۱۴۰۰ اسفند ۲۱, شنبه

موازنه منفی، پیام راه مصدق برای امروز، و دیروز، و فردا

موازنه منفی، پیام راه مصدق برای امروز، و دیروز، و فردا

۲۰ اسفند ۱۴۰۰

علی صدارت :  هر یک روز بیشتری که این وضعیت در وطن ما ادامه پیدا کند، خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌شود. الان صحبت از تهدید بمب اتمی است. شنیدن و یا نشنیدن پیام مصدق، بالقوه می‌تواند تبعات عظیمی داشته باشد. با این توجه که بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۹۵، حداقل ۱۶ مورد پیش آمد که نزدیک بود اشتباها و تصادفا، سلاح‌های اتمی بکار برده شوند. 

یک حداقل لازمی از مردم اکراین، و نیز روسیه و بلاروس و امریکا، و… به درجات مختلف و به شکل‌های متفاوت،  مانند  عمل نکردند، که الان وضعیت انقدر خطیر شده است.

زلنسکی، و به طریق اولی،  پوتین و لوکاشنکو و ترامپ و بایدن و… و امثال آن‌ها هم در این ماجرا، طبق سیاست «موازنه منفی»  عمل نکردند، که الان آن منطقه، و بلکه تمام دنیا، این  فعلی را دارا است. 

در عرصه بین‌المللی، سیاست «موازنه منفی» اصلا به این معنی نیست که دور کشور دیوار بکشیم. بلکه روشی است که برآیند قدرت‌ها، در مرزهای کشور، به صفر میل کنند.

«سیاست» هم با تعریف حقوقی، و با پندار «موازنه منفی» به معنی تدبیر امور است. 

از ده روز پیش، و به علت تجاوز روسیه به اوکراین، کار من برای صحبت درباره عنوان جلسه: «پیام  برای امروز» بسیار ساده‌تر شد، چرا که گرد و غبار فراموشی را از  فجیع مردم کشورهایی چون سوریه و… پاک گردید.

همانطور که عدم پژواک  پیام  در دل مردم سوریه،  سوریه را آن کرده است که امروز شاهدیم، سرنوشت اوکراین هم به نوعی دیگر، شتابان در همان جهت در حرکت است. 

عنوان جلسه امروز،  «پیام راه  برای امروز» است، و مشخص نشده که آیا منظور برای ایران و ایرانیان است، و یا برای مردم منطقه، و یا برای مردم اکراین، و یا برای مردم دنیا. لزومی هم نداشت که مشخص شود، چرا که حقوق همه مکانی، و همه‌کسانی هستند، بدون هیچ تبعیضی همه‌کسانی هستند. همچنین همه‌زمانی هم هستند، زمان مصدق، زمان ما، و یا زمان فرزندان ما، و فرزندانِ فرزندان ما! از زاویه‌ای که من به پیام مصدق می‌نگرم، آن‌را نه فقط برای امروز، برای هرروز می‌دانم، و آن‌را نه فقط برای مصدق، که برای همه می‌خواهم.

پیام  چیست؟

از دید من، اوج و فراز پیام مصدق، برای نسل خود و برای نسل‌های آینده، «موازنه منفی» است، نفی قدرت است. یک اندیشه‌ای که از آن، توسط شهید حسن مدرس، به عنوان «موازنه عدمی» هم یاد کرده شد، عدم روابط قوا!

ولی نکته کلیدی و بسیار مهم این است که موازنه منفی، نه فقط برای «سیاست» آن‌هم با تعریف قدرت از سیاست، و  نه فقط برای رئیس و وکیل و وزیر!  و نه فقط برای مصدقِ نخست وزیر، و نه فقط در جامعه سیاسی! و نه فقط به عنوان یک تئوری، بلکه به‌عنوان یک پندار، برای کردار و گفتار افراد معمولی جامعه، و برای بکار بردن در زندگی شخصی‌ و روزانه هر کدام از همهٌ ما، به عنوان یک روش عملی در کارهای معمولی و زندگی روزمره.

در ابتدا، یک پرسش مهم، پاسخ شایسته را می‌طلبد: 

آیا قدرت اصیل است، و یا عرضی؟

واقعیت جهان، وجود قدرت را گواهی می‌دهد، و وجود موازنه قوا در رابطه‌ها. 

ولی حقیقت این است که قدرت و سلطه، از خود هیچ اصالتی ندارند فطری و گوهری و ذاتی نیستند، که از آن هیچ راه گریزی نباشد. بلکه  فقط در رابطه‌هاست که معنا پیدا می‌کنند!  در رابطه انسان با دیگری و دیگران، و در رابطه با طبیعت، و البته در رابطهٌ انسان با خویش. 

برای مثال، ولادمیر پوتین با این کرّ و فرّ و طمطراق، را با تمام ثروت و مکنت و تسلیحات و… به تنهایی به یک جزیره بی‌سکنه و دور افتاده منتقل کنید و «قدرت» او را در آن‌جا در چشم خود مجسم نمایید. 

در این گونه رابطه‌ها که بر اساس اصیل دانستن قدرت هستند، برای تعامل و برای برخورد منویات قدرت، و نیازهای سلطه، و برای جلوگیری از نابودی در این رویارویی‌ها و تضارب‌ها و تخاصم‌ها، باید توازنی وجود داشته باشد (موازنه وجودی) که به نابودی سریع طرفین، منجر نگردد.

در این تخاصم‌ها که در واقع معلولِ اثباتِ قدرت هستند، و با اثباتِ توازنِ قوا، و موازنه مثبت مواجه هستیم، در هر تعاملی، نوعی از انواع، و درجه‌ای از درجات مختلفِ تقابل‌های کاهنده، روش و منش می‌گردند. با موازنه مثبت، سلطه‌گری و یا سلطه‌بری، به تناوب در رابطه‌ها وجود بیشتری پیدا می‌کنند. به شکلی که اصلا برای بسیاری از افراد، این سوء تفاهم بوجود می‌آید که به علت حضور پررنگ، قدرت یک امر طبیعی استنباط شود، و نه یک پدیده عرضی!

نتیجه،  در بازی قدرت و سلطه، همیشه باختن است، همیشه باخت-باخت است. 

ولی آن‌چه که اصیل است و ذاتی است، حق است و حقوق هستند. 

پیام مصدق، نفی قدرت است! «موازنه منقی» است! و بن‌مایهٌ پیام مصدق، حقوق است. حقوق ذاتی، که همه‌مکانی، و همه‌زمانی، و همه‌کسانی هستند، بدون هیچ تبعیضی همه‌کسانی هستند. 

همه‌مکانی است، پس نمی‌شود گفت که در امریکا و یا روسیه، و یا انگلیس،… مردم محق‌تر! هستند!

همه‌زمانی است، پس نمی‌شود گفت منحصر به زمان  است، و «مصدق برای امروز پیامی ندارد!»

همه‌کسانی است، پی نمی‌شود گفت که انسان‌هایی که چشمان تیره و موهای مشکی دارند، نسبت به آدم‌هایی که چشمان آبی و موهای طلایی دارند، کمتر از احقاق حق مهاجرت برخوردار هستند (آن‌چنان که در مرزهای اکراین گفتند!)

چنان‌چه برای زور و قدرت و خشونت و سلطه، اصالتی اندر یافته نشود، و به این حقیقت پی برده شود که  آن‌ها صرفا مولود روابط قوا هستند، و همه در روابط نفی شوند، با موازنه منفی در پندار و کردار و گفتار، با عدم موازنه قوا در رابطه‌ها (موازنه عدمی)، تقابل‌های کاهنده، جای خود را به همکاری‌های سازنده می‌دهند. 

نتیجهٌ تعاملات حقوقی و دوری از سلطه (چه سلطه‌گری، و چه سلطه‌بری)، همیشه بردن است، همیشه برد-برد است. 

پیام مصدق، موازنه منفی است،

نفی قدرت است!

نفی سلطه‌گری!

نفی سلطه‌بری!

خانم‌ها و آقایان، بر اساس پیام مصدق، از همه شما دعوت می‌کنم که با مرکز مشترک قرار دادن حقوق، همکاری‌های عاجل را برای نجات و ساختن وطن افزایش دهیم.

اگر در سطح افراد، سعی و تلاش بر این اصل استوار باشد که هر کسی باید کوشش کند که در روابط با دیگری و دیگران، دستِ بالاتر را داشته باشد، و حرفِ خود را به کرسی بنشاند، و نظر خود را با زور و خشونت اعمال کند،

در نتیجهٌ چنین پندار و کردار در افراد مختلف است که، پیوسته: 

     در سطح جامعه بین‌المللی شاهد سوریه‌ها و اوکراین‌های بیشتری خواهیم بود.

     در سطح جامعه سیاسی شاهدیم، تشکیلات یکی بعد از دیگری تشکیل و سپس به انشعاب و انشقاق و انحلال می‌کشند. 

در سطح جامعه مدنی: ولی تبعات بدِ چنین نحوه زندگی کردن، از همه بدتر در جامعه مدنی دیده خواهد شد، که مردم منفعلانه به قدرت (قدرت‌های داخلی و قدرت‌های خارجی) اجازه می‌دهند، جامعه مدنی و جامعه سیاسی را از جنس خودش بکنند! و این شکست جامعه مدنی در جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم است که تبعات فاجعه‌آمیزی خواهد داشت، که برای مثال، در میهن ما باعث بقای رژیم به مدت چهار دهه شده است. 

در نقطه مقابل، و آنچه که مایلم شما مخاطبان گرامی از عرایض امروز من در این جلسه با خود ببرید، در این یک جمله خلاصه می‌شود:

هر ایرانی یک مصدق!

هر ایرانی یک مصدق!

هر ایرانی یک مصدق!

پیام  کیش شخصیت نیست که افرادی، در عین حالی که از یک طرف از او بت می‌سازند، ولی همان افراد از طرف دیگر در عمل درست برعکس پندار و گفتار و کردار او عمل می‌کنند.

اگر  الگویی است که توانست به طور مثبت آن‌گونه در تاریخ معاصر ایران و منطقه و جهان، تاثیرگذار باشد، با الگو دانستن مصدق، پیام من برای مخاطبان عرایضم، به‌خصوص برای جوانان عزیز هم‌وطنم در  دو سوال بیان می‌گردد:

۱- اگر  به‌جای من بود، در تدبیر امورات معمولی روزانه، چگونه عمل می‌کرد.

۲- اگر من، با همین روش زندگی معمولی امروزم، در مقام تصمیم‌گیری‌های کلان قرار می‌گرفتم، چگونه عمل می‌کردم. 

برای آقای خمینی این فرصت پیش آمد که در جایگاه تصمیم‌گیری قرار بگیرد، ولی خمینی،  نبود. 

باید از خود بپرسم، که با این نحوه زندگی روازنه‌ام در همین ایام، آیا حقوقی عمل می‌کنم که وقتی در مقام تصمیم‌گیری‌های کلان قرار بگیرم مثل  بشوم؟  یا با این حق را ناحق کردن‌های ریز و درشت در زندگی خانوادگی و در زندگی حرفه‌ای، در این ایام که مصدر  مقام و موقعیتی نیستم، اگر در مقامات بالای کشوری قرار بگیرم، یک خمینی و خامنه‌ای و لاجوردی و خلخالی و… دیگری را تاریخ با نام من ثبت خواهد کرد!؟ و خودم بدتر از آن‌ها که شب و روز فحش و ناسزا روانه آن‌ها می‌کنم خواهم شد؟

در نتیجه عمل‌کردشان، مصدق (در پنجاه و پنجمین سالگرد سفرش) هنوز زنده و در سن صد و چهل و چند سالگی هنوز جوان است.  ولی خمینی…، 

ولی خمینیِ مُرده، با تعهدهای نوزدهگانه که در فرانسه در جواب رسانه‌گران دنیا، به مردم ایران و افکار عمومی دنیا متعهد شد، زنده شد و از قبر منجمد حوزه نجف بیرون آمد. ولی به محض ورود به ایران، با دیدن آن سیل جمعیت، درست برعکس مصدق، مست قدرت شد، و  دوباره در قبرستان بهشت زهرا مرد. 

ای خواجه سرمستک شدی! بر عاشقان خنبک زدی!—مست خداوندی خود، کشتی گرفتی با خدا!

 نلسون مندلا، در مبارزه‌اش با آپارتاید، در زمانهایی، مانند  عمل کرد. اگر بدون غیظ  و عصبیت به بهار ایران بنگریم، برای خمینی این فرصت طلایی پیش آمده بود که در افکار عمومی دنیا، جایگاهی بسیار فراتر از مندلا پیدا کند. ولی:

هر که آن ارزان خرد ارزان دهد!—گوهری طفلی به قرصی نان دهد!

از مردم معمولی صحبت کنیم. کسانی که شعار «مرگ بر دیکتاتور» و بعد با تناقض قطعی با آن، شعار «رضا شاه روحت شاد می‌دهند» (گرچه در بعضی فیلم‌هایی که دیدیم، آغار کننده این‌گونه شعارها، خود بسیجی‌های رژیم به دستور دستگاه جنگ روانی هستند) و همچنین کسانی که به هر دلیلی، به هر دلیلی، دور و بر نوهٌ او می‌گردند، در عمل مانند خمینی و خامنه‌ای و خلخالی و لاجوردی عمل می‌کنند، گرچه در ظاهر با آن‌ها مبارزه می‌کنند. رو در بایستی نکنیم! واقعیت را با شهامت با صدای بلند بگوییم، بلکه تا دیر نشده آن هموطنان عزیز از نفله کردن خود با دست خود،  دست بکشند. 

مصدق در تقدیم تصویرش از احمدآباد،  «کسانی که وقتی مصالح عموم به میان آید از مصالح خصوصی صرف نظر می‌کنند»  را مخاطب قرار داد.

گردانندگان و رسانه‌گران ایرانی سلمان اینترنشنال، و بی بی سی، و وی او ای،  و… مانند خمینی و رجوی و رضا پهلوی (که همه از یک جنس هستند) عمل کرده‌اند. واقعیت را با شهامت با صدای بلند بگوییم، ملاحظات روابط قوا و مصلحت‌سنجی‌های قدرت‌فرموده را کنار بگذاریم. آیا عطش مطرح شدن، و طمع رسانه و تریبون گرفتن، آن‌قدر زیاد است که برای مصاحبه و رسانه‌ای شدن، دست به هر کاری می‌زنیم!؟ به‌خاطر همین ناشفافی‌ها و ملاحظات، و مصلحت‌سنجی‌ها، و… است، به خاطر همین موازنه مثبت است  که  وطن عزیزمان، و حیات ملی ما در لبه پرتگاه است!

حالا برگردیم به خودمان

در هر کار روزانه خود، از خود بپرسیم که اگر مصدق همین الان در جسم من حلول می‌کرد، چه کارهایی می‌کرد، و چه کارهایی نمی‌کرد؟ و با این اندیشندن، آن کارهایی که مصدق می‌کرد را انجام دهیم، و از کارهایی که وی نمی‌کرد، اجتناب کنیم.

اگر من طبیب هستم، مهندسم، وکیل دادگستری هستم، راننده هستم، خانه‌دارم، دانشجو و دانش‌آموز و یا استاد و معلم هستم، تاجر و مغازه‌دار هستم، اگر یک کارمند کشوری و لشکری هستم،… در همین امروز من، و در همین کارهای معمولی روزانه من در رابطه با دیگری و دیگران،  اگر مصدق بود چه‌ها می‌کرد، و چه‌ها نمی‌کرد؟ 

این چه‌ها کردن‌ها و چه‌ها نکردن‌های تک تکِ ما، نمایش‌گر فرهنگ ما است. فرهنگ چیزی غیر از این نیست. فرهنگ یک کشور، از فرهنگ افراد آن کشور نشات می‌گیرد. دیگری و دیگران را سرزنش نکنیم، به خود نهیب بزنیم که مردم کشور ایران، مردم، من هستم! شما هستید! ما هستیم!  بدون داشتن فرهنگ مردمسالاری، بدون اینکه من و شما و هر کدام از ما وظیفه خود بدانیم که همیشه تلاش کنیم که پیوسته مردمسالارتر و حقوق‌مدارتر بشویم، باید حتی آرزوی به خواب دیدن یک نظام دموکراتیک را هم فراموش کنیم. 

سیاست، با تعریف حقوق، به معنی تدبیر امور است. برای نقش‌آفرینی در تدبیر امور کشور، باید به این وظیفه آگاه شویم که من و شما و ما، باید در ساختن ‌های خوب و خوب‌تر، فعالیت و مشارکت کنیم. 

هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم، برای خود یک فهرست داشته باشیم، که من امروز برای بهتر شدن وضعیتم، چه کارهایی می‌توانم بکنم!

هر شب هم با خود ، بیلان کار روز خود را بررسی کنیم،  و ببینیم که روز بعد چطور می‌توانیم بهتر عمل کنیم! 

کاری هم نداشته باشیم که دیگری و دیگران آیا کاری می‌کنند و یا نمی‌کنند. اگر هیچ‌کس دیکری هم کاری نکند، این نحوه زندگی حقوقی ما در موازنه منفی، لااقل برای خود انسان خوش‌وقتی‌زا و خوشبختی‌آور است. اگر یک حداقل لازمی از مردم، در موازنه منفی بیندبشند، و این‌گونه زندگی کنند، بدون شک عمر رژیم ولایت مطلقه، هرچه کوتاه‌تر خواهد شد. 

این فرهنگی است که مردم ، سالار می‌شوند!  بدون داشتن فرهنگ مردمسالاری، بدون اینکه من و شما و هر کدام از ما وظیفه خود بدانیم که همیشه تلاش کنیم که پیوسته مردمسالارتر و حقوق‌مدارتر بشویم، باید حتی آرزوی اینکه «آخوندها بروند» و یا حتی به خواب دیدن اینکه «بدتر از اینها نیایند» را فراموش کنیم!

پس چه کنیم؟

هر ایرانی یک مصدق!

پیام مصدق برای امروز این است که با پندار موازنه منفی، زندگی کنیم!

هر ایرانی یک مصدق!

اگر در جامعه سیاسی قرار دارم و اگر مصدق جای من بود:

اگر روح مصدق در بدن من بود، آیا کاسه گدایی بدست، بدنبال قدرت‌ها پرسه می‌زدم که امکان امثال حمید کرزای و اشرف غنی شدن را در ایران به من بدهند؟

آیا از قدرت‌های انیرانی دعوت می‌کردم به ایران تجاوز کنند؟

 و یا با متجاوز به مام وطن همکاری می‌کردم؟

  آیا از قدرت‌های خارجی درخواست می‌کردم که ایران و ایرانیان را مورد تحریم قرار دهند؟

 آیا با شهوت به قدرت رسیدن، سودای تجزیه ایران را در سر می‌پروراندم؟ 

 آیا با دریوزگی دست تکدی به سوی قدرت‌های داخلی و خارجی دراز می‌کردم، که از آن‌ها اعتبار و مطرح بودن و رسانه‌ای شدن پول و امکانات و رسانه و و… بگیرم؟

آیا استعدادها و توانایی‌ها و اعتبار خود را برای پشتیبانی از بدیل‌های وابسته‌ی ساخت قدرت‌های خارجی و داخلی، فنا می‌کردم؟

 که به این طریق، خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا نادانسته،  مردم را به انفعال می‌کشیدم و با سرخوردگی ملت، عمر این رژیم را به دست خودم طولانی‌تر می‌کردم؟ 

و یا اگر امروز  در بازار، و شرکت مهندسی، و مریض‌خانه، و اداره و، محیط کسب و کار…  به هموطنان خود انواع خشونت‌های اقتصادی را روا می‌داشتم، 

مهم نیست که چقدر به خامنه‌ای فحش و ناسزا بگوییم، و مهم نیست که عکس چند قد و نیم‌قد مصدق را به در و دیوارمان آویزان کرده‌ایم، اگر امروز با روش ضدمصدقی (موازنه مثبت) زندگی معمولی روزانه خود را (چه در جامعه مدنی، و چه در جامعه سیاسی) گذران کنیم، و اگر فردا امکانی فراهم شود که قدرت را به دست بگیریم، بدون شک، همین خودِ من و شما،  از ولایت مطلقه پهلوی و ولایت مطلقه فقیه هم بدتر و فاجعه‌آمیزتر عمل خواهیم کرد!

و یا اینکه، با پندار باورمند به موازنه منفی،  با اعتماد به نفس فردی، و با اعتماد به نفس ملی، در استقلال و آزادگی تمرین اتکا به خود و متکی بودن به مردم خود را می‌کردم؟

و مثلا آگر به تاریخ علاقمند بودم، آیا دکان جعل تاریخ باز می‌کردم؟ که در این صورت رسانه‌های وابسته برای مصاحبه با من صف ببندند، 

و یا ایا مثل اقای جمال صفری می‌شدم که با حداقل کمترین امکانات، و مثل محمود نریمان، با باور و عمل در موازنه منفی،  به مصداق «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»  زندگی می‌کردم، و کارها و تولیدات کم‌نظیری را برای غنی وژدان تاریخی ارائه می‌دادم؟

بدین ترتیب است که هر کدام از ما در فرهنگ‌سازی، ساختن فرهنگ مردمسالاری، نقش‌آفرین می‌شویم.

بدین ترتیب است که هر کدام از ما، به سهم خود و به نوبه خود برای استقرار، و استمرار، و پیشبرد دموکراسی، تاثیر‌گذار می‌شویم، هر یک ما به سهم خود و به نوبه خود!

هر یک روز بیشتری که رژیم ولایت مطلقه بر اریکه قدرت تکیه زده باشد، خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌شود.

هر یک روز بیشتری که یک حداقل لازمی از ما مردم، شعار پرشعور مردم ایران را اندرنیافته باشیم که گفتند: «پشت به قدرت، و روی به ملت» خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌گردد.

پشت به قدرت خارجی! و نیز پشت به قدرت داخلی! 

هر یک نفر بیشتری از ما مردم، که با پندار متمایل به موازنه منفی،  شعار پرشعور مردم ایران را اندر یافته باشیم که می‌گویند: «روی به ملت، و پشت به قدرت»  (پشت به قدرت خارجی! و نیز پشت به قدرت داخلی!)، رسیدن به آستانه آن تعداد حداقل لازمی از مردم، که لازمه گذار از استبداد ولایت مطلقه، به مردمسالاری و دموکراسی است، نزدیک‌تر می‌گردد. به همان نسبت عمر ولایت مطلقه، کوتاه‌تر می‌شود و در نتیجه خطر اوکراینی شدن، و سوریه‌ای شدن، و… ایران کمتر می‌شود.

گرچه هنوز برای گذار از ولایت مطلقه کافی نیست، ولی اگر به علت همین مقدار باور ایرانیان به موازنه منفی نبود،  ایران، امروز از مجموعه سرنوشت‌های بد سوریه، و اکراین، و…، بدتر می‌بود.

پیام مصدق، دعوت به آگاهی از حقوق، و کوشش برای احقاق حقوق است. موازنه منفی است. نفی قدرت است.  پشت به قدرت است، روی به ملت و حقوقشان است!  

این پیام است که باعث مشارکت هرچه بیشتر ما مردم در جنبش خودجوش برای ساختن ‌های خوب و خوب‌تر، و تلاش برای هر چه فراگیرتر کردن آن  می‌گردد.

خانم‌ها! آقایان!

از همه شما دعوت می‌کنم که پیام مصدق را بشنویم، و بشنویم، و بشنویم!

از همه شما دعوت می‌کنم که بیاییم بر اساس پندار موازنه منفی، با  نفی مراجعه به قدرت‌های خارجی و داخلی، و نیز با نفی قدرت‌طلبی و با نفی سلطه‌جویی، به میزان همکاری‌ها برای دوباره ساختن وطن، بیافزائیم، و کانون این همکاری‌ها را حقوق قرار دهیم. در این صورت است که تبعیض و خشونت و رقابت‌های مخرب، و برتری‌طلبی، و تمامت‌خواهی، و… جا و مکانی پیدا نمی‌کنند.

https://alisedarat.com/contact-us 

 

هیچ نظری موجود نیست: