بعد از اعتراضات گسترده و سراسری دانشجویان در ۱۶ آذر ، وقتی دستگاه ولایت پاره شدن عکس خمینی را به “پیراهن عثمان” تبدیل کرد تا اصلاح طلبان را بر دو راهی بی اعتنایی به میراث خمینی یا اعلام بیزاری از جنبش مردم بکشاند ، بیش از هر چیز ناتوانی خود را به نمایش می گذاشت. زیرا هر دیکتاتوری به علائم و نشانه های مقدسی نیاز دارد که اهمیت شان در پاسداری از رژیم کمتر از نیروهای سرکوب نیست. و در دیکتاتوری های ایدئولوژیک که معمولاً فرمانروا می کوشد خود را پاسدار اصول و “مصالح” عمومی تر و برتری قلمداد کند ، این مقدسات نقش مهم تری بازی می کنند. اصل ولایت فقیه برای جمهوری اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که خامنه ای در یکی از “فتوا”های خود آن را “از شئون ولایت و امامت و از اصول مذهب” * اعلام کرده است. در چنین نظامی طبیعی است که خمینی نه تنها به عنوان بنیان گذار نظام ، بلکه همچنین نخستین اجراء کننده اصل حیاتی و “الهی” ولایت فقیه در تمام طول تاریخ شیعه ، از تقدس ویژه ای برخوردار باشد. به همین دلیل وقتی “صدا و سیمای” جمهوری اسلامی تصمیم گرفت پاره شدن عکس خمینی را به داغ ترین تیتر خبری خود تبدیل کند ، جایی برای تردید باقی نمی گذاشت که دستگاه ولایت خود را چنان در خطر می بیند که به خطر ِ اعتراف به بی حرمت شدن یکی از مقدساتش تن می دهد. البته نقشه ولایت مآبان این بود که در میان مخالفان شان شکاف ایجاد کنند و دستی بازتر برای سرکوب های خشن تر داشته باشند.اما خودِ همین نقشه درماندگی آنها و ناکارآمدی سرکوب های شان را نشان می داد و وقتی به اجرا گذاشته شد درماندترشان کرد. زیرا نه توانستند مخالفان شان را به جان هم بیندازند و نه توانستند نیرویی به حمایت از میراث خمینی بسیج کنند. بعلاوه ، آن نقشه که تدارکی برای مقابله با اعتراضات احتمالی مردم در ماه محرم هم بود ، با رسیدن محرم کاملاً به ضد خودش تبدیل شد.
روز سوم محرم ، مرگ ناگهانی منتظری دستگاه ولایت را با موقعیت پیش بینی نشده ای روبرو ساخت. آنها که با “گارد باز” به رویارویی حادثه رفته بودند ، به سرعت دریافتند که به زمین نا شناخته ای وارد شده اند. بنابراین بعد از ظهر همان روز انتشار مطالب توهین آمیز در باره منتظری متوقف گردید و پیام تسلیت “مقام معظم رهبری” (که بادمجان دور قاب چین های دربارش آن را “حکیمانه ، بزرگوارانه و کریمانه” نامیدند) شرف صدور یافت. آن پیام ظاهراً تلاشی بود برای درآوردن چاشنی انفجاری حادثه ؛ ولی دستگاه ولایت هراسان تر از آن بود که مراسم ختم مردی را که پیام خودِ دیکتاتور او را “فقیهی متبحر و استادی برجسته” می نامید ، تحمل کند. پس مجلس ختم او را از همان روز اول در مسجد اعظم قم به هم زدند. اما وحشت از مردم چنان دستگاه ولایت را فرا گرفته بود که نمی توانست به پیش گیری هایی در این حد بسنده کند. چند روز بعد در عصر روز تاسوعا ( یعنی یکی از مقدس ترین ساعات تقویم شیعه ) “زنده خور” های مقام منیع ولایت شیشه های حسینیه جماران را شکستند و در خودِ روز عاشورا دهها تن از تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند و بسیاری از شهرهای کشور را به میدان جنگ تبدیل کردند. به این ترتیب ، آنها نه تنها ناگزیر شدند همه بافته های دو هفته پیش خودشان را در باره پاره شدن عکس خمینی پنبه کنند ، بلکه نشان دادند که برای ماندن در قدرت حاضرند حتی مقدس ترین مقدسات خود را زیر پا بیندازند و بی مقدار کنند. البته این کار آنها عجیب و غیر قابل پیش بینی نبود. از حق نباید گذشت که آنها توصیه خودِ خمینی را به کار می بستند. مگر او نبود که در آن نوشته معروفش در جوابِ پریشان گویی های همین خامنه ای تأکید کرد که برای حفظ حکومت اسلامی می شود حتی نماز و روزه و سایر فروع دین را به طور موقت تعطیل کرد؟
شاید خمینی نمی دانست که وقتی کار حکومت اسلامی به آنجا برسد که نماز و روزه را تعطیل کند ، به دیکتاتوری لخت و عوری تبدیل می شود که دیگر هیچ مسلمانی هم نمی تواند آن را تحمل کند. در واقع هر حکومت خودکامه ، صرف نظر از عنوان رسمی و هدف های اعلام شده اش ، ذاتاً حکومتی است که جز پرنسیپ قدرت هیچ پرنسیپ دیگری ندارد. پرنسیپ قدرت نهایتاً فرمانروا را بر فراز هر نوع قاعده و قانون مقید کننده می نشاند. چنین حکومتی مخصوصاً در لحظه های بحرانی ، به فرمانروایی موجود دوپایی فرو کاسته می شود که جز حفظ خود در قدرت به هیچ اصل و قراری متعهد و مقید نیست. همچنین شاید خمینی نمی دانست که وقتی کار حکومت اسلامی به آنجا برسد که ناگزیر شود نماز و روزه را تعطیل کند ، دیگر هیچ نیرویی نمی تواند آن را به توقف در همان حدِ تعطیل موقتی فروع دین محدود کند. موجود دوپایی که می تواند مصلحت دین را در حدِ مصلحت فرمانروایی خود خلاصه کند ، چرا نتواند در اصول دین نیز دست ببرد؟ وقتی خامنه ای اعلام می کند که ولایت فقیه “از شئون ولایت و امامت و از اصول مذهب” است ، آیا همین کار را نکرده است؟ اکنون در جمهوری اسلامی آیا کسی می تواند علناً از مباینت اصول مذهب شناخته شده شیعه با اصل اعلام شده خامنه ای سخن بگوید و از مجازات معاف باشد؟ و بالاخره شاید خمینی نمی دانست که اگر کار حکومتی به آنجا برسد که جز پرنسیپ قدرت به هیچ اصل دیگری مقید نباشد ، ناگزیر است به زور عریان تکیه کند. و جمهوری اسلامی حالا به جایی رسیده است که جز زور عریان تکیه گاهی ندارد.
اما فراموش نکنیم که معمولاً حتی کم عقل ترین خودکامگان نیز می کوشند برای جلب رضایت مردم یا دست کم بخشی از آنها راهی پیدا کنند و زور و خشونت را با لعابی از رضایت بپوشانند. پس باید دید چرا دستگاه ولایت به زور عریان روی آورده است؟ به نظر من ، جز ترس از پایان کار نظام علت دیگری نمی تواند در میان باشد. حکومتی که مقدس ترین مقدسات خود را زیر پا می گذارد و توسل به زور عریان را تنها راه نجات خود می یابد ، حتماً پایان کار خود را به چشم می بیند. منظورم این نیست که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است یا با تکرار همین اعتراضات و راه پیمایی های سیاسی در حدِ تاکنونی به زودی سرنگون می شود ؛ بلکه بر ذهنیت فرمانروا دست می گذارم که حکومتِ خود را در حال سرنگونی می بیند و چنان وحشت زده است که گمان می کند جز ایجادِ فضای وحشتِ عمومی و به خاک و خون کشیدن هرچه وسیع تر جنبش اعتراضی راه دیگری نمانده است. جز حاکم شدن چنین ذهنیتی بر دستگاه ولایت ، چه چیزی می تواند آنها را به برهم زدن مجلس ختم منتظری ، حمله به حسینیه خودِ خمینی ، آن هم در شامگاه تاسوعا و کشتار مردم بی سلاح ، آن هم در روز عاشورا بکشاند؟ راستی حتی اگر همه حاضران در ختم منتظری یا حسینیه جماران یک صدا شعار “مرگ بر دیکتاتور!” می دادند ، واقعاً حکومت کله پا می شد؟! نه ، اما دستگاه ولایت موقعیت خود را چنان شکننده می بیند که حتی از تک فریاد “مرگ بر دیکتاتور!” نیز به لرزه در می آید.
البته این وحشت از شورش مردم بی پایه نیست. اولاً ارزیابی دستگاه ولایت از ظرفیت انفجاری عظیم جنبش ضد دیکتاتوری مردم واقع بینانه است ؛ ثانیاً اینها می دانند که جایی برای عقب نشینی ندارند و جز با گذاشتن تیغ برهنه بر گلوی مردم راهی برای فرار از این مخمصه برایشان باقی نمانده است. بنابراین دوره خشن تر و خونین تری در پیش رو داریم ؛ جایی برای خوش بینی وجود ندارد ؛ آنها هرچه بتوانند خواهند کرد تا جنبش مردم را درهم بشکنند. ولی آیا خواهند توانست؟ در این دوره حساس و سرنوشت ساز ، پاسخ این سؤال به دو چیز بستگی دارد: یک – میزان توانایی جنبش ضد دیکتاتوری در گستراندن هر چه بیشتر دامنه خود و مخصوصاً فعال تر شدن اکثریت عظیم زحمتکش در مقابله با دیکتاتوری ؛ دو – توانایی مردم در ایجاد شکاف و تزلزل در میان نیروهای مسلح و کشاندن عناصر سالم آنها به طرف جنبش.
محمد رضا شالگونی – ۱۱ دی ۱۳۸۸ ( اول ژانویه ۲۰۱۰ )
* به نقل از محسن کدیور : “پاکسازی جمهوری اسلامی از ولایت جائر” ، ۴ دی ۱۳۸۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر