مروان بشاره
Marwan BISHARA (روزنامه نگار و مولف کتاب «فلسطین/اسرائیل: صلح یا آپارتاید، پاریس ، 2002)
ترجمه بهروز عارفی
دگرگونی خاورمیانه
لوموند دیپلماتیک
مداخله ترکیه ،چریک های حزب کارگران ترکیه (پ کا کا) را که در عراق پناهنده شده اند* تهدید می کند. این،آخرین رویداد از رودرروئی های خاورمیانه است. از افغانستان تا سومالی، از عراق تا لبنان، «جنگ با تروریسم» که بانی اش پرزیدنت جورج دبلیو بوش است، عمیقا منطقه را دگرگون کرده است. اما، این دگرگونی بر طبق امیال استراتژ های واشینگتن واقعیت نیافته است. آن چه از این پس مشخصه بارز «خاورمیانه بزرگ» است، تضعیف دولت ها، فزونی مناقشات و مداخله روبه افزایش ارتش های غربی** است. و با وجود تدارک نشست آناپولیس (آمریکا) درباره صلح اسرائیل-فلسطین، بن بست همچنان باقی است. زیرا تا زمانی که یک جانبه نگری دولت آمریکا ادامه یابد، سرسختی تزلزل ناپذیراسرائیل دوام خواهد یافت. و نفاق میان الفتح وحماس نیز، جستجوی راه حل را آسان نمی کند.
شکست دوجانبه الفتح و حماس در فلسطین
مروان بشاره
Marwan BISHARA (روزنامه نگار و مولف کتاب «فلسطین/اسرائیل: صلح یا آپارتاید، پاریس ، 2002)
ترجمه بهروز عارفی
فلسطینی ها هرگز تا این اندازه ، یعنی در پی جنگ برادرکشی تابستان گذشته در غزه، دچار تفرقه و ضعف نشده بودند. کشمکش های داخلی آنان بر همبستگی بین المللی با آرمان فلسطین آسیب رسانده و فشار هائی را که بایست بر اشغالگران اسرائیلی اعمال شود، کاهش داده است. سرزمین های فلسطینی به یک انبار باروت آماده انفجار بدل گشته است.
حماس الفتح را به توطئه علیه حکومت خویش و گاهی به همدستی با اسرائیل متهم می سازد. الفتح بنوبه خود، ناتوانی حزب اسلام گرا را در حکومت رانی با کفایت و موثر و «ضربه خشونت بار» آن را در ژوئن 2007 برضد ریاست تشکیلات و قانون اساسی افشا می کند. اما، شخصیت ها و محافل مستقل، هر دو جنبش را به خاطر قراردادن منافع جناحی فراتراز منافع ملی، مورد انتقاد قرار می دهند.
اندکی پس از امضای قراردادهای اسلو در سال 1993، در جریان میزگردی درباره آینده فلسطین که شماری از رهبران و رزمندگان انتفاضه در آن شرکت داشتند، شاهد ابراز اتهامات متقابل آنان بودم. روحیه رفیقانه و وحدتی که در ساعات اولیه بر فضا حاکم بود به مجردی که میزبانان ما اعلام کردند که سربازان اسرائیل پایگاه آنان را ترک کرده و لذا همان شب، به آتش بس پایان خواهند داد، درگیری های لفظی شروع شد. این موضوع مرا سخت به حیرت انداخت.مسئولان الفتح هر که را که امکان داشت با اقدام آنان مخالفت کنند، تهدید می کردند. آنان درصد بودند روند صلحی را که خود بر معیوب بودنش اذعان داشتند، به روند ایجاد دولت تبدیل کنند. نمایندگان حماس تردید خود را بیان کرده و نسبت به راه و روش دیپلماتیک غیرعادلانه که از همان آغاز آینده اش را چنان مطلوب نمی دیدند، مردد بودند.
با این که هر یک از این استدلالات ، بخشی از حقیقت را در بر دارد، حماس و الفتح همچون ما بقی مردم فلسطین پیش از همه و بویژه قربانی قراردادی شدند که آزادی و وحدت وعده می داد ولی با محصور کردن آن در سیاست های بده بستان، نومیدی و تفرقه ببار آورد. بدین معنی که توفیق یک جناح، به معنی شکست جناح دیگر می شد.
قراردادهای اسلو «صلحی سلطه جویانه» (1) برقرار می کرد که به اسرائیل امتیاز بیشتری داده و نسبت به فلسطینی ها تبعیض روا داشته و ایجاد بی ثباتی می کرد. این شرایط حاصل توسعه ای ست که در دو جهت کاملا متضاد صورت می گیرد. انتفاضه ای که در 1987 آغاز شد، بیشتر اسرائیلی ها را نسبت به بیفایدگی جذب یا الحاق سرزمین های اشغالی قانع کرد؛ ظفرمندی اسرائیل-امریکا پس از پایان جنگ سرد و جنگ خلیج فارس در سال 1991 ناتوانی سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) را در نیل به هدف هایش از طریق رودرروئی نشان داد.
بر خلاف صلحی که بر پایه تناسب قوا شکل می گیرد (نظیر صلح میان مصر و اسرائیل) یا صلحی که در اثر تسلیم کامل یک طرف دعوا حاصل می شود (صلح آمریکا و ژاپن)، صلح اسرائیل-فلسطین بازتابی از برتری استراتژیکی اسرائیل و حدود آن یعنی ناتوانی اش در تحمیل تمایلات خود به فلسطینی هاست.
اسرائیل بجای یک حل و فصل کلی ، مرحله های میانی تحمیل می کرد تا به آن کشور امکان دهد که آهنگ پیشرفت مذاکرات را با توجه به قراردادهای منعقده، مرحله به مرحله دیکته کرده و بخش به بخش به اجرا بگذارد. و هر پیشرفتی به توانائی الفتح در تضمین امنیت اسرائیل با سرکوب «افراطیون»، چه اسلام گرایان و چه لائیک ها بستگی داشت.
«صلح شجاعان» به صلح قدرتمندان ونامحتاطان تبدیل شد
بدین ترتیب، فلسطینی ها هفت قرارداد موقتی امضا کردند که با وجود شهرت بین المللی شان، همگی موجب کاهش سرزمین و آزادی شان شد. «صلح شجاعان» تبدیل به صلح قدرتمندان و غیرمحتاطان شد.
در نتیجه، اسلو به تعادل شکننده ای منتج شد که نشانه بارزش بی ثباتی فراملی در هر دو سو یعنی در طرف سلطه گر، اسرائیل و طرف ضعیف تر یعنی فلسطینی ها شد.
واقعه ای که حماس را به ارتکاب چند سوءقصد انتحاری سوق داد (2)، و بر اقتدار یاسر عرفات و نیز اسحاق رابین خدشه وارد آورد، کشتار 25 فوریه 1994 در شهر الخلیل (هیرون) بود. در آن روز باروخ گلدشتاین از ساکنان افراطی یک شهرک استعماری یهودیان مهاجر، بیست و نه فلسطینی را به قتل رسانده و 129 نفر را زخمی کرد. باوجود این، اسحاق رابین رودرروئی با شهرک نشینان را نپذیرفت. اما این امر نتوانست از عمل ایگال امیر جلوگیری کند. دو سال بعد همین فرد، رابین را به قتل رساند. حقانیت عرفات نیز دچار تزلزل شد. اقدامات او برای طرد حماس موجب کاهش محبوبیت خود وی گردید و سرسختی او در مبارزه مستقیم با حماس اقتدار او را سست تر کرد.
ادیت زربال و آکیوا الدار در کتابی که با عنوان «ارباب زمین» نوشته اند، نشان می دهند که بین عملیات اسرائیلی ها و واکنش فلسطینی ارتباط مستقیم وجود دارد. بر خلاف تصور رایج، در واقع، بیشتر سوءقصدهای انتحاری به تلافی قتل هائی صورت می گرفت که ارتش اسرائیل مرتکب می شد و بیشتر این قتل ها در دورانی رخ می داد که فلسطینی ها کوتاه می آمدند و یا باخویشتن داری به عهدی که با خود بسته بودند، وفادار می ماندند. برای مثال، روز 31 ژوئیه 2001، قتل دو رهبر حماس در نابلس به آتش بسی که دو ماه پیش از سوی حماس اعلام شده بود، پایان داد. در سوءقصد وحشتناکی که در 9 اوت در یک رستوران پیتزا فروشی در بیت المقدس رخ داد، پانزده نفر کشته شدند. همین طور، روز 23 ژوئیه 2002، در اثر بمباران یک محله پرازدحام غزه درست چند ساعت پیش از آغاز یک آتش بس یک جانبه اعلام شده، صلاح شهاده، از رهبران حماس و همراه او 15 غیرنظامی و از جمله 12 کودک کشته شدند. چند روز بعد، در روز 4 اوت، یک سوءقصد انتحاری رخ داد. و بالاخره روز 10 ژوئن 2003 یکی از مسئولان اصلی حماس، عبدالعزیز رنتیسی در یک سوءقصد نافرجام زخمی شد. در این حادثه چهار غیرنظامی فلسطینی کشته شدند.
این دور باطل پایه شایعه ای شد که گویا الفتح ماموریت کثیف را به حساب اسرائیل انجام می داد و موجب محبوبیت حماس بمنزله سخنگوی حاشیه نشینان و فراموش شدگان می گشت، عملیات ذله کننده اشغالگر، محاصره و فزونی ساختمان شهرک های استعماری که بین 1993 و 1999 تعدادشان دو برابر شد، رد روند صلح را توجیه کرده و موجب بی اعتباری الفتح گردید.
شکی نیست که در نشست سران در کمپ دیوید در ژوئیه 2000، اسرائیل و آمریکا نتوانستند ساف را وادار سازند تا از حق فلسطینی ها به سرزمین خود، نسبت به بیت المقدس و بازگشت پناهندگان چشم پوشی کنند.این امر، مو جب شد که حقانیت عرفات بمثابه رهبری که قادر به مقاومت در برابر فشارهای آمریکا-اسرائیل است، اعاده شود. اما، مجازات هائی که این دو کشور پس از آن و در پی شروع انتفاضه دوم تحمیل کردند، پایه های توانائی او به حکومت رانی را سست کردند. در شرائطی که فتح مانند حماس تاثیرات 11 سپتامبر را بر سیاست آمریکا در خاورمیانه نادرست ارزیابی کردند.
ایهود باراک نخست وزیر وقت اسرائیل، تشکیلات خود گردان فلسطین به رهبری یاسر عرفات را بی اعتبار کرد. او مدعی شد که عرفات «هم پایی برای صلح» نیست. اما جانشین او، آریل شارون سوءقصدهای نیویورک و واشینگتن را بهانه کرده و بمدت چند سال مرکز فرماندهی عرفات را محاصره کرد. باروخ کیمر لینک، پژوهشگری که چندی پیش فوت کرد، این وضع را «سیاست کشی» و به عبارت دیگر نابودی منظم ساختار سیاسی و امنیتی تشکیلات خود گردان نامید. (4)
از آنجائی که اوضاع خارج از کنترل بود، واشینگتن مجبور شد ایجاد کمیسیونی بین المللی به ریاست سناتور پیشین، جورج میچل را بپذیرد. این سناتور نتیجه گرفت که مستعمره سازی یهودی موجب بی ثباتی شده و توقف آن را توصیه کرد. او از جمله خواستار توقف «رشد طبیعی» کذائی ای شد که اسرائیل میخواست در مورد شهرک های استعماری موجود پیاده کند.
فقدان وجود هر ابتکار صلح از طرف آمریکا و اسرائیل و اعلام پیشنهاد صلح پان عربی در بهار 2002 که ازاسرائیل می خواست تا در قبال عادی شدن کامل روابط فیمابین، سرزمین های اشغالی را کاملا باز پس دهد، فشار روزافزونی بر آمریکا وارد کرد. بدین ترتیب «کوارتت» ایجادشد که سازمان ملل متحد، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و روسیه را در بر می گرفت. وظیفه کوارتت، ارائه «نقشه راه» بود که بر پایه تمایلات بین المللی صلح را در خاورمیانه برقرار کند. اما در عمل، نفوذ آن به تبلیغ «نقشه راه» برای صلح در خاورمیانه که امریکائی ها تدوین کرده بودند، محدود شد. همین «نقشه راه» سریعا به مانعی تازه در برابر صلح تبدیل شد. زیرا جورج بوش، اجرای آن را به دوستش آریل شارون محول کرد که حتا خواهان اعمال فشارهای بیشتری بر «تروریست ها» شد، بدون اینکه در مقابل چیزی ارائه دهد. بطور کلی تر، کوارتت تحت رهبری امریکا قرار گرفت و همان طوری که آلوارو دوسوتو فرستاده ویژه سازمان ملل تایید کرد، نقش این سازمان کاملا منفی شد (5)
به رغم ورشکستگی و فساد، الفتح و اکثریت فلسطینی ها پس از مرگ عرفات در نوامبر 2005، فرد مورد اقبال آمریکا، محمد عباس را به عنوان رهبر جدید انتخاب کردند. اسرائیل بی تفاوت به رفرم ها و گشایش های رئیس جدید تشکیلات، به تحقیر وی پرداخته و نشان داد که مانع صلح نه عرفات بلکه شخص شارون بود.
غرور و خودخواهی نخست وزیر اسرائیل موجب شد که یک سال بعد در ژانویه 2006، فلسطینی ها اکثریت مجلس شورای فلسطین را نصیب حماس کردند. بلافاصله، اسرائیل و آمریکا نشان دادند که انتخاب دموکراتیک مردم فلسطین را نپذیرفته و حکومت جدید را برسمیت نمی شناسند. محاصره اسرائیل و مجازات های غربی موجب فلج شدن اقتصاد شد و تنش های سیاسی را میان حزب اسلامی که خواهان حکومت کردن بود و یک جریان لائیک، که به در دست داشتن قدرت عادت داشت و بی صبرانه خواهان بازپس گرفتن آن بود ، افزایش داد.
پاسخ به بن بست فلسطین از مکانی آمد که هیچکس انتظارش را نداشت: زندان های اسرائیل. رهبران زندانی الفتح و حماس، از جمله مروان برغوتی، عبدالخالق النتشه بر روی سندی که به «سند زندانیان» مشهور شد، توافق کردند. در این سند، همکاری دو جنبش مطرح شده بود. پس از تردیدهای فراوان، آنان قراردادهای مکه (مه 2007) را پذیرفتند که دو هدف داشت: ایجاد شرایط یک حکومت ائتلافی و اصلاحات در سازمان آزادی بخش فلسطین برای این که حماس هم بتواند عضوآن شود.
بخاطر وجود مجازات های غربی، حکومت وحدت ملی دوامی نیافت. متلاشی شدن این حکومت ائتلافی به درگیری جدید مسلحانه ای منجر شد که نتیجه اش قدرت گرفتن حماس در غزه بود. الفتح از زیاده روی ها و خطاهای رقیبش استفاده کرد تا کنترل خود را بر کرانه باختری رود اردن منسجم کرده و با کمک اسرائیل و کشورهای غربی موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین را تحکیم نماید.
این برادرکشی های باطل یاسی بوجود آورد که تنها میتوان با خشونت زندان مقایسه اش کرد. دو جناح در برابر چشمان خوشحال زندانبانان خود، برای کسب سرزمین تحت سلطه شان جدال کردند. در واقع اسرائیل معتقد است که اگر حماس و الفتح از نظر سیاسی جدا باشند، این کشور بخت بیشتری برای کنترل سلول های زندان خود خواهد داشت.
حماس پیروز با اعتماد به نفس و جاه طلب حکومت خود را تشکیل داد، بدون این که بتواند خود را از ملزومات روندی رها سازد که سال های طولانی علیه اش مبارزه می کرد. حماس با ادامه رد پای الفتح، در حال از دست دادن اعتبارش بوده و گروگان همان گفتار متضاد می گردد. از یک سو، برای خوشایند منابع مالی بین المللی اش، از حکمرانی خوب صحبت می کند... و آن هم زیر اشغال؛ از سوی دیگر، برای جلب توده های تندرو، شعارهای جنبش های آزادی بخش سنتی و اسلامیست را از سر می گیرد. برای این که ابهام بر دو قطبی شدن اضافه شود، پویائی روند صلح موفقیت های حماس را به مصیبت و شکست های الفتح را به رحمت تبدیل کرده است .
پس از این که حماس، ساکنان شهرک های استعماری و سربازان را به خروج از غزه واداشت، اسرائیل از این سرزمین باریک، کوچک و فقیر، یک زندان بزرگ ساخت. یک سال بعد، پیروزی انتخاباتی حزب اسلامیست در 25 ژانویه 2006 موجب شد که بدترین مجازات بین المللی علیه فلسطینی ها اعمال شود. شاخه نظامی حماس موفق به اسارت یک سرباز اسرائیل شد: این عملیات که به اعتقاد عاملان آن می بایست آزادی زنان و کودکان زندانی در اسرائیل را تقویت می کرد، بر عکس به دستگیری یک سوم نمایندگان و وزرا منجر شد. یک سال و نیم بعد، همه آنان در سیاهچال های اسرائیل می پوسند. بدون این که کوچکترین اعتراض بین المللی را برانگیزد.
«کسب توجه منابع مالی، جلب نظر توده های تند رو»
اگر بخواهیم از الفتح بگوئیم، این است که این سازمان در اثر شکست در انتخابات و نیز در کوچه ها، حداقل در خارج فلسطین، اعتباری به عنوان نیروی میانه رو کسب کردکه می بایست مورد پشتیبانی قرار گرفته و زندانیانش آزاد گشته و کمک مالی دریافت نماید. همین طور، محمود عباس که سال ها تضعیفش کرده و بی اهمیت تلقی شده و مورد بی توجهی واقع شده بود، اکنون از دیدگاه واشینگتن و تل آویو، به عنوان دولتمردی معتبر و جسور تلقی می شود. او را به یک همکار صلح ترقی داده اند که آماده است برای صلح، از خود گذشتگی ها را بپذیرد، فراتر از آن که در اسلو امضا کرده بود.
اگر، همان طوری که پیش بینی شده است «کنفرانس صلحی» که امریکا قرار است در ماه نوامبر برگزار کند، به یک بیانیه جدید اصولی عمومی، نوعی اسلو ثانی تحت لوای جنگ علیه ترور و در چارچوب «نقشه راه» سقط شده منجر شود، شکاف میان الفتح و حماس عمیق تر خواهد شد. این امرپیامدهای وخیمی برای فلسطینی ها در پی خواهد داشت . در این ماجرا، بازنده اصلی، فلسطینی ها خواهند بود.
عنوان اصلی مقاله:
Le Proche-Orient modelé
Double défaite du Fatah et du Hamas en Palestine
* به مقاله «در مخفی گاه های چریکی درکردستان» در همین شماره (نوامبر 2007)مراجعه کنید.
** مقاله «جنگ آمریکا مرزها را درهم می ریزد» را در همین شماره (نوامبر 2007) بخوانید.
پاورقی ها:
1 – مفهوم موسوم به «صلح سلطه طلبانه توسط رمون آرون [فیلسوف فقید فرانسوی] طرح شده است. او این مطلب را در کتاب «جنگ و صلح میان ملل» انتشارات کالمن لوی، 1962، پاریس شرح داده است. پس از او، گلن رابینسون، در کتاب The peace of the powerfull », The new Intifeda, Resisting Israel’s Apartheid, Verso, Nex York, 2001. شرح داده است.
2 - www.counterpunch.org/niva08272003.html
3 – به کتاب زیر مراجعه کنید:
Idith Zertal & Akiva Eldar, Lords of the land : The War for Israel’s Settlements in the Occupied Teritories, 1967-2007, Nation Books, New York, 2007.
4 - Baruch Kimmerling, Politicide. Les guerres d’Ariel Sharon contre les Palestiniens, Agnès Viénot Editions, Paris, 2003.
5 – روزنامه گاردین، چاپ لندن، شماره 13 ژوئن 2007.
لوموند دیپلماتیک ، نوامبر 2007.
ترجمه بهروز عارفی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر