۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

جنبش کنونی مردم ايران در مقايسه با جنبش های اجتماعی � سياسی جاری در سطح جهان


يونس پارسا بناب



درآمد
اين نوشتار چکيده ملاحظاتی درباره جنبش کنونی مردم ايران در پرتو معيارهای جاری در درون جنبش های اجتماعی � سياسی در سطح جهانی است . اين معيارها همراه با ارزش های متنوع در گفتمان های مسلط بر اين جنبش ها از موقعيت و مشروعيت متوفقی برخوردار هستند .
1 � تاريخ سياسی جهان بويژه در دوره عصر جديد ، پر از جنبش های اجتماعی و سياسی متنوع و فراگير می باشد . اين جنبش ها پيوسته بر اساس معيارها و ارزش های حاکم زمان خود به دو نوع طبقه بندی شده اند : جنبش های مترقی و پيشرو و جنبش های عقب گرا و ارتجاعی . مارکسيست ها و بخش بزرگی از ديگر نيروهای برابری طلب در جهان بر آن هستند که جنبشی می تواند بطور روشن پيشرو و مترقی محسوب شود که در خدمت حمايت از مبارزاتی که خواهان توسعه اجتماعی ( بويژه عدالت اجتماعی ) است ، قرار گيرد . اين نکته به اين معنی است ، که آن جنبش از سياست هائی در حيطه توسعه اقتصادی حمايت کند که دارای اهداف عدالت اجتماعی باشند ، مثل حق اشتغال به کار ، ازدياد درآمد کارگر ، معرفی و پياده ساختن خدمات موثر عمومی برای همه در گستره های آموزش و پرورش ، طب و بهداشت و مسکن و وسايل حمل و نقل . البته کسب اين اهداف در کشورهای پيرامونی مثل ايران بدون استقرار اتونومی ملی ( حاکميت ملی : قرار دادن سياست خارجی در خدمت سياست داخلی � توسعه اجتماعی � و گسست از نظام جهانی سرمايه ) از سوی ديگر ميسر و قابل وصول نيست .
2 � جنبش های مترقی در تاريخ ملل زمانی موثر بوده اند که در زمان خود قادر می شدند که عليه جريان حاکم حرکت کرده و بديل مناسب برای جايگزينی نظام را بطور عينی و به صورت يک گفتمان مسلط مطرح و رواج سازند . مبارزه در راه آزادی های دموکراتيک که يک پروسه ممتد و بی پايان در تاريخ معاصر بشريت است ، عمدتا توسط جنبش های اجتماعی � سياسی ( منجمله احزاب سياسی درون آنها ) می توانند تجلی يافته و کسب گردند . اين جنبش های وسيع توده ای هستند که مطالبات و آرزوهای تاريخی و اجتماعی طبقات محروم را به طور دائم بيان ساخته و به آنها جامه عمل می پوشانند .
3 � با اينکه پيدايش و رشد جنبش های اجتماعی � سياسی در تاريخ جوامع وجود داشته اند ، ولی ظهور و عروج آنها در صد واندی سال گذشته بويژه در دو دهه گذشته و در پرتو پی آمدهای فلاکت بار تشديد پروسه جهانی شدن سرمايه ، بيشتر از گذشته بوده اند . بطور مثال ، در صد و بيست و پنج سال گذشته مردم ايران شاهد فعال شرکت کننده در بروز و اوج گيری جنبش های مترقی عظيم توده ای بيشماری بوده اند که معروفترين و بزرگترين آنها عبارت بودند از :
- جنبش تحريم تنباکو و آغاز بيداری سياسی و ملی از 1889 � 1890 ميلادی ( 1268 � 1269 خورشيدی )
- جنبش مشروطيت در سال 1905 ( 1284 خورشيدی ) که منجر به پيروزی دوره اول انقلاب مشروطيت 1906 -1908 ( 1285 � 1287 خورشيدی ) گشت .
- جنبش فتح تهران در سال 1909 ( 1288 خورشيدی ) که منجر به سرنگونی " استبداد صغير " و ا ستقرار دوره دوم انقلاب مشروطيت 1910 -1911 ( 1289 � 1290 خورشيدی ) گشت .
- جنبش های رهائی بخش ملی در صفحات شمال ايران در سال های 1912 � 1921 ميلادی ( 1291 � 1300 خورشيدی ) به ترتيب در گيلان ( جنبش جنگلی ها ) ، در آذربايجان ( جنبش شيخ محمد خيابانی ) ، در خراسان ( جنبش کلنل محمد تقی خان پسيان ) و در تبريز ( جنبش و قيام لاهوتی ) .
- جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران در سال های 1950 � 1948 ميلادی ( 1329 � 1927 خورشيدی )
- جنبش و قيام سی تيز 1330 ( 1952 م )
- جنبش سال های 1977 و 1978 ( 1356 و 1357 خورشيدی ) که منجر به انقلاب 22 بهمن ( فوريه 1979 ) گشت
- جنبش توده ای کنونی که در خرداد 1388 ( 2009 م ) شروع گشته و هنوز هم ادامه دارد
4 � بدون ترديد ، هر جنبش همگانی در هر جامعه ای عموما توسط خرده جنبش های جاری در آن جوامع مورد حمايت قرار می گيرند که بررسی دقيق آنها در مطالعات ميدانی متعلق به رشته جنبش شناسی حائز اهميت می باشند . بطور مثال ، در دهه 1960 ميلادی در آمريکا جنبش متعلق به سياهان ( معروف به جنبش حقوق مدنی ) و جنبش های متعلق به دانشجويان و زنان نقش بزرگی در پيشبرد جنبش همگانی ضد جنگ ايفاء کردند . در جنبش همگانی کنونی ايران نيز ، ما شاهد نقش بزرگی که جنبش های متعلق به زنان و دانشجويان در پيشرفت آن ايفا می کنند ، هستيم .
5 � بررسی تاريخی شکلگيری و رشد جنبش های اجتماعی و سياسی دهه های 1990 و 2000 م نشان می دهد که اين جنبش ها عمدتا عکس العمل های تدافعی اقشار مختلف مردم عليه تهاجم نئوليبرالی " بازار آزاد " سرمايه داری بوده و عمدتا در جهت حفظ و تامين حقوق مردم بويژه در حيطه سياست های رفاهی ( در کشورهای امپرياليستی مرکز ) و جلوگيری از پروسه خصوصی سازی و پياده ساختن مقررات فلاکت بار بانک جهانی ( در کشورهای در بند پيرامونی ) حرکت می کنند . اتخاذ و داشتن خط تدافعی در آغاز يک جنبش اجتماعی و سياسی يک امر بعيد نبوده و خيلی هم عادی و طبيعی است . اما فعالين درون اين جنبش ها بايد بتدريج متوجه اين امر باشند که حاکميت نه تنها مسلح به سلاح های پيشرفته سرکوب است بلکه تمام منابع و وسايل اطلاعاتی ، رسانه و ارتباطات و بويژه مالی را در اختيار دارد . با اينکه بخش هائی از جنبش همگانی کنونی در ايران دارای رهبری است ولی اين جنبش در کليت خود دارای رهبری نيست . تاريخ نشان می دهد که هيچ جنبشی نمی تواند بدون يک رهبری منسجم و مقبول توده ها به پيروزی برسد . برای اينکه يک جنبش از خط و موضع تدافعی بيرون آمده و راديکاليزه گردد ، محتاج به يک رهبری منسجم در راس آن است . رهبران بخشی از جنبش همگانی ايران ( ميرحسين موسوی ، کروبی و خاتمی ) که در حال حاضر تحت نام " جنبش سبز " عمل می کنند نه تنها محل و گستره سياسی و وظيفه خود را در درون نظام جمهوری اسلامی قرار می دهند ، بلکه معتقدند که مشکل نظام فقط منحصر به جناح سياسی مشخصی است که در مصدر امور قرار دارد.
6 � بايد توجه کرد که صرفا از " درون نظام " عمل کردن اشکال اصلی رهبران " جنبش سبز " نيست . آنچه که مهم و قابل تامل است اين است که اينان تا حالا يک طرح و برنامه ای مناسبی را مطرح نساخته اند که حتی به يک رفورم قابل ملاحظه منجر گردد . هيچ يک از اين رهبران مسئله اساسی با انگاشت و عملکرد تئوکراسی ولايت فقيه ندارند . آيا رهبران " جنبش سبز" دقيقا مثل رقبای خود در حاکميت ( خامنه ای و جناح نظامی � مالی = بورژازی بازرگانی بوروکراتيک ) معتقد به اصل خصوصی سازی و خواهان الحاق رسمی به نهادهای مالی � تجارتی نظام جهانی نيستند ؟ شصت سال پيش دکتر محمد مصدق که از " درون نظام " برخاست ، با پيشنهاد استراتژی ملی کردن صنعت نفت نه تنها با سياست ضد خصوصی سازی خود سياست خارجی ايران را در خدمت سياست داخلی ايران ( پروسه " تعديل اختلافات طبقاتی " ) قرار داد بلکه با تکيه بر شعار تاريخی جنبش مشروطيت ايران مبنی بر اينکه " شاه بايد سلطنت کند نه حکومت " ، مجدانه تلاش کرد که با ترويج دموکراسی در داخل کشور و اتخاذ سياست " موازنه منفی " در سياست خارجی مردم ايران را از غلطيدن در باتلاق فلاکت بار ديکتاتوری ضد خلقی نظام شاهنشاهی رها سازد .با اينکه حکومت مصدق در يک نبردی نابرابر سرنگون گشت ولی استراتژی او ( عليرغم محدوديت های تاريخ خود ) اگر موفق می گشت بطور قابل ملاحظه ای می توانست از حبس توده ها و روشنفکران ايران در زندان های توهمات مذهبی ( امت گرائی ) و انديشه های ناسيوناليستی � شوونيستی جاری جلوگيری نمايد .
7 � رهبران جنبش سبز نه فقط بخاطر پيشينه های سياسی خود بلکه بخاطر مواضعی که امروزه در ارتباط با اصل ولايت فقيه ( و آموزش های امت گرائی ) از يک سو و سياست خارجی ايران در محور نظام جهانی سرمايه ( ملی زدائی و ترويج خصوصی سازی به نفع بازار آزاد سرمايه داری ) از سوی ديگر اتخاذ کرده اند نمی توانند جامعه ملی ايران ( بويژه زحمتکشان ) را به اهدافشان که عمدتا استقرار استقلال ( حاکميت و حقوق ملی ) آزادی و عدالت اجتماعی است ، نزديک سازند . بر فرض که اين رهبری موفق به ايجاد جبهه و ائتلافی از اصلاح طلبان ، سنتريست ها و مجموعه ای از " ان جی او " ها ، دموکراسی خواهان ، جمهوری خواهان ، حقوق بشری ها و.... ( که جملگی يا خواهان فقط نظام جمهوری اسلامی و يا خواهان ايفای نقش فعال در محور نظام جهانی سرمايه هستند ) گشته و پيروز نيز بگردد ، چه سودی عايد جامعه ملی ايران بويژه زحمتکشان می گردد ؟ قدرت و حاکميت از جناح " شکست خورده " ( جناح نظامی � مالی بورژوازی بزرگ بازرگانی بوروکراتيک محافظه کار ) به جناح " پيروز " ( ائتلافی از موسوی ، رفسنجانی ، کروبی و خاتمی و طرفداران سکولارشان = بورژوازی صنعتی و بوروکرات ليبرال ) منتقل می گردد . آيا جناح پيروز در کليت خود و يا اجزاء درون آن تا کنون طرحی و يا پيشنهادی مبنی بر حل مشکلات عمومی و همگانی مردم ايران در زمينه های بيکاری مزمن ، گرانی سرسام آور ، کودکان خيابانی ، تن فروشی و اعتياد فراگير و... ارائه داده اند که با سياست های جناح حاکم تفاوت اساسی داشته باشد ؟ آيا موسوی ، کروبی ، خاتمی ، رفسنجانی و... در امر خصوصی سازی ، دادن امتيازات تجاری و صنعتی به دولت ها و فراملی های کشورهای امپرياليستی مرکز و کوشش در الحاق به سازمان تجارت جهانی هيچ نوع اختلاف ماهوی با احمدی نژاد ، لاريجانی و... دارند ؟
8 � جنبش های اجتماعی و سياسی در سطح جهانی که در دهه های 1990 و 2000 بر تعدادشان در کشورهای مختلف جهان افزوده شده است ، عليرغم اختلافاتی که با هم روی مسائل مشخص ملی و منطقه ای دارند ، جملگی متفقا ضد " آنها" ( اوليگوپولی های انحصاری مالی متعلق به کشورهای جی 3 ، جی8 و جی 20 ) بوده و خواهان " ادغام تنوع ها " در درون " ماها " ( قربانيان نظام هم در کشورهای در بند پيرامونی و هم در کشورهای مسلط مرکز ) عليه جهانی شدن سرمايه و اليگوپولی های مالی جهانی هستند . جنبش سبز و رهبران آن که تحقيقا کليت جنبش همگانی کنونی مردم ايران را نمايندگی نمی کنند ، نه تنها برعليه نظام جمهوری اسلامی نيستند بلکه تاکنون بر خلاف جنبش های اجتماعی و مترقی در سطح بين المللی موضعی عليه " آنها " و به نفع الحاق به " ماها " اتخاذ نکرده اند . در واقعيت بررسی اوضاع عينی در ايران نشان می دهد که هم رهبران جنبش سبز و هم رهبران جناح حاکم بر سر تقسيم منابع و قدرت به جان هم افتاده اند و جنگ اين دو جناح رابطه ای با خواسته های تاريخی و مطالبات معيشتی مردم ايران که به روشنی در شعارهای درون جنبش همگانی منعکس هستند ، ندارد .
9 � رهبران جنبش سبز با استفاده از شبکه عظيم ارتباطاتی � تجاری متعلق به رفسنجانی در خارج از ايران تاکنون موفق شده اند که از افزايش قدرقدرتی احمدی نژاد جلوگيری کنند . بخاطر اعمال تحريم های بين المللی عليه جمهوری اسلامی در سی سال گذشته ، رژيم مجبور بود که به شيوه های مختلف شرکای بين المللی برای امور تجارتی خود پيدا کند . تمامی تماس های رژيم با شرکای تجارت خارجی توسط رفسنجانی و همکارانش برقرار گشته و شخص رفسنجانی هنوز هم روی آنها کنترل دارد . احمدی نژاد که از حمايت سران سپاه پاسداران و رهبر انقلاب برخوردار است ، در پنج سال گذشته تلاش کرد که با ايجاد تماس های مستقيم با کمپانی های خارجی و کسب شرکای بين المللی توازن قوا را به نفع جناح خود و به ضرر جناح رفسنجانی به هم زند . او در اين امر موفق نشد و دولت آمريکا بعد از کشف اين تماس ها اکثر کمپانی های نامربوط را يا مصادره کرد و يا از ادامه تجارت با دولت ايران برحذر داشت . شايان توجه است که تاکنون رسانه های گروهی جاری و دولتمردان آمريکائی فاش نساخته اند که چه کسی و يا منبعی اسم و رسم و رابطه اين کمپانی ها و موسسات را که می خواستند عليرغم وجود مقررات بين المللی تحريم با دولت احمدی نژاد دادوستد کنند در اختيار مقامات امنيتی آمريکا و انگلستان گذاشته است . برخی از پژوهشگران فکر انبارهای آمريکائی بر آن هستند که اين اطلاعات درباره کمپانی ها و کارمندان توسط نزديکان و همکاران رفسنجانی در خارج ايران در اختيار مقام امنيتی قرار داده شده اند . اين پژوهشگران اضافه می کنند که جناح احمدی نژاد وقتی که متوجه اين امر گشت بلافاصله مقابله به مثل کرده و پروسه اعطای اعتبار مالی و پولی از طرف بانک های ايران را به نزديکان و همکاران رفسنجانی مشکل و حتی مسدود ساخت .
10 � بهر رو هر دو جناح بر سر تقسيم امتيازات ويژه ائی ، منابع مالی و انحصارات به مبارزه عليه هم برخاسته اند . بدون ترديد سرکردگان هر دو جناح محتاجند که بر سر کنترل روی انحصارات ( گوشت ، شکر ، برنج ، آهن و... ) قادر به مصالحه با همديگر گردند . برای اينکه به اين مصالحه برسند بايد به مردم صادقانه بگويند که جنگ بين آنها بر سر مقولات دينی و مذهبی نيست بلکه بر سر منافع اقتصادی جناحی است که هر دو تلاش می کنند طی يک مذاکره آنها را حفظ کرده و توسعه دهند . مسئله اين است که رهبران و حاميان اين دو جناح حاضر نيستند که اين واقعيت ( جنگ بر سر منابع و تقسيم مجدد آن ) را به توده های مردم بطور علنی بازگو کنند . لاجرم آنها به ترويج و گسترش تضادهای کاذب در ارتباط با مقولات اسلامی و شرعی ميپردازند . آنهائی که حوزه رقابت و ميدان کارزار را در " درون نظام " قرار می دهند مجبورند که پيوسته برای تحميق توده های مردم وجود تضادهای واقعی را لاپوشانی کرده و به رواج تضادهای کاذب بپردازند .
11 � بررسی تاريخ جنبش های اجتماعی و سياسی در سطح جهان ( از جنبش سياهان برای کسب حقوق مدنی در آمريکا گرفته تا جنبش " مائو مائو " در کنيا و جنبش فلسطين در خاورميانه ) نشان می دهد که يکی از پی آمدهای قراردادن گستره عمل و ميدان کارزار در " درون نظام " اين است که بخش نسبتا قابل توجهی از روشنفکران و فعالين چپ و مارکسيست و ملی گرايان چپ از کمپ تاريخی طرفداران خط استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی جدا گشته و برای مدتی در توهم امکان تغيير و دگرديسی فرو رفته و حتی گاها بعضی از آنها قربانی پروسه فلاکت بار استحاله گشته و کاناليزه می گردند . قرار دادن عرصه سياسی عمل و کارزار در درون نظام به هيچ وجه پديده نوظهور ( و يا بی نظير ) در تاريخ مبارزاتی جنبش های دخالتگر و دموکراتيک مردم جهان نبوده است . آنهائی که با تاريخ سياسی ملل مختلف جهان آشنائی دارند می دانند که چگونه تعدادی از چپ های نامدار جنبش ضد فاشيستی پارتيزان فرانسه بعد از پايان جنگ جهانی دوم ( به طور نمونه آندره مالرو ) و رهبران حزب کمونيست فرانسه در توهم امکان تغيير از " درون نظام " افتاده و از حمايت مبارزات مردم ويتنام تحت رهبری هوشی مينه عليه دولت فرانسه خودداری کردند . آنها خيال می کردند که با قرار دادن ميدان کارزار در " درون نظام " موفق به اعطای " استقلال " به کشور ويتنام که مستعمره فرانسه بود، خواهند گشت .
12 � پرداختن به بررسی آنهائی که در کشورهای مختلف جهان در آرزوی ايجاد دگرديسی از " درون نظام " دچار پروسه دردناک استحاله گشته و بکلی در خدمت نظام حاکم قرار گرفتند از حوصله اين نوشتار خارج است . ولی نيم نگاهی به مقاطع تاريخی مبارزات مردم ايران نشان می دهد که در تاريخ ايران نيز ابتلاء به توهم مبارزه و تغيير از " درون نظام " يک پديده نو ظهور و يا کم نظير نبوده است . مثلا در سال های آغازين دهه 1340 خورشيدی ( 1960 ميلادی ) در بحبوحه تدارک برای آغاز " اصلاحات ارضی " بخشی از فعالين سياسی که در جنبش سال های 1339 � 1342 عليه رژيم شاه نقش قابل توجهی ايفاء کرده و حتی قربانی هائی نيز ( مثل قتل دکتر ابوالحسن خانعلی دبير دبيرستان های تهران ) متحمل شده بود ، به اين توهم روی آورد که از " درون نظام " امکان تغيير رژيم وجود دارد . با غوطه ور گشتن در اين توهم تعدادی از فعالين به همکاری با دولت علی امينی که با عنايت و حمايت دولت کندی به نخست وزيری ايران رسيده بود ، روی آوردند . امينی با اينکه در کابينه اول دکتر مصدق ( 1330 � 1331 ) وزير اقتصاد بود ، ولی بعد از پيروزی قيام سی تير 1331 به صف مخالفين دولت ملی پيوسته و سپس در جريان کودتای 28 مرداد 1332 با کودتاگران همکاری کرده و بعدها در دولت غير قانونی زاهدی به عنوان وزير دارائی ايران قرارداد ننگين " امينی � پيچ " ( کنسرسيوم ) نفت را به تصويب مجلس هيجدهم ( که صندلی های آن را نمايندگان و طرفداران کودتا اشغال کرده بودند ) رساند . امينی که با اين عمل به لغو " ملی شدن صنعت نفت " ( ملی زدائی ) دست زده و بدين وسيله خدمت بزرگی به پيشبرد سياست خارجی آمريکا در خاورميانه انجام داده بود ، در بهار 1340 با خواست آمريکا به نخست وزيری ايران رسيد که از راديکاليزه شدن فضای باز سياسی که در اين دوره بوجود آمده بود ، جلوگيری کند . امينی بعد از اشغال پست ( مثل قوام السلطنه در سال های 1325 � 1324 ) برای جلوگيری از رشد جنبش مردم ايران تحت عنوان يک " دموکرات و ليبرال " نقاب کاذب دموکراسی و آزادی را به صورت خود زده و به مردم قول آزادی داده و متعهد شد که مانع فعاليت های سياسی احزاب نگردد . او با برکناری سپهبد تيمور بختيار ، رئيس بدنام و " جلاد " سازمان امنيت و " تبعيد " منوچهر اقبال به خارج از کشور موفق شد که تعدادی از فعالين درون اپوزيسيون ( مثل دکتر حسن ارسنجانی ، نورالدين الموتی و محمد درخشش ) را به داخل کابينه خود برای همکاری جلب سازد . سياست امينی باعث شد که خيلی از اعضای فعال درون " اپوزيسيون سنتی " ايران ( عمدتا جبهه ملی و حزب توده ) با غوطه ور شدن در دام توهم تغيير از " درون نظام " فريب امينی را خورده . بعد از آن تاريخ صحنه کارزار اصلی را بتدريج در اختيار نيروهای تاريک انديش امت گرائی ( و بنيادگرائی ) در ايران قرار دهند .
13 � بررسی دستاوردهای تاريخی جنبش های مترقی در ايران و در ديگر کشورهای پيرامونی نشان می دهد که يک جنبش همگانی ( مثل جنبش کنونی در ايران ) تا پيروزی نيازمند بديلی است که ميدان کارزار را ( که در درون " جامعه ملی " بويژه در بين زحمتکشان قرار دارد ) ترک نکند . بر اين اساس چالشگران درون اين کمپ به ضرورت بايد خود را از قيد و شرط دو عرصه و ميدان سياسی عمل ( يکی حيطه و حمايت قدرت خارجی و ديگری کليت نظام حاکم ) رها ساخته و هدف خود را دربست در خدمت استقرار سه اصل مثلث استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی قرار دهند . بنابراين ، چالشگران اين کمپ که عليرغم داشتن طرز تفکر های متنوع و تعلق خاطر به نحله ها ، سازمان ها و احزاب مختلف ، در طول زمان به اين سه اصل مثلث وفادار مانده و اينک در حنبش فراگير کنونی شرکت دارند ، وظيفه دارند که با حمايت توده های زحمتکش ايران ( قربانيان اصلی نظام جهانی سرمايه و نظام جمهوری اسلامی ايران ) " ستاد رهبری " و " سخنگوئی " ائتلاف ( و يا جبهه ای ) را تشکيل دهند که تغيير ساختار رژيم استبدادی جمهوری اسلامی و استقرار واقعی حاکميت مردمی و مستقل از نظام جهانی سرمايه هدف آن باشد .


4 اسفند 1388

هیچ نظری موجود نیست: