روایت دردهای من...قسمت چهل و پنجم
رضا گوران |
دررابطه با تنظیم رابطه بسیار خشن و بی رحمانه ارتش و مقامات آمریکایی نسبت به جدا شدگان که تا به حال نوشتم و همچنان تا به آخرآنچه رخ داده خواهم نگاشت سعی و گوشش کردم و می کنم جانب عدالت خواهی را بگیرم و آنچه اتفاق افتاده است را به قلم بکشم و بیان نمایم. من هیچگونه دشمنی و کینه ای نسبت به آمریکائیان و یا سازمان مجاهدین را نداشتم و ندارم بلکه فقط روایت دردهای که در زندان تیف و یا (خروجی سازمان مجاهدین) متحمل گشته ام را برای مردم بازگو می کنم تا خوانندگان ازوقایع تلخ، اما آموزنده آن دوران مطلع شوند برمن و ما که از سازمان مجاهدین جداشده بودیم به دنبال یک مبارزه واقعی با آخوندها برویم اما با تبانی و دسیسه چینی های نمایندگان رهبرعقیدتی گرفتار شدیم و در این راستا رنج و زجرهای برایمان به بار آوردند.
این مطالب را از آن جهت لازم به ذکر دانستم که سو تفاهمی پیش نیاید و کسانی فکر کنند بله، من هم همانند رهبرعقیدتی شعار پوشالی ضد آمپریالیسم سر می دادم و بعد سر از مزدوری کثیف ترین جناح های مقامات سابق آنجا در آورم!!. همینطور، منظورم روشن و شفاف است که ارتش آمریکا ست و ربطی به مردم و یا آدمهای خوب آمریکا ندارد. در میان سربازان و یا درجه داران هم آدمهای بسیار خوب وجود داشتند، اما نظام آنها و مقامات واقعا وحشی بودند، کوچکترین مقاومت یا حرف را سرکوب می کردند....... و یا باید مانند رجوی و تشکیلاتش مزدور آنها شد و خوش رقصی و جاسوسی کرد تا آنگاه بتوانی بخدمت آنها در بیایی و لقمه نانی پیدا کنی.
اسیر جنگی هستید:
در ابتدای اردیبهشت ماه 1383سرگرد "وایپ" رئیس تیف با ترجمه گری در میان جداشدگان حضور یافت. بعد از توصیه ها و تهدیدات مکررکه ساکنین تیف نباید اعتراض و یا اقدام به فرار و خود کشی و روانی شدن بکنند گفت: شما که درحال حاضر در بازداشت ارتش ایالات متحد قرار دارید «اسیر جنگی هستید»! مصاحبه وزارت خارجه به اتمام برسد یک هیئت قضائی پرونده شما را مورد بررسی قرارمی دهد و رای نهایی را صادر می کند. اگر چنانچه تهدیدی برای منافع ملی ایالات متحده محسوب شوید محاکمه و مجازات می شوید و اگر بیگناه تشخیص داده شوید تحویل صلیب سرخ خواهید شد؟!
در مقابل اهالی تیف گفتند: ما که با ارتش آمریکا نجنگیدیم و دشمن شما نبودیم، پس چطور اسیر جنگی محسوب می شویم؟! سرگرد وایپ گفت: توان و قدرتش را نداشتید. اگرسازمان مجاهدین از جنگ طرفداری می کرد آمریکا در یک دقیقه نابود اش می کرد. پرسش های زیادی از سوی زندانیان مطرح گردید که او نتوانست جواب قانع کننده ای داشته باشد. جداشدگان گرفتار،اسیرجنگی نامیده شدند اما هیچ حق و حقوقی از قوانین اسیر جنگی شامل حال ما نگشت و به اجرا در نیامد، اوضاع و احوالات بسیارناگوار و تاسف بار روانی و ارتباطی و بهداشتی و درمانی و غذایی و... اسارتگاه همچنان لاینحل به قوت خود باقی ماند.
از سوی دیگرجمعیت تیف روز به روز با فرار افسران ارتش مریم از درون دوازه بهشت آقای رجوی رو به فزونی نهاده بود و این شرایط وخیم آدمها را از نظر روحی و روانی دچار پریشانی و آشفتگی سردرگمی نا امیدی ویاس غیر قابل توصیفی کرده بود که با خود زنی و خود کُشی، فرارهای گروهی و انفرادی گاه و بیگاه هرروزه خود را نشان و هویدا می کرد.
در چنین شرایطی گرفتار شده بودیم و گرمای آزاردهنده عراق عرصه را بر همه تنگ تر کرده بود. یک مرتبه خبر رسید یک نماینده از سفارت پاکستان برای مذاکره و دیدار با بلوچ های فریب خورده دست انقلاب نوین وارد تیف شده بعد از ملاقات تعدادی از بلوچ ها که تابعیت دوگانه داشتند پذیرفتند به پاکستان برگردند و چند وقت بعد آنان راهی پاکستان گشتند.
آخرهای خرداد ماه 1383 یک هیئت قضایی از ارتش آمریکا وارد اسارتگاه شدند، پس ازبازدید ازاسارتگاه و دیدار با اسیران، آنان گفتند: پرونده شما در حال مطالعه و بررسی است که نهایتآ دادگاه رای خود را صادر خواهد کرد. اگر دادگاه رای به آزادی شما بدهد در آن صورت تحویل صلیب سرخ می شوید و اگر رای به ادامه بازداشت بدهد، به شما ابلاغ خواهد شد. کسانی که محکوم شوند حق استیناف دارند. همان زمان که ارتش آمریکا درزندان مخفی تیف در حال محاکمه جداشدگان بی پشت وپناه به جرم مخالفت با ارتجاع غالب و مغلوب بودند، اخبار شکنجه در زندان ابوغریب عراق افشاء ودست شکنجه گران و جنایتکاران جنگی برای مردم دنیا رو شد.
متن قرارداد سازمان مجاهدین با آمریکا:
فرماندهان و مقامات ارتش اشغالگر زورگو و مظلوم ستیزآمریکایی طبق روال قانونی "خودشان"! در روز شنبه 19 ژوئن 2004 برابر با 30 خرداد 1383ساعت 10 صبح متن قراردادی با زبان انگلیسی تایپ شده و بدون ارائه ترجمه فارسی با عجله کاری به تیف آورده بودند که وضعیت حقوقی ما را مشخص کرده و به صورت انفرادی و یک به یک طرف حساب قرار داده بودند، نه در قالب تشکیلات جمعی و سازمانی، درهمان زمانها عین همین قرارداد را با تک تک افراد سازمان بسته بودند و هیچ تفاوتی در کار نبود. فقط بخاطر چاپلوسی آنها اجازه داده بودند در همان محل خودشان به زندگیشان ادامه دهند و هر چه بلا بود به سر ما در آورند.
با شرایطی که در متن قرارداد ذکر و گنجانده شده بود و ما بخاطر عدم ترجمه کتبی ازمحتوای آن بی اطلاع بودیم، در ابتدا از امضای آن خود داری کردیم. اما از طرف مقامات آمریکائی مورد فشار و تهدید قرار گرفتیم که می بایست به زور و اجبار(آگاهانه، مشتاقانه و داوطلبانه، در متن انگلیسی به صراحت ذکر شده) متعهد به پذیرش بند بند مفاد قرارداد می شدیم که دقیقآ نمی دانستیم محتوا و مطالب آن در بر گیرنده چه نکاتی است و سر نوشت ما را به چه سمت و سوئی سوق می دهد؟؟!! ما که مثل آنها 1000 وکیل و... نداشتیم و واقعا اصلا نمی فهمیدیم دارد چه اتفاقی می افتد و سر انجام چه خواهد شد. بدون هیچ چون و چرایی، فقط با فشار ارعاب و تهدید از طرف افسران آمریکائی مواجه و نفرات را وادار و مجبور به امضاء ساختند.
اگر شخصی از امضاء خود داری واز متعهد شدن سر باز می زد در جا و بدون فوت وقت، بدون هیچ گونه رحم و مروتی چماقداران بوش با یک اشاره افسران مسئول دست اندرکار، فرد معترض را محاصره و اگرچنانچه مقاومت می کرد با کلت برقی و گاز فلفل زمین گیرش می ساختند و همانند مور و ملخ روی اسیر نگونبخت می ریختند و کشان کشان به قفس های سیم خاردار منتقل و زندانی می کردند. چند نفر بخاطرعدم اطلاع دقیق به مفاد متن قراردادی که بدون ترجمه فارسی بود، از امضاء خود داری ورزیدند روانه قفس های سیم خاردار گردیدند. بدین وسیله زندانی را هر چه بیشتر تحت فشار و زور و سرکوب مضاعف قرارمی دادند تا تسلیم خواسته ی افسران آمریکائی شوند.......
خوب است این را هم بگویم که در درون تشکیلات طبق توجیهات رهبر کبیر انقلاب و فرمانده کل ارتش آزادیبخش و ضد امپریالیست دو آتشه سابق همگی افراد با میل و رغبت بی منتها امضا کرده بودند و جشن هم گرفته بودند که یکبار دیگر یک پیروزی دیگر بدست آورده اند. البته آنجا هم نه ترجمه ای در کار بود و نه توضیحی...... فقط طبق فرمان تشکیلاتی همگی امضا کردند و تازه فکرمی کردن که با این امضا هم در اشرف می مانند و هم به آنها سلاح داده می شود و هم سرنگونی بزودی انجام می دهند!!
توجه شما را به متن قرارداد زور چپان آمریکائی که درزیرآمده جلب می کنم.
توافقنامه برای افراد سازمان مجاهدین خلق ایران:
به شما آزادی از کنترل و بازداشت در ازای قول تان مبنی بر برآورده کردن شرایط مشخص ارائه می شود.
در ازای قول هایتان، شما در اولین فرصت منطقی عملی از کنترل و بازداشت نیروهای چند ملیتی، عراق آزاد می شوید.
لطفاً توافقنامه زیر را بخوانید. اگر با رعایت این شروط موافق هستید پایین صفحه را امضا کنید.
توافقنامه
من ...............آگاهانه، مشتاقانه و داوطلبانه وارد این توافقنامه با نیروهای چند ملیتی، عراق می شوم.من با موارد زیر موافقم:
الف: شرکت در تروریسم و یا حمایت از آن را رد می کنم.
ب: کلیه تجهیزات و تسلیحات نظامی تحت کنترل و مسئولیت ام را تحویل داده ام.
ج: خشونت را رد کرده و بصورت غیرقانونی اسلحه برنداشته و در هیچ عمل خصمانه ای دخالت نمی کنم.
از قوانین عراق و احکام مربوطه ی سازمان ملل متحد مادامی که در این کشور اقامت دارم اطاعت می کنم.
متوجه هستم هنگامی که گزینه های با دوام در دسترس باشد من آزاد خواهم بود این کشور را ترک کرده و به میهنم باز گردم.
متوجه هستم که تعدادی از این گزینه ها شامل موارد ذیل هستند: بازگشت به میهنم، پذیرش در یک کشور ثالث، تقاضا از وزارت مهاجرت برای تمدید اقامت در عراق یا تقاضا از سازمان های بین المللی از قبیل کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد:
موافقت می کنم مادامی که این گزینه ها دنبال می شوند با نیروهای چند ملیتی، عراق همکاری کنم. موافقت می کنم که همچنان در کمپ اشرف در بازداشت نیروهای چند ملیتی، عراق تا زمانی که این گزینه ها تکمیل شوند بمانم، اگرهریک ازشروط این توافقنامه را نقض کنم تحت تعقیب یا توقیف و مجازات های اجرایی قرار بگیرم. من قول می دهم با دقت مطابق این توافق نامه عمل کنم.
نام و نام خانوادگی، امضا شماره کارت شناسائی(زندانی)
نام ونام خانوادگی، امضای نماینده،(ائتلاف) تاریخ.
واکنش جدا شدگان به امضای قرارداد:
خارج از محوطه حصار بازداشت شدگان، در محدود چادرهای سربازان نگهبان، با تورهای استتار ارتشی، سربازان برای خود سایه بانی مناسب ساخته بودند. تعدادی میز و صندلی در آنجا گذاشته بودند. 3 گروه دو و تک نفره از افسران ارتش آمریکا همراه ترجمه گر درزیر سایه بان روی صندلی و پشت میزهای نشسته بودند. سربازان نگهبان زندانیان را گروه، گروه از بند زندان خارج و به نزد مقامات می بردند و درآنجا هر زندانی با هدایت سربازان به نزد یکی از مقامات می رفت و متن قرار داد فوق را امضاء می کردند که هر کدام از نفرات واکنش های متفاوتی در این رابطه داشتند.
دراین میان واکنش زندانیان را به 3 گروه و دسته کُلی می شود تقسیم کرد.
1- گروه و دسته اول: بدون اینکه به محتوای متن قرارداد توجه کنند، همانند گزارش نویسی وامضا درتشکیلات مافوق دموکراتیک ! فوری فوتی و کور کورانه امضا و تشکر هم می کردند و به چادر خود برمی گشتند.
2- گروه دومی: تعدادی سعی می کردند پرسش های کوتاهی که مد نظر خود داشتند مطرح و بعد امضا می کردند.
3- گروه سوم و آخرین دسته کسانی بودند با احتیاط سعی می کردند دقت لازم را بعمل بیاورند تا بار دیگرفریب نخورند و با آگاهی پیش روند و ازجزئیات بند، بند مفاد متن قرارداد مطلع شوند سپس امضا کنند؟!
نتیجه این پروسه نهایتا به آنجا ختم شد که چند تن از همین دسته سوم از امضا و تعهد زور چپان خود داری ورزیدند که روانه قفس های سیم خاردار گشتند.
جهت اطلاع بیشتر خوانندگان داستان امضا خودم را توضیح می دهم تا شکل کار روشن تر شود.
آخرین نوبت به بند ما رسید که همراه چند تن از دوستان با هدایت سربازان نگهبان به محل مورد نظر رسیدیم. سپس مرا به نزد "سرگرد جورجیس" فرستادند. سرگرد "جورجیس" در آن زمان مسئول حقوقی زندانیان تیف بود. کنار دست او یک خانم ترجمه گر محجبه افغانی به نام فاطمه که به تازگی از آمریکا آمده بود نشسته و صحبت های سرگرد را ترجمه می کرد. رو به روی سرگرد وخانم ترجمه گرروی یک صندلی نشسته بودم.
سرگرد گفت: این قراردادی است که شما را از تروریست بودن مبرا و دور می کند و... اگر سوالی دارید بپرس و گر نه امضا کن ؟! گفتم من که نمی دادنم متن قرارداد چی نوشته شده چطوری امضا کنم؟! او گفت:فاطمه ترجمه می کند. می بایست تروریست را محکوم کنید. تعهد بدهی یک مرتبه دیگر سلاح بدست نگیری و....
با گفتگوهای اولیه از امضا سر باز زدم، سرگرد ناراحت شد. گفتم سرگرد "جورجیس" چرا متن قرار داد را ترجمه رسمی نکردید و به زبان فارسی ننوشته ای؟؟! من نمی توانم قراردی را کورکورانه امضا کنم که نمی دانم سرنوشت مرا به چه سمت و سوئی می برد. به دستور سرگرد خانم فاطمه شروع به خواندن متن انگلیسی و ترجمه کرد، در ابتدای متن توافقنامه و سرتیتر قرارداد نوشته شده بود.توافقنامه برای افراد سازمان مجاهدین خلق ایران!
با قرار داد مخالفت کردم و گفتم این قرارداد برای مجاهدین است نه ما که مدتهاست ازمجاهدین فاصله گرفتیم و... امضا نمی کنم . بلند شدم برگردم به چادرم، سرگرد بر افروخته و به حالت طلب کارانه گفت: از نظر ایالات متحده شما هنوز عضو سازمان مجاهدین هستید! چه در تیف باشید و یا در اشرف هیچ تاثیری بر روند پرونده شما ندارد! همگی با هم تعیین تکلیف می شوید. همه امضا کردند رفتند اما تو داری مشکل درست می کنی! جواب دادم تا آنجا که من خبر دارم تعدادی از نفرات به جرم امضا نکردن درقفس ها انداختید. فاطمه ترجمه گر گفت: نوشته من دیگر سلاح بدست نمی گیرم و نمی جنگم.امضا کن و درد سر برای خودت بوجود نیار. با لهجه ای که داشت زیاد متوجه صحبت هایش نمی شدم .
حاضر به امضا نشدم، سرگرد هم با اشاره کله اش سربازان ضد شورش که مترصد دستور افسران بودند مرا محاصره کردند. سرگرد طوری جوسازی و مرا تحت فشار و زور و ارعاب قرار داد که امضا کنم، بهم ریخته و عصبی شدم. گفتم این چه قراردادی است که می بایست به زور امضا کنم که شماها اینقدر اصرار بر امضای آن دارید؟! سرگرد گفت: اگر امضا نکنی به این معنی است که تو تروریست هستی و از تروریست ها حمایت و جانبداری می کنی وما هیچگونه شوخی با تروریستها و حامیان آنان نداریم! هر کس از امضا خود داری کند به زندان ابوغریب منتقل می شود و....... نهایتا با تکرار تروریست، تروریست تسلیم خواسته آنان شدم، با دلی خونین و بغضی درگلو با دست خط خرچنگ قورباغه ای خود اسمم را نوشتم و امضا کردم تا از تروریست بودن تبرئه گردم. با صدای بلند گفتم خدایا چه روزگاری است که این ارتش زورگو و آدمهای بی کله به ما می گویند زورگو.
چقدر سخت و درآور است، شکنجه گر و بازجویی از موضع بالا و تحکم و با اعمال شکنجه دستور بدهد بنویسید، من از طرف وزارت اطلاعات برای جاسوسی و نفوذی و ترور رهبرمقاومت! به عراق و دخمه اشرف گسیل داده شده ام. و... تا با این دست خط و امضا های کشکی و دوغی از زندان انفرادی آزاد و در تشکیلات سالها در نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی عربده کشی و فحاشی و تف باران شوی و در اسارت مشتی خائن قدرت طلب حرص بخوری و فرو ببری.
چقدرسخت و جانکاه است، به فرمان یک افسر اشغالگرعده ای گانگستر کله پوک مسلح محاصره ات کنند، با فضا سازی کاذب و با مارک تروریست خطاب کردن و تهدید ترس و استرس عصبی در وجودت وارد کنند تا دست خط و امضای اجباری ازت بگیرند، آگاهانه، مشتاقانه و داوطلبانه وارد این توافقنامه با نیروهای چند ملیتی، عراق می شوم. من باموارد زیر موافقم: این در حالی بود هرگز این کلمات را به زبان نیاوردند و ترجمه نکردند. و نمی دانستیم موارد زیر چیست؟!
بعد ازگذشت سالها ترجمه متن قرار داد فوق را در اینترنت یافتم که در بالا آمده است. با مطالعه آن فهمیدم چرا سرگرد "جورجیس"از ترجمه کتبی آن خود داری کرده و ما را تحت فشار ،زور و ارعاب و تروریست خطاب قرار دادن برای امضا های زورکی قرار داد، که باعث شد سالها عمر و جوانی و زندگی مان را در آن صحرا بیابانی بر باد فنا بدهد. این همان ایده و در خواستی بود که رهبرعقیدتی با دم و دستگاهش با مزدوری و جاسوسی و پرداخت رشوه های کلان از آمریکائیان تقاضا کرده بودند.
آنان هم با دریافت دلارهای باد آورده برای حفظ تشکلات شیر خفته سنگ تمام گذاشتند و الا کدام انسان آگاه و عاقلی امضاء می کند آگاهانه، مشتاقانه وداوطلبانه مرا در بازداشت خود در آن صحرای لم یزرع که پرنده پر نمی زد در زیر چادرهای بدوی در بازداشت نگه دارید؟! و...
بدین وسیله از ریزش نیروهای به گروگان گرفته شد دست شیر خفته جلو گیری بعمل می آمد و..... تمامی این مصائب و خون دل خوردنها از بینه دارائی ها و توانائیهای انقلاب ایدئولوژیک مریم رهایی سرچشمه می گرفت که با سیاست "خط موازی" در هم آمیخته و به آن صورت متبلورگشته بود.
اما محتوای همین قرارداد دست فریبکار مسعود رجوی را هر چه بیشتر برای خلق قهرمان رو و افشا کرده. آن زمان با جو سازی دروغین و احساساتی کردن نیروهای بی اطلاع از دنیا که در سالن اجتماعات گرد آورده بودند و اروق قرارداد را بدون ترجمه مابین آنان توزیع کرده بودند همانند گذشته سانتاژ می کردند که هر چه زودترو با عجله، کور کورانه امضا بگیرند تا نیروها متوجه محتوای قرارداد نشوند. با حقه بازی گفته بودند: امضای این قرارداد با آمریکائیان باعث می شود حق قانونی برای ماندگاری در اشرف و عراق را بدست آوریم. عجب حق قانونی و ماندگاری نصیب گوهران بی بدیل گردید. یا کشته و زخمی و مصدم و قطع عضو گردیدند یا اسیر و زندانی گشتند.
گذشت روزگار در تاریخ زمان همه چیز را روشن و شفاف، همچون طلوع خورشید درخشان بر آمده از شفق صبحگاهان به نمایش عموم می گذارد وسرچشمه راستی و درستی خود را به دوستداران حق و حقیقت دوران نشان می دهد.
ملاقات نمایندگان زندانیان با ژنرال فیلیپ:
آواخر، خرداد ماه 1383 قبل از اینکه نماینده سفارت پاکستان برای ملاقات و هماهنگی با بلوچها وارد تیف شود. هیئتی از مقامات آمریکائی با سرپرستی ژنرال فیلیپ و محافظین اش درمحوطه چادرهای سربازان نگهبان با نمایندگان زندانیان دیدار و مذاکراتی صورت پذیرفت. بنده نیز در آن ملاقات حضور داشتم. ژنرال در نشست مذکور پس از بیان اقداماتی که برای رهایی زندانیان انجام داده بود به صراحت اعلام کرد: ایالات متحده سخت کوشش می کند با هماهنگی با کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ جهانی کسانی که خواهان بازگشت به میهن خود هستند را هر چه زودتر به ایران روانه کند. کسانی که حاضر نیستند به ایران بروند می توانند به سازمان مجاهدین برگردند. عده ای هم هستند به ایران نمی روند و به سازمان مجاهدین هم بر نمی گردند هیچ چشم اندازی پیش رویشان متصور نیست! ممکن است از 5 تا 7 سال طول بکشد تا راهی در کشورهای سوم برایشان پیدا شود. اوبا حماقت محض نمایندگان را تشویق می کرد که در بین جداشدگان تبلیغ رفتن به ایران بکنند و....
در نشست نمایندگان زندانیان ناراحت شدند و هر کدام اظهار نظری کردند که نتیجه خلاصه این بود گفتند: شما می خواهید با سیاستی که با سازمان مجاهدین در پیش رو گرفتید خط آنان را بر سر ما پیاده کنید و تمامی این چند صد نفر جداشده را نیست و نابود کنید و... یکی از نمایندگان به نام "کریم" اهل لرستان عصبانی شد و از روی صندلی بلند شد و سر ژنرال فیلیپ داد زد و گفت: اقدامات شما غیر قانونی و ضد بشری است و... یک مرتبه محافظین ژنرال واکنش نشان دادند و لیز سلاح هاشون به طرف کریم و نمایندگان نشانه رفت. سرگردی که به تازگی از آمریکا برای جانشینی سرگرد "جورجیس"مسئول حقوقی زندانیان آمده بود قد بلندی داشت و کمی از پای چپ می لنگید همراه ژنرال بود، او از دست کریم عصبانی شد ودرگیری لفظی و پرخاشگری پیش آوردند. چیزی نمانده بود گلاویز همدیگر شوند که چند تا از نمایندگان و مقامات آمریکائی وساطت کردند و از درگیری و خشونت جلو گیری به عمل آوردند.
در آنجا همگی ما متوجه شدیم ژنرال فیلیپ مایه را از مسعود رجوی دریافت کرده و دنبال فرستادن افراد به ایران است تا قلب رهبر انقلاب شاد شود. رهبرعقیدتی با پذیرش مزدوری و جاسوسی برای ایالات متحده و با پرداخت رشوه های کلان به مقامات می توانست هر بلای بر سر جداشدگان بی پشت و پناه بیاورد و خوب هم آورد.او و دم و دستگاهش با کمک پنتاگون بوش همچون دوران خوش استخبارات صدام حسین عمل می کردند. ریلی که رهبرعقیدتی در نشست طمعه مشخص کرده بود "خارجه نداریم" هر کس بُرید می بایست به ایران برود! در تیف داشت اجرا می شد. جالب این بود خود آمریکائیان اذعان می کردند: این توافقی است که بین پنتاگون و سازمان مجاهدین منعقد شده و هیچ کسی نمی تواند آن را ندیده بگیرد و یا نقض کند. جدا شدگان بجز فرار و خود زنی و خودکشی و اعتراض و صبوری هیچ راه و چاره ای دیگر برایشان باقی نمانده بود.
نامه ژنرال میلر:
اوضاع و احول روحی روانی بازداشت شدگان رو به وخامت نهاده بود و هر روزی که می گذشت قوانین جدیدی برای فشارو سرکوب هر چه بیشتر بر زندانیان وضع می شد. روح این قوانین با برخوردها خشن و بی رحمانه آمریکائیان باعث می شد زندانیان بیشتری به فکر چاره جویی بیفتند و فرار را بر قرار ترجیح می داند. در این کشاکش زندانیان دست به اقدامات متفاوتی می زدند. تعدادی به صورت انفرادی و گروهی هر از گاهی اقدام به فرار می کردند که خیلی از آنان موفق می شدند از موانع مختلف بازدارند چون حلقه های سیم خاردارمتعدد، تله منورها، حصارهای سیمی شبکه ای ، خاکریزها و از چشم و دید نگهبانان و گشت های پیاده و سواره بگذرند.عده ای هم دستگیر و روانه قفس های سیم خاردار می گشتند. نفرات دیگری که کاسه صبرشان لبریز شده بود از سر یاس و نامیدی اقدام به خود زنی و خود کشی، اعتصاب غذا می کردند.
آمریکائیان هم متقابلا دست به تنبیه همگانی می زدند، سهمیه سیگار همراه 3 دقیقه دوش حمام و برق کل تیف را قطع می کردند. این درحالی بود که هوای داغ عراق از مرز 50 درجه هم گذشته بود. آنان شبانه روز با پرخاشگری وعربده کشی داد می زدند: تروریست مادر فاکرهمه شما را می کشیم و... گاه و بیگاه در نیمه های شب نفرات را از خواب بیدار و از چادرها به بیرون می ریختند و آمار پشت سر آمار می گرفتند و به بهانه بازرسی و تفتیش وسایل داخل چادرها را بهم می زدند که باعث بهم ریختگی و کلافگی زندانیان و درگیری فیزیکی همرا با فحاشی و توهین های متقابل به سربازان نگهبان می شد.
طوری شد که روزی یکی از سربازکله پوک آمریکائی بدون هیچ رحم و مروتی در جلوی چشم زندانیان یک زندانی را مورد ضرب و شتم قرار داد که برادر زندانی از خود دفاع کرد. یک مرتبه یکی از برادران بلوج به کمک او شتافت و سرباز آمریکائی را گوشمالی دادند، زد وخورد فیزیکی باعث شد کمی خون از کله و کنار گوش سرباز متخاصم سرازیر شود. این دو بنده خدا را دستگیر و روانه زندان انفرادی به مدت 3 ماه کردند. سپس با پرونده سازی در یکی از دادگاه های عراق محاکمه و به 6 ماه حبس در زندان ابوغریب محکوم شدند و در آنجا محکومیت خود را سپری و مجددا به تیف برگردانده شدند و به ایران رفتند.
قابل توجه: همه خوانندگان مطلع شوند، مقامات آمریکائی با دروغ و دسیسه پرونده سازی کرده بوند: این دو ایرانی در یک "رستوران" به سرباز آمریکائی حمله ور شده و او را مضروب ساخته اند! در حالی که زندان مخفی تیف رستوان نداشت. دستگیر شده گان در دادگاه هرچه از خودشان دفاع کرده بودند و گفته بودند: ما دریک زندان مخفی نگهداری می شویم. زندان رستوران ندارد و... قاضی عرب، هیچ اهمیتی برای متهمان پرونده سازی دروغین قائل نشده بود. این هم ازپرونده سازیهای جنایتکاران آدم کش جانی که آمده بودند آزادی و دموکراسی کاپیتالیستی آمریکائی را برای مردم خاور میانه و عراق به ارمغان بیارند.
ژنرال فیلیپ خالی بند، فرمانده کل دژبانان عراق بود، هرازگاهی به خاطر اعتراض و فرارهای مداوم نفرات سر وکله اش پیدا می شد تا شاید با دروغ و دغل جو ملتهب و متشنج تیف را آرام کند. بعد از تهدید و عربده کشی وعده آزادی در روزهای آتی را گوش زد می کرد و چنان وقیحانه دروغ می گفت که همه زندانیان متوجه دروغهای شاخدار او می شدند و حتی خود سربازان و رئیس زندان سرگرد وایپ را عصبانی می کرد. به محض خارج شدن ژنرال از تیف سرگرد وایپ می گفت: ژنرال فیلیپ دروغ می گوید و آنچه را گفت جدی نگیرید! چرا که ما با مجاهدین قرارداد داریم شما را آزاد نکنیم و تا تعیین تکلیف نهای سازمان مجاهدین می بایست همین جا در بازداشت بمانید چرا که این خواسته مجاهدین است و ما نمی توانیم نقض قرارداد کنیم!
زندانیان به بهانه وعده های پوشالی ژنرال فیلیپ با شنیدن صحبت های واقعی میجر وایپ عصبانی می شدند و آمریکائیان را تهدید می کردند که اگر چنانچه در وعده ای که ژنرال فیلیپ مشخص کرده ما را آزاد نکنید شورش راه می اندازیم و.... این تهدیدات باعث شد سرگرد وایپ گاو چران بترسد و درخواست نیروی کمکی کند. ارتش آمریکا با فرماندهی سرهنگ "اُبراین" با تانک و خودروهای زرهی زندان را محاصره و با نفربرهای زرهی وارد محوطه تیف شدند. برای رعب و وحشت افراد یکی از نفربرها یک دور کامل دورمحوطه داخلی زندان چرخید. زندانیان دیدند آمریکائیان کله پوک هیچ رحم و مروتی ندارند کمی آرام گرفتند.
در این بگیرببندها که فوقآ ذکر کردم یک مرتبه نامه ای درمورخه 24 جولای 2004 برابر با شنبه 3 مرداد 1383 از طرف ژنرال "میلر" بدست زندانیان رسید که وضعیت قانونی شهروند تحت حفاظت را تشریح کرده بود. از این تاریخ به بعد رسما به زندانیان ترویست مادر فاکر گفته نشد، بلکه طبق قانونی که خودشان مشخص کرده بودند ما را بعنوان شهروند تحت حفاظت نامیدند. اما با این وجود هیچ تغییری در رفتار و اعمال آمریکائیان و وضعیت اسفباربهداشتی درمانی و غذائی و... زندانیان رخ نداد و ما همچنان با مشکلات طاقت فرسا دست به گریبان بودیم و می ساختیم و می سوختیم. در زیراصل نامه ژنرال میلرآمده.
علی بخش آفریدنده (رضا گوران)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴/ ۸ مه ۲۰۱۵
|
۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر