از چهره های سرشناس سراسر جهان ، در همه زمينه ها ،


يارگيری کنند . کما اين که مثلا ؛ بنا به گزارش سخنگوی کميته خارجی ، تا کنون پانزده


شخصيت سرشناس جهانی ، از کشورهای مختلف ( نيجريه ، آلمان ، انگلستان ، آمريکا ،


فرم همبستگی و » کانادا ، سوئد، مصرو...) به کارزار پيوسته اند . در آخرين بند متن


برای به اجرا » : کارزار ، به روشنی ضرورت اين امر توضيح داده شده است « همکاری


در آوردن اين دادگاه ، به کارزاری جهانی نياز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع


حقوق انسانی ؛ چه ايرانی ، يا غير ايرانی ، اعم از کارگر ، نويسنده ، شاعر ، حقوقدان ،


روزنامه نگار، فعال سياسی ، هنرمند ، دانشجو و ... ، به آن بپيوندند و به پيشبرد آن ياری


«. رسانند


در حساسيت فوق العاده « توده های عدالت خواه » اتفاق شنبه يازدهم دسامبر ، حامل اين اميد بود که


شرايط کنونی که می خواهند دست مردم را ببندند و آن ها را نسبت به توان خود نوميد کنند تا کار به


دخالت های بازهم مستقيم تر خارجی بکشد ، موقعيت را مغتنم شمرده اند .


هنوز يک ساعت و نيم از آغاز گفت و گو ها نگذشته بود که مديران اتاق اعلام کردند ظرفيت اتاق


دارد تمام می شود و اگر امکان دارد از نوشتن متن خود داری کنند . اغلب گوش نکردند. دور و بر


ساعت ٩ شب ، اعلام کردند که ظرفيت اتاق تمام شده و مجبورند بی درنگ اتاق دومی را باز کنند که


چنين کردند . حاضران در اتاق به ٣۵٠ تن رسيده بودند . اتاق دوم هم ظرف نيم ساعت پر شد . من


چندان سابقه ی حضور در اتاق های پالتاکی را ندارم، اما بنا به آنچه ديده ام و شنيده ام ، حضور بيش


از ۵٠٠ تن در يک اتاق پالتاکی ، تا آن روز بی سابقه بوده است .


همان چند باری که من برای شعر خوانی ، يا سخنرانی و شنيدن حرف های ديگران به اتاق های


مختلف رفته بودم ، علاوه بر کميت ، کيفيت را هم در اين حد نديده بودم . کسی نيامده بود به


سخنرانی و اظهار فضل و چانه زدن . همه دردمند بودند . همه ، هر کسی که دست بالا می کرد


ونوبت می گرفت ، يا حکومت اسلامی کسانش را کشته بود ، يا خودش را سلاخی کرده بود . سلاخی


در « برادران بازجو » « عمل اسلامی » را به اين دليل به جای شکنجه به کار می برم که نتيجه ی


نمی گنجد و واقعا سلاخی کردن شکار است . « شکنجه » تعريف


در سال های گذشته ، بسيار بوده اند زندانيان سياسی که خاطرات گزنده شان را نوشته اند ، اما ، تا


جائی که به تجربه ی من مربوط می شود ، تا کنون در اين حجم گسترده و يک جا با رنجنامه های


اين زخم خوردگان بر نخورده بودم . اگر مجبور نبودم چند کلمه ای حرف بزنم تا دست کم اعلام


حضور کنم ، دست بالا نمی کردم . از آن لحظاتی بود که هيچ جوری حريف آن بغض کشنده نمی


شدم . خانواده های جان باختگان دهه ی شصت ، و جان به در بردگان آن دهه ، در همان دقايق بسيار


محدودی که وقت داشتند ، حقايقی را ؛ حتی به صورت عنوانی ، بيان می کردند که مضمون حقيقت و


شيوه ی طاقت فرسای بيان چنان بود که اگر آن را در لوله ی توپ بگذاريد ، می ترکد.


آن اتفاق را ، حضور گسترده ی جوانان آگاه ايران در اتاق کامل می کرد. نخستين مبارز آگاهی که از


داخل کشور نوبت گرفت و حرف زد ، گفت که هشت تن پای کامپيوتر نشسته اند و فقط يکی از آنان


وارد اتاق شده است . بسياری بودند که در آن زمان کوتاه چهار ساعته ، نتوانستند نوبت سخن گفتن


4


بگيرند ، اما همه ی آن هائی که از شهر های مختلف ايران در اتاق ها حضور داشتند ، به صورت


گروهی بودند ، نه يک نفره . بنابراين ، می توان گفت که دست کم بيش از هزار تن در اتاق حضور


داشته اند ، نه بيش ازپانصد تن . برای نخستين سال اعلام بيرونی ، يا اجتماعی کردن پروژه ، آمار


عجيبی بود. اما اهميت قضيه در ارزش کيفی کار متمرکز می شد . کميت اگر از کيفيت برخوردار


نباشد ، نه پايدار خواهد ماند ، و نه ارزشی بيش از حباب خواهد داشت .حضور مبارزان و زخم


خوردگان داخل کشور ، چنان بود که يکی شان در متن هائی که مدام صفحه را پر می کرد ، نوشت:


يعنی بچه های داخل مثل برق به . « الان اتاق کارزار مثل ترافيک در تهران دارد حرکت می کند »


يکديگر خبر داده بودند و در ابعاد وسيعی به استقبال کارزار آمده بودند. ادمين اصلی اتاق چندبار


اعلام کرد با وجودی که اطلاعاتی های حکومت هجوم آورده اند تا رابطه را مختل کنند ، بچه های


ايران از آن ها زرنگ ترند و اجازه نمی دهند حضورشان در اتاق های کارزار مختل شود .


که از دسامبر ٢٠٠٩ اجتماعی « خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان » کار سه ساله ی


شده است ، مجموعه ای از قربانيان حکومت اسلامی و مبارزان سرنگونی طلب معتقد به استقرار


عدالت اجتماعی را به حالت انفجاری دورهم جمع کرده است که به نظر من می تواند ارتقای سريع و


ضروری کارزار تدارک دادگاه بين المللی عليه جنايات حکومت اسلامی را تضمين کند. مردمی که


سی و اندی سال در معرض تاراج اسلامی ها قرار گرفته اند و در چنين ابعاد وسيعی تلفات انسانی ،


سياسی و فرهنگی داده اند ، به هر حال بايد روزی اين حاکميت خونين جامه را محاکمه می کردند تا


راه را برای سرنگونی آن هموار کنند .


نتيجه ی مباحث تکان دهنده ی شنبه يازدهم دسامبر آن بود که از نهادهای اغلب تشريفاتی و غير موثر


بين المللی، کاری ساخته نيست و اصلا عبث است که مردمی چنين قتل عام شده ، به جای تکيه کردن


به توان و اراده ی خود ، انتظاری از مجامع بين المللی داشته باشند . می گويند تا زمانی که


امپرياليست ها و سرمايه داری جهانی مثل اختاپوسی هولناک به جان جهان افتاده اند و دايره ی عمل


ستمگران ، هر روز بيشتر از روز پيش می شود ، صلحی در جهان متصور نيست . و می گويند تا


وقتی که مبانی ارتجاعی و سرمايه داری در جهان حاکم است ، موضوع حقوق بشر ويترين فريبنده


ای بيش نخواهد بود . بنابراين ، بالاخره در نقطه و مقطعی از تاريخ جاری ، نيروهای آگاه و ستمديده


بايد به هم نزديک شوند و حرفی ديگر بزنند. آن چه از پروژه ی کارزار تدارک دادگاه بين المللی می


تواند عايد مردم ايران شود ، همين حرف ديگر است که هيچ ترفندی نمی تواند به آن رنگ سبز و


بنفش و ارغوانی و سياه بزند و حاصل مبارزات مردمی را که چنين تلفات سنگينی داده اند ، تسليم


فريبکاری های اصلاح طلبی و ترفندهائی از اين دست در مقاطع مختلف کند. قربانيان حکومت


اسلامی ، در کارزار بين المللی شهادت خواهند داد که مجموعه ی حاکميت اسلامی جنايتکار است و


اتفاقا تاکيد را بر کشتار زندانيان سياسی و قلع و قمع بی رحمانه ی دهه ی شصت می گذارند تا


جنايتکاران آن دهه ، بر مبنای دعوا بر سر تعادل قوای درونی و در جريان تضادهای درونی اين


پديده ی خونين ، دو دهه ی بعد برای نجات حکومت اسلامی و به زعم خودشان تعاليم خمينی و حفظ


هويت اسلامی و از اين ترفندهای عوام فريبانه ، اپوزيسيونی از کار در نيايند که بخواهد جنبش های


اجتماعی ايران برای خلاص شدن از شر حکومت اسلامی را با نيرنگ اصلاح طلبی مال خود کند و


کمر به حذف شعارهای سرنگونی طلبانه ی مردم ببندد. خوشبختانه دريائی از شاهدان جنايات عنان


گسيخته ی دهه ی شصت ؛ چه خانواده های جان باختگان ، يا جان به در بردگان ، هنوز زنده اند و


5


از هم اکنون آماده اند که در دادگاه مردمی برای محاکمه حکومت اسلامی شهادت بدهند . همان گونه


که مبارزان داخل کشور در مباحث روز شنبه خواسته اند و فعالان کارزار نيز تاکيد کرده اند، بديهی


دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های رژيم جمهوری » است که


تنها به دهه ی شصت محدود نخواهد شد ، اما محور دادگاه ، کشتارهای دهه ی شصت ، و « اسلامی


بخصوص تکيه بر قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧ است .


کشتار ها و سرکوبی های دهه ی هفتاد و هشتاد ، ابتدا به ساکن صورت نگرفته و تداوم و تعميق بی


( رحمانه ی کشتارها و سرکوبی های دهه شصت و دو سال آخر دهه ی پنجاه ( سال های ۵٨ و ۵٩


بوده است که هنوز و همچنان ادامه دارد . نگاهی کوتاه به آن دو سال و دهه ی شصت ، ضرورت


اين نقطه ی عطف اساسی را روشن تر می کند :


- روح الله موسوی خمينی و پيروانش که از همان تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۵٧ ، از


تظاهرات ميليونی نسق گرفته بودند تا اتفاقی را که می توانست انقلاب باشد مال خود کنند ،


صدايش می زدند ، تيغ آخته شان را « امام » از روزها و ماه ها پيش از ورود پديده ای که


بر جنبش های اجتماعی ، و بخصوص جنبش دانشجوئی که پس از کودتای آمريکائی –


انگليسی سال ١٣٣٢ عليه دولت ملی دکتر محمد مصدق نقش محوری داشت ، گشوده بودند و


برای خنثی کردن جنبش کارگری که حرف آخر را می زند ، بايد به جنبش های اجتماعی


يورش می بردند . خمينی می دانست که جنبش دانشجوئی چه نقشی در قيام ١٣۵٧ داشته و بنا


به تجربه ای که از مصر اوائل دهه ی هفتاد ميلادی و اخوان المسلمين داشت ، می دانست که


اين جنبش می تواند مزاحم ايجاد استحکامات ايدئولوژيک و امنيتی او شود . بنابراين ، برای


فريب دادن جامعه نعل وارونه زد و در يازدهمين ماده ی پيام سيزده ماده ای خود که اول


فروردين ماه ١٣۵٩ به جامعه تحميل شد ، به صراحت گفت:


اکثر ضربات مهلکی که به اين جامعه خورده است ، اکثرا از همين گروه روشنفکران ...»


دانشگاه رفته است ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چيزی که مطرح نيست مردمند و تمام


چيزی که مطرح است ، خود اوست . برای اين که بد آموزی های دانشگاهی زمان شاه ،


روشنفکران دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل


«... نبوده


- پيش از اين تهديد ها که بعد ها ، و به سرعت البته ، معلوم شد در حکم قلع و قمع و قتل عام


جنبش دانشجوئی و سازمان ها و احزاب و دگر انديشان و برچيدن دانشگاه ها و مراکز


آموزش عالی بود ، بديهی ترين مطالبات ترکمن ها ، کردها و صيادان انزلی به خاک و خون


کشيده شد . حتی پيش از يورش به دانشگاه ها و سازمان ها و احزاب ، قتل های زنجيره ای


در سال ١٣۵٨ آغاز شده بود . قتل چهارتن از رهبران خلق ترکمن : توماج و مختوم و


جرجانی و واحدی ، و قتل اصغر آشور نويردوست صياد فعال انزلی که هر دو به يک


صورت انجام شد ، سر آغاز قتل های زنجيره ای و آدم ربائی های بعدی بود که در دهه ی


هفتاد به داريوش فروهر و پروانه اسکندری و محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و دريائی


از دانشجويان رسيد که در دهه های شصت و هفتاد و هشتاد ، اجسادشان را ، مثل رهبران


خلق ترکمن و اصغر آشورنويردوست ، در اطراف شهر ها پيدا کردند . با اين حال ، هنوز


دفاتر دانشجوئی در دانشگاه های ايران و سازمان های سياسی به مثابه قلب تپنده ی جنبش


. عمل می کردند تا جمعه ٢٩ فروردين ١٣۵٩


6


- روز ١٩ بهمن ماه سال ١٣۵٨ ، مقارن با وقايع گنبد ، حزب الله مراسم سالگرد سياهکل را در


دانشگاه تهران ، به سنگ و پاره آجر بسته بود ، اما زورش نرسيده بود مراسم را به هم بزند.


ساير تظاهرات سازمان های چريک های فدائی خلق و مجاهدين و جبهه دموکراتيک هم ، در


اين دوره که برق شمشير خمينی و پيروانش مزاحم رشد جنبش دموکراتيک شده بود ، با


رو به رو می شد که تظاهرات دانشگاه تهران ، ساير « امت حزب الله » سنگ و پاره آجر


دانشگاه های ايران ( تبريز ، اهوار و ...) و تظاهرات ميدان آزادی و امجديه و خزانه


(مربوط به سازمان های مجاهدين و چريک های فدائی خلق ) از نمونه هايش بودند . در هر


يک از اين وقايع ، با وجودی که تظاهر کنندگان مجبور بودند کاپشن ها را روی سر بگيرند


که سنگ نخورند ، عده زيادی زخمی می شدند و درهرمرحله ای ، اوباش خمينی که کمين


می گذاشتند ، عده ای را با چاقو و پنجه بکس و زنجير از پا می انداختند ، يا می ربودند .


زندان اوين و زندان های کميته ها و مراکز سپاه پاسداران که در حال پايه ريزی استحکامات


خود بود ، به سرعت پر می شد . ساير زندان ها ، در تهران و شهرهای ديگر هم وضع


مشابهی داشتند.


- حکومت خمينی در همان يکی دو ماه اول قيام ، محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين


خلق را به اتهام جاسوسی برای شوروی ! دستگير کرده بود که بعدها اعدام او و سعيد


سلطانپور که سر سفره عقد دستگير شده بود ، نشان می داد که حکومت اسلامی تخت تعزير


و چوبه های دار و جوخه های اعدام را برای آينده ای دراز مدت آماده می کند .


- تهديد ها، حمله های اوباش به سازمان ها و احزاب ، سنگ باران تظاهرات ، و در مجموع


که به حکم رهبرش خمينی می رفت تا بستر « امت حزب الله » چنگ و دندان های اوليه ی


بود . در دو « شبيخون تاتارها » را برای تحکيم اسلاميسم در ايران هموار کند ، مقدمات


سال و دو ماهی که حزب الله به آزمايش قدرت و تحکيم مبانی ارتجاعی و سرکوبگرانه اش


پرداخته بود ، قدرت حاکم به اين نتيجه رسيد که شمشير را بايد از روببندد و برای خلاص


شدن از وجود نيروهای سياسی سازمان يافته ، به دانشگاه های يورش ببرد و اصلا به بهانه


انقلاب فرهنگی ، مجموعه ی مراکز عالی آموزشی کشور را تعطيل کند و ضمن اجرای


اسلامی در کارگاه ها و « حراست » پروژه ای گسترده برای ايجاد انجمن های اسلامی و


کارخانه ها ، انجمن های اسلامی مدارس را به سرعت شکل بدهد . مقدمات کار را از نظر به


» هيجان در آوردن نيروهای ارتجاعی و مذهبی کردن آن تقابل خونين ، پيام سيزده ماده ای


در ماده يازدهم خود فراهم آورده بود . « امام


امت » ٢٩ روز پس از صدور فرمان سيزده ماده ای خمينی ، شبيخون گسترده و بی امان -


چه در شکل اراذل و اوباش لباس شخصی ، يا عوامل سپاه و بسيج تابع آن - - ؛ « حزب الله


آغاز شد . آن روز ، جمعه بيست و نهم فروردين ماه ١٣۵٩ بود . با تهديد هائی که در تمام


روزهای آن فروردين ماه از طرف خمينی و بنی صدر و ساير آمران حکومت اسلامی


صورت گرفته بود ، سازمان های عمده ی مجاهدين خلق و چريک های فدائی خلق و پيکار و


راه کارگر و کومله که سرسختانه در مقابل شمشير آخته ی ارتجاع مقاومت می کردند ، بنا به


مطالبی که در روزنامه های خود می نوشتند و واکنش هائی که از خود نشان می دادند ، می


دانستند که شبيخون هولناکی در راه است و عنقريب است که مورد تاخت و تازی بسا بی


رحمانه تر از دوسال گذشته قرار گيرند . متاسفانه زمينه های وحدت عمل ميان سازمان


7


چريک ها و سازمان پيکار و سازمان کارگران انقلابی ايران ( راه کارگر) ، زمانی فراهم شد


که کار از کار گذشته بود . اين سه سازمان ، از شنبه سی ام فروردين ماه ۵٩ تا سه شنبه دوم


ارديبهشت ماه آن سال، در دفتر دانشجويان پيشگام که در خيابان شانزده آذر مورد تهاجمی


وحشيانه قرار گرفته بود ، کميته مشترک تشکيل داده بودند ، اما ديگر دير شده بود. سازمان


مجاهدين برنامه مشخصی نداشت که در آن لحظات خطير درگير شود . حزب توده هم که بنا


به سنت سياسی خود ، در جانب دشمن مردم قرار گرفته بود . بنا شهادت تاريخ سياسی ايران،


کار حزب توده از زمان تاسيس تا کنون ، جز خيانت به آرمان های آزاديخواهانه مردم ايران


نبوده است .


- صبح روز جمعه ٢٩ فروردين ۵٩ ، جمع بسياری از نيروهای سازمان چريک های فدائی


خلق – که هنوز انشعاب نکرده بود تا به اکثريت طرفدار حکومت و اقليت درگير با حاکميت


تقسيم شود - ، به قطعه ٣٣ بهشت زهرا رفته بودند تا مادر توماج آن گونه بغرد که من خود


شاهد لحظه هايش بودم . سنگ قبر بيژن جزنی ، حسن ضياء ظريفی ، مشعوف کلانتری ،


عباس سورکی ، محمد چوپانزاده ، احمد جليل افشار ، عزيز سرمدی ، کاظم ذوالانوار و


مصطفی جوان خوشدل ،از برجستگان سازمان های فدائی و مجاهدين را شکسته بودند .


درست پنج سال پيش از آن که غروب بيست و نهم فروردين ماه سال ١٣۵۴ بود ، آن ٩ رهبر


جنبش روشنفکری ايران را ساواک شاه در تپه های اوين به گلوله بسته بود و روز بعد به


اما ، « ٩ خرابکار که قصد فرار داشتند کشته شدند » روزنامه ها خبر فرمايشی داده بود که


سنگ قبر آن ها را پنج سال بعد پيروان خمينی شکسته بودند .


جمعيت ساعت ده صبح در آن قطعه موج می زد . مادر توماج داشت فرياد می زد که پسرش


را پاسداران کشته اند ، اما ناگهان خبر آمد که سيد علی خامنه ای در نماز جمعه دانشگاه به


منبر است و دارد هيجان ايجاد می کند که حزب اللهی ها به سه روز مهلتی که به دانشجويان


داده بودند تا دفاتر شان را ببندند وقعی نگذارند و حمله را همان روز ، پس از نماز جمعه ،


آغاز کنند . و چنان شد.


اگر تا سه روز ديگر دفاترشان را تعطيل نکنند و آدم ! » : خامنه ای نعره می کشيد که


نشوند، سرکوب خواهند شد . ما نمی توانيم بگذاريم که به بهانه ی کارسياسی ، عرصه ی


با حمله ای که سه روز «. مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی بشود


پيش – ٢۶ فروردين ١٣۵٩ – به دانشگاه تبريز شده بود ، و با وقايع دانشگاه اهواز و


هشدارهای پی در پی نيروهای سياسی مخالف رژيم ، پيدا بود که زمينه های به خون کشيدن


بحث » ، دانشگاه های ايران ، مو به مو طراحی شده است . پس از پيام سيزده ماده ای خمينی


در تلويزيون ، « سه مطلع فدائی » ابوالحسن بنی صدر رئيس جمهوری وقت با « آزاد


« بحث آزاد » تصوير دامی را که در حال گستردن بود ، در چشم انداز قرار می داد . در اين


توطئه برای درهم کوبيدن جنبش دانشجوئی را ، « تخليه دفاتر دانشجوئی » تاکيد بر موضوع


پر رنگ تر می کرد .


خامنه ای خط ارتجاعيون شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی را پيش می برد که تبلور


ولايت فقيه ، يا » و مانيفست « خط امام » هئيت های موتلفه ی اسلامی و نقطه ی شاخص


خمينی بود ، ابوالحسن بنی صدر هم خط ليبرال های حاضر در حاکميت « حکومت اسلامی


را که نقش پله های صعود امام را بازی می کردند . اين هر دو جناج که گاهی جنگ های


8


زرگری هم با هم راه می انداختند ، در استراتژی اساسی رژيم وجه مشترک داشتند . سعی


شان هم اين بود که با سخن گفتن به دو زبان ، هم جامعه را بفريبند و هم در نيروهای سياسی


اميدی به دامنه دار شدن اين تضاد صوری ايجاد کنند . اختلاف بر سر شيوه بود ، نه


مضمون. هيچ يک تحمل آزاديخواهانی را که ماهيت هر دو جناح را می شناختند و به ايشان


می تاختند ، نداشتند .


- پس از نماز جمعه ٢٩ فروردين ماه ١٣۵٩ ، شبيخون تاتارها آغاز شد. در مرحله ی اول که


پس از نماز جمعه آغاز شد و تا سپيده دم سه شنبه دوم ارديبهشت ماه طول کشيد ، دانشجويان


و خانواده های آنان که بی اغراق دريائی خروشان ، اما غير مسلح بودند ، مقاومت کردند ،


اما سرانجام نيروهای اونيفورم پوش مسلح ، جای اوباش مسلح به چوب وچماق و زنجير و


پنجه بکس و قمه را گرفتند و پس از به خاک و خون کشيدن دانشجويان و مردم طرفدار آنان


، در آن سپيده دم دوم ارديبهشت ماه ۵٩ ، گروه گروه از بچه ها را گرفتند و اتوبوس اتوبوس


از آنان را به اوين و زندان های ديگر بردند . هم زمان ، در مهاباد و سقز و بوکان مردم


کردستان را به توپ بستند .


دستگيری های عنان گسيخته ی نيروهای سياسی ، از آن زمان باشدت بی رحمانه ای آغاز شد .


دانشجويان را شکنجه می کردند و آلبوم های عکس را که از دبيرخانه های دانشگاه ها و مراکز عالی


آموزشی به اوين و زندان های ديگر برده بودند ، می گذاشتند جلو آن ها تا دوستان شان را شناسائی


کنند . از آن پس بود که دستگيری های زنجيره ای و بازجوئی های اختاپوسی و کشتن فرزندان مردم


– چه دانشجو و دانش آموز، يا کارگر و کارمند معترض – ، زير شکنجه و تيرباران های آنان شدت


گرفت تا به کشتار هولناک بيش از يازده هزار زندانی سياسی در سال ۶٧ انجاميد . و ستم وسرکوبی


و اختناق و شکنجه واعدام ، تاخت و تاخت تا به امروز رسيد و می رود که از امروز هم بر گذرد .


بنابراين تصوير تکان دهنده است که نقطه ی عطف و محور دادگاه بين المللی را دهه ی شصت تعيين


کرده اند تا بتواند در روند رسيدگی خود ، جنايات دهه های هفتاد و هشتاد را هم در بر بگيرد .


من فکر می کنم که اگر همه ی زخم خوردگان و اهل عدالت در اين کارزار فعال شوند ، نقطه ی


پايان حکومت خونبار اسلامی پررنگ تر خواهد شد.


٢٩ آذر ١٣٨٩

هیچ نظری موجود نیست: