ارديبهشت :
وبلاگ ايستاده با مشت
نه» به خشونت «نه» به اعدام
صلح ، خواب کودک است
صلح ، خواب مادر
گفتگوی عاشقان در سايه سار درختان
صلح همين است
صلح لحظه ای است که ديگر
توقف اتومبيلی در خيابان
هراس بر نمی انگيزد
و زمانيست که کوبيدن بر در
نشانه ديدار يک دوست «1»
آغاز ، رويا و افسانه ای شيرين است ، چون با زندگی شروع می شود.
«و انسان را آفريد به نظاره اش نشست و برای آفرينش اين موجود به خود آفرين گفت»«2»
«در عزل کلمه بود ، کلمه با خدا بود ، کلمه خود خدا بود پس کلمه انسان شد» «3»
انسان موجودی الهی و مقدس شد چرا که از روح لايزالی در آن دميده شده بود و حق حيات در زندگی يافت ; « هر کس حق دارد از زندگی و آزادی و امنيت شخص خويش برخوردار باشد» «4»
و اين سو تر خدايگان زر و زور چوبه دار بر افراشتند تا خالص طناب و مرگ شوند و گام به گام تا به امروز زندگی و مرگ ، روشنی و تاريکی ، فرياد و سکوت و رهايی و اسارت همزاد و هم گام همه صفحات تاريخ را ورق زدند .
و باز در هزاره سوم مرگ و اعدام ادامه دارد ، اعدام يک سناريوست و اين سناريو بازيگر نقش اول می خواهد ، بازيگرش «انسان » است ، اشرف مخلوقات ، شاهکار آفرينش از جنس من و شما و عده ای که خود را مالک جان او می دانند و سناريو را نوشته اند ، آگاهانه دور ميزی می نشينند ، خيلی ساده به سيگارشان پوک ميزنند ، چايشان را می نوشند و آگاهانه کاغذی را امضا ميکنند تا حق حيات را از انسانی سلب کنند، به همين سادگی .
تصميم گرفته می شود جوانکی نحيف ، سفيد ، سياه ، زرد ، شرقی �. را کشان کشان به سوی چوبه دار می برند ، گويی جای کسی را تنگ کرده باشد . آگاهانه طنابی بر گردنش می آويزند و دست و پا زدن او را آگاهانه می نگرند به همين زشتی و سادگی .
چه تهوع آور است لبخندی که بر لبانشان می نشيند .
چه ترسناک است سکوت بهتی را که پس از شنيدن خبر اعدام يا کشته شدن يک انسان ميشنويم و باز هم سکوت ميکنيم و چه زشت و نفرت انگيز است قرنی که در آن هنوز چوبه دار خواب از چشمان مادری نگران می ربايد .از آغاز خشونت ، خشونت آفريده است و مرگ ، مرگ آفريده است . و گفتگو صلح و دوستی و برادری به ارمغان آوريده است .
از ابتدا در سرزمينی که باروت بوی غالب است ، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده ، آسمانی که در آن نسير گلوله شنيده می شود عرصه پرواز کبوتر نخواهد شد . سنگی که سنگر می شود ، هيچ گاه پايه و ستون خانه ای نخواهد شد به همين سادگی .
گلوله خشونت می آفريند و خشونت مرگ و تک صدايی و زندان را بر جامعه تحميل می کند
اعدام و خشونت آغازی برای زايش مجدد خشونتی ديگر است به همين سادگی .
کاش اين هفته ، اين چند ماه ، اين چند سال همه اش يک خواب باشد .
کاش اعدام يک خواب يک کابوس گذرا باشد .
به همين سادگی ، کاش يک خواب باشد ، يک خواب ، به همين سادگی .پا ورقی ���������
2- آيه ای از قران 3- آيه ای از انجيل 4- بند سوم اعلاميه جهانی حقوق بشر 1- شعری از يانيس ريتسوس
19 اردیبهشت 1389
وبلاگ ايستاده با مشت
نه» به خشونت «نه» به اعدام
صلح ، خواب کودک است
صلح ، خواب مادر
گفتگوی عاشقان در سايه سار درختان
صلح همين است
صلح لحظه ای است که ديگر
توقف اتومبيلی در خيابان
هراس بر نمی انگيزد
و زمانيست که کوبيدن بر در
نشانه ديدار يک دوست «1»
آغاز ، رويا و افسانه ای شيرين است ، چون با زندگی شروع می شود.
«و انسان را آفريد به نظاره اش نشست و برای آفرينش اين موجود به خود آفرين گفت»«2»
«در عزل کلمه بود ، کلمه با خدا بود ، کلمه خود خدا بود پس کلمه انسان شد» «3»
انسان موجودی الهی و مقدس شد چرا که از روح لايزالی در آن دميده شده بود و حق حيات در زندگی يافت ; « هر کس حق دارد از زندگی و آزادی و امنيت شخص خويش برخوردار باشد» «4»
و اين سو تر خدايگان زر و زور چوبه دار بر افراشتند تا خالص طناب و مرگ شوند و گام به گام تا به امروز زندگی و مرگ ، روشنی و تاريکی ، فرياد و سکوت و رهايی و اسارت همزاد و هم گام همه صفحات تاريخ را ورق زدند .
و باز در هزاره سوم مرگ و اعدام ادامه دارد ، اعدام يک سناريوست و اين سناريو بازيگر نقش اول می خواهد ، بازيگرش «انسان » است ، اشرف مخلوقات ، شاهکار آفرينش از جنس من و شما و عده ای که خود را مالک جان او می دانند و سناريو را نوشته اند ، آگاهانه دور ميزی می نشينند ، خيلی ساده به سيگارشان پوک ميزنند ، چايشان را می نوشند و آگاهانه کاغذی را امضا ميکنند تا حق حيات را از انسانی سلب کنند، به همين سادگی .
تصميم گرفته می شود جوانکی نحيف ، سفيد ، سياه ، زرد ، شرقی �. را کشان کشان به سوی چوبه دار می برند ، گويی جای کسی را تنگ کرده باشد . آگاهانه طنابی بر گردنش می آويزند و دست و پا زدن او را آگاهانه می نگرند به همين زشتی و سادگی .
چه تهوع آور است لبخندی که بر لبانشان می نشيند .
چه ترسناک است سکوت بهتی را که پس از شنيدن خبر اعدام يا کشته شدن يک انسان ميشنويم و باز هم سکوت ميکنيم و چه زشت و نفرت انگيز است قرنی که در آن هنوز چوبه دار خواب از چشمان مادری نگران می ربايد .از آغاز خشونت ، خشونت آفريده است و مرگ ، مرگ آفريده است . و گفتگو صلح و دوستی و برادری به ارمغان آوريده است .
از ابتدا در سرزمينی که باروت بوی غالب است ، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده ، آسمانی که در آن نسير گلوله شنيده می شود عرصه پرواز کبوتر نخواهد شد . سنگی که سنگر می شود ، هيچ گاه پايه و ستون خانه ای نخواهد شد به همين سادگی .
گلوله خشونت می آفريند و خشونت مرگ و تک صدايی و زندان را بر جامعه تحميل می کند
اعدام و خشونت آغازی برای زايش مجدد خشونتی ديگر است به همين سادگی .
کاش اين هفته ، اين چند ماه ، اين چند سال همه اش يک خواب باشد .
کاش اعدام يک خواب يک کابوس گذرا باشد .
به همين سادگی ، کاش يک خواب باشد ، يک خواب ، به همين سادگی .پا ورقی ���������
2- آيه ای از قران 3- آيه ای از انجيل 4- بند سوم اعلاميه جهانی حقوق بشر 1- شعری از يانيس ريتسوس
19 اردیبهشت 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر