۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

بیژن جزنی و روحانیت در ایران

بیژن جزنی و روحانیت در ایران
بهروز فراهانی

   بیژن جزنی در میان کادر ها و نظریه پردازان چپ معاصر ایران بی‌تردید چهره ای نادر، اگر نه منحصر به فرد است.  بیژن متعلق به نسلی بود که دوران نوجوانی خود را در فعالیت سیاسی در متن شکست جنبش ملی‌ و توده ای با کودتای ۲۸ مرداد سپری کرد.  بیژن ۱۶ ساله بود که به فعالیت در سازمان جوانان حزب توده مشغول بود و شاهد عینی این مبارزات بزرگ و توده‌ای . ۲۶ ساله بود که در جریان جنبش خرداد ۴۲ قرار گرفت. اطلاعات او از این دو واقعه مهم سیاسی که بسیاری از گرایشات سیاسی دهه‌های بعد در ایران را رقم زدند اطلاعات کسی بود که نه تنها از نزدیک شاهد آنها بود بلکه در جریان مبارزه شرکت فعال داشت. یکسال پیش از آن یعنی هنگامی که ۲۵ سال داشت تز پایان نامه تحصیلاتی خود را در باره انقلاب مشروطه نوشت. دو کتاب " تاریخ سی‌ ساله" و " جمع بندی مبارزات سی‌ ساله اخیر در ایران" که البته با عناوین و چاپ‌های مختلف انتشار یافته اند، در زندان و شرایط دشوار سیاهچالهای سلطنتی و عدم دسترسی‌ کامل به منابع و اطلاعات لازم نوشته شده‌اند.
            در این سه کتاب، بیژن به بررسی‌ نیروها و طبقات درگیر در مبارزات اجتماعی ایران از مشروطه تا اوایل دهه پنجاه و پیدایش جنبش مسلحانه میپردازد. او نه به مثابه یک تاریخ نگار بلکه به مثابه یک تحلیلگر و مبارز دست اندرکار به تحلیل این تحولات میپردازد و صد البته دارای موضعی جانب دارانه است. در هر سه این کتابها بیژن جایگاه ویژه‌ای را به بررسی‌ روحانیت و دستگاه مذهبی‌ در ایران اختصاص داده است, او با بررسی‌ این تحولات بارها خاطر نشان میشود که هیررشی روحانیت دارای موقعیت دوگانه است: از یک طرف بمسابه یکی‌ از اقشار صاحب و مدافع مالکیت در روابط طبقاتی رژیم حکم حضور دارد و از طرف دیگر دارای منافع قشری و خاص خود است.  این خصلت دوگانه باعث واکنش‌های متفاوتی در کشاکش نیرو‌ها و طبقات اجتماعی از جانب سرکردگان روحانیت در تمام مراحل خاص و حاد مبارزه اجتماعی-‌طبقاتی در ایران شده است.  او با قاطعیت و با نشان دادن جزئیات وقایع در عرصه مقاطع تاریخی یعنی مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و 15 خرداد اعلام می‌کند که اکثریت قاطع علما و آیات عظام دارای مواضعی ارتجاعی بوده و اگر هم در ابتدای این جنبش‌ها همدلی با مردم نشان می‌دادند بموازت رشد جنبش و آشکار شدن خصلت ملی‌ - توده‌ای انها اکثریت رهبری دستگاه مذهبی‌ در کنار ارتجاع و در مقابل مردم صف ارآیی میکنند و حتی آن اقلیتی که در مرحله‌ای از جنبش پا به پای مردم به جلو می‌آیند در لحظاتی که پیشرفت به جلو به نقطه جهش به سمت دولت مردمی و غیر مذهبی‌ نزدیک میشود آشکارا در مقابل جنبش میایستند. 
            او در کتاب مشروطیت ضمن ارج نهادن به اقدامات دو سید "بهبهانی‌ و طباطبائی" که "همواره در صف ملت ماندند" یاد آور میشود که حتی در مجلس اول که آنان بخشی از رهبری جنبش مشروطه را تشکیل می‌دادند خصلت‌های "قشریِ" [اصطلاح از بیژن است] آنها خود را نشان میداد. بیژن با ذکر یک "گفتگوی مجلس اول" خاطرنشان میشود که سید بهبهانی‌ در جدال با مستشارالدوله می‌گوید "در یک ماه قبل عرض کردم که قانون عدلیه باید ازنظر علما بگذرد و از نسخه‌های چاپ شده به علما بدهند که نظریات خودشان را بفرمایند و بعد یک کمیسیون اعلما تشکیل شده و آقایان ملاحظه و تنقیح نموده آن‌ وقت از آن‌ کمیسیون به مجلس بیاید و از مجلس بگذرد و غیر از اینطور دیگر ممکن نیست." (صفحه ۱۶۳) و اضافه می‌کند که تازه این سید عبدالله است که از حق ویژه علما صحبت می‌کند. دیگر از شیخ فضل الله نمی‌گوییم!
  جابجا بدبینی بیژن نسبت به "اهداف قشری" روحانیت شیعه، حتی انها که در کنار مردم ایستاده بودند خود را نشان میدهد.  این شیوه برخورد بیژن تا آخر عمرکوتاهش با او همراه بود.  او نشان میدهد که در این مبارزات هر دو جناح ارتجاعی یا پیشرو تر روحانیت دارای خصائل مشترک قشری هستند و همواره از منافع خاص و ویژه دستگاه مذهبی‌ دفاع جانانه میکنند و این استثنا ندارد. توجه داشته باشید که بیژن در کتاب اول (۱۳۴۱) از "دستگاه مذهبی‌" و "خصأئل قشری" آنان سخن میراند اما در دو کتاب بعدی صراحتا از "کاست مذهبی‌" و "مصألح قشری و کاستی" روحانیان یاد می‌کند. 
بکار گیری مقوله کاست در تعیین خصلت اجتماعی دستگاه رهبری روحانیت مسئله فوق العاده مهمی است و آن دادن اهمیت ویژه به خصلت مشترک قشری و ارتجأعی روحانیون در ایران است.
لازم نیست خیلی‌ دور برویم کافیست به دفاع خمینی از آیت الله کاشانی در مخالفت با مصدق نگاه کنیم که در آن‌ هیچ خبری از ژست‌های ضد امپریالیستی یا همدلی با جنبش مردمی و ملی‌ ۳۰ تیر نبوده و هرچه هست کینه است و خشم نسبت به ملیون و توده ای ها. اعضای این کاست روحانی به علائق و منافع دستگاه ویژه خود آگاهی‌ کامل داشته و از آن دفاع میکنند. درست بهمین دلیل است که در چنین مواردی نه فقط از مقوله "قشر اجتماعی" بلکه از "کاست " استفاده میشود. بیژن با آگاهی‌ کامل از تاریخ اسلام و روحانیت در ایران از این مقوله استفاده می‌کند و نه بطور تصادفی. او در  فصلی از کتاب خود تحت عنوان "نگاهی‌ به کاست روحانی و نقش آن در جریان ۱۵ خرداد"، می‌گوید: "پیش بینی‌ میشود که اصلاحاتی ارضی مستقیما منافع قشر‌های روحانی در اراضی‌ وسیع موقوفه به خطر اندازد. علاوه بر اینها دادن حق رای به زنان گرچه بمعنی آزادی زنان نبود اما ضربه ای را متوجه موقعیت مذهبین قشری و در نتیجه قشر روحانی می‌ساخت.-پس برای مراجع مذهبی‌ دو انگیزه برای حرکت وجود داشت: ۱) به خطر افتادن موقعیت فئودالیسم   ۲) به خطر افتادن مصالح سنتی ‌ و قشری آنها.  اما روحانیان مترقی نیز دو انگیزه برای حرکت خود داشتند: ۱) مقاومت در مقابل دیکتاتوری رژیم که جنبش ملی‌ را خفه میکرد ۲) به خطر افتادن مصالح سنتی‌ و قشری آنها" (صفحه ۱۴۲- تاریخ سی‌ ساله سیاسی) او با توجه به نقطه اشتراک قشری آنها اضافه می‌کند: "در این میان آیت الله خمینی توانست شخصیت ویژه ای از خود نشان دهد. خمینی در اعتراض به رفرم دستگاه نماند و دیکتاتوری و شخص شاه را مورد حمله قرار داد". (صفحه ۱۴۳) او با تحلیل از ضعف جناحهای وابسته به جبهه ملی و چپی‌‌ها و عدم حضور کارگران صنعتی‌ نشان میدهد که در اثر این عوامل نامساعد مسند رهبری به دست کاست روحانی افتاد. در همانجا جزنی تیزهوش و دور اندیش هشدار میدهد: " با این سوابق خمینی در میان توده‌ها بخصوص در بین قشر‌های کاسبکار خرده بورژازی از محبوبیت بی‌ سابقه ای برخوردار است و در صورت امکان فعالیت سیاسی نسبتا آزاد موفقیت بی‌ سابقه خواهد داشت ، بمراتب بیش از قدرت کاشانی در جنبش ملی کردن نفت" ( ص 144- تاریخ سی ساله سیاسی) توجه داشته باشیم که در هیچ کجا جزنی  از خصلت اجتماعی پیشرو و یا خصایل ضد امپریالیستی او صحبت نکرده و در مقابل روی قشری بودن ، دفاع از منافع ویژه  روحانیت ، مبارزه علیه کنترل رژیم شاه بر دستگاه مذهبی ، مبارزه علیه حقوق زنان  و امثالهم تاکید می کند. امّا ، با تذکر غیاب  رهبران ملی یا چپ او را کسی میداند که شعار های ضد دیکتاتوری و ضد رژیمی را مطرح  کرد  و از این طریق به رهبر عملی و واقعی جنبش 15 خرداد و اساساً  نهضت ضد دیکتاتوری بدل شد.در هیچ جا جزنی مسئله  حمایت یا بدتر از آن  وحدت یا پذیرش رهبری خمینی  را مطرح نمی کند. او با  آگاهی  کامل از وضعیت  کاست روحانی و خمینی  بمثابه بخشی از این کاست ، دائماً هشدار می دهد  که هیهات  اگر جنبش مترقی و چپ ایران از بدست گرفتن سکان رهبری  جنبش  ضد دیکتاتوری  غافل باشد روحانیت و وابستگان  آن از طریق خمینی آماده هستند تا خلاء  رهبری را پر کنند.
در این میان جزنی به مسئولیت روشنفکران مذهبی  و بطور ویژه  نقش "نهضت  آزادی" در تقویت خمینی و به رسمیت شناختن رهبری اودر طیف  مذهبی  توجه دارد و آنرا بارها ذکر می کند بویژه که او مهندس بازرگان را " شخصی فرصت طلب  و متعصب مذهبی" معرفی می کند که در جریان ملی کردن نفت  قصد انهدام مشروبات الکلی انبار شرکت نفت را داشت که  تنها با دخالت شخص مصدق کوتاه آمد.
 از نظر جزنی چنین اتفاقی یعنی کسب  رهبری جنبش  توسط روحانیت  قطعاً جنبش ضد استبدادی را به شکست  کشانده و مانع از تحولات اجتماعی  ترقی خواهانه خواهد شد . او کاملاً  به این حقیقت  واقف بود که روحانیت در شکاف میان جنبش توده ای و رژیم استبدادی کمین کرده است و در صورت شرایط  مساعد با استفاده از سابقه خمینی  به میدان خواهد امد.
 و امّا به دنبال کتابهای ذکر شده و هم به دنبال پیدایش سازمان مجاهدین خلق و ایدئولوژی التقاطی آنها در ترکیب مسائل مذهبی و تحلیل مارکسیستی از تحولات اجتماعی ، بیژن برای روشنگری در این مورد ، مقاله کوتاهی    تحت           عنوان " مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی " در اواخر 51 یا اوایل 52 به رشته تحریر درآورد که خطاب به فعالین چنبش فدایی و کمونیستی است. در این جزوه از انجا که روی سخن با کمونیستهاست و به توصیه خود بیژن  نمی بایست در آن تاریخ انتشار علنی پیدا کند ، صراحت لهجه بیژن بسیار بالاست و او که دیگر به رهبرفکری چناحی از جنبش فدائی تبدیل شده و با مطالعات گسترده ، دانش وسیع و با تکیه بر تجربه عملی وشناخت شخصی خود چشم انداز گسترده ای از جنبش و امکانات بالقوه و بالفعل آن  آن را تصویر می کند، چکیده نظر خود را نسبت به مسئله هژمونی جنبش توده ای ، درک از اسلام ، جایگاه کاست روحانی و نقش تاکتیکهای مذهبی در سیاست را بیان میکند . این جزوه کوچک آموزشی- تحلیلی بیژن به راستی  مانیفست او در قبال مذهب ، روحانیت و سیاست بوده و جایگاه والائی  در اثار او دارد .باید یاد آور شد که همه کادرهای فدائی که پس از انقلاب در مقام رهبری سازمان فدائی قرار گرفتند از این جزوه آگاهند، آن را در زندان خوانده اند و نظرات بیژن را در مورد روحانیت و شخص خمینی بخوبی می دانستند.
جزنی با حرکت از اینکه :" در این مرحله از تکامل اجتماعی که بورژوازی ملی به سود بورژوازی کمپرادور تحلیل رفته و نظام فئودالی نیز در شرف نابودی است ویک نظام سرمایه داری وابسته جایگزین آن شده ، در نتیجه مرحله انقلاب بورژوادمکراتیک سپری گشته و جنبش ترقی خواهانه ملی فقط میتواند در جهت انقلاب توده ای  مبارزات را رهبری کند. در این شرایط توجه اساسی به مبارزه طبقاتی الزام آور است . در شرایط حاضر مبارزه ضد امپریالیستی با منافع طبقاتی توأم گشته و درنتیجه ضروری است که خواسته های طبقات زحمت کش در برنامه انقلاب گنجانده شوند. در این شرایط است که ناسیونالیسم و مذهب با سوسیالیسم و حتی مارکسیسم تلفیق می شوند .این تلفیق همان ایدئولوژی بورژوازی ملّی است که منطبق با اوضاع و احوال روز شده است." (ص8)
توجه داشته باشید که این الزام به مبارزه و مواضع طبقاتی بیژن در زمانی بود که حزب توده ایران برای " وحدت با جناح دور اندیش طبقه حاکم " رهنمود می داد!!
او ادامه می دهد " ارزیابی اشتباه در تعیین نیروهای بالفعل و بالقوه و پر بها دادن به تمایلات مذهبی قشرهای محافظه کار جامعه ، موجب شده بورژوازی ثمربخش بودن تاکتیک های مذهبی را تائید کند" (ص7) او تذکر میدهد که " خمینی به سرعت از گمنامی به شهرت رسید و هم دردی توده ها را بر انگیخت زیرا صراحتاً با حکومت مخالفت ورزیده بود . مردم در 15 خرداد نه به خاطر دین بلکه به خاطرحفظ وتأمین حقوق خود به میدان آمدند .نبود یک رهبری شایسته، و در واقع خلأ سیاسی ، به خمینی و گروههای مذهبی امکان داد که از فرصت استفاده کنند و رهبری جریان رابه دست گیرند."(ص 14)
از نظر بیژن" مترقی" بودن خمینی نسبت به بقیه دستگاه مذهبی در همین خصلت رادیکال ضد دیکتاتوری و توجه به فرصت های فراهم شده از طریق کسبه و خرده بورژواری سنتی است ونه فراتر از آن. در هیچ کجا او از خصلت مترقی ویاضد امپریالیستی اوصحبت نکرده و تنها به گرایشات ضد استعماری  بعلاوه خصلت قشری و مذهبی او اشاره دارد .
 بیژن در این جزوه مبانی اسلام را بعنوان یک ایدئولوژی ارتجاعی به نقد میکشد و می گوید "از نظر فلسفی شیعه گری بر اساس اصالت عقل ارسطوئی قرار گرفته و علم کلام شیعه یعنی فرقه فلسفی اعتدالی در مقابل علم کلام تسنن قرار دارد . دستگاه مذهبی شیعه مثل تمام دستگاهای مذهبی در قرون اخیر متحد و مکمل نظام فئودالی بوده و اصل اجتهاد نه برای مترقی  ساختن مذهب بلکه هرچه بیشتر به خدمت در اوردن مذهب در امر حکومت در جهت استثمار و انقیاد توده های زحمتکش استفاده  کرده آست."(ص5) وبعد اضافه میکند که  " با این مقدمات این اصل را که اسلام دارای ماهیتی کاملاً متفاوت از مسیحیت یا سایر ادیان آست را  رد می کنیم و فقط موقعیت خاص ملل استعمارزده مسلمان را علّتی می شماریم که جناح هائی از دستگاه روحانی رابه جنبش ضد استعماری نزدیک ساخته آست. این تمایلات ضد استعماری نه در شریعت محمد و نه در اعتقادات تلفیق شده با آن نهفته آست و فقط ناشی از استعمار زدگی مردم و اقوام مسلمان آست .(ص4)" 
با این تفاصیل بیژن با ذکر این که " شیشه عمر مارکسیستهای اسلامی  در دست علمای مجتهد " آست، در باره لزوم مبارزه آته ئیستی با مذهب هشدار داده و این چنین جمع بندی میکند:
 " ما کوشش خواهیم کرد احسساسات مذهبی توده ها را جریحه دار نکنیم ، به عبارت دیگر در مبارزه با مذهب دچار چپ روی نشده و کار فردا را در برنامه امروز قرار نخواهیم داد. ما حتی به احساسات مذهبی توده احترام می گذاریم و به آن بکلی بی اعتنا نخواهیم بود و در حالیکه بی آنکه ضروری باشد دست به  تظاهر ضد مذهبی نخواهیم زد، سعی خواهیم کرد که مراجع  مرتجع مذهبی را در انظار توده ها بی اعتبار سازیم ، تا ضربه هائی که به ما وارد خواهند آورد هرچه کمتر اثر داشته باشد........ما بارها شاهد همکاری و اتحاد صمیمانه ارتجاع  سیاسی و مذهبی بوده ایم و در این زمینه دچار ساده لوحی و خوش باوری نخواهیم شد. ما هیچگاه به سندیت واعتبار دستگاهی که دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهد گرفت ولو بعنوان تاکتیک کمک نخواهیم کرد ولی مادام که این مراجع در مقابل دستگاه حاکمه قرار دارند و علیه ما وارد عمل نشده اند از هماهنگی با آنها  ابائی نخواهیم داشت ."(ص15)
 این بود درک بیژن جزنی : دستگاه روحانیت دیر یا زود در مقابل انقلاب قرار خواهند گرفت و ما کمونیستها نباید ولو بعنوان تاکتیک به آنان کمک کنیم.
با این تفاصیل روشن است که آندسته از کادرها ئی که به اعتراف خود ، به این مقا له دسترسی داشتند ، اما باز خط اتحاد استراتژیک با رزیم اسلامی را در پیش گرفته ودر مقابله با جنبشهای ملّی و اجتماعی در کنار رژیم خمینی ایستادند، از هر تباری  باشند از تبار بیژن نیستند.


هیچ نظری موجود نیست: