بیانیه فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
پیرامون توطئه خائنانه برعلیه جنبش فدائی از سوی گروه بی صلاحیتی بنام
«شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)»
جنبش فدائی، خار خلیده در چشم دشمنان خلق و مخالفان مبارزه انقلابی
جنبش فدائی، جنبش انقلابی متهورانه و شجاعانه ای بود که، در سال آخر دهه چهل شمسی، تمام ادعاهای امپریالیسم آمریکا و رژیم عروسکی شاهنشاهی را زیر و زبر کرد. آرامش جزیره سکون را بر هم زد. تمام رشته های شاه و ارباب استعمارگرش را پنبه کرد و خواب و قرارشان ربود. جنبش فدائی شرری بود که بر خرمن امپریالیسم و ارتجاع در ایران افتاد. در آن سالهای خون و خفقان، فدائیان با عشق و ایمان به آزادی و استقلال میهن، به عدالت و برابری انسان، با وفاداری و احترام به خلق زحمتکش، به مبارزه انقلابی روی آوردند و از جان و زندگی خویش مایه گذاشتند که کمتر کسی جسارت عرض اندام در مقابل قدرقدرتی سازمانهای امنیتی امپریالیسم و رژیم نمک پرورده اش داشت. انسانهای جاودانه: جزنی ها، اشرفها، احمدزاده ها، پویانها، فراهانی ها، دهقانی ها، ارمغانی ها و تابانها... و بسیار ــ بسیار ماندگاران دیگر.
جنبش فدائی از همان آغاز در میدان خون و در میان خون پدید آمد و خون خورد تا به بزرگترین، مردمی ترین و تأثیرگذارترین سازمان سیاسی- طبقاتی کشور تبدیل گردید که در تاریخ ایران کم سابقه بود. جنبش فدائی، مخوف ترین شکنجه گاهها و ددمنش ترین میادین اعدام را فتح کرد. فدائی نام رمز انقلاب و مقاومت بود و متراف با مبارزه انقلابی و فداکاری. فدائی فریاد بی پناهان بود و ندای آزادی میهن و کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان. فدائی سمبل صداقت و راستی بود و نمونه پاکی و نزهت اخلاقی. و این خصایل عالی فدائی، از همان بدو تولد، خاری بود که در چشم دشمنان بشریت و خصم طبقاتی توده های کار و زحمت خلید.
کشتن فدائی، چه بلحاظ فیزیکی و چه بلحاظ معنوی، اصلی ترین هدف امپریالیسم و ارتجاع داخلی بود. شکستن حصار صداقت و ایمان فدائی از راه قتل و کشتار، از طریق تعقیب تارومار کردن، گر چه همه گزینه ها به کار گرفته شد، ممکن نبود. و این را، دشمن بسیار خوب می دانست و در تجربه نیز آزمود. چرا که فدائی ستاره راهنمای میلیونها انسان تشنه آزادی و عدالت، رهائی از قید بند استثمار و استعمار بود و هر جنایتی برعلیه آن، بر اعتبار و حرمت فدائی می افزود. پس، چاره ای دیگر اندیشید و از راه نفوذ و رخنه در شالوده آن به تخریب فدائی پرداخت. ساواک رژیم شاه دست به کار نوشتن مطلب و کتابها برعلیه فدائی زد. اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی، محمود نادری، حسن ماسالی برای تخریب سیمانی انقلابی و انسانی فدائی سندها ساختند و کتابها نوشتند. لجن پراکنی بر چهره پاک فدائی را به امر عادی تبدیل کردند و ما گفتیم چه باک! از دشمن چه انتظاری غیر از این می توان داشت.
رفقائی که در سال ۱۳۵۷ به ستاد سازمان در تهران رفت و آمد داشتند، حتما بیاد دارند که چندی پس از سقوط رژیم شاه در ۲۲ بهمن، یک زندانی رژیم پیشین به ستاد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران آمد و ضمن معرفی خود، گفت: «رفقا، من فدائی نیستم، یک زندانی رژیم شاه بودم که در زندان به مقاومت شهرت داشتم. ولیکن، اصل مسئله طور دیگری بود و من با ساواک همکاری می کردم. من، صادقانه اعتراف می کنم ولی، بودند کسانی مثل من، که از چنین صداقتی برخوردار نیستند، مواظب آنها در میان خود باشید...». در ستاد سازمان، در میان فدائیان، بودند کسانیکه در صدد «اعدام انقلابی» این آدم بر آمدند. با وساطت و پا در میانی چند نفر، این شخص نجات یافت و به دفتر حزب توده ایران پناه برد و در آنجا بطور انسانی از وی استقبال شد...
ما طبق قوانین دیالکتیک به جمع اضداد باور داریم و یقین داریم که نیکی و بدی، زشتی و زیبائی، پاکی و پلیدی، صداقت و خیانت، همزادند و همسن و سال.
امروز با گذشت سه دهه از این حادثه، رد پای هر دو پدیده را در جنبش فدائی نیز با وضوح هر تمامتر می بینیم. اینک، بعد از ساواک شاه و اطلاعات اسلامی و فرومایگان وابسته به آنها، نوبت به گروهی رسیده است که از سالها پیش، با غصب نام فدائی، امیال و اهداف پلید ارتجاع و امپریالیسم را با نام جعلی شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) دنبال می کنند. کنگره برگزار کرده، قرارها صادر می کنند. بهترین و صادق ترین فدائیان را اخراج و پراکنده می سازند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) خق خود می داند که رد پای این پدیده منفور را، رد پای آنانی را قصد «اعدام انقلابی» فرد معترف را داشتند، در تحمیل انشعابات پیاپی به جنبش فدائی، در تحلیل بردن جنبش فدائی و تخریب سیمای فدائی ببیند. رد پای این پدیده و این آدمها را ما در میان آنهائی می بینیم که محمدرضا غبرائی را به قتلگاه فرستاد و «هم مسجدی پدر» آقای نگهدار در دادستانی انقلاب به یاری ایشان شتافت. ما آنها در آنجا می بینیم که با سوءاستفاده از حرمت و عظمت فدائی، در خارج از کشور با دست کشیدن بر سر افراد ضعیف النفس، فرصت طلب و کودکان و اطفالی که همراه خانواده های خود از چنگال رژیم آدمخوار اسلامی به مهاجرت رفته بودند، مورد مرحمت قرار داده، به شورای مرکزی سازمان «برگزیدند» و خود به پشت صحنه رفتند. سپس، با دست همین کودکان سالهای ۵٦- ۵۷ و افراد ”نان به نرخ اروپا و آمریکا خور“، که هیچ تصوری از مبارزه و سیاست که جای خود دارد، از سنت انقلابی فدائی نداشتند، کسیه دریوزگی بر دوش بخش نسبتا قابل توجهی از ساده لوحان فدائی انداخته و آنها را برای گدائی «دمکراسی» و «حقوق بشر»، به درگاه ملکه انگلیس و کاخ سفید، به کنگره آمریکا، رایشتاگ آلمان و پارلمان اروپا فرستادند. در پیشگاه قسی ترین و پرسابقه ترین استعمارگران، اشغالگران و قاتلان بشریت به خوش رقصی واداشته، در تلویریونهای صدای آمریکا و بی بی سی به مدیحه خوانی پرداختند.
این گروه خوار و ذلیل، این کشیش گاپونهای درگاه جمهوری اسلامی ایران، این گارباچفها و لخ والنساهای درون فدائی، تحت نام «دمکراسی»، کنگره ها برگزار کرده و بطور سیستماتیک کمونیستها و دگراندیشان را کنار زدند و پس از آن، از بحث و بررسی طرح اساسنامه و برنامه های مترقی در کنگره ها جلو گیری نمودند. قرارهای واهی صادر کردند. حداقل بخش بزرگی از این گروه، اگر نه همه، که با چوب سحرآمیز داریوش همایون، این عضو «حزب سومکا» و سرسپرده فاشیسم می رقصند، در کنگره یازدهم خود درمورد «قتلهای درون سازمانی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۶ ـ ۱۳۵۱، قراری تصویب کردند. متن این قرار که، تیری بود در تاریکی و خدمت بی نظیری بود به ارتجاع ایرانی و ضدکمونیسم جهانی، در ۳١ خرداد ۱۳۸۹ (۲١ ژوئن ۲۰۱۰) در سایت «کار انلاین منتشر شد و در تاریخ پنجشنبه ٣ تیر ۱٣٨۹ ( ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰) قراری با امضای یک گروه بی صلاحیت، بنام «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» در همین سایت انتشار یافت. هر دوی این قرارها، قرارهائی بودند بی هیچ دلیل و پایه حقوقی، بی هیچ سند و شاهدی. در قرار «شورای مرکزی»، ادعا می شود: «اطلاعات گردآوری شده حاکی از آن است که در این دوره، چهار قتل در درون سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صورت گرفته است. سه مورد قتل در بین سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ و یک مورد در سال ۱۳۵۶. تحقیقات ما نشان میدهد که نام سازمانی یکی از رفقا، “اسد” و نام واقعی وی “علی اکبر هدایتی” بوده است. او اهل بابل بود و در اوائل سال ۱۳۵۲ به سازمان پیوسته بود. اطلاعات موجود نشان میدهد که در سالهای مزبور دو قتل دیگر صورت گرفته است که متاسفانه نام سازمانی و نام واقعی آنها مشخص نیست. مورد چهارم رفیق عبدالله پنجه شاهی است. او دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه تربیت معلم بوده و در سال ۱۳۵۴ به عضویت سازمان درآمده بود. در مورد قتل او قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است».
این قرار با شیوه سندسازی ارتجاع و امپریالیسم کاملا منطبق است. به ادعا توجه کنید:
چهار قتل صورت گرفته، صحت اولی کاملا مشکوک است. در باره دو مورد دیگر و همچنین مورد اول، هیچ سند و شاهدی وجود ندارد. یعنی، جعلی و ساختگی است و در باره مورد چهارم هم، «قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است» (منظور رسانه های رژیم شاه و اسناد ساواک است).
بنابر آنچه گفته شد، فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در سطح جنبش انقلابی ایران و جهان با صراحت اعلام می دارد:
۱- «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» یک گروه جعلی، فاقد اعتبار و صلاحیت است که به آرمان جنبش فدائی خیانت کرده و در خدمت ارتجاع ایران و امپریالیسم جهانی در آمده است.
۲- در حالیکه قرار کنگره اول سازمان «در باره بررسی عملکرد رهبری سازمان»، کنگره ای که هنوز کمونیستها و دگراندیشان از سازمان رانده نشده بودند، به پشت گوش انداخته شده، انتشار این قرار از سوی باند «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» را یک گام خائنانه آشکار، توطئه از پیش طراحی شده و یک سمپاشی برعلیه همه جنبش فدائی و انقلابی ایران و جنبش ترقخواهانه جهان ارزیابی می کند.
۳- یک مورد قتل اتفاق افتاده در فاصله سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ در جنبش فدائی ــ قتل رفیق عبدالله پنجه شاهی را، که هنوز علل و عامل یا عاملان آن مشخص نیست و صرفنظر از اینکه موارد متعددی از چنین حوادثی در همه احزاب و سازمانهای سیاسی، چه بورژوائی و چه مترقی، اتفاق افتاده است، تنها یک استثناء ارزیابی نموده و بخاطر همین یک مورد استثنائی هم، که هیچ تجانسی با زندگی و خصایل انسانی جنبش فدائی ندارد، همه اعضای رهبری وقت سازمان فدائی، اعضاء و کادرهای جنبش فدائی را مقصر نمی شناسد، بلکه، عامل یا عاملان مستقیم این حادثه نادر در جنبش فدائی را، مسئول و پاسخگوی آن می داند.
٤- ما، دست تقاضا به سوی همه اعضاء، هواداران و دوستان جنبش فدائی، همه احزاب و سازمانهای چپ و مترقی و همه مطلعان و آگاهان دراز کرده و از آنها می خواهیم برای نجات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از چنگال اهریمنی این باند سرسپرده امپریالیسم غرب و ارتجاع اسلامی، ما را یاری دهند.
۵- ما، از همه فدائیان صادقی که در دامن فریبکاریهای این گروه زبون گرفتار آمده اند، تقاضا می کنیم راه خود را هرچه سریعتر از این باند خیانت پیشه جدا کنند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۱۵تیر ماه ۱۳۵۹
جنبش فدائی، جنبش انقلابی متهورانه و شجاعانه ای بود که، در سال آخر دهه چهل شمسی، تمام ادعاهای امپریالیسم آمریکا و رژیم عروسکی شاهنشاهی را زیر و زبر کرد. آرامش جزیره سکون را بر هم زد. تمام رشته های شاه و ارباب استعمارگرش را پنبه کرد و خواب و قرارشان ربود. جنبش فدائی شرری بود که بر خرمن امپریالیسم و ارتجاع در ایران افتاد. در آن سالهای خون و خفقان، فدائیان با عشق و ایمان به آزادی و استقلال میهن، به عدالت و برابری انسان، با وفاداری و احترام به خلق زحمتکش، به مبارزه انقلابی روی آوردند و از جان و زندگی خویش مایه گذاشتند که کمتر کسی جسارت عرض اندام در مقابل قدرقدرتی سازمانهای امنیتی امپریالیسم و رژیم نمک پرورده اش داشت. انسانهای جاودانه: جزنی ها، اشرفها، احمدزاده ها، پویانها، فراهانی ها، دهقانی ها، ارمغانی ها و تابانها... و بسیار ــ بسیار ماندگاران دیگر.
جنبش فدائی از همان آغاز در میدان خون و در میان خون پدید آمد و خون خورد تا به بزرگترین، مردمی ترین و تأثیرگذارترین سازمان سیاسی- طبقاتی کشور تبدیل گردید که در تاریخ ایران کم سابقه بود. جنبش فدائی، مخوف ترین شکنجه گاهها و ددمنش ترین میادین اعدام را فتح کرد. فدائی نام رمز انقلاب و مقاومت بود و متراف با مبارزه انقلابی و فداکاری. فدائی فریاد بی پناهان بود و ندای آزادی میهن و کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان. فدائی سمبل صداقت و راستی بود و نمونه پاکی و نزهت اخلاقی. و این خصایل عالی فدائی، از همان بدو تولد، خاری بود که در چشم دشمنان بشریت و خصم طبقاتی توده های کار و زحمت خلید.
کشتن فدائی، چه بلحاظ فیزیکی و چه بلحاظ معنوی، اصلی ترین هدف امپریالیسم و ارتجاع داخلی بود. شکستن حصار صداقت و ایمان فدائی از راه قتل و کشتار، از طریق تعقیب تارومار کردن، گر چه همه گزینه ها به کار گرفته شد، ممکن نبود. و این را، دشمن بسیار خوب می دانست و در تجربه نیز آزمود. چرا که فدائی ستاره راهنمای میلیونها انسان تشنه آزادی و عدالت، رهائی از قید بند استثمار و استعمار بود و هر جنایتی برعلیه آن، بر اعتبار و حرمت فدائی می افزود. پس، چاره ای دیگر اندیشید و از راه نفوذ و رخنه در شالوده آن به تخریب فدائی پرداخت. ساواک رژیم شاه دست به کار نوشتن مطلب و کتابها برعلیه فدائی زد. اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی، محمود نادری، حسن ماسالی برای تخریب سیمانی انقلابی و انسانی فدائی سندها ساختند و کتابها نوشتند. لجن پراکنی بر چهره پاک فدائی را به امر عادی تبدیل کردند و ما گفتیم چه باک! از دشمن چه انتظاری غیر از این می توان داشت.
رفقائی که در سال ۱۳۵۷ به ستاد سازمان در تهران رفت و آمد داشتند، حتما بیاد دارند که چندی پس از سقوط رژیم شاه در ۲۲ بهمن، یک زندانی رژیم پیشین به ستاد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران آمد و ضمن معرفی خود، گفت: «رفقا، من فدائی نیستم، یک زندانی رژیم شاه بودم که در زندان به مقاومت شهرت داشتم. ولیکن، اصل مسئله طور دیگری بود و من با ساواک همکاری می کردم. من، صادقانه اعتراف می کنم ولی، بودند کسانی مثل من، که از چنین صداقتی برخوردار نیستند، مواظب آنها در میان خود باشید...». در ستاد سازمان، در میان فدائیان، بودند کسانیکه در صدد «اعدام انقلابی» این آدم بر آمدند. با وساطت و پا در میانی چند نفر، این شخص نجات یافت و به دفتر حزب توده ایران پناه برد و در آنجا بطور انسانی از وی استقبال شد...
ما طبق قوانین دیالکتیک به جمع اضداد باور داریم و یقین داریم که نیکی و بدی، زشتی و زیبائی، پاکی و پلیدی، صداقت و خیانت، همزادند و همسن و سال.
امروز با گذشت سه دهه از این حادثه، رد پای هر دو پدیده را در جنبش فدائی نیز با وضوح هر تمامتر می بینیم. اینک، بعد از ساواک شاه و اطلاعات اسلامی و فرومایگان وابسته به آنها، نوبت به گروهی رسیده است که از سالها پیش، با غصب نام فدائی، امیال و اهداف پلید ارتجاع و امپریالیسم را با نام جعلی شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) دنبال می کنند. کنگره برگزار کرده، قرارها صادر می کنند. بهترین و صادق ترین فدائیان را اخراج و پراکنده می سازند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) خق خود می داند که رد پای این پدیده منفور را، رد پای آنانی را قصد «اعدام انقلابی» فرد معترف را داشتند، در تحمیل انشعابات پیاپی به جنبش فدائی، در تحلیل بردن جنبش فدائی و تخریب سیمای فدائی ببیند. رد پای این پدیده و این آدمها را ما در میان آنهائی می بینیم که محمدرضا غبرائی را به قتلگاه فرستاد و «هم مسجدی پدر» آقای نگهدار در دادستانی انقلاب به یاری ایشان شتافت. ما آنها در آنجا می بینیم که با سوءاستفاده از حرمت و عظمت فدائی، در خارج از کشور با دست کشیدن بر سر افراد ضعیف النفس، فرصت طلب و کودکان و اطفالی که همراه خانواده های خود از چنگال رژیم آدمخوار اسلامی به مهاجرت رفته بودند، مورد مرحمت قرار داده، به شورای مرکزی سازمان «برگزیدند» و خود به پشت صحنه رفتند. سپس، با دست همین کودکان سالهای ۵٦- ۵۷ و افراد ”نان به نرخ اروپا و آمریکا خور“، که هیچ تصوری از مبارزه و سیاست که جای خود دارد، از سنت انقلابی فدائی نداشتند، کسیه دریوزگی بر دوش بخش نسبتا قابل توجهی از ساده لوحان فدائی انداخته و آنها را برای گدائی «دمکراسی» و «حقوق بشر»، به درگاه ملکه انگلیس و کاخ سفید، به کنگره آمریکا، رایشتاگ آلمان و پارلمان اروپا فرستادند. در پیشگاه قسی ترین و پرسابقه ترین استعمارگران، اشغالگران و قاتلان بشریت به خوش رقصی واداشته، در تلویریونهای صدای آمریکا و بی بی سی به مدیحه خوانی پرداختند.
این گروه خوار و ذلیل، این کشیش گاپونهای درگاه جمهوری اسلامی ایران، این گارباچفها و لخ والنساهای درون فدائی، تحت نام «دمکراسی»، کنگره ها برگزار کرده و بطور سیستماتیک کمونیستها و دگراندیشان را کنار زدند و پس از آن، از بحث و بررسی طرح اساسنامه و برنامه های مترقی در کنگره ها جلو گیری نمودند. قرارهای واهی صادر کردند. حداقل بخش بزرگی از این گروه، اگر نه همه، که با چوب سحرآمیز داریوش همایون، این عضو «حزب سومکا» و سرسپرده فاشیسم می رقصند، در کنگره یازدهم خود درمورد «قتلهای درون سازمانی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۶ ـ ۱۳۵۱، قراری تصویب کردند. متن این قرار که، تیری بود در تاریکی و خدمت بی نظیری بود به ارتجاع ایرانی و ضدکمونیسم جهانی، در ۳١ خرداد ۱۳۸۹ (۲١ ژوئن ۲۰۱۰) در سایت «کار انلاین منتشر شد و در تاریخ پنجشنبه ٣ تیر ۱٣٨۹ ( ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰) قراری با امضای یک گروه بی صلاحیت، بنام «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» در همین سایت انتشار یافت. هر دوی این قرارها، قرارهائی بودند بی هیچ دلیل و پایه حقوقی، بی هیچ سند و شاهدی. در قرار «شورای مرکزی»، ادعا می شود: «اطلاعات گردآوری شده حاکی از آن است که در این دوره، چهار قتل در درون سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صورت گرفته است. سه مورد قتل در بین سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ و یک مورد در سال ۱۳۵۶. تحقیقات ما نشان میدهد که نام سازمانی یکی از رفقا، “اسد” و نام واقعی وی “علی اکبر هدایتی” بوده است. او اهل بابل بود و در اوائل سال ۱۳۵۲ به سازمان پیوسته بود. اطلاعات موجود نشان میدهد که در سالهای مزبور دو قتل دیگر صورت گرفته است که متاسفانه نام سازمانی و نام واقعی آنها مشخص نیست. مورد چهارم رفیق عبدالله پنجه شاهی است. او دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه تربیت معلم بوده و در سال ۱۳۵۴ به عضویت سازمان درآمده بود. در مورد قتل او قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است».
این قرار با شیوه سندسازی ارتجاع و امپریالیسم کاملا منطبق است. به ادعا توجه کنید:
چهار قتل صورت گرفته، صحت اولی کاملا مشکوک است. در باره دو مورد دیگر و همچنین مورد اول، هیچ سند و شاهدی وجود ندارد. یعنی، جعلی و ساختگی است و در باره مورد چهارم هم، «قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است» (منظور رسانه های رژیم شاه و اسناد ساواک است).
بنابر آنچه گفته شد، فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در سطح جنبش انقلابی ایران و جهان با صراحت اعلام می دارد:
۱- «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» یک گروه جعلی، فاقد اعتبار و صلاحیت است که به آرمان جنبش فدائی خیانت کرده و در خدمت ارتجاع ایران و امپریالیسم جهانی در آمده است.
۲- در حالیکه قرار کنگره اول سازمان «در باره بررسی عملکرد رهبری سازمان»، کنگره ای که هنوز کمونیستها و دگراندیشان از سازمان رانده نشده بودند، به پشت گوش انداخته شده، انتشار این قرار از سوی باند «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» را یک گام خائنانه آشکار، توطئه از پیش طراحی شده و یک سمپاشی برعلیه همه جنبش فدائی و انقلابی ایران و جنبش ترقخواهانه جهان ارزیابی می کند.
۳- یک مورد قتل اتفاق افتاده در فاصله سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ در جنبش فدائی ــ قتل رفیق عبدالله پنجه شاهی را، که هنوز علل و عامل یا عاملان آن مشخص نیست و صرفنظر از اینکه موارد متعددی از چنین حوادثی در همه احزاب و سازمانهای سیاسی، چه بورژوائی و چه مترقی، اتفاق افتاده است، تنها یک استثناء ارزیابی نموده و بخاطر همین یک مورد استثنائی هم، که هیچ تجانسی با زندگی و خصایل انسانی جنبش فدائی ندارد، همه اعضای رهبری وقت سازمان فدائی، اعضاء و کادرهای جنبش فدائی را مقصر نمی شناسد، بلکه، عامل یا عاملان مستقیم این حادثه نادر در جنبش فدائی را، مسئول و پاسخگوی آن می داند.
٤- ما، دست تقاضا به سوی همه اعضاء، هواداران و دوستان جنبش فدائی، همه احزاب و سازمانهای چپ و مترقی و همه مطلعان و آگاهان دراز کرده و از آنها می خواهیم برای نجات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از چنگال اهریمنی این باند سرسپرده امپریالیسم غرب و ارتجاع اسلامی، ما را یاری دهند.
۵- ما، از همه فدائیان صادقی که در دامن فریبکاریهای این گروه زبون گرفتار آمده اند، تقاضا می کنیم راه خود را هرچه سریعتر از این باند خیانت پیشه جدا کنند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۱۵تیر ماه ۱۳۵۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر