بنای نظام جمهوری اسلامی با سرکوب آزادیهای اولیه و با زیر پا گذاشتن حقوق مردمی ریخته شده است. سه دههی کامل استکه همه دارند این را بهعینه میبینند. سه دهه استکه مردم دارند جنگ سازمانیافتهی بالائیها را با خود میبینند و بهواقع که رژیم جمهوری اسلامی در اینمدت نه تنها کارگران و زحمتکشان را استثمار و مورد حملات وحشیانهی خود قرار داده، بلکه در خصوصیتر زندگی آنان هم دستاندازی نموده است.
این شگرد جمهوری اسلامی، به بعد از انتخابات - 88 - بر نمیگردد؛ مختص همهی دورههاست و هرگز فراموش نهخواهد شد که چگونه سردمداران نظام جابرانه از همان اوان، چه بر سر مردم و محرومان آوردهاند؛ فراموش نهخواهد شد که چگونه بیقولههای تودههای محروم را بر سرشان خراب نمودهاند تا برای خود کاخها بهسازند؛ فراموش نهخواهد شد که چگونه بهنام اسلام بهحقوق دیگران تجاوز نمودهاند و دارند همچنان عرصهی زندگی را بر میلیونها انسان رنجدیده تنگ و تنگتر مینمایند. رژیم جمهوری اسلامی در این مدت امتحان خود را پس داده است و بر خلاف کروبی که میگوید: " اسلامی كه امام و ما به آن اعتقاد داریم به آزادی حقوق و حرمت مردم پایبند است و تجسس و تفحص در زندگی شخصی مردم را منع كرده است و با كسی سر جنگ و نزاع ندارد"، را نمیتوان بهعنوان حکایتی حقیقی بهحساب آورد. و اضح استکه اینگونه حرفها هیچگونه همخوانیای با ماهیت رژیم جمهوی اسلامی نهدارد. چرا که رژیم جمهوری اسلامی از دل سرمایه سر در آورده است و نمیتواند پایبند به حقوق و حرمت مردمی باشد. بی دلیل نیست که با مردم سر جنگ و نزاع دارد. این قاعدهی هر حکومت ضد مردمی و ارتجاعیست و سران رژیم جمهوری اسلامی هم در این میان، در خلاف آن به پیش نهرفتهاند و همچنان در همان جهت و راستا در حرکتاند.
اسلام "امامی" و اسلام دههی اوّل، اسلام جنگ و غارت و تفتیش عقایدِ توأم با خون و خونریزی کارگران و زحمتکشان بوده است. رژیمی که خمینی پایهی آنرا در ایران چیده است، چیزی جز تعرض به منافعی شحصی - سیاسی مردمی نیست. بعد از اینهمه جنایت و وحشیگریها در حق انسانهای بیدفاع و محروم و بعد از اینهمه تخریب زندگی و خانه و کاشانهی تودههای ستمدیده و بعد از قتل عام هزاران زندانی سیاسی در دههی شصت، باز هم «کروبی» دارد به مردم، وعدهی بازگشت به همان دوران و فضایی را میدهد که مملو از تعرض به پایهایترین حقوق آنان بوده است.
واقعیت این استکه از جانب کارگران و زحمتکشان و همهی استثمار شوندگان، چه "جامعه"ی آنزمانی و چه "جامعه"ی امروزی، جامعهی آیدهال مردم نبوده و نیست. هم آن "جامعه" با مردم و کارگران و زحمتکشان سر جنگ و نزاع داشت و هم این "جامعه"، با همهی مردم سر ناسازگاری دارد. انگیزهی مخالفت و جنگ مردم با مدافعین نظام کاملاً روشن است و بیجهت این جانیان دارند خود را به مردم وصل مینمایند؛ روشن استکه اختلافاتِ درون حکومتییان، بر سر برسمیت شناختن حقوق و حرمت مردمی نیست و هدف تسلط یابی هر بیشتر "خودی"ها، بر اهرمهای دولتیست. اختلاف اینان بر سر چگونگی سرکوب تودهها نیست، بل بر سر دخالتگری و سهمبری هر چه گستردهتر از سرمایههای مملکتیست. همهی اختلاف و نزاعشان بر سر این است و طبعاً در این میان جنگ و دعوای بالائیها نمیتواند سودی برای پائینیها داشته باشد.
مردم، جنگ و نزاع «کروبی» و دیگر رهبران "سبز" را در زمام حکومتمداریشان با خود دیدهاند؛ زنان و دختران با پوست و گوشت خود لمس نمودهاند که این جانیان، چه بر سر آنان آوردهاند. جامعه در دههی اوّل حیات حکومت جمهوری اسلامی شاهد سیاست سرکوبگرایانهی "یا روسری، یا توسری" نسبت به زنان و دختران بوده است. بنابراین تعرض به جان و مال تودهها و زنان از جانب سران رژیم جمهوری اسلامی، به بعد از 13 آبان مربوط نمیشود. بند ناف سران نظام را با توهین، تحقیر و تبعیض و سرکوب بریدهاند. بر خلاف «کروبی» که تاکید دارد: " در روز 13 آبان متأسفانه برخوردهای بسیار خشنی با مردم، به خصوص زنان صورت گرفت كه من و هر علاقمند به نظام و انقلاب را غمگین و متأثر كرد"، باید گفت که برخوردهای اینگونهی سران نظام با مخالفین و بهخصوص با زنان، به این دوره خلاصه نمیگردد و زنان و دختران از همان آغاز با چنین رویههای غیر انسانی و خشنی آشنائی دارند. یادشان نرفته است که آنانرا از دروس انتخابیشان باز داشتهاند و بزور بر تنشان قوارههای بیقواره کردند و به بهانهی حراست از حرمت "اسلام" عزیزشان، بر سر و صورتشان اسید پاشیدند. خشونت نظام جمهوری اسلامی نسبت به زنان حد و حصری نهدارد و همچنان سران حکومت دارند، حقوق اولیهی آنانرا پایمال مینمایند. اینها حقایق تلخ آن دورانیست که در ذهن کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و همه و همه سنگینی میکند و فقط و فقط این جانیان مولد آنند. باید گفت که پیشاپیش تودههای محروم، زنان آزاده و علاقمندان انقلاب و آزادی، تأثر و تنفر خود را نسبت به اعمال همهی مدافعین نظام و امثالی همچون «کروبی» اعلان نمودهاند و بر آنند تا روزی تأوان همهی جنایتکاریهایشانرا باز پس گیرند.
این خواست بنیادی محرومان و همهی زنان آزادیخواه و انساندوست است. این بدیهیترین و پایهایترین مطالبات انسانی از جامعهی سراسر ظلم و تباهیست. جامعهی ساخته شدهی حاکمان باید زیر و رو و دگرگون شود. در حقیقت جامعهای که سران حکومت با خشونت و سرکوب پای ریختهاند، جامعهی خودیهایشان است و بدرد مردم نمیخورد. چرا که جامعهی آنان نوید سرکوب و نوید در بدری هر چه بیشتر تودهها را میدهد؛ جامعهی آنان از کُشتار انسانهای رنجدیده پیروی مینماید و طبعاً بدون مقابله به مثل جدی و عملی با آنان، ثمرهای برای میلیونها انسان محروم نهخواهد داشت. این قانون هر جنگ طبقاتیست. این نزاع, آشتی ناپذیر فیمابین طبقات استثمار کننده و استثمار شونده است و در این میان قواعد مبارزهی انسانی حکم میکند که برای دستیابی به خواستههای بنیادی تودهها راهی بهغیر از بر پائی جنگ انقلابی علیهی ضد انقلاب حاکم نیست؛ راهی که هیچ نیروئی قادر به بازدارندگی آن نهخواهد بود و هیچ "پند" و "اندرز"ی توان تغییر این روند دگرگونهساز را نهدارد. این طبیعت مبارزهی پائینیها با بالائیهاست. مگر میشود تا ابد در مقابل زور و خشونت، دفاع غیر فعال و روشهای "مدنی" هرینهپرداز را تبلیغ نمود و همچنان به آن بالید؟ مگر میشود تا ابد شاهد ضربات سهمگین و کُشندهی سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی بود و انتظار تحقق منافعی مردمی را داشت؟
سئوال این استکه تا چه زمان باید از این جانیان و حکومتمداران، طلب حق و اجرای عدالت را نمود؟ تا چه زمان باید شاهد طنابهای دار و سوراخ و سوراخ شدن سینهی تودههای محروم و فرزندانشان توسط جانیان بشریت بود؟ تا چه زمان باید سیاست "مدارا" را با سرکوبگران در پیش گرفت و تلاش ورزید تا آنانرا به راه "راست" هدایت نمود؟
در عمل به اثبات رسیده استکه سران حکومت، هدفشان برسمیت شناختن حقوق انسانی نیست. اینان با ابزار متناسب با منفعت سرمایهداران بهمیدان آمدهاند و واضح استکه میبایست در مقابل چنین ابزارهای سرکوب کنندهای، مبلغ ابزارهای متناسب با آن بود و با روشهای کوبنده به جان آنان افتاد. جامعهی سراسر خشن و بیرحم نشان داده استکه زبان و قلم - و حتی بهراهاندازی تظاهرات هزاران نفری مردمی –، پاسخگوی اسلحه و گلولهی سرکوبگران نیست. آیا تجربهی سی ساله، خلاف این حقیقت را دارد نشان میدهد؟ آیا بهغیر از این استکه این روش را زورمداران در برابر سازندگان تاریخ قرار دادهاند و در مقابل چاره و راهی بهغیر از راه تعرضی سازمانیافتهی مردمی نیست؟ بهگذاربد «کروبی» و همهی دار و دستههایشان اندر باب نفی "خشونت" سخن گویند؛ بهگذارید همهی مدافعین نظام سرمایهداری و همهی به اصطلاح مدعیان منافعی تودههای محروم، در وصف "پرهیز" جوانان و محرومان از کار بست "خشونت"، قلمفرسائی نمایند؛ امّا حقایق، قوانین و مناسبات حاکم بر جامعهیمان سیاست دیگری را به همهی مدافعین جامعهی انسانی دیکته خواهد نمود و به اثبات خواهد رساند که تحقق منافعی کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان و همهی محرومان منوط به کار بست روشهای تمام کننده است.
در حقیقت این جنگ را سرمایهداران شروع نمودهاند و بانی آن کسانی جز سران نظام جمهوری اسلامی نیستند و تنها با جنگ و زور سازمانیافتهی مردمیست که سلطهیشان فرو خواهد ریخت و همهی دورهها و رنگهای انتخابی آنانرا، یکجا به زبالهدانی تاریخ پرتاب خواهد نمود. بنابراین جدا از اینکه لازم است تا نزاع و دعواهای سران حکومتی را بهعنوان جنگ واقعی بالائیها به حساب آورد؛ بههمان میزان هم لازم است تا بر این ایدهی اساسی پای فشرد که وصل و سازماندهی نیرو و انرژی مردمی به ارابهی جناحهای دولتی ناصحیح و خسران سازست. همچنین لازم است تا یکبار دیگر بر این نکته تاکید شود که خواست جناح, "مغلوب" دولتی، همان خواست تودههای محروم و رنجدیده نیست؛ لازم است تا یکبار دیگر بر این نکته تاکید شود که سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی بر خلاف "رهبران سبز" در هیچ دورهای همطراز با منافعی تودههای ستمدیده نبوده است.
با این اوصاف رژیم جمهوری اسلامی با همهی مدافعیناش، چه مدافعین برگشت به دههی اوّل و چه مدافعین حال و آیندهاش باید بروند و حکومتی بر سر کار آید تا حقوق اولیهی مردمی را برسمیت به شناسد، زنان را بهدلیل جنسیتشان مورد توهین، تحقیر و اذیت و آزار قرار نهدهد، بر استثمار تودههای محروم پایان بخشد و به تبع از آنها پرچم جامعهای را بر افرازد که در آن، نه از زور و سرکوب، جنگ و خون و خونریزی خبری باشد و نه از بیعدالتیهای جوامعی سرمایهداری. اینها خواستههای واقعی و باطنی میلیونها انسان رنجدیده و محروم است و بدون شک در این میان تنها حاکمیت کارگران و زحمتکشان استکه تضمین کنندهی مطالبات اساسی و پایهای جامعهی انسانیست.
22 نوامبر 2009
30 آذر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر