فتح امپریالیستی سیارۀ زمین توسط اروپائیها و فرزندانشان در آمریکای شمالی در دو مرحله تحقق یافت و شاید که در عصر حاضر نیز شاهد سومین مرحله تکوینی آن باشیم. اصطلاح « امپریالیسم جمعی » می تواند معرف شکل نوین این جهان گشایی باشد.
در گذشته، قدرت ملّی بود که گسترش شرکتهای تجاری را تضمین می کرد و مدیریت حضور جهانی آنرا بر عهده داشت، ولی امروز تناسب این رابطه بشکل معکوس عمل می کند. زیرا از این پس ادارۀ مشترک بازار و نظام سیاسی حاکم در جهان بر حسب منافع منفرد ساخت و سامان نیافته، بلکه ترجمان تشکل منافع مشترک سرمایه های فراملیتی تمام شرکای سه گانه یعنی ایالات متحده، اروپا و ژاپن می باشد. در این چهار چوب سلطه جویی ایالات متحده تنها به دلیل دفاع از منافع ایالات متحده عمل نمی کند بلکه حامی منافع مشترک مجامع کاپیتالیستی ست.
امپریالیسم مرحله دائمی کاپیتالیسم
نخستین وحله گسترش ویرانگر امپریالیسم پیرامون فتوحات آمریکاییها در چهار چوب نظام تجاری آتلانتیک و اروپای آن دوران ساخت و سامان یافت. و سرانجام ایالات متحده بر ویرانه های تمدن بومی سرخپوستان و استعمار اسپانیا و رواج مسیحیت بنیانگذاری شد و یا به عبارت ساده تر بر اساس نسل کشی تحقق یافت. چنین نمونه ای از نژادپرستی بنیادی نزد استعمارگران آنگلوساکسون در مناطق دیگر نیز تکرار شد، در استرالیا، در زلاند جدید، در تاسمانی (که حاکی از کاملترین نسل کشی در تاریخ می باشد). زیرا اگر اسپانیاییهای کاتولیک بنام مذهب بر آن بودند تا اقوام و ملتهای مغلوب را به دین خود درآورند، آنگلوساکسونهای پروتستان به تأویل خاص خود از انجیل قتل عام کافران را مجاز می دانستند. بعلت قتل عام سرخپوستان – یا طی سرکوب مقاومتهایشان – نظام ننگین برده داری سیاه پوستان به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شد تا جهت کار در مناطق حاصلخیز جایگزین بومیان شوند. امروز هیچکس تردیدی در انگیزه های واقعی تمام این حوادث دهشتناک ندارد و هیچکس نیست که به رابطۀ تنگاتنگ چنین فجایعی با گسترش سرمایه های تجاری آگاه نباشد. با این وجود اروپاییهای آن دوران گفتمانهای ایده ئولوژیکی را پذیرفتند که چنین فجایعی را مجاز می دانست. البته افراد معترض دیگری هم بودند مثل لاس کازاس (1) .
ویرانگریها و فجایع این نخستین فصل جهان گشایی کاپیتالیسم – با تأخیر – موجب پیدایش نیروهای آزادیخواهی شد که در این وقایع تردید کرده و آنها را محکوم می دانستند. انقلاب آمریکا که اینهمه از جانب خیلی از انتقلابیون سال 1789 مورد تمجدید قرار گرفته است و امروز نیز بیش از هر زمان دیگری ستایش می شود، به اعتقاد من انقلابی سیاسی محدودی بود که هیچ برد اجتماعی نداشت. مستعمره نشینهای آمریکایی در قیامشان علیه دستگاه سلطنتی انگلیس به هیچ وجه قصد متحول ساختن روابط اقتصادی و اجتماعی را نداشتند و تنها می خواستند منافع خودشان را برای خودشان نگهدارند تا از این پس مجبور نباشند که بخشی از آنرا با طبقۀ حاکم در سرزمین اجدادی خود تقسیم کنند
دنباله مقاله
در گذشته، قدرت ملّی بود که گسترش شرکتهای تجاری را تضمین می کرد و مدیریت حضور جهانی آنرا بر عهده داشت، ولی امروز تناسب این رابطه بشکل معکوس عمل می کند. زیرا از این پس ادارۀ مشترک بازار و نظام سیاسی حاکم در جهان بر حسب منافع منفرد ساخت و سامان نیافته، بلکه ترجمان تشکل منافع مشترک سرمایه های فراملیتی تمام شرکای سه گانه یعنی ایالات متحده، اروپا و ژاپن می باشد. در این چهار چوب سلطه جویی ایالات متحده تنها به دلیل دفاع از منافع ایالات متحده عمل نمی کند بلکه حامی منافع مشترک مجامع کاپیتالیستی ست.
امپریالیسم مرحله دائمی کاپیتالیسم
نخستین وحله گسترش ویرانگر امپریالیسم پیرامون فتوحات آمریکاییها در چهار چوب نظام تجاری آتلانتیک و اروپای آن دوران ساخت و سامان یافت. و سرانجام ایالات متحده بر ویرانه های تمدن بومی سرخپوستان و استعمار اسپانیا و رواج مسیحیت بنیانگذاری شد و یا به عبارت ساده تر بر اساس نسل کشی تحقق یافت. چنین نمونه ای از نژادپرستی بنیادی نزد استعمارگران آنگلوساکسون در مناطق دیگر نیز تکرار شد، در استرالیا، در زلاند جدید، در تاسمانی (که حاکی از کاملترین نسل کشی در تاریخ می باشد). زیرا اگر اسپانیاییهای کاتولیک بنام مذهب بر آن بودند تا اقوام و ملتهای مغلوب را به دین خود درآورند، آنگلوساکسونهای پروتستان به تأویل خاص خود از انجیل قتل عام کافران را مجاز می دانستند. بعلت قتل عام سرخپوستان – یا طی سرکوب مقاومتهایشان – نظام ننگین برده داری سیاه پوستان به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شد تا جهت کار در مناطق حاصلخیز جایگزین بومیان شوند. امروز هیچکس تردیدی در انگیزه های واقعی تمام این حوادث دهشتناک ندارد و هیچکس نیست که به رابطۀ تنگاتنگ چنین فجایعی با گسترش سرمایه های تجاری آگاه نباشد. با این وجود اروپاییهای آن دوران گفتمانهای ایده ئولوژیکی را پذیرفتند که چنین فجایعی را مجاز می دانست. البته افراد معترض دیگری هم بودند مثل لاس کازاس (1) .
ویرانگریها و فجایع این نخستین فصل جهان گشایی کاپیتالیسم – با تأخیر – موجب پیدایش نیروهای آزادیخواهی شد که در این وقایع تردید کرده و آنها را محکوم می دانستند. انقلاب آمریکا که اینهمه از جانب خیلی از انتقلابیون سال 1789 مورد تمجدید قرار گرفته است و امروز نیز بیش از هر زمان دیگری ستایش می شود، به اعتقاد من انقلابی سیاسی محدودی بود که هیچ برد اجتماعی نداشت. مستعمره نشینهای آمریکایی در قیامشان علیه دستگاه سلطنتی انگلیس به هیچ وجه قصد متحول ساختن روابط اقتصادی و اجتماعی را نداشتند و تنها می خواستند منافع خودشان را برای خودشان نگهدارند تا از این پس مجبور نباشند که بخشی از آنرا با طبقۀ حاکم در سرزمین اجدادی خود تقسیم کنند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر