در باره تدارک دادگاه بين المللی
« برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »
فريدون گيلانی
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
کارزار تدارک دادگاه بين المللی » ايران تريبونال « فرم همبستگی و همکاری » بنا به متنی که در
برای نخستين » ، آمده است « برای رسيدگی به کشتارزندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی
بار در تاريخ ايران ، کارزاری جهانی برای رسيدگی مردمی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های
رژيم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف اين کارزار، تشکيل دادگاهی است برای رسيدگی به
. اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اوليه دهه ۶٠ و قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧
اين تلاش را جمعی از خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ۶٠ ، فعالان
«. حوزه های سياسی ، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠٧ آغاز کرده اند
نمای بيرونی کار، مطالبه ی تاريخی همه ی زخم خوردگان است. چه وابستگان گرامی ترين انسان
هائی که افقی از زندان های حکومت اسلامی روانه ی گورهای دسته جمعی شده اند، يا قربانيانی که
عمودی از آن زندان های مخوف بيرون آمده اند و هم اکنون در سراسر جهان روزگار به تبعيد و با
رنج و شکنج های ناشی از شکنجه های جسمی و روانی می گذرانند، معمولا بايد از نمود بيرونی اين
تريبونال بين المللی عليه جنايات » پروژه خشنود شده باشند. با وجودی که در دهه ی نود ميلادی
به دليل نفوذ تنی چند از فرصت طلبان و کاسبکاران سياسی و رفرميست ها به « جمهوری اسلامی
ناکامی انجاميد و بدنه ی صادق فعالان آن با توطئه ی همين فرصت طلبان کنار گذاشته شده بود ، تا
کنون معلوم شده است که زخم خوردگان نمای بيرونی ، اين پروژه را مفيد يافته اند.
حرکت ؛ چه به صورت مستقيم باشد ، يا مارپيچی ، از مراحل مختلف می گذرد . هر مرحله ، يا
پروسه ای ، تضادها، تناقضات و مختصات و تاثيرهای مربوط به دوران خود را دارد. به نظر من
چنين آمد که مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه ، در روند خود می تواند در شرايط کنونی از عهده ی
حل تضادهای ناگزير درونی و بيرونی خود بر آيد و حکومت اسلامی را با همه معلق هائی که بنا به
طبيعت خود خواهد زد ، در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. بنابراين ، با تاثير تکان دهنده ای که در
شرايط اعمال حداکثر اختناق از خود به جا می گذارد ، می تواند نقشه های حاکميت برای تحميل
سکوت به جامعه را در مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه خنثی کند ، و با ايجاد رابطه ای گسترده
باطيف وسيعی از زخم خوردگان و فعالان تبعيدی و داخل کشور ، حرکت موثری را به ميدان ببرد.
البته بخصوص در شرايط کنونی که مبارزان و جنبش های اجتماعی ، زخم سبز رفرميست ها را هم
بر تن دارند، اين احتمال وجود دارد که با بزرگ تر شدن حلقه ، بازهم عده ای فرصت طلب و
کاسبکار که می توانند خود را لا به لای ظاهر سازی های رايج و عنوان های فريبنده و اصطلاحات
سياسی مخفی کنند، برای تاثير گذاشتن بر روند رشد در تريبونال کفش و کلاه کنند و سر بزنگاه ؛
همان گونه که در دهه ی نود عمل کردند، کمر کارزار را بشکنند . اما اتفاقی که روز شنبه يازدهم
دسامبر ٢٠١٠ افتاد ، دست کم مرا که صابون اين جماعت فراوان به جامه ام خورده است ، اميدوار
2
کرد که احتمال وقوع چنين اخلالی ، با وجود يورشی که نيروهای زخم خورده و سرنگون طلب آورده
اند، می تواند اصلا وجود نداشته باشد . يعنی هشياری عناصری که مديريت پروژه را به عهده گرفته
اند، به موازات نظارت همه جانبه ی زخم خوردگانی که به کارزار پيوسته اند و حضورشان را
صرف نظراز تعلق گروهی جدی می گيرند، خود به خود احتمال وقوع چنين اخلالی را منتفی خواهد
کرد.
کارزار » همه ی کسانی که از ساعت هفت تا يازده شب شنبه يازدهم دسامبر در اتاق های پالتاکی
« تدارک دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی
حضور داشتند ، زير جدی بودن واقعيت کارزار چند خط تعيين کننده کشيدند و « ايران تريبونال » يا
به ما گفتند که احتمال هيچ گونه اخلال و اختلالی ، در هيچ يک از مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، و
جريان دادگاه ، نمی تواند و نبايد وجود داشته باشد. ازدرون مايه ی کلام دو سخنران : ليلا قلعه بانی
و ايمان شيرعلی ، و مديران اتاق پالتاکی و بابک عماد بگيريد که خود را سخنگويان بخش های
مختلف کارزار معرفی می کردند، تا سخنان آخرين رفيقی که وقت گرفته بود ، چنين بر می آمد که :
- کارزار وابسته به هيچ حزب و سازمان و گروه معينی نيست و مستقل از آن هاست.
خانواده های جان باختگان و جان به در » - کارزاری که از سه سال پيش به همت و با جسارت
بردگان از کشتارهای دهه ی ۶٠ و فعالان حوزه های سياسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر
شروع به کار کرده و پس از پرداختن به زيرساخت های مقدماتی ، در دسامبر سال «٢٠٠٧
٢٠٠٩ اعلام موجوديت بيرونی کرده است ، خود به نهادی حقوقی – سياسی تبديل شده که
اعلام کرده و در « محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت » هدفش را
جريان اقدام مستقل خود، نه تنها هيچ گونه تعارضی با احزاب و سازمان های سياسی ندارد ،
بلکه به عنوان نهادی مستقل ، با هدفی مشخص ، عملا می تواند مکمل احزاب و سازمان ها
و گروه هائی باشد که در جهت براندازی حاکميت اسلامی ، استقلال مبارزاتی از مطامع
امپرياليستی ، و سرعت بخشيدن به روند رشد مبارزاتی عمل می کنند . بنابراين ، در بخش
مربوط به احزاب ، سازمان ها و گروه های ايرانی ، هر کسی می تواند به اين کارزار
بپيوندد، اما نه به عنوان حزب و سازمان و گروه خود. در بخش مربوط به سازمان ها و
احزاب و گروه های خارجی هم ، به همين شيوه عمل می شود . براين اساس ، کارزار نه از
دولت ها کمک مالی دريافت خواهد کرد ، نه از سازمان ها و احزابی که در حاکميت کشورها
، يا اپوزيسيون قرار می گيرند.
- تامين مالی کارزار ، چه در مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، يا در مرحله ی تشکيل دادگاه ، از
طريق زخم خوردگان و مبارزانی که به آن پيوسته اند صورت خواهد پذيرفت. کميته های
مختلف کار ، کميته های کشوری و گروه های کار در نقاط مختلف جهان ، ازطريق قبض
های کمک مالی و شماره حساب هائی که داده شده ، مسئوليت انجام اين امر را عهده دار
خواهند بود.
- حلقه ی قربانيان فجايع حکومت اسلامی و مبارزان معتقد به سرنگونی حاکميت اسلامی ، به
زودی چنان بزرگ می شود که وسيع ترين بخش ستم ديده ی مردم ايران را در بر خواهد
داشت .
3
- تريبونال بين المللی متکی به جمع است ، نه به فرد . برای تعميق اين ترکيب ، چه به عنوان
پشتيبان و همراه و فعال ، يا به عنوان حقوقدان در هئيت منصفه ، قضات و وکلای مدافع ،
فعالان کارزار وظيفه دارند از چهره های سرشناس سراسر جهان ، در همه زمينه ها ،
يارگيری کنند . کما اين که مثلا ؛ بنا به گزارش سخنگوی کميته خارجی ، تا کنون پانزده
شخصيت سرشناس جهانی ، از کشورهای مختلف ( نيجريه ، آلمان ، انگلستان ، آمريکا ،
فرم همبستگی و » کانادا ، سوئد، مصرو...) به کارزار پيوسته اند . در آخرين بند متن
برای به اجرا » : کارزار ، به روشنی ضرورت اين امر توضيح داده شده است « همکاری
در آوردن اين دادگاه ، به کارزاری جهانی نياز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع
حقوق انسانی ؛ چه ايرانی ، يا غير ايرانی ، اعم از کارگر ، نويسنده ، شاعر ، حقوقدان ،
روزنامه نگار، فعال سياسی ، هنرمند ، دانشجو و ... ، به آن بپيوندند و به پيشبرد آن ياری
«. رسانند
در حساسيت فوق العاده « توده های عدالت خواه » اتفاق شنبه يازدهم دسامبر ، حامل اين اميد بود که
شرايط کنونی که می خواهند دست مردم را ببندند و آن ها را نسبت به توان خود نوميد کنند تا کار به
دخالت های بازهم مستقيم تر خارجی بکشد ، موقعيت را مغتنم شمرده اند .
هنوز يک ساعت و نيم از آغاز گفت و گو ها نگذشته بود که مديران اتاق اعلام کردند ظرفيت اتاق
دارد تمام می شود و اگر امکان دارد از نوشتن متن خود داری کنند . اغلب گوش نکردند. دور و بر
ساعت ٩ شب ، اعلام کردند که ظرفيت اتاق تمام شده و مجبورند بی درنگ اتاق دومی را باز کنند که
چنين کردند . حاضران در اتاق به ٣۵٠ تن رسيده بودند . اتاق دوم هم ظرف نيم ساعت پر شد . من
چندان سابقه ی حضور در اتاق های پالتاکی را ندارم، اما بنا به آنچه ديده ام و شنيده ام ، حضور بيش
از ۵٠٠ تن در يک اتاق پالتاکی ، تا آن روز بی سابقه بوده است .
همان چند باری که من برای شعر خوانی ، يا سخنرانی و شنيدن حرف های ديگران به اتاق های
مختلف رفته بودم ، علاوه بر کميت ، کيفيت را هم در اين حد نديده بودم . کسی نيامده بود به
سخنرانی و اظهار فضل و چانه زدن . همه دردمند بودند . همه ، هر کسی که دست بالا می کرد
ونوبت می گرفت ، يا حکومت اسلامی کسانش را کشته بود ، يا خودش را سلاخی کرده بود . سلاخی
در « برادران بازجو » « عمل اسلامی » را به اين دليل به جای شکنجه به کار می برم که نتيجه ی
نمی گنجد و واقعا سلاخی کردن شکار است . « شکنجه » تعريف
در سال های گذشته ، بسيار بوده اند زندانيان سياسی که خاطرات گزنده شان را نوشته اند ، اما ، تا
جائی که به تجربه ی من مربوط می شود ، تا کنون در اين حجم گسترده و يک جا با رنجنامه های
اين زخم خوردگان بر نخورده بودم . اگر مجبور نبودم چند کلمه ای حرف بزنم تا دست کم اعلام
حضور کنم ، دست بالا نمی کردم . از آن لحظاتی بود که هيچ جوری حريف آن بغض کشنده نمی
شدم . خانواده های جان باختگان دهه ی شصت ، و جان به در بردگان آن دهه ، در همان دقايق بسيار
محدودی که وقت داشتند ، حقايقی را ؛ حتی به صورت عنوانی ، بيان می کردند که مضمون حقيقت و
شيوه ی طاقت فرسای بيان چنان بود که اگر آن را در لوله ی توپ بگذاريد ، می ترکد.
آن اتفاق را ، حضور گسترده ی جوانان آگاه ايران در اتاق کامل می کرد. نخستين مبارز آگاهی که از
داخل کشور نوبت گرفت و حرف زد ، گفت که هشت تن پای کامپيوتر نشسته اند و فقط يکی از آنان
وارد اتاق شده است . بسياری بودند که در آن زمان کوتاه چهار ساعته ، نتوانستند نوبت سخن گفتن
4
بگيرند ، اما همه ی آن هائی که از شهر های مختلف ايران در اتاق ها حضور داشتند ، به صورت
گروهی بودند ، نه يک نفره . بنابراين ، می توان گفت که دست کم بيش از هزار تن در اتاق حضور
داشته اند ، نه بيش ازپانصد تن . برای نخستين سال اعلام بيرونی ، يا اجتماعی کردن پروژه ، آمار
عجيبی بود. اما اهميت قضيه در ارزش کيفی کار متمرکز می شد . کميت اگر از کيفيت برخوردار
نباشد ، نه پايدار خواهد ماند ، و نه ارزشی بيش از حباب خواهد داشت .حضور مبارزان و زخم
خوردگان داخل کشور ، چنان بود که يکی شان در متن هائی که مدام صفحه را پر می کرد ، نوشت:
يعنی بچه های داخل مثل برق به . « الان اتاق کارزار مثل ترافيک در تهران دارد حرکت می کند »
يکديگر خبر داده بودند و در ابعاد وسيعی به استقبال کارزار آمده بودند. ادمين اصلی اتاق چندبار
اعلام کرد با وجودی که اطلاعاتی های حکومت هجوم آورده اند تا رابطه را مختل کنند ، بچه های
ايران از آن ها زرنگ ترند و اجازه نمی دهند حضورشان در اتاق های کارزار مختل شود .
که از دسامبر ٢٠٠٩ اجتماعی « خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان » کار سه ساله ی
شده است ، مجموعه ای از قربانيان حکومت اسلامی و مبارزان سرنگونی طلب معتقد به استقرار
عدالت اجتماعی را به حالت انفجاری دورهم جمع کرده است که به نظر من می تواند ارتقای سريع و
ضروری کارزار تدارک دادگاه بين المللی عليه جنايات حکومت اسلامی را تضمين کند. مردمی که
سی و اندی سال در معرض تاراج اسلامی ها قرار گرفته اند و در چنين ابعاد وسيعی تلفات انسانی ،
سياسی و فرهنگی داده اند ، به هر حال بايد روزی اين حاکميت خونين جامه را محاکمه می کردند تا
راه را برای سرنگونی آن هموار کنند .
نتيجه ی مباحث تکان دهنده ی شنبه يازدهم دسامبر آن بود که از نهادهای اغلب تشريفاتی و غير موثر
بين المللی، کاری ساخته نيست و اصلا عبث است که مردمی چنين قتل عام شده ، به جای تکيه کردن
به توان و اراده ی خود ، انتظاری از مجامع بين المللی داشته باشند . می گويند تا زمانی که
امپرياليست ها و سرمايه داری جهانی مثل اختاپوسی هولناک به جان جهان افتاده اند و دايره ی عمل
ستمگران ، هر روز بيشتر از روز پيش می شود ، صلحی در جهان متصور نيست . و می گويند تا
وقتی که مبانی ارتجاعی و سرمايه داری در جهان حاکم است ، موضوع حقوق بشر ويترين فريبنده
ای بيش نخواهد بود . بنابراين ، بالاخره در نقطه و مقطعی از تاريخ جاری ، نيروهای آگاه و ستمديده
بايد به هم نزديک شوند و حرفی ديگر بزنند. آن چه از پروژه ی کارزار تدارک دادگاه بين المللی می
تواند عايد مردم ايران شود ، همين حرف ديگر است که هيچ ترفندی نمی تواند به آن رنگ سبز و
بنفش و ارغوانی و سياه بزند و حاصل مبارزات مردمی را که چنين تلفات سنگينی داده اند ، تسليم
فريبکاری های اصلاح طلبی و ترفندهائی از اين دست در مقاطع مختلف کند. قربانيان حکومت
اسلامی ، در کارزار بين المللی شهادت خواهند داد که مجموعه ی حاکميت اسلامی جنايتکار است و
اتفاقا تاکيد را بر کشتار زندانيان سياسی و قلع و قمع بی رحمانه ی دهه ی شصت می گذارند تا
جنايتکاران آن دهه ، بر مبنای دعوا بر سر تعادل قوای درونی و در جريان تضادهای درونی اين
پديده ی خونين ، دو دهه ی بعد برای نجات حکومت اسلامی و به زعم خودشان تعاليم خمينی و حفظ
هويت اسلامی و از اين ترفندهای عوام فريبانه ، اپوزيسيونی از کار در نيايند که بخواهد جنبش های
اجتماعی ايران برای خلاص شدن از شر حکومت اسلامی را با نيرنگ اصلاح طلبی مال خود کند و
کمر به حذف شعارهای سرنگونی طلبانه ی مردم ببندد. خوشبختانه دريائی از شاهدان جنايات عنان
گسيخته ی دهه ی شصت ؛ چه خانواده های جان باختگان ، يا جان به در بردگان ، هنوز زنده اند و
5
از هم اکنون آماده اند که در دادگاه مردمی برای محاکمه حکومت اسلامی شهادت بدهند . همان گونه
که مبارزان داخل کشور در مباحث روز شنبه خواسته اند و فعالان کارزار نيز تاکيد کرده اند، بديهی
دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های رژيم جمهوری » است که
تنها به دهه ی شصت محدود نخواهد شد ، اما محور دادگاه ، کشتارهای دهه ی شصت ، و « اسلامی
بخصوص تکيه بر قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧ است .
کشتار ها و سرکوبی های دهه ی هفتاد و هشتاد ، ابتدا به ساکن صورت نگرفته و تداوم و تعميق بی
( رحمانه ی کشتارها و سرکوبی های دهه شصت و دو سال آخر دهه ی پنجاه ( سال های ۵٨ و ۵٩
بوده است که هنوز و همچنان ادامه دارد . نگاهی کوتاه به آن دو سال و دهه ی شصت ، ضرورت
اين نقطه ی عطف اساسی را روشن تر می کند :
- روح الله موسوی خمينی و پيروانش که از همان تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۵٧ ، از
تظاهرات ميليونی نسق گرفته بودند تا اتفاقی را که می توانست انقلاب باشد مال خود کنند ،
صدايش می زدند ، تيغ آخته شان را « امام » از روزها و ماه ها پيش از ورود پديده ای که
بر جنبش های اجتماعی ، و بخصوص جنبش دانشجوئی که پس از کودتای آمريکائی –
انگليسی سال ١٣٣٢ عليه دولت ملی دکتر محمد مصدق نقش محوری داشت ، گشوده بودند و
برای خنثی کردن جنبش کارگری که حرف آخر را می زند ، بايد به جنبش های اجتماعی
يورش می بردند . خمينی می دانست که جنبش دانشجوئی چه نقشی در قيام ١٣۵٧ داشته و بنا
به تجربه ای که از مصر اوائل دهه ی هفتاد ميلادی و اخوان المسلمين داشت ، می دانست که
اين جنبش می تواند مزاحم ايجاد استحکامات ايدئولوژيک و امنيتی او شود . بنابراين ، برای
فريب دادن جامعه نعل وارونه زد و در يازدهمين ماده ی پيام سيزده ماده ای خود که اول
فروردين ماه ١٣۵٩ به جامعه تحميل شد ، به صراحت گفت:
اکثر ضربات مهلکی که به اين جامعه خورده است ، اکثرا از همين گروه روشنفکران ...»
دانشگاه رفته است ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چيزی که مطرح نيست مردمند و تمام
چيزی که مطرح است ، خود اوست . برای اين که بد آموزی های دانشگاهی زمان شاه ،
روشنفکران دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل
«... نبوده
- پيش از اين تهديد ها که بعد ها ، و به سرعت البته ، معلوم شد در حکم قلع و قمع و قتل عام
جنبش دانشجوئی و سازمان ها و احزاب و دگر انديشان و برچيدن دانشگاه ها و مراکز
آموزش عالی بود ، بديهی ترين مطالبات ترکمن ها ، کردها و صيادان انزلی به خاک و خون
کشيده شد . حتی پيش از يورش به دانشگاه ها و سازمان ها و احزاب ، قتل های زنجيره ای
در سال ١٣۵٨ آغاز شده بود . قتل چهارتن از رهبران خلق ترکمن : توماج و مختوم و
جرجانی و واحدی ، و قتل اصغر آشور نويردوست صياد فعال انزلی که هر دو به يک
صورت انجام شد ، سر آغاز قتل های زنجيره ای و آدم ربائی های بعدی بود که در دهه ی
هفتاد به داريوش فروهر و پروانه اسکندری و محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و دريائی
از دانشجويان رسيد که در دهه های شصت و هفتاد و هشتاد ، اجسادشان را ، مثل رهبران
خلق ترکمن و اصغر آشورنويردوست ، در اطراف شهر ها پيدا کردند . با اين حال ، هنوز
دفاتر دانشجوئی در دانشگاه های ايران و سازمان های سياسی به مثابه قلب تپنده ی جنبش
. عمل می کردند تا جمعه ٢٩ فروردين ١٣۵٩
6
- روز ١٩ بهمن ماه سال ١٣۵٨ ، مقارن با وقايع گنبد ، حزب الله مراسم سالگرد سياهکل را در
دانشگاه تهران ، به سنگ و پاره آجر بسته بود ، اما زورش نرسيده بود مراسم را به هم بزند.
ساير تظاهرات سازمان های چريک های فدائی خلق و مجاهدين و جبهه دموکراتيک هم ، در
اين دوره که برق شمشير خمينی و پيروانش مزاحم رشد جنبش دموکراتيک شده بود ، با
رو به رو می شد که تظاهرات دانشگاه تهران ، ساير « امت حزب الله » سنگ و پاره آجر
دانشگاه های ايران ( تبريز ، اهوار و ...) و تظاهرات ميدان آزادی و امجديه و خزانه
(مربوط به سازمان های مجاهدين و چريک های فدائی خلق ) از نمونه هايش بودند . در هر
يک از اين وقايع ، با وجودی که تظاهر کنندگان مجبور بودند کاپشن ها را روی سر بگيرند
که سنگ نخورند ، عده زيادی زخمی می شدند و درهرمرحله ای ، اوباش خمينی که کمين
می گذاشتند ، عده ای را با چاقو و پنجه بکس و زنجير از پا می انداختند ، يا می ربودند .
زندان اوين و زندان های کميته ها و مراکز سپاه پاسداران که در حال پايه ريزی استحکامات
خود بود ، به سرعت پر می شد . ساير زندان ها ، در تهران و شهرهای ديگر هم وضع
مشابهی داشتند.
- حکومت خمينی در همان يکی دو ماه اول قيام ، محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين
خلق را به اتهام جاسوسی برای شوروی ! دستگير کرده بود که بعدها اعدام او و سعيد
سلطانپور که سر سفره عقد دستگير شده بود ، نشان می داد که حکومت اسلامی تخت تعزير
و چوبه های دار و جوخه های اعدام را برای آينده ای دراز مدت آماده می کند .
- تهديد ها، حمله های اوباش به سازمان ها و احزاب ، سنگ باران تظاهرات ، و در مجموع
که به حکم رهبرش خمينی می رفت تا بستر « امت حزب الله » چنگ و دندان های اوليه ی
بود . در دو « شبيخون تاتارها » را برای تحکيم اسلاميسم در ايران هموار کند ، مقدمات
سال و دو ماهی که حزب الله به آزمايش قدرت و تحکيم مبانی ارتجاعی و سرکوبگرانه اش
پرداخته بود ، قدرت حاکم به اين نتيجه رسيد که شمشير را بايد از روببندد و برای خلاص
شدن از وجود نيروهای سياسی سازمان يافته ، به دانشگاه های يورش ببرد و اصلا به بهانه
انقلاب فرهنگی ، مجموعه ی مراکز عالی آموزشی کشور را تعطيل کند و ضمن اجرای
اسلامی در کارگاه ها و « حراست » پروژه ای گسترده برای ايجاد انجمن های اسلامی و
کارخانه ها ، انجمن های اسلامی مدارس را به سرعت شکل بدهد . مقدمات کار را از نظر به
» هيجان در آوردن نيروهای ارتجاعی و مذهبی کردن آن تقابل خونين ، پيام سيزده ماده ای
در ماده يازدهم خود فراهم آورده بود . « امام
امت » ٢٩ روز پس از صدور فرمان سيزده ماده ای خمينی ، شبيخون گسترده و بی امان -
چه در شکل اراذل و اوباش لباس شخصی ، يا عوامل سپاه و بسيج تابع آن - - ؛ « حزب الله
آغاز شد . آن روز ، جمعه بيست و نهم فروردين ماه ١٣۵٩ بود . با تهديد هائی که در تمام
روزهای آن فروردين ماه از طرف خمينی و بنی صدر و ساير آمران حکومت اسلامی
صورت گرفته بود ، سازمان های عمده ی مجاهدين خلق و چريک های فدائی خلق و پيکار و
راه کارگر و کومله که سرسختانه در مقابل شمشير آخته ی ارتجاع مقاومت می کردند ، بنا به
مطالبی که در روزنامه های خود می نوشتند و واکنش هائی که از خود نشان می دادند ، می
دانستند که شبيخون هولناکی در راه است و عنقريب است که مورد تاخت و تازی بسا بی
رحمانه تر از دوسال گذشته قرار گيرند . متاسفانه زمينه های وحدت عمل ميان سازمان
7
چريک ها و سازمان پيکار و سازمان کارگران انقلابی ايران ( راه کارگر) ، زمانی فراهم شد
که کار از کار گذشته بود . اين سه سازمان ، از شنبه سی ام فروردين ماه ۵٩ تا سه شنبه دوم
ارديبهشت ماه آن سال، در دفتر دانشجويان پيشگام که در خيابان شانزده آذر مورد تهاجمی
وحشيانه قرار گرفته بود ، کميته مشترک تشکيل داده بودند ، اما ديگر دير شده بود. سازمان
مجاهدين برنامه مشخصی نداشت که در آن لحظات خطير درگير شود . حزب توده هم که بنا
به سنت سياسی خود ، در جانب دشمن مردم قرار گرفته بود . بنا شهادت تاريخ سياسی ايران،
کار حزب توده از زمان تاسيس تا کنون ، جز خيانت به آرمان های آزاديخواهانه مردم ايران
نبوده است .
- صبح روز جمعه ٢٩ فروردين ۵٩ ، جمع بسياری از نيروهای سازمان چريک های فدائی
خلق – که هنوز انشعاب نکرده بود تا به اکثريت طرفدار حکومت و اقليت درگير با حاکميت
تقسيم شود - ، به قطعه ٣٣ بهشت زهرا رفته بودند تا مادر توماج آن گونه بغرد که من خود
شاهد لحظه هايش بودم . سنگ قبر بيژن جزنی ، حسن ضياء ظريفی ، مشعوف کلانتری ،
عباس سورکی ، محمد چوپانزاده ، احمد جليل افشار ، عزيز سرمدی ، کاظم ذوالانوار و
مصطفی جوان خوشدل ،از برجستگان سازمان های فدائی و مجاهدين را شکسته بودند .
درست پنج سال پيش از آن که غروب بيست و نهم فروردين ماه سال ١٣۵۴ بود ، آن ٩ رهبر
جنبش روشنفکری ايران را ساواک شاه در تپه های اوين به گلوله بسته بود و روز بعد به
اما ، « ٩ خرابکار که قصد فرار داشتند کشته شدند » روزنامه ها خبر فرمايشی داده بود که
سنگ قبر آن ها را پنج سال بعد پيروان خمينی شکسته بودند .
جمعيت ساعت ده صبح در آن قطعه موج می زد . مادر توماج داشت فرياد می زد که پسرش
را پاسداران کشته اند ، اما ناگهان خبر آمد که سيد علی خامنه ای در نماز جمعه دانشگاه به
منبر است و دارد هيجان ايجاد می کند که حزب اللهی ها به سه روز مهلتی که به دانشجويان
داده بودند تا دفاتر شان را ببندند وقعی نگذارند و حمله را همان روز ، پس از نماز جمعه ،
آغاز کنند . و چنان شد.
اگر تا سه روز ديگر دفاترشان را تعطيل نکنند و آدم ! » : خامنه ای نعره می کشيد که
نشوند، سرکوب خواهند شد . ما نمی توانيم بگذاريم که به بهانه ی کارسياسی ، عرصه ی
با حمله ای که سه روز «. مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی بشود
پيش – ٢۶ فروردين ١٣۵٩ – به دانشگاه تبريز شده بود ، و با وقايع دانشگاه اهواز و
هشدارهای پی در پی نيروهای سياسی مخالف رژيم ، پيدا بود که زمينه های به خون کشيدن
بحث » ، دانشگاه های ايران ، مو به مو طراحی شده است . پس از پيام سيزده ماده ای خمينی
در تلويزيون ، « سه مطلع فدائی » ابوالحسن بنی صدر رئيس جمهوری وقت با « آزاد
« بحث آزاد » تصوير دامی را که در حال گستردن بود ، در چشم انداز قرار می داد . در اين
توطئه برای درهم کوبيدن جنبش دانشجوئی را ، « تخليه دفاتر دانشجوئی » تاکيد بر موضوع
پر رنگ تر می کرد .
خامنه ای خط ارتجاعيون شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی را پيش می برد که تبلور
ولايت فقيه ، يا » و مانيفست « خط امام » هئيت های موتلفه ی اسلامی و نقطه ی شاخص
خمينی بود ، ابوالحسن بنی صدر هم خط ليبرال های حاضر در حاکميت « حکومت اسلامی
را که نقش پله های صعود امام را بازی می کردند . اين هر دو جناج که گاهی جنگ های
8
زرگری هم با هم راه می انداختند ، در استراتژی اساسی رژيم وجه مشترک داشتند . سعی
شان هم اين بود که با سخن گفتن به دو زبان ، هم جامعه را بفريبند و هم در نيروهای سياسی
اميدی به دامنه دار شدن اين تضاد صوری ايجاد کنند . اختلاف بر سر شيوه بود ، نه
مضمون. هيچ يک تحمل آزاديخواهانی را که ماهيت هر دو جناح را می شناختند و به ايشان
می تاختند ، نداشتند .
- پس از نماز جمعه ٢٩ فروردين ماه ١٣۵٩ ، شبيخون تاتارها آغاز شد. در مرحله ی اول که
پس از نماز جمعه آغاز شد و تا سپيده دم سه شنبه دوم ارديبهشت ماه طول کشيد ، دانشجويان
و خانواده های آنان که بی اغراق دريائی خروشان ، اما غير مسلح بودند ، مقاومت کردند ،
اما سرانجام نيروهای اونيفورم پوش مسلح ، جای اوباش مسلح به چوب وچماق و زنجير و
پنجه بکس و قمه را گرفتند و پس از به خاک و خون کشيدن دانشجويان و مردم طرفدار آنان
، در آن سپيده دم دوم ارديبهشت ماه ۵٩ ، گروه گروه از بچه ها را گرفتند و اتوبوس اتوبوس
از آنان را به اوين و زندان های ديگر بردند . هم زمان ، در مهاباد و سقز و بوکان مردم
کردستان را به توپ بستند .
دستگيری های عنان گسيخته ی نيروهای سياسی ، از آن زمان باشدت بی رحمانه ای آغاز شد .
دانشجويان را شکنجه می کردند و آلبوم های عکس را که از دبيرخانه های دانشگاه ها و مراکز عالی
آموزشی به اوين و زندان های ديگر برده بودند ، می گذاشتند جلو آن ها تا دوستان شان را شناسائی
کنند . از آن پس بود که دستگيری های زنجيره ای و بازجوئی های اختاپوسی و کشتن فرزندان مردم
– چه دانشجو و دانش آموز، يا کارگر و کارمند معترض – ، زير شکنجه و تيرباران های آنان شدت
گرفت تا به کشتار هولناک بيش از يازده هزار زندانی سياسی در سال ۶٧ انجاميد . و ستم وسرکوبی
و اختناق و شکنجه واعدام ، تاخت و تاخت تا به امروز رسيد و می رود که از امروز هم بر گذرد .
بنابراين تصوير تکان دهنده است که نقطه ی عطف و محور دادگاه بين المللی را دهه ی شصت تعيين
کرده اند تا بتواند در روند رسيدگی خود ، جنايات دهه های هفتاد و هشتاد را هم در بر بگيرد .
من فکر می کنم که اگر همه ی زخم خوردگان و اهل عدالت در اين کارزار فعال شوند ، نقطه ی
پايان حکومت خونبار اسلامی پررنگ تر خواهد شد.
٢٩ آذر ١٣٨٩
« برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »
فريدون گيلانی
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
کارزار تدارک دادگاه بين المللی » ايران تريبونال « فرم همبستگی و همکاری » بنا به متنی که در
برای نخستين » ، آمده است « برای رسيدگی به کشتارزندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی
بار در تاريخ ايران ، کارزاری جهانی برای رسيدگی مردمی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های
رژيم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف اين کارزار، تشکيل دادگاهی است برای رسيدگی به
. اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اوليه دهه ۶٠ و قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧
اين تلاش را جمعی از خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ۶٠ ، فعالان
«. حوزه های سياسی ، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠٧ آغاز کرده اند
نمای بيرونی کار، مطالبه ی تاريخی همه ی زخم خوردگان است. چه وابستگان گرامی ترين انسان
هائی که افقی از زندان های حکومت اسلامی روانه ی گورهای دسته جمعی شده اند، يا قربانيانی که
عمودی از آن زندان های مخوف بيرون آمده اند و هم اکنون در سراسر جهان روزگار به تبعيد و با
رنج و شکنج های ناشی از شکنجه های جسمی و روانی می گذرانند، معمولا بايد از نمود بيرونی اين
تريبونال بين المللی عليه جنايات » پروژه خشنود شده باشند. با وجودی که در دهه ی نود ميلادی
به دليل نفوذ تنی چند از فرصت طلبان و کاسبکاران سياسی و رفرميست ها به « جمهوری اسلامی
ناکامی انجاميد و بدنه ی صادق فعالان آن با توطئه ی همين فرصت طلبان کنار گذاشته شده بود ، تا
کنون معلوم شده است که زخم خوردگان نمای بيرونی ، اين پروژه را مفيد يافته اند.
حرکت ؛ چه به صورت مستقيم باشد ، يا مارپيچی ، از مراحل مختلف می گذرد . هر مرحله ، يا
پروسه ای ، تضادها، تناقضات و مختصات و تاثيرهای مربوط به دوران خود را دارد. به نظر من
چنين آمد که مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه ، در روند خود می تواند در شرايط کنونی از عهده ی
حل تضادهای ناگزير درونی و بيرونی خود بر آيد و حکومت اسلامی را با همه معلق هائی که بنا به
طبيعت خود خواهد زد ، در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. بنابراين ، با تاثير تکان دهنده ای که در
شرايط اعمال حداکثر اختناق از خود به جا می گذارد ، می تواند نقشه های حاکميت برای تحميل
سکوت به جامعه را در مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه خنثی کند ، و با ايجاد رابطه ای گسترده
باطيف وسيعی از زخم خوردگان و فعالان تبعيدی و داخل کشور ، حرکت موثری را به ميدان ببرد.
البته بخصوص در شرايط کنونی که مبارزان و جنبش های اجتماعی ، زخم سبز رفرميست ها را هم
بر تن دارند، اين احتمال وجود دارد که با بزرگ تر شدن حلقه ، بازهم عده ای فرصت طلب و
کاسبکار که می توانند خود را لا به لای ظاهر سازی های رايج و عنوان های فريبنده و اصطلاحات
سياسی مخفی کنند، برای تاثير گذاشتن بر روند رشد در تريبونال کفش و کلاه کنند و سر بزنگاه ؛
همان گونه که در دهه ی نود عمل کردند، کمر کارزار را بشکنند . اما اتفاقی که روز شنبه يازدهم
دسامبر ٢٠١٠ افتاد ، دست کم مرا که صابون اين جماعت فراوان به جامه ام خورده است ، اميدوار
2
کرد که احتمال وقوع چنين اخلالی ، با وجود يورشی که نيروهای زخم خورده و سرنگون طلب آورده
اند، می تواند اصلا وجود نداشته باشد . يعنی هشياری عناصری که مديريت پروژه را به عهده گرفته
اند، به موازات نظارت همه جانبه ی زخم خوردگانی که به کارزار پيوسته اند و حضورشان را
صرف نظراز تعلق گروهی جدی می گيرند، خود به خود احتمال وقوع چنين اخلالی را منتفی خواهد
کرد.
کارزار » همه ی کسانی که از ساعت هفت تا يازده شب شنبه يازدهم دسامبر در اتاق های پالتاکی
« تدارک دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی
حضور داشتند ، زير جدی بودن واقعيت کارزار چند خط تعيين کننده کشيدند و « ايران تريبونال » يا
به ما گفتند که احتمال هيچ گونه اخلال و اختلالی ، در هيچ يک از مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، و
جريان دادگاه ، نمی تواند و نبايد وجود داشته باشد. ازدرون مايه ی کلام دو سخنران : ليلا قلعه بانی
و ايمان شيرعلی ، و مديران اتاق پالتاکی و بابک عماد بگيريد که خود را سخنگويان بخش های
مختلف کارزار معرفی می کردند، تا سخنان آخرين رفيقی که وقت گرفته بود ، چنين بر می آمد که :
- کارزار وابسته به هيچ حزب و سازمان و گروه معينی نيست و مستقل از آن هاست.
خانواده های جان باختگان و جان به در » - کارزاری که از سه سال پيش به همت و با جسارت
بردگان از کشتارهای دهه ی ۶٠ و فعالان حوزه های سياسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر
شروع به کار کرده و پس از پرداختن به زيرساخت های مقدماتی ، در دسامبر سال «٢٠٠٧
٢٠٠٩ اعلام موجوديت بيرونی کرده است ، خود به نهادی حقوقی – سياسی تبديل شده که
اعلام کرده و در « محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت » هدفش را
جريان اقدام مستقل خود، نه تنها هيچ گونه تعارضی با احزاب و سازمان های سياسی ندارد ،
بلکه به عنوان نهادی مستقل ، با هدفی مشخص ، عملا می تواند مکمل احزاب و سازمان ها
و گروه هائی باشد که در جهت براندازی حاکميت اسلامی ، استقلال مبارزاتی از مطامع
امپرياليستی ، و سرعت بخشيدن به روند رشد مبارزاتی عمل می کنند . بنابراين ، در بخش
مربوط به احزاب ، سازمان ها و گروه های ايرانی ، هر کسی می تواند به اين کارزار
بپيوندد، اما نه به عنوان حزب و سازمان و گروه خود. در بخش مربوط به سازمان ها و
احزاب و گروه های خارجی هم ، به همين شيوه عمل می شود . براين اساس ، کارزار نه از
دولت ها کمک مالی دريافت خواهد کرد ، نه از سازمان ها و احزابی که در حاکميت کشورها
، يا اپوزيسيون قرار می گيرند.
- تامين مالی کارزار ، چه در مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، يا در مرحله ی تشکيل دادگاه ، از
طريق زخم خوردگان و مبارزانی که به آن پيوسته اند صورت خواهد پذيرفت. کميته های
مختلف کار ، کميته های کشوری و گروه های کار در نقاط مختلف جهان ، ازطريق قبض
های کمک مالی و شماره حساب هائی که داده شده ، مسئوليت انجام اين امر را عهده دار
خواهند بود.
- حلقه ی قربانيان فجايع حکومت اسلامی و مبارزان معتقد به سرنگونی حاکميت اسلامی ، به
زودی چنان بزرگ می شود که وسيع ترين بخش ستم ديده ی مردم ايران را در بر خواهد
داشت .
3
- تريبونال بين المللی متکی به جمع است ، نه به فرد . برای تعميق اين ترکيب ، چه به عنوان
پشتيبان و همراه و فعال ، يا به عنوان حقوقدان در هئيت منصفه ، قضات و وکلای مدافع ،
فعالان کارزار وظيفه دارند از چهره های سرشناس سراسر جهان ، در همه زمينه ها ،
يارگيری کنند . کما اين که مثلا ؛ بنا به گزارش سخنگوی کميته خارجی ، تا کنون پانزده
شخصيت سرشناس جهانی ، از کشورهای مختلف ( نيجريه ، آلمان ، انگلستان ، آمريکا ،
فرم همبستگی و » کانادا ، سوئد، مصرو...) به کارزار پيوسته اند . در آخرين بند متن
برای به اجرا » : کارزار ، به روشنی ضرورت اين امر توضيح داده شده است « همکاری
در آوردن اين دادگاه ، به کارزاری جهانی نياز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع
حقوق انسانی ؛ چه ايرانی ، يا غير ايرانی ، اعم از کارگر ، نويسنده ، شاعر ، حقوقدان ،
روزنامه نگار، فعال سياسی ، هنرمند ، دانشجو و ... ، به آن بپيوندند و به پيشبرد آن ياری
«. رسانند
در حساسيت فوق العاده « توده های عدالت خواه » اتفاق شنبه يازدهم دسامبر ، حامل اين اميد بود که
شرايط کنونی که می خواهند دست مردم را ببندند و آن ها را نسبت به توان خود نوميد کنند تا کار به
دخالت های بازهم مستقيم تر خارجی بکشد ، موقعيت را مغتنم شمرده اند .
هنوز يک ساعت و نيم از آغاز گفت و گو ها نگذشته بود که مديران اتاق اعلام کردند ظرفيت اتاق
دارد تمام می شود و اگر امکان دارد از نوشتن متن خود داری کنند . اغلب گوش نکردند. دور و بر
ساعت ٩ شب ، اعلام کردند که ظرفيت اتاق تمام شده و مجبورند بی درنگ اتاق دومی را باز کنند که
چنين کردند . حاضران در اتاق به ٣۵٠ تن رسيده بودند . اتاق دوم هم ظرف نيم ساعت پر شد . من
چندان سابقه ی حضور در اتاق های پالتاکی را ندارم، اما بنا به آنچه ديده ام و شنيده ام ، حضور بيش
از ۵٠٠ تن در يک اتاق پالتاکی ، تا آن روز بی سابقه بوده است .
همان چند باری که من برای شعر خوانی ، يا سخنرانی و شنيدن حرف های ديگران به اتاق های
مختلف رفته بودم ، علاوه بر کميت ، کيفيت را هم در اين حد نديده بودم . کسی نيامده بود به
سخنرانی و اظهار فضل و چانه زدن . همه دردمند بودند . همه ، هر کسی که دست بالا می کرد
ونوبت می گرفت ، يا حکومت اسلامی کسانش را کشته بود ، يا خودش را سلاخی کرده بود . سلاخی
در « برادران بازجو » « عمل اسلامی » را به اين دليل به جای شکنجه به کار می برم که نتيجه ی
نمی گنجد و واقعا سلاخی کردن شکار است . « شکنجه » تعريف
در سال های گذشته ، بسيار بوده اند زندانيان سياسی که خاطرات گزنده شان را نوشته اند ، اما ، تا
جائی که به تجربه ی من مربوط می شود ، تا کنون در اين حجم گسترده و يک جا با رنجنامه های
اين زخم خوردگان بر نخورده بودم . اگر مجبور نبودم چند کلمه ای حرف بزنم تا دست کم اعلام
حضور کنم ، دست بالا نمی کردم . از آن لحظاتی بود که هيچ جوری حريف آن بغض کشنده نمی
شدم . خانواده های جان باختگان دهه ی شصت ، و جان به در بردگان آن دهه ، در همان دقايق بسيار
محدودی که وقت داشتند ، حقايقی را ؛ حتی به صورت عنوانی ، بيان می کردند که مضمون حقيقت و
شيوه ی طاقت فرسای بيان چنان بود که اگر آن را در لوله ی توپ بگذاريد ، می ترکد.
آن اتفاق را ، حضور گسترده ی جوانان آگاه ايران در اتاق کامل می کرد. نخستين مبارز آگاهی که از
داخل کشور نوبت گرفت و حرف زد ، گفت که هشت تن پای کامپيوتر نشسته اند و فقط يکی از آنان
وارد اتاق شده است . بسياری بودند که در آن زمان کوتاه چهار ساعته ، نتوانستند نوبت سخن گفتن
4
بگيرند ، اما همه ی آن هائی که از شهر های مختلف ايران در اتاق ها حضور داشتند ، به صورت
گروهی بودند ، نه يک نفره . بنابراين ، می توان گفت که دست کم بيش از هزار تن در اتاق حضور
داشته اند ، نه بيش ازپانصد تن . برای نخستين سال اعلام بيرونی ، يا اجتماعی کردن پروژه ، آمار
عجيبی بود. اما اهميت قضيه در ارزش کيفی کار متمرکز می شد . کميت اگر از کيفيت برخوردار
نباشد ، نه پايدار خواهد ماند ، و نه ارزشی بيش از حباب خواهد داشت .حضور مبارزان و زخم
خوردگان داخل کشور ، چنان بود که يکی شان در متن هائی که مدام صفحه را پر می کرد ، نوشت:
يعنی بچه های داخل مثل برق به . « الان اتاق کارزار مثل ترافيک در تهران دارد حرکت می کند »
يکديگر خبر داده بودند و در ابعاد وسيعی به استقبال کارزار آمده بودند. ادمين اصلی اتاق چندبار
اعلام کرد با وجودی که اطلاعاتی های حکومت هجوم آورده اند تا رابطه را مختل کنند ، بچه های
ايران از آن ها زرنگ ترند و اجازه نمی دهند حضورشان در اتاق های کارزار مختل شود .
که از دسامبر ٢٠٠٩ اجتماعی « خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان » کار سه ساله ی
شده است ، مجموعه ای از قربانيان حکومت اسلامی و مبارزان سرنگونی طلب معتقد به استقرار
عدالت اجتماعی را به حالت انفجاری دورهم جمع کرده است که به نظر من می تواند ارتقای سريع و
ضروری کارزار تدارک دادگاه بين المللی عليه جنايات حکومت اسلامی را تضمين کند. مردمی که
سی و اندی سال در معرض تاراج اسلامی ها قرار گرفته اند و در چنين ابعاد وسيعی تلفات انسانی ،
سياسی و فرهنگی داده اند ، به هر حال بايد روزی اين حاکميت خونين جامه را محاکمه می کردند تا
راه را برای سرنگونی آن هموار کنند .
نتيجه ی مباحث تکان دهنده ی شنبه يازدهم دسامبر آن بود که از نهادهای اغلب تشريفاتی و غير موثر
بين المللی، کاری ساخته نيست و اصلا عبث است که مردمی چنين قتل عام شده ، به جای تکيه کردن
به توان و اراده ی خود ، انتظاری از مجامع بين المللی داشته باشند . می گويند تا زمانی که
امپرياليست ها و سرمايه داری جهانی مثل اختاپوسی هولناک به جان جهان افتاده اند و دايره ی عمل
ستمگران ، هر روز بيشتر از روز پيش می شود ، صلحی در جهان متصور نيست . و می گويند تا
وقتی که مبانی ارتجاعی و سرمايه داری در جهان حاکم است ، موضوع حقوق بشر ويترين فريبنده
ای بيش نخواهد بود . بنابراين ، بالاخره در نقطه و مقطعی از تاريخ جاری ، نيروهای آگاه و ستمديده
بايد به هم نزديک شوند و حرفی ديگر بزنند. آن چه از پروژه ی کارزار تدارک دادگاه بين المللی می
تواند عايد مردم ايران شود ، همين حرف ديگر است که هيچ ترفندی نمی تواند به آن رنگ سبز و
بنفش و ارغوانی و سياه بزند و حاصل مبارزات مردمی را که چنين تلفات سنگينی داده اند ، تسليم
فريبکاری های اصلاح طلبی و ترفندهائی از اين دست در مقاطع مختلف کند. قربانيان حکومت
اسلامی ، در کارزار بين المللی شهادت خواهند داد که مجموعه ی حاکميت اسلامی جنايتکار است و
اتفاقا تاکيد را بر کشتار زندانيان سياسی و قلع و قمع بی رحمانه ی دهه ی شصت می گذارند تا
جنايتکاران آن دهه ، بر مبنای دعوا بر سر تعادل قوای درونی و در جريان تضادهای درونی اين
پديده ی خونين ، دو دهه ی بعد برای نجات حکومت اسلامی و به زعم خودشان تعاليم خمينی و حفظ
هويت اسلامی و از اين ترفندهای عوام فريبانه ، اپوزيسيونی از کار در نيايند که بخواهد جنبش های
اجتماعی ايران برای خلاص شدن از شر حکومت اسلامی را با نيرنگ اصلاح طلبی مال خود کند و
کمر به حذف شعارهای سرنگونی طلبانه ی مردم ببندد. خوشبختانه دريائی از شاهدان جنايات عنان
گسيخته ی دهه ی شصت ؛ چه خانواده های جان باختگان ، يا جان به در بردگان ، هنوز زنده اند و
5
از هم اکنون آماده اند که در دادگاه مردمی برای محاکمه حکومت اسلامی شهادت بدهند . همان گونه
که مبارزان داخل کشور در مباحث روز شنبه خواسته اند و فعالان کارزار نيز تاکيد کرده اند، بديهی
دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های رژيم جمهوری » است که
تنها به دهه ی شصت محدود نخواهد شد ، اما محور دادگاه ، کشتارهای دهه ی شصت ، و « اسلامی
بخصوص تکيه بر قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧ است .
کشتار ها و سرکوبی های دهه ی هفتاد و هشتاد ، ابتدا به ساکن صورت نگرفته و تداوم و تعميق بی
( رحمانه ی کشتارها و سرکوبی های دهه شصت و دو سال آخر دهه ی پنجاه ( سال های ۵٨ و ۵٩
بوده است که هنوز و همچنان ادامه دارد . نگاهی کوتاه به آن دو سال و دهه ی شصت ، ضرورت
اين نقطه ی عطف اساسی را روشن تر می کند :
- روح الله موسوی خمينی و پيروانش که از همان تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۵٧ ، از
تظاهرات ميليونی نسق گرفته بودند تا اتفاقی را که می توانست انقلاب باشد مال خود کنند ،
صدايش می زدند ، تيغ آخته شان را « امام » از روزها و ماه ها پيش از ورود پديده ای که
بر جنبش های اجتماعی ، و بخصوص جنبش دانشجوئی که پس از کودتای آمريکائی –
انگليسی سال ١٣٣٢ عليه دولت ملی دکتر محمد مصدق نقش محوری داشت ، گشوده بودند و
برای خنثی کردن جنبش کارگری که حرف آخر را می زند ، بايد به جنبش های اجتماعی
يورش می بردند . خمينی می دانست که جنبش دانشجوئی چه نقشی در قيام ١٣۵٧ داشته و بنا
به تجربه ای که از مصر اوائل دهه ی هفتاد ميلادی و اخوان المسلمين داشت ، می دانست که
اين جنبش می تواند مزاحم ايجاد استحکامات ايدئولوژيک و امنيتی او شود . بنابراين ، برای
فريب دادن جامعه نعل وارونه زد و در يازدهمين ماده ی پيام سيزده ماده ای خود که اول
فروردين ماه ١٣۵٩ به جامعه تحميل شد ، به صراحت گفت:
اکثر ضربات مهلکی که به اين جامعه خورده است ، اکثرا از همين گروه روشنفکران ...»
دانشگاه رفته است ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چيزی که مطرح نيست مردمند و تمام
چيزی که مطرح است ، خود اوست . برای اين که بد آموزی های دانشگاهی زمان شاه ،
روشنفکران دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل
«... نبوده
- پيش از اين تهديد ها که بعد ها ، و به سرعت البته ، معلوم شد در حکم قلع و قمع و قتل عام
جنبش دانشجوئی و سازمان ها و احزاب و دگر انديشان و برچيدن دانشگاه ها و مراکز
آموزش عالی بود ، بديهی ترين مطالبات ترکمن ها ، کردها و صيادان انزلی به خاک و خون
کشيده شد . حتی پيش از يورش به دانشگاه ها و سازمان ها و احزاب ، قتل های زنجيره ای
در سال ١٣۵٨ آغاز شده بود . قتل چهارتن از رهبران خلق ترکمن : توماج و مختوم و
جرجانی و واحدی ، و قتل اصغر آشور نويردوست صياد فعال انزلی که هر دو به يک
صورت انجام شد ، سر آغاز قتل های زنجيره ای و آدم ربائی های بعدی بود که در دهه ی
هفتاد به داريوش فروهر و پروانه اسکندری و محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و دريائی
از دانشجويان رسيد که در دهه های شصت و هفتاد و هشتاد ، اجسادشان را ، مثل رهبران
خلق ترکمن و اصغر آشورنويردوست ، در اطراف شهر ها پيدا کردند . با اين حال ، هنوز
دفاتر دانشجوئی در دانشگاه های ايران و سازمان های سياسی به مثابه قلب تپنده ی جنبش
. عمل می کردند تا جمعه ٢٩ فروردين ١٣۵٩
6
- روز ١٩ بهمن ماه سال ١٣۵٨ ، مقارن با وقايع گنبد ، حزب الله مراسم سالگرد سياهکل را در
دانشگاه تهران ، به سنگ و پاره آجر بسته بود ، اما زورش نرسيده بود مراسم را به هم بزند.
ساير تظاهرات سازمان های چريک های فدائی خلق و مجاهدين و جبهه دموکراتيک هم ، در
اين دوره که برق شمشير خمينی و پيروانش مزاحم رشد جنبش دموکراتيک شده بود ، با
رو به رو می شد که تظاهرات دانشگاه تهران ، ساير « امت حزب الله » سنگ و پاره آجر
دانشگاه های ايران ( تبريز ، اهوار و ...) و تظاهرات ميدان آزادی و امجديه و خزانه
(مربوط به سازمان های مجاهدين و چريک های فدائی خلق ) از نمونه هايش بودند . در هر
يک از اين وقايع ، با وجودی که تظاهر کنندگان مجبور بودند کاپشن ها را روی سر بگيرند
که سنگ نخورند ، عده زيادی زخمی می شدند و درهرمرحله ای ، اوباش خمينی که کمين
می گذاشتند ، عده ای را با چاقو و پنجه بکس و زنجير از پا می انداختند ، يا می ربودند .
زندان اوين و زندان های کميته ها و مراکز سپاه پاسداران که در حال پايه ريزی استحکامات
خود بود ، به سرعت پر می شد . ساير زندان ها ، در تهران و شهرهای ديگر هم وضع
مشابهی داشتند.
- حکومت خمينی در همان يکی دو ماه اول قيام ، محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين
خلق را به اتهام جاسوسی برای شوروی ! دستگير کرده بود که بعدها اعدام او و سعيد
سلطانپور که سر سفره عقد دستگير شده بود ، نشان می داد که حکومت اسلامی تخت تعزير
و چوبه های دار و جوخه های اعدام را برای آينده ای دراز مدت آماده می کند .
- تهديد ها، حمله های اوباش به سازمان ها و احزاب ، سنگ باران تظاهرات ، و در مجموع
که به حکم رهبرش خمينی می رفت تا بستر « امت حزب الله » چنگ و دندان های اوليه ی
بود . در دو « شبيخون تاتارها » را برای تحکيم اسلاميسم در ايران هموار کند ، مقدمات
سال و دو ماهی که حزب الله به آزمايش قدرت و تحکيم مبانی ارتجاعی و سرکوبگرانه اش
پرداخته بود ، قدرت حاکم به اين نتيجه رسيد که شمشير را بايد از روببندد و برای خلاص
شدن از وجود نيروهای سياسی سازمان يافته ، به دانشگاه های يورش ببرد و اصلا به بهانه
انقلاب فرهنگی ، مجموعه ی مراکز عالی آموزشی کشور را تعطيل کند و ضمن اجرای
اسلامی در کارگاه ها و « حراست » پروژه ای گسترده برای ايجاد انجمن های اسلامی و
کارخانه ها ، انجمن های اسلامی مدارس را به سرعت شکل بدهد . مقدمات کار را از نظر به
» هيجان در آوردن نيروهای ارتجاعی و مذهبی کردن آن تقابل خونين ، پيام سيزده ماده ای
در ماده يازدهم خود فراهم آورده بود . « امام
امت » ٢٩ روز پس از صدور فرمان سيزده ماده ای خمينی ، شبيخون گسترده و بی امان -
چه در شکل اراذل و اوباش لباس شخصی ، يا عوامل سپاه و بسيج تابع آن - - ؛ « حزب الله
آغاز شد . آن روز ، جمعه بيست و نهم فروردين ماه ١٣۵٩ بود . با تهديد هائی که در تمام
روزهای آن فروردين ماه از طرف خمينی و بنی صدر و ساير آمران حکومت اسلامی
صورت گرفته بود ، سازمان های عمده ی مجاهدين خلق و چريک های فدائی خلق و پيکار و
راه کارگر و کومله که سرسختانه در مقابل شمشير آخته ی ارتجاع مقاومت می کردند ، بنا به
مطالبی که در روزنامه های خود می نوشتند و واکنش هائی که از خود نشان می دادند ، می
دانستند که شبيخون هولناکی در راه است و عنقريب است که مورد تاخت و تازی بسا بی
رحمانه تر از دوسال گذشته قرار گيرند . متاسفانه زمينه های وحدت عمل ميان سازمان
7
چريک ها و سازمان پيکار و سازمان کارگران انقلابی ايران ( راه کارگر) ، زمانی فراهم شد
که کار از کار گذشته بود . اين سه سازمان ، از شنبه سی ام فروردين ماه ۵٩ تا سه شنبه دوم
ارديبهشت ماه آن سال، در دفتر دانشجويان پيشگام که در خيابان شانزده آذر مورد تهاجمی
وحشيانه قرار گرفته بود ، کميته مشترک تشکيل داده بودند ، اما ديگر دير شده بود. سازمان
مجاهدين برنامه مشخصی نداشت که در آن لحظات خطير درگير شود . حزب توده هم که بنا
به سنت سياسی خود ، در جانب دشمن مردم قرار گرفته بود . بنا شهادت تاريخ سياسی ايران،
کار حزب توده از زمان تاسيس تا کنون ، جز خيانت به آرمان های آزاديخواهانه مردم ايران
نبوده است .
- صبح روز جمعه ٢٩ فروردين ۵٩ ، جمع بسياری از نيروهای سازمان چريک های فدائی
خلق – که هنوز انشعاب نکرده بود تا به اکثريت طرفدار حکومت و اقليت درگير با حاکميت
تقسيم شود - ، به قطعه ٣٣ بهشت زهرا رفته بودند تا مادر توماج آن گونه بغرد که من خود
شاهد لحظه هايش بودم . سنگ قبر بيژن جزنی ، حسن ضياء ظريفی ، مشعوف کلانتری ،
عباس سورکی ، محمد چوپانزاده ، احمد جليل افشار ، عزيز سرمدی ، کاظم ذوالانوار و
مصطفی جوان خوشدل ،از برجستگان سازمان های فدائی و مجاهدين را شکسته بودند .
درست پنج سال پيش از آن که غروب بيست و نهم فروردين ماه سال ١٣۵۴ بود ، آن ٩ رهبر
جنبش روشنفکری ايران را ساواک شاه در تپه های اوين به گلوله بسته بود و روز بعد به
اما ، « ٩ خرابکار که قصد فرار داشتند کشته شدند » روزنامه ها خبر فرمايشی داده بود که
سنگ قبر آن ها را پنج سال بعد پيروان خمينی شکسته بودند .
جمعيت ساعت ده صبح در آن قطعه موج می زد . مادر توماج داشت فرياد می زد که پسرش
را پاسداران کشته اند ، اما ناگهان خبر آمد که سيد علی خامنه ای در نماز جمعه دانشگاه به
منبر است و دارد هيجان ايجاد می کند که حزب اللهی ها به سه روز مهلتی که به دانشجويان
داده بودند تا دفاتر شان را ببندند وقعی نگذارند و حمله را همان روز ، پس از نماز جمعه ،
آغاز کنند . و چنان شد.
اگر تا سه روز ديگر دفاترشان را تعطيل نکنند و آدم ! » : خامنه ای نعره می کشيد که
نشوند، سرکوب خواهند شد . ما نمی توانيم بگذاريم که به بهانه ی کارسياسی ، عرصه ی
با حمله ای که سه روز «. مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی بشود
پيش – ٢۶ فروردين ١٣۵٩ – به دانشگاه تبريز شده بود ، و با وقايع دانشگاه اهواز و
هشدارهای پی در پی نيروهای سياسی مخالف رژيم ، پيدا بود که زمينه های به خون کشيدن
بحث » ، دانشگاه های ايران ، مو به مو طراحی شده است . پس از پيام سيزده ماده ای خمينی
در تلويزيون ، « سه مطلع فدائی » ابوالحسن بنی صدر رئيس جمهوری وقت با « آزاد
« بحث آزاد » تصوير دامی را که در حال گستردن بود ، در چشم انداز قرار می داد . در اين
توطئه برای درهم کوبيدن جنبش دانشجوئی را ، « تخليه دفاتر دانشجوئی » تاکيد بر موضوع
پر رنگ تر می کرد .
خامنه ای خط ارتجاعيون شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی را پيش می برد که تبلور
ولايت فقيه ، يا » و مانيفست « خط امام » هئيت های موتلفه ی اسلامی و نقطه ی شاخص
خمينی بود ، ابوالحسن بنی صدر هم خط ليبرال های حاضر در حاکميت « حکومت اسلامی
را که نقش پله های صعود امام را بازی می کردند . اين هر دو جناج که گاهی جنگ های
8
زرگری هم با هم راه می انداختند ، در استراتژی اساسی رژيم وجه مشترک داشتند . سعی
شان هم اين بود که با سخن گفتن به دو زبان ، هم جامعه را بفريبند و هم در نيروهای سياسی
اميدی به دامنه دار شدن اين تضاد صوری ايجاد کنند . اختلاف بر سر شيوه بود ، نه
مضمون. هيچ يک تحمل آزاديخواهانی را که ماهيت هر دو جناح را می شناختند و به ايشان
می تاختند ، نداشتند .
- پس از نماز جمعه ٢٩ فروردين ماه ١٣۵٩ ، شبيخون تاتارها آغاز شد. در مرحله ی اول که
پس از نماز جمعه آغاز شد و تا سپيده دم سه شنبه دوم ارديبهشت ماه طول کشيد ، دانشجويان
و خانواده های آنان که بی اغراق دريائی خروشان ، اما غير مسلح بودند ، مقاومت کردند ،
اما سرانجام نيروهای اونيفورم پوش مسلح ، جای اوباش مسلح به چوب وچماق و زنجير و
پنجه بکس و قمه را گرفتند و پس از به خاک و خون کشيدن دانشجويان و مردم طرفدار آنان
، در آن سپيده دم دوم ارديبهشت ماه ۵٩ ، گروه گروه از بچه ها را گرفتند و اتوبوس اتوبوس
از آنان را به اوين و زندان های ديگر بردند . هم زمان ، در مهاباد و سقز و بوکان مردم
کردستان را به توپ بستند .
دستگيری های عنان گسيخته ی نيروهای سياسی ، از آن زمان باشدت بی رحمانه ای آغاز شد .
دانشجويان را شکنجه می کردند و آلبوم های عکس را که از دبيرخانه های دانشگاه ها و مراکز عالی
آموزشی به اوين و زندان های ديگر برده بودند ، می گذاشتند جلو آن ها تا دوستان شان را شناسائی
کنند . از آن پس بود که دستگيری های زنجيره ای و بازجوئی های اختاپوسی و کشتن فرزندان مردم
– چه دانشجو و دانش آموز، يا کارگر و کارمند معترض – ، زير شکنجه و تيرباران های آنان شدت
گرفت تا به کشتار هولناک بيش از يازده هزار زندانی سياسی در سال ۶٧ انجاميد . و ستم وسرکوبی
و اختناق و شکنجه واعدام ، تاخت و تاخت تا به امروز رسيد و می رود که از امروز هم بر گذرد .
بنابراين تصوير تکان دهنده است که نقطه ی عطف و محور دادگاه بين المللی را دهه ی شصت تعيين
کرده اند تا بتواند در روند رسيدگی خود ، جنايات دهه های هفتاد و هشتاد را هم در بر بگيرد .
من فکر می کنم که اگر همه ی زخم خوردگان و اهل عدالت در اين کارزار فعال شوند ، نقطه ی
پايان حکومت خونبار اسلامی پررنگ تر خواهد شد.
٢٩ آذر ١٣٨٩
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر