۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

اکبر گنجی و تئوری زندانی سیاسی



شیرین نریمان


قبل از شروع این مطلب متذکر می شوم که این مقاله نظر شخصی من است و به گرایش فکری ام ربطی ندارد.

مدتهاست که میخواستم در باره اکبر گنجی و فرضیه زندانی سیاسی بودن او بنویسم ولی همواره از آنجا که میخواستم همه چیز را از یک نقطه اشتراک ببینم این خواسته را به عقب می انداختم تا اینکه به رویدادهای دو هفته اخیر برخورد کردم.

در روز دوشنبه 20 اردیبهشت مقارن 10 ماه مه، اکبر گنجی یک جایزه 500 هزار دلاری از موسسه کیتو با عنوان جایزه میلتون فریدمن را در یک مراسم با شکوه در هتل هیلتون واشنگتن دی سی دریافت کرد. در این مراسم پس از نمایش یک فیلم مستند، شماری از سخنگویان از جمله فرید نصر، از سابقه کاری وی قدردانی چشمگیری کردند.

اکبر گنجی در هنگام دریافت این جایزه نقدی طبق مد جدید سیاسی کشورمان با داشتن یک شال سبز، همراه با همسرش معصومه شفیعی این جایزه را با خوشحالی بسیار و پیروزمندانه تحویل گرفتند. ایشان درطی یک نطق بی سرو ته نه تنها سیاست جنگ طلبانه آمریکا و حمله احتمالی آمریکا به ایران را مورد نقد قرار داد بلکه سیاست تحریم را هم زیر علامت سوال برد. وی در تمام سخنرانی طولانیش بیشتر سعی در درس دادن و انتقاد به دولت آمریکا کرد تا زیر سوال بردن رژیم. 80 درصد از سخنرانی گنجی حمله به سیاست جنگجویان آمریکا و برحذر کردن دولت آمریکا از انجام هر عملی علیه رژیم ایران بود.

برای خالی نبودن عریضه هم ایشان یک مقدار زحمت کشیده وبطور خیلی ضمنی اعدام پنج انسان آزاده، پنج زندانی سیاسی که هر کدام تحت عناوین مختلف چند سالی را در زندان بودند محکوم کرد.

وی بلافاصله در مصاحبه اختصاصی با روز آن لاین، در برابر پرسش «چه باید کرد» آن سایت گفت که باید دعا کرد تا جنبش به سرعت پیروز نشود:





گنجی در پاسخ به این پرسش می گوید: «هیچ کس قادر نیست با یک نسخه تکلیف همه چیز را روشن سازد. باید دعا کرد تا جنبش به سرعت پیروز نشود. باید مواضع و خواست ها روشن شوند و نیروهای دموکرات ملتزم به رواداری و پلورالیسم خود را تثبیت کنند. بدون جامعه ی قدرتمند، دموکراسی ای در کار نخواهد بود. سازمان یابی علائق، منافع، ترجیحات و هویات، ضروری تر از هر چیز دیگر است. جنبش رفته رفته به رهبری تثبیت شده خواهد رسید. استفاده ی از یک تاکتیک خاص و تأکید بر آن، نادرست و ناکارآمد است...»

البته به نظر من باید به آقای گنجی برای مبهم و بی سرو ته حرف زدن جایزه داد ولی یک نکته را چون خودش به آن معتقد است، درست و بدون پرده در این مصاحبه گفته است و آن این که جنبش به سرعت پیروز نشود. پس از نظر ایشان هیچ اشکالی ندارد که این جنبش به هر قیمتی هم که شده است به این زودیها پیروز نشود، حال چند هزار نفر دیگر در زندانها شکنجه شوند و یا اعدام شوند زیاد مهم نیست، فقط چند سال دیگر این جنبش ادامه داشته باشد. البته برای ایشان نفع بزرگی هم دارد. چرا که هر ساله میتوانند از مراجع و موسسه های مختلف جایزه های متعدد دیگر دریافت کنند. اگر قیام شود و جنبش پیروز شود دیگر کدام موسسه به ایشان جوایز نقدی، آنهم به میزان نیم میلیون دلار یکجا تقدیم کند؟ البته که ایشان و همسرش خوشحال و خندان چنین جایزه ای را با جان و دل تحویل میگیرند و خوب یک پز جنبش سبزی در عکسها زیبا خواهد افتاد و به دوستان آمریکایی اینجا هم نشان میدهد که ایشان با جنبش ایران همگام هستند و معتقد به تغییر.

جالب اینجاست که موسسه کیتو یک موسسه دست راستی با مواضعی بیشتر مقارن با دست راستیها به شمار می رود. بنابراین آقای گنجی هیچ مشکلی ندارد که از این موسسه مبلغ قابل توجهی پول دریافت کند و در ازا در تمام نطقش به سیاستمداران آمریکایی درس سیاستمداری بدهد و به این شکل هدیه نیم میلیون دلاری خودش را توجیه کند. اینهم یک نمونه دیگر از سیاست آخوندی ایران است چرا که اکبر گنجی چیزی نیست به جز زندانی سیاسی ساخته و پرداخته رژیم جمهوری اسلامی. مایلم اینجا از خوانندگان بپرسم به غیر از آقای گنجی آیا میتوانند یک زندانی سیاسی دیگر در زندانهای ایران پیدا کنند که در مدت حبس 6 جلد کتاب نوشته باشد؟ در سلولشان (اگر عکسهای زندان ایشان را بخاطر داشته باشید) قالی پهن شده باشد و ایشان به پشتی تکیه داده باشند؟ و یا چند زندانی سیاسی دیگر را میتوانند به یاد داشته باشند که در مرخصی ها با رادیو فردا و یا صدای آمریکا مصاحبه کنند و بعد هم هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده باشد؟

من، بعنوان یک زندانی دهه شصت به جز روی زمین خوابیدن، نداشتن ملاقات، شکنجه و تنبیه های طولانی هیچ چیز دیگری را به خاطر ندارم. از زندانیان سیاسی دهه هفتاد هم که پرسش و پاسخ کردم چنان دست و دل بازی از طرف رژیم جمهوری اسلامی سراغ ندارم.
در آن هنگام که آقای گنجی به راحتی مصاحبه میکرد بیاد خوانندگان میاورم که داریوش و پروانه فروهر بعد از یکسری مصاحبه های تلفنی با رسانه های خارج کشور در سال 1376 در خانه شان بطرز فجیعی به قتل رسیدند.

پس مصاحبه با رسانه های بیرون از کشور و انتقاد از نظام قابل اجرا و بدون پرداختن بهای آن نبود ولی آقای گنجی نه تنها مصاحبه میکرد بلکه راحت به زندان هم بر می گشت بدون اینکه اتفاقی برای وی بیفتد.

در وقایع اخیر هم به خوبی ما و تمامی مردم جهان شاهد بودیم که چگونه جوانان این مملکت که فقط برای حق خود به خیابانهای مملکتمان ریختند خونشان به ناحق سرزمینمان را گلگون کرد و چگونه هزاران آزاده دیگر در زندانهای ایران بسر میبرند. از آخرین سری اعدامیانمان بگوییم که فرزاد و شیرین و مهدی و فرهاد و علی هرکدام بعد از چندسال حبس به ناحق سربدار شدند بدون آنکه حتی اجازه خداحافظی آخر را با عزیزانشان داشته باشند حتی بدون یک تلفن.

پس چگونه است که آقای گنجی از تمام این موهبت ها برخوردار بوده و بعد هم بی سروصدا به خارج از کشور راه پیدا کرده و خارجه نشین میشود البته همراه با جایزه های نقدی بسیار گرانبها.

آیا زمان آن نرسیده است که ما ایرانیان به فرضیه اکبر گنجی و زندانی سیاسی بودن ایشان با یک دید باز بنگریم و از خودمان درباره چرایی و چگونگی امکان آن بپرسیم. یادم هست که چندسال پیش وقتی فرضیه نایاک و وابستگی آن به رژیم مطرح شد بسیاری به این باور نبودند و بسیاری با خوش باوری دنباله رو این سازمان بودند و حالا بعد از عملکردهای آنها و افشاگریهای مستندی که انجام شد به همه ما ثابت شد که نایاک یک سازمان ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی بود که فقط برای اهداف آن حکومت پدیدار شده بود. حالا باید دید که کی فرضیه آقای گنجی به عنوان زندانی سیاسی مدل جمهوری اسلامی برای همه ما روشن شود؟

جمهوری اسلامی از پدیده اکبر گنجی استفاده فراوان برد چرا که به دنیا نشان داد که در ایران یک نوع دمکراسی وجود دارد چون زندانی سیاسی اش به مرخصی میرود، با رسانه های خارجی مصاحبه میکند و خیلی راحت به زندان هم بر میگردد و بالاتر از هر چیز 6 جلد کتاب ناقابل هم مینویسد. پس مسلما کشورهای غربی به این دمکراسی نیم بند رژیم ایمان میاورند و مذاکره و مناسبات اقتصادی با چنین کشوری هیچ اشکالی ندارد، در نتیجه چشمانشان را بر تمام اعدامها و دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران به همان راحتی بستند تا پرونده فشار به جمهوری اسلامی و یا تحریم ها همه و همه بسته شد و بهای سنگین آنرا فقط مردم ما با خون و جان خودشان پرداخته و خواهند پرداخت.

آیا زمان این نرسیده که ما ایرانیان با دقت بیشتری به پدیده هایی از این دست توجه کنیم؟ از گذشته اکبرگنجی و شغل پاسداری وی و نقشش او در دهه شصت فعلا سخنی نمیگویم و فقط بسنده به این میکنم که زندانی واقعی سیاسی کیست؛ گنجی و یا 6 نفر دیگری که چندهفته پیش دوباره به اعدام محکوم شدند؟ دو نفر از آنان «علی صارمی» و «جعفر کاظمی» از زندانیان دهه شصت هستند

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/may/13//-140cd6ba8d.html

هیچ نظری موجود نیست: