«فدرالیسم قومی»: نسخه کهنهی جداییطلبان برای تجزیهی ایران
- انگیزه اصلی تشکیل دولت فدرال و اصرار بر خطکشیهای قومی که مورد پشتیبانی عقیدتی گروه مارکسیست- اسلامی مجاهدین خلق نیز قرار دارد، تقسیم ظرفیتهای مشترک دولت مرکزی ایران و از میان بردن منابع قدرت رقابت منطقهای کشور با توسل به شیوه تقسیم «غیرمتمرکز» و در نهایت به صفر رساندن عمق دفاعی و تجزیه آن است.
- نوحهخوانهای امروزین «فدرالیسم قومی» که در شکل دادن به انقلاب مخرب مذهبی سال 57 سهم قابل داشتهاند، امروز با رسیدن بوی مرگ نظام حاکم به مشام، همسو با مارکسیستهای اسلامی و جمهوریخواهان چپ، تلاش جمعی تازهای را برای تجدید اتحاد نامقدس گذشته و انهدام نهایی آنچه پس از تخریبهای چهل ساله جمهوری اسلامی برای ایران مانده، تدارک میبینند.
- علم و کتل تبلیغ «فدرالیسم قومی» در ایران به کسانی سپرده شده که پیشتر کمترین تعهدی نسبت به حفظ یکپارچگی، تمامیت ارضی و تاریخ، تمدن و میراثهای فرهنگ ایرانی نداشته و سودای همیشگی آنها کشیدن خط جدایی اطراف اقوامی بوده که قرنها در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشتهاند.
رضا تقیزاده – کاهش «عمق دفاعی ایران» که طی دو قرن گذشته هدف طرحهای راهبردی قدرتهای جهانی و انگیزه حملات نظامی متعدد از شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور بوده، از زمان انقلاب سال ۵۷ و تغییر نظام پادشاهی، به سیاست خارجی غیررسمی شماری از همسایگان و قدرتهای منطقهای تبدیل و پیگیری آن در طرحهای پیدا و پنهان سازمانهای امنیتی- اطلاعاتی مربوط گنجانده شده است.
عمق جغرافیایی ایران، و یا فاصله مرکز با مرزهای مورد تهدید خارجی و خطوط مقدم رویارویی با نیروهای مهاجم، با اهمیتترین وجه در ترکیب عمق استراتژیک کشور و عامل تعیینکننده در حفظ امنیت ملی است .
وجوه دیگر «عمق استراتژیک» Strategic depth))، یا به تعبیری «عمق دفاعی» ایران عبارتند از: وسعت خاک؛ شمار جمعیت؛ جغرافیای سیاسی و آمیزه بینظیر ثروتهای ملی (بخصوص ذخایر انرژی) که در صورت پرهیز از سوء مدیریت میتوانند کشور را در باروی دفاعی مقاوم و غیرقابل شکست قرار داده و ساکنان آن را از رفاه در بالاترین سطح ممکن، برخوردار سازند.
پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در تهران، کاربرد «عمق استراتژیک» و ظرفیتهای رو به رشد (قدرت) ایران که میباید در خدمت دفاع از تمامیت کشور و تثبیت امنیت منطقه و همسایگان و توسعه همکاریهای جمعی به کار گرفته میشد، در اجرای نظریه توسعه و تحکیم «هلال شیعه»، و انگیزه صدور انقلاب اسلامی، به عامل تهدید علیه موجودیت و تمامیت کشورهای منطقه تبدیل شد.
از آن زمان تا کنون، شماری از کشورهای عموما مسلمان همسایه، بعلاوه اسرائیل، به منظور مقابله با تهدیدهای امنیتی بر آمده از حکومت مذهبی ایران، طی تمهیداتی «پیشگیرانه» و یا «بازدارنده»، کاهش عمق دفاعی و به تحلیل بردن ظرفیتهای کشور را هدف طرحهای پیدا و پنهان خود قرار دادهاند.
تقسیم ایران در «بازی بزرگ»
دو امپراتوری روسیه و بریتانیا طی قرنهای ۱۹ و ۲۰ میلادی، بیش از گذشته، کاهش عمق دفاعی ایران را با منافع راهبردی خود همسو دیده و برای تامین این هدف به ظرفیتهای نظامی و جنگ علیه ایران و سازش میان خود متوسل شدهاند.
هجومهای نظامی نخستین امپراتوری روسیه علیه ایران، و جدا کردن سرزمینهای آسیای مرکزی و خراسان بزرگ در شرق و گنجه، شیروان، تالش و باکو در شمال کشور از قرن نوزدهم و بعد از شکست نهایی ناپلئون، متاثر از تصمیمات کنگره وین (۱۸۱۹) و استقرار «نظم نوین» میان کشورهای برنده جنگ، شدت بیشتری گرفت.
پس از کاهش عمق دفاعی ایران از شمال شرق تا شمال غرب کشور، روسیه به موقعیت برتری دست یافت و با تکیه بر مواضع به دست آورده، پس از فتح بخارا، در رقابت با حضور بریتانیا در شبهقاره هند، متوجه اراضی ایران در هرات شد.
هجوم بریتانیا به جنوب ایران در سال ۱۸۵۶ میلادی (اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار) اگرچه تا حدودی اقدام پیشگیرانه در مقابل پیشروی امپراتوری روسیه در آسیای مرکزی و به منظور خنثی کردن تهدید علیه منطقه نفوذ آن کشور بود، کاهش عمق دفاعی ایران را نیز مد نظر داشت.
در جریان حمله نظامی بریتانیا به جنوب کشور جزیره خارک به اشغال در آمد و ناصرالدین شاه پس از مقاومت اندک از ادامه محاصره هرات دست کشید و در پیامد آن افغانستان از خاک ایران جدا شد.
جدایی هرات از ایران- منطقهای حاصلخیز و ثروتمند و مرکز پیشین خراسان بزرگ و محل تولد و رشد شاه عباس صفوی، نتیجه توطئههای خارجی و ضعف قدرت مرکزی بود که بعد از چند بار دست به دست شدن میان ابدالیها، افغانها و ازبکها، سرانجام در جریان رقابتهای بریتانیا و روسیه قطعیت یافت.
فرصتطلبی قدرتهای بزرگ و قصد مستمر آنها برای کاهش عمق دفاعی ایران و تضعیف کشور تنها به جدا ساختن بخشهای عمدهای از آب و خاک ایران ختم نشد.
تداوم طمعورزیهای خارجی و استفاده از ضعف دولت مرکزی ایران منجر به عقد پیمانی در سال ۱۹۰۷ میلادی میان امپراتوریهای بریتانیا و روسیه و واگذاری جنوب کشور به «دولت فخیمه» و شمال کشور به مناطق نفوذ انحصاری تزارها شد.
بعد از توافق بر سر تقسیم کشور به حوزههای نفوذ شمال و جنوب، منطقه میانی هم به عنوان منطقه خنثی ظاهرا در اختیار دولت مرکزی قرار گرفت و در عمل این مناطق نیز صحنه تاخت و تاز و سهمخواهیها و رقابتهای دو قدرت برتر شد.
پس از پایان جنگ اول جهانی نیروهای بریتانیا با آگاهی از ضعف کامل دولت مرکزی ایران در روزهای پایانی سلسله قاجار و حکومت احمدشاه، در بوشهر پیاده شده و به منظور تصرف کامل شیراز به استان فارس حمله بردند.
روسها نیز که پس از پایان جنگ اول و استقرار حکومت بلشویکی (سال ۱۹۱۷ ) برای مدتی کوتاه با ایران از در سازش درآمده بودند پس از تحکیم پایههای قدرت حکومت تازه در مسکو و بخصوص بعد از شکست آلمان نازی طی جنگ دوم جهانی، و در تکرار وضعیت بعد از شکست ناپلئون و برقراری «نظم نوین»، سوداهای خود را برای تجزیه ایران از سر گرفته و تعقیب هدف کاهش هر چه بیشتر عمق دفاعی و تجزیه ایران، ایجاد دو جمهوری قومی (جمهوری مهاباد) و (حکومت خودمختارآذربایجان) را پی گرفتند.
بسیج همسایگان علیه ایران
بعد از دگردیسی یکباره نظام سیاسی ایران و ظاهر شدن حکومتی انقلابی، عقیدهگرا و توسعهطلب، بجای حکومت متعارف، ملیگرا و مشتاق همکاریهای منطقهای قبلی، همسایگان با استفاده از ابزارها و ظرفیتهای در اختیار خود برای مقابله با وضعیت تازه وارد عمل شدند.
هجوم نظامی تمامعیار عراق به خاک ایران در سال بعد از انقلاب و جنگ هشت ساله، پناه دادن به مجاهدین خلق و تجهیز نیروهای آنان در قالب «ارتش آزادیبخش»، شکل دادن به جنگ نیابتی در درون خاک ایران- «عملیات مرساد» و یا «فروغ جاویدان»، کمک به عوامل جداییطلب در مناطق غرب و جنوب کشور- کردستان و خوزستان- سرفصلهای اقداماتی است که تنها یک کشور همسایه ایران- عراق، به منظور کاهش عمق استراتژیک و مقابله با تهدیدهای حکومت مذهبی آن صورت داده است.
در نتیجه سوء استفاده جمهوری اسلامی از قدرت و ظرفیتهای طبیعی ایران علیه کشورهای منطقه، پاکستان و ترکیه که پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ به ترتیب در پیمانهای دفاعی بغداد، سنتو، و عمران منطقهای، دفاع از تمامیت ایران را دفاع از خود تلقی میکردند، اینک از سیاست تجزیه ایران (در پوشش تبلیغ فدرالیسم قومی) و احقاق «حقوق خلقها» پشتیبانی میکنند.
پاکستان پناهگاه گروههای مسلح جداییطلب در سیستان و بلوچستان است که هر از گاهی در درون خاک ایران سربازان گشت و ماموران رده پایین را به اسارت میگیرند و ترکیه در آنکارا گروههای آذریزبان را با تبلیغ «آذربایجان جنوبی» میزبان میشود و سازمان امنیت آن کشور «میت» (Millî İstihbarat Teşkilatı) با پرداخت هزینههای تجزیهطلبان در کشورهای اروپایی، کنفرانسهای به ظاهر مستقل «جمهوریخواهان» را سازمان میدهد.
حمایت غیررسمی ترکیه از فکر پیوستن «آذربایجان جنوبی» به جمهوری آذربایجان با هدف کاهش عمق استراتژیک ایران و تحلیل بردن ظرفیتهای آن، به گوش عوامل دولت باکو چون موسیقی است که به نوبه خود تحریکهای تجزیهطلبانه نظریه پردازان «فدرالیسم قومی» را طی دو دهه گذشته پشتیبانی کردهاند.
عربستان سعودی نیز که پیش از انقلاب با ایران روابط دوستی و همزیستی مسالمتآمیز داشت و چیرگی منطقهای ایران را پذیرفته بود، برای مقابله با عمق استراتژیک ایران و با هدف تضعیف آن، از قافله دیگر کشورهای همسایه (و کشورهای فرامرزی مانند اسرائیل) عقب نمانده و به نسبت ظرفیت و قابلیتهای خود، از بحرین تا بصره و درون خاک خوزستان عملیات میدانی، و در عرصه رسانهای و دنیای مجازی با صرف هزینههای چند صد میلیون دلاری از گروههای جداییطلب، «الاحواز»یها و پیشگامان «فدرالیسم قومی» که در نقشههای شوم خود نام بیش از هزار ساله خوزستان را «عربستان» کردهاند، پشتیبانی مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی میکند.
دولت اسرائیل، همپیمان نظامی غیررسمی ایران در گذشته، با وجود ابراز همدلیهای اخیر دولت تلآویو با مردم ایران در مقابلهی آنان با جمهوری اسلامی، نظریه ایجاد کردستان بزرگ و جدا کردن بخشی از خاک ایران را در جهت مصالح امنیتی خود میبیند و با چراغ روشن و خاموش از پیشبرد چنین فکری پشتیبانی میکند.
تلاش برای تجزیهی ایران، سامان دادن شورشهای مسلحانه جداییطلبان در مناطق مرزی، تبلیغ نظریه «فدرالیسم قومی» زیر پوشش عبور مدیریت شده از جمهوری اسلامی، و استقرار «جمهوری فدرال سکولاردمکرات» هر یک، بخشهای جداگانه طرح واحدی است که وجوه متفاوت آن از سالها پیش با هزینه و هدایت سازمانهای اطلاعاتی کشورهای همسایه، و رضایت قدرتهای بزرگ علیه موجودیت ایران تعقیب میشده است.
تلاشهای جاری مدعیان «فدرالیسم قومی» برای یارگیری در گروههای اپوزسیون نیز به تقلید از «تقیه خمینی» که با خدعه، مارکسیستها و به اصطلاح ملی- مذهبیهای مخالف پادشاهی ایران را زیر عبای خود برد، به منظور دادن شکل مشروع و پوشاندن صورتک غیروابسته به این فکر خارجی، صورت میگیرد.
علم و کتل تبلیغ «فدرالیسم قومی» در ایران به کسانی سپرده شده که پیشتر کمترین تعهدی نسبت به حفظ یکپارچگی، تمامیت ارضی و تاریخ، تمدن و میراثهای فرهنگ ایرانی نداشته و سودای همیشگی آنها کشیدن خط جدایی در اطراف اقوامی بوده که قرنها در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشتهاند.
انگیزه اصلی برقراری دولت فدرال و اصرار بر خطکشیهای قومی که گروه مارکسیست- اسلامی مجاهدین خلق نیز در گذشته از آن پشتیبانی کرده، تقسیم ظرفیتهای مشترک دولت مرکزی ایران و از میان بردن منابع قدرت رقابت منطقهای کشور با توسل به روش تقسیم «غیرمتمرکز» و در نهایت به صفر رساندن عمق دفاعی و تجزیهی کامل آن است.
نوحهخوانهای امروزین «فدرالیسم قومی» که در شکل دادن به انقلاب مخرب مذهبی سال ۵۷ سهم قابل داشته و چهل سال پیش حزب ساختگی «خلق مسلمان» را به منظور سهمخواهی قومی علم کرده و از رسیدن به نتیجه باز ماندند، امروز، با رسیدن بوی مرگ نظام اسلامی به مشام، در خط موازی با مارکسیستهای اسلامی و جمهوریخواهان چپ، و در اجرای طرحهای تدوین شده در سازمانهای اطلاعاتی خارجی، تلاش تازهای را برای تجدید اتحاد نامقدس گذشته و انهدام نهایی آنچه پس از تخریبهای جمهوری اسلامی برای ایران مانده، تدارک میبینند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر