پافشاری بر حقيقت
بهروز جليليانچندی پيش آقای فرخ نگهدار که از اعضای مهم رهبری سازمان فداييان اکثريت بوده است، در مجله آرش شماره ۹۷، به پرسشی درباره کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، بی شرمانه و با زيرکی بسيار، درباره دوران دهشتناک سال های ۱۳۶۰، پاسخی سياست بازانه و دروغ داده که همانند بسياری از رياکاران تاريخ برای خود و سازمانش جز روسياهی ارمغانی نداشته است. وی در پاسخ به سردبير اين مجله در نوشته ای با عنوان ” جرقه هايی در تاريکی” نوشته است:
“در مورد اعدام های دهشتناک سال ۶۰و۶۱ ما خيلی ازبچه های مجاهد وراه کارگری و اقليتی وپيکاری و غيره را از نزديک می شناختيم. همه شان بچه های کاملاً صادق و صميمی وازجان گذشته بودند و واقعاً حاضربودند برای خوشبختی مردم همه وجودشان را بدهند. در بين ما اصلا آن حسی که نسبتا به اعدام سران رژيم سابق بود، نسبت به اين بچه ها نبود. واقعاً اينها را دوست داشتيم وخبراعدام هريکی شان برايمان يک خبرهولناک بود.”۱
معلوم است که دروغ گويان کم حافظه هستند، اما هر کس که ذره ای شرافت انقلابی در خود داشته باشد، آن سال های خون و سياهی و دهشت را فراموش نمی کند و آن همه خيانت و دست بوسی اين رژيم جنايت کار را نمی بخشد، در جايی که اين روسياهان تاريخ نوشتند:
سرکوب بدون مماشات جريانهای سياسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم بسته اند و عليه آن مسلحانه دست به جنايت می زنند از ارکان دفاع از انقلاب است. خوش خيالی در اين زمينه که گويا بايد به تروريست فعلاً فرصت داد تا مرتب بمب منفجر کند تا روزی سر عقل بيايد خطای بسيار فاحشی است. نيروهای امنيتی – انتظامی و همه سازمانها و نهادهای انقلابی وظيفه دارند با اين شبکه های تروريست و بمبگذار به مقابله برخيزند و فعاليت خود را بر شناسايی و دستگيری عوامل واقعی ترور و شبکه های عملياتی تروريستها و کسانی که در اين عمليات شرکت دارند، متمرکز کنند. ( کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵)۲
ريشه و بنيان، انحطاط فداييان اکثريت در پايگاه غير کارگری و جدا بودن از زحمتکشان جامعه بود. روی گرداندن از مردم و پيوستن به حکومت ضد مردمی با توجيه، اصلاحات و تغيير حاکميت از راه دمکراسی پارلمانی و غيره تنها گريز از راديکاليسمی بود که فداييان اکثريت ديگر رنگی از آن را با خود نداشتند. سازمان فداييان اکثريت در اوايل انقلاب، بيش از اين که يک سازمان کمونيستی با هدف رهايی طبقه کارگر و زحمتکشان باشد، آش درهم جوشی از آرمان گرايان بسياری بود که فعاليت در اين سازمان را به يک فعاليت جبهه گونه سوق می دادند. با گسترش بی درو پيکرش، ديگر هيچگاه يک سازمان راديکال کمونيستی نمی توانست بماند. اگر چه همين هم معلول پايگاه طبقاتی رهبران و سياست گذاران آن بود.
يکی ازمهمترين دلايل افزودن لقب “اکثريت” بر بخشی از سازمان چريک های فدايی خلق پس از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹ (که موجب دو شقه شدن آن شد، وجود اکثريت اعضا و هواداران جنبش فدايی در اين سازمان نسبت به بخش ديگر خود بود، که لقب «اقليت» بر خود گذاشتند) ظاهرا اين بوده است که به مثابه فراکسيون حزب لنينی سوسيال دمکرات های روسيه، که خود را بولشويک ( اکثريت) می ناميدند، بلشويک خطاب شوند. اگر چه سازمان فداييان اکثريت نه حتی همچون آن ديگر فراکسيون از حزب سوسيال دمکرات روسيه، ” منشويک ها” ( اقليت)، اپورتونيست و نه حتی همچون سلف خود، حزب خائن توده نبودند، بلکه بسيار راست تر، خائن تر و دشمن مردم تر شدند و همپای حزب توده و در بسياری مواقع فراتر از آنها به جنگ انقلابيون و در کنار اين رژيم پليد و سياه دست در خون رفقای ما کردند و در تقويت رژيم و انحراف جنبش انقلابی کوشيدند.
اگرچه انحراف در سازمان چريک های فدايی خلق، از پيش از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹، آغاز شده بود و رهبری سازمانی که بعدها خود را فداييان اکثريت نام نهادند، از همان اوان پيروزی قيام بهمن ۱۳۵۷، در رهبری اين سازمان لانه کرده بود، اما خيزش بزرگ مردم کشورمان برای آزادی و عدالت، حضور گسترده مردم در بيشتر صحنه های مبارزه، وجود بسياری از سازمان ها و گروه های انقلابی در سطح جنبش و همچنين حضور برخی از اعضا و مسئولين صادق و مبارز درون اين سازمان مجال آن همه خيانت و نامردمی را نمی دادند. متاسفانه اين سازمان که گوهر پرافتخاری در جنبش کمونيستی و مردمی کشورمان بود و در کنار بسياری از انقلابيون جنگيده، برای دنيايی بهتر و زيباتر جان های شيفته بسياری را فدا کرده بود، به خيانت درغلتيد و به سوی حزب خائن توده کشيده شد که سال ها بود خنجر نامردمی اش را بر پشت توده ها زده بود. همان گونه که حزب توده در حول و حوش انشعاب در نشريه مردم از ” تغييری مثبت و اميدبخش در موضع سازمان چريک های فدايی خلق”۳، خبر داد.
با سخت شدن راه و تنگ شدن عرصه مبارزه از سوی رژيم جمهوری اسلامی بر نيروهای انقلابی جنبش، ماهيت و سرشت اين سازمان خائن يکی بعد از ديگری سر زد و نشانه های خيانت های بعدی برملا شد. جنبش مردمی و انقلابی ايران در پس از قيام بهمن ۱۳۵۷، همچنان پر جوش و خروش ادامه می يافت و در مناطقی مانند کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان نمود علنی در رسانه ها داشت. ” آيت الله خمينی” فرمان کشتار در کردستان را در ۲۸ مرداد سال پيش صادر کرده بود و کمی بعد، سازمان مجاهدين را منافق ناميد و آنها را بدتر از کفار خطاب کرد، سازمان های انقلابی را منحله اعلام نمود و نشريات آنها را بست. دانشگاه های کشور را با عنوان “انقلاب فرهنگی” بست و خون بسياری از دانشجويان را بر زمين ريخت، اما سازمان فداييان اکثريت بدون درنگ و در جريان انشعاب در نشريه کار ۵۹ نوشتند که:
“واقعيت اين است که ” آيت الله خمينی ” رهبری مبارزه با امپرياليسم را همچنان در دست دارد. حکومت کنونی هر چند به خاطر ناپيگيری اش از پيشبرد يک مبارزه اصولی عليه امپرياليسم، همچنان که بارها اعلام داشته ايم، حکومتی وابسته نبوده و نيست. بر اين اساس ما موظفيم بيش از پيش برای استقرار صلح در کردستان و جلوگيری از گسترش دامنه جنگ در اين منطقه تلاش کنيم و از تلاش های صلح طلبانه ای که در برخی محافل حکومت ديده می شود استقبال می کنيم. ما موظفيم عناصر جنگ افروز حکومت و چه آن ها که با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند … افشا کنيم.” ۴
در آن زمان در کردستان جنگ خونين مردم دلاور کرد به همراه سازمان های سياسی که آنها را پشتيبانی می کردند عليه رژيم جمهوری اسلامی ادامه داشت. سازمان چريک های فدايی خلق نيز در آنجا پايگاه و مقر داشتند. تعدادی از افراد محلی و داوطلبانی از ساير نقاط ديگر نيز در اين مقر به عنوان پيشمرگه اين سازمان دوشادوش مردم کرد عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند. اما از اوايل سال ۱۳۵۹ و کمی پيش از اعلام انشعاب، اين نيروها ديگر نمی جنگيدند. اين سازمان از درد و رنج مردم کرد و ستم و تباهی که رژيم بر آنها اعمال می کرد آگاهی کامل داشت. اين رژيم نه تنها ضد امپرياليست نبود، بلکه با سرکوب کمترين خواسته های مردم کرد نيز، آب به آسياب امپرياليسم می ريخت. منظور اين سازمان هم از نيروهايی که ” با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند”، نيز سازمان های کمونيستی هم چون، کومله، پيکار، وحدت انقلابی، رزمندگان و اتحاديه کمونيست ها بودند. همراه فکری فداييان اکثريت، حزب توده در نشريه مردم در اين زمينه نوشته بود:
” عملا رژيم بعثی عراق امپرياليسم آمريکا در کردستان، چون اويسی ها، بختيارها، شيخ جلال، کومله، شيخ عثمان، پيکار و … از يکسو و عمال آشکار و نهان امپرياليسم آمريکا و رژيم عراق در ارتش از سوی ديگر، همه و همه دست به دست هم داده اند تا جمهوری اسلامی ايران در خون خلق کرد، پاسدار و سرباز غرق شود.”۵
در همان نشريه کار ۵۹، که صف سازمان فداييان اکثريت از جنبش کمونيستی جدا شد و خار چشم جنبش مردم ايران گشتند، در مورد جنگ در کردستان که روزانه عده بسياری از مردم دلاور کرد را به خاک و خون می کشيد، می نويسند:
محافل جنگ افروز و سرکوب گر درون هيئت حاکمه که فاقد هر گونه تجربه سياسی بوده … هنوز به اعمال جنگ افروزانه و ضد دمکراتيک خود ادامه می دهند و درست در برابر اين محافل جريانات انحراف به چپ جنبش کمونيستی و ليبرال ها روز به روز بيشتر به اعمال آنارشيستی و شعارهای سرنگونی کشانده می شوند و ناگفته پيداست که اين دو پيوسته بر هم تاثير می گذارند و هر يک زمينه و بستر حرکات مخرب ديگری را فراهم می کند. و اگر وضع بدين منوال پيش رود، صفوف ضدامپرياليستی توده ها تضعيف می شود و تشنج بالا می گيرد که نتيجه اجتناب ناپذير آن قدرت گرفتن جبهه ضد انقلاب و به قدرت رسيدن حکومت دست نشانده امپرياليسم آمريکاست. بايد همه سلاح ها و قلم ها بسوی امپرياليسم آمريکا و متحدان داخلی نشانه رود. … کارگران بايد با افزايش توليد و بهره وری کار، مانع تبليغات نفاق افکنانه دشمنان خود شوند.” ( کار ۵۹، صفحه دوم و ششم)۶
پيشمرگه های سازمان فداييان در کردستان هنوز در صفوف مبارزان عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند، اما از کمی پيش از انشعاب اقليت – اکثريت، ماهيت ضد انقلابی اين جريان، حضور درون تشکيلاتی داشت، همان گونه که در مصاحبه ای که با “کاروان” از فعالين آن زمان سازمان فداييان در کردستان انجام داده و در سايت “سازمان اتحاد فداييان خلق ايران”، گفته است:
“در نزديکی های انشعاب کم کم محتويات اين جزوات [ جزوات سياسی درباره نظرات درون سازمانی] تغيير کرد. … در اين جزوات به يک باره کردستان از سنگر آزادگان به ” کنام سلطنت طلبان” و ” ضد انقلاب ها” تبديل می شد و با نفرتی از ” محيط خرفت روستاها” در مقابل مدنيت ” شهری ” و کار سياسی در کارخانه ها صحبت می شد.”۷
در همان دوران حزب خائن توده که نقش مراد و رهبری فکری آنها را بدست گرفته بود، همراه با فداييان اکثريت در نشريه مردم می نويسد:
“در نتيجه تلاش های مزورانه همين عناصر است که لحظه های بسيار مناسب در ماه های گذشته و بويژه در دوران بعد از پيام تاريخی امام خمينی به مردم کردستان و تلاش های هيئت ويژه دولت برای کردستان و طرح پيشنهادی ۱۵ ماده ای اين هيئت از دست رفت و به عناصر و محافل مخالف حل مسالمت آميز مسئله کردستان در دستگاه های نظامی و اداری دولت مرکزی امکان داده شد که سياست خشن خود را … بتازانند”. ( مردم سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۵۹)۸
در تيرماه سال ۱۳۵۹، در زمانی که رژيم به کشتارهای وسيعی در ترکمن صحرا و کردستان دست زده، خون بسياری از دانشجويان مبارز را برخاک ريخته بود و درست درزمانی که هنوز چندی از شهادت دانشجويان مبارز در خوزستان همچون شهيد مهدی علوی شوشتری، کورش پيروزی و يا دکتر اسماعيل نريميسا که در تيرماه همان سال در اهواز تيرباران شدند و ده ها نفر ديگر که در شهرهای ديگر سلاخی گشتند، نمی گذشت و محاکمه محمد تقی شهرام و محمد رضا سعادتی در پيش بود، فرخ نگهدار و مصطفی مدنی به پابوسی محمد حسين بهشتی رفتند و در مصاحبه تلويزيونی، مصطفی مدنی به بهشتی جنايت کار گفت که: ” شما صاحب نظر هستيد و می توانيد مسائل را بررسی کنيد. اعتماد وجود دارد، اگر به شما اعتماد نداشتيم که در اين حد بتوانيم، بياييم اينجا صحبت کنيم، هرگز اين کار را نمی کرديم.”۹
فرخ نگهدار، پا را فراتر نهاده و در مورد جنبش مردم کردستان خود تصميم می گيرد و به بهشتی مزدور چنين پيشنهاد می دهد:
“اگر دولت جمهوری اسلامی نظر خودش را راجع به آن طرح شش ماده ای اعلام بکند که مثلا بند يک از طرح شش ماده ای همان چيزی است که روزنامه جمهوری اسلامی از قبل پذيرفته، حداقل اين يا يک چيز ديگر، يا بند دو يا ماه ديگر … يا در حاشيه طرح شش ماده ای آيت الله نوری يک چيز نوشته. اگر چنين چيزی بشود ما در اينجا تعهد می کنيم که متوقف کنيم…. يعنی آتش بس برقرار شود. آتش بسی که حاکميت جمهوری اسلامی” است. يعنی هر نيروی خارجی و هر نيرويی که بخواهد مسئله ساز باشد، ما تعهد متقابلی هم در برابر گروه هايی که مسئوليت کمتری بخواهند احساس بکنند بر عهده می گيريم. ما اکنون چنين وظيفه ای بر عهده خود می دانيم که اين فضا و محيط جنگ زده را که بين مردم و نيروهای سياسی در کردستان بوجود آمده … حل کنيم.” به نقل از متن مصاحبه.۱۰
عزالدين حسينی در اعتراض به سياست مماشات گرايانه و خيانت بار اين سازمان در اطلاعيه ای با عنوان : “در باره سياست ” ئاش به تال، گام به گام” سازمان چريک های فدايی خلق ( اکثريت) در کردستان” به تاريخ ۱۸ مرداد ۱۳۵۹ می نويسد: سازمان چريک ها ( اکثريت) با اين برنامه تدريجی همه پيوندهای ميان خود و جنبش مقاومت خلق را بريده است تا با خيال راحت تعهداتی را که به آيت الله بهشتی سپرده است، اجرا نمايد. (ضميمه پيکار ۶۹، دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۵۹. ۱۱
در زمانی که اغلب سازمان های انقلابی در آن سال ها به سازمان فداييان از افتادن در گنداب حزب توده هشدار می دادند، سازمان رويزيونيستی فداييان اکثريت که ديگر قادر نبود به مرزبندی با حزب توده بپردازد، در برخورد با مشی چريکی و فداييان اقليت نوشت:
” سخن سازمان همواره آن بوده است که تا زمانی که يک رشته تئوری های عام و جهان شمول مارکسيست لنينيستی مورد قبول ما نباشد، بحث بر سر خط و برنامه، تحليل حاکميت، تحليل موقعيت و وظايف ما هرگز به نتيجه واحد نخواهد رسيد … همان گونه که اشتباه بزرگی خواهد بود هرگاه تصور کنيم که ما از طريق تحليل های متفاوتی که از مسائل عملی کنونی با ” حزب توده” داريم، مرزبندی خود را با اين جريان مشخص می کنيم. درک متفاوتی که ما از ظرفيت انقلابی و ضد انقلابی طبقات اجتماعی و وظايف اساسی مارکسيست- لنينيست ها در مبارزه طبقاتی داريم، درک متفاوتی که ما با ” حزب توده ” از انترناسيوناليسم پرولتری داريم، ما را بر آن می دارد که از قبل بتوانيم مشخص کنيم که مثلا اپورتونيسم راست حاکم بر ” حزب توده” چه تحليلی از موقعيت مشخص امروز ارائه داده و چه وظايفی را برای کمونيست ها در شرايط کنونی توصيه و تاکيد می کند.” ( اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، خرداد ۱۳۵۹)۱۲
تا پيش از کار ۵۹، سازمان چريک های فدايی خلق، حزب توده را خائن به خلق، رويزيونيست و بزرگترين خطر اصلی برای کمونيست ها می ناميد، اما در کار اکثريت شماره ۶۸، با وقاحت می نويسد:
” بدنبال تحريکات گروه های تخريب و آشوب در روزهای اخير، موج جديدی از حمله به نيروهای سياسی و دفاتر سازمان های ضد امپرياليست و ترقی خواه آغاز شده است. اين حملات بخصوص حمله به دفتر ” حزب توده ايران” يکبار ديگر ثابت می کند …. ( به نقل از مقاله: حمله به دفاتر سازمان های سياسی را محکوم می کنيم)۱۳
در پی افشاگری های سازمان های سياسی و انقلابی همچون، پيکار، فداييان اقليت و راه کارگر اين سازمان در پی تصحيح گاف بزرگ خود برآمد.
” ما بايد از آنجا که حمله به دفاتر ” حزب توده” در شرايطی اتفاق افتاده بود که اپورتونيسم چپ برای پوشاندن ورشکستگی مواضع ايدئولوژيک – سياسی خود بيشترين نيروی خود را برای مخدوش ساختن مواضع ايدئولوژيک – سياسی ما با اين جريان رفورميستی به کار گرفته است، توضيح می داديم که وقتی سازمان ما خود را موظف می داند از آزادی های سياسی و حقوق دمکراتيک مردم دفاع کند، طبعا دفاع از جريانات مدعی چپ، چه آنهايی که مثل، ” راه کارگر”، ” پيکار”، ” اقليت” و غيره از نظر ما اپورتونيسم چپ شناخته می شوند و چه ” حزب توده” که پرچمدار اپورتونيسم راست است، به عهده هر عنصر انقلابی و مشخصا به عهده هر فرد کمونيست است. ما بايد توضيح می داديم که نه دفاع از ” راه کارگر” و “اقليت” و ” پيکار” نشانه هيچ گونه تاييد از مواضع انحرافی اين جريانات است نه دفاع از حزب توده به مفهوم چشم پوشی از انحرافات اين جريان محسوب می شود، ما بدون انجام هيچ يک از اين کارها و بدون توضيح کافی در کار، موضع گرفتيم و از اين لحاظ انتقاد جدی بر ما وارد است” ( کار شماره ۷۱)۱۴
در اواخر شهريور سال ۱۳۵۹، جنگ ايران و عراق درگرفت که اغلب سازمان های سياسی را در تحليل بر اين جنگ نامردمی به چالش خواند. بيشتر اين سازمان ها و از جمله سازمان پيکار، سربلند از اين آزمون انقلابی برآمده و اين جنگ خانمانسوز را جنگ سرمايه داران ايران و عراق معرفی کردند. در هر دو سوی اين جنگ حکومت های خودکامه و تبه کار، روزگار مردم را سياه کرده بودند، اما بار ديگر فداييان اکثريت در مزدوری و پابوسی رژيم پليد و سرمايه داری جمهوری اسلامی شتاب کرده و می نويسد:
جنگ عراق با ايران، جنگی ميان انقلاب ايران و ضد انقلاب عراق، جنگی است بين رژيمی که در راه مبارزه با وابستگی به امپرياليسم گام بر می دارد و رژيمی که در مسير وابستگی به امپرياليسم گام نهاده است. جنگ عراق با ايران، جنگ بين رژيمی است که از اردوی بهترين دوستان خلق جدا شده و خود بطور کامل در برابر آن قرار می دهد، با رژيمی که در جريان يک انقلاب ضد امپرياليستی و در گسترش های بعدی آن بدترين دشمنان خلق را از پای درآورده و خود در برابر آن قرار داده است.”
” ما و همه نيروهای ترقی خواه جهان، حق دفاع را برای تمامی ملت ها کاملا عادلانه و برحق می شماريم به همين دليل وظيفه همه نيروهای انقلابی است که با قاطعيت با اين تجاوزگری مرتجعين مقابله کنند و بطور آشکار جانب دولتی را بگيرند که قربانی اين تجاوزات مرتجعين شده است.”
“… سازمان ما در تلگرام مورخ ۴ مهرماه ۱۳۵۹، خود به آيت الله خمينی صراحتا نوشت که در شرايط فعلی دفاع از استقلال ميهن هيچ معنايی جز دفاع از جمهوری اسلامی ايران ندارد. ما اکنون قاطعانه اين نظر را صحيح و صادقانه می شناسيم و به توده ها می گوييم که ادعای “دفاع از ميهن” در برابر تجاوزات رژيم عراق، تنها به شرطی معنای واقعی پيدا می کند که به دفاع از جمهوری اسلامی ايران در برابر تجاوزات رژيم عراق و توطئه های امپرياليسم آمريکا بيانجامد” ضميمه کار ۷۸. ۱۵
فداييان خائن اکثريت، از آنجا که رژيم عراق هنوز از اتحاد شوروی اسلحه می خريد، با دو دوزه بازی سياسی و در همان نشريه کار و برای خوش داشت ارباب سوسيال امپرياليست خود می نويسد که: سياست حاکم بر رژيم عراق هنوز در تمام زمينه ها با سياست امپرياليسم همسو نيست.”
فداييان اکثريت کاملا به صف ضد انقلاب شتافته به ياور ارتجاع بدل گشتند. آنان ياور سپاه پاسداران شدند. اين ارگان ضدخلقی که دستانش به خون ترکمن ها، کردها و بسياری ديگر از زحمتکشان آغشته بود. فداييان اکثريت برای اولين بار در کار شماره ۷۷ و ضميمه کار ۷۸، هواداران و اعضای خود را به لو دادن ” وحدت شکنان” و “تفرقه افکنان” يعنی نيروهای انقلابی که خواهان ” تفرقه ارتجاع و انقلاب” و جلوگيری از “وحدت بورژوازی و زحمتکشان” هستند، فرامی خواند و از آنها می خواهند که ” مخالفين جنـگ” را به عنوان ” روحيه شکنان” به کميته ها معرفی کنند. در همان تلگرام به خمينی، خواهان درهم آميختن خون فداييان با پاسداران هستند. آنها هر کس را که کارگران را به اعتصاب فرامی خواند، در همين شماره نشريه کار، “ضد انقلاب” می خوانند و خواهان برخورد شديد با آنها هستند و از هواداران خود می خواهند که به کميته ها معرفی کنند.
” همه هواداران سازمان بايد با سپاه پاسداران، کميته ها که نيروهای ضد امپرياليست هستند، در مقابله با توطئه های امپرياليسم و در دفاع از ميهن در برابر تجاوزات رژيم سرکوبگر عراق پيگيرانه همکاری کنند و هر نوع خبر يا اطلاعی از نيروهای ضد انقلاب به دست می آورند بدون درنگ به اين مراکز برسانند.” ( کار ۷۷، مهر ماه ۱۳۵۹) ۱۶
در همين دوران “هواداران سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر”، که به افشای ماهيت ضد مردمی و ضد انقلابی اين جنگ در ميان مردم و بويژه مردم، آوارگان و جنگ زدگان می پرداختند. دستگير و به جوخه های اعدام سپرده شدند. سازمان پيکار عليه اين جنگ، که برای اربابان سازمان فداييان اکثريت، ” خود يک نعمت” بود، دست به افشاگری زدند. که از جمله می توان از رفقای شهيد، محمد اشرفی، نفتگر اهل آغاجاری که در سوم آبان ۱۳۵۹، تيرباران شد، شکرالله دانشيار، که در خوزستان و در ۲۷ مهر ۱۳۵۹، اعدام شد،محمود صمدی دانشجوی اهل آبادان که در ۱۳ بهمن ۱۳۵۹ در ماهشهر تيرباران شد، منوچهر نيک اندام که در سوم آبان ۱۳۵۹ و بدستور خلخالی جنايت کار اعدام شد، نام برد. در همين دوران بود که فداييان مزدور و خائن اکثريت، در مقابل افشاگری عليه اين جنگ خانمانسوز شعار ” پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنيد” سر دادند. سازمان فداييان اکثريت در همراهی با رژيم سرمايه داری و ضد کارگر جمهوری اسلامی همراه شده و در اوج دريوزگی به درگاه ارتجاع، کارگران و زحمتکشان را به توليد بيشتر فرامی خواندند و نيروهای کمونيست و انقلابی را که در راه آگاهی و آزادی طبقه کارگر گام می نهادند ضد انقلاب و اخلالگر می ناميدند.
“طبقه کارگر قهرمان ايران و همه نيروهای انقلابی نيز، به طريق اولی، با تداوم توليد و بازسازی اقتصاد بحران زده ما، تاکتيک های اخلال گرانه و مخرب امپرياليستی را در امر فلج کردن اقتصاد ايران و شکست انقلاب، خنثی و بی اثر می کنند تا راه دشوار استقلال اقتصادی و … بگشايند و هم از اين روست که می بينيم نيروهای انقلابی در برابر نيروهای ضد انقلابی با دو شعار متضاد، يکی ” تداوم توليد” و ديگری ” اخلال در توليد” صف آرايی می کنند. (کار شماره ۸۷، آذر ماه ۱۳۵۹.) ۱۷
فداييان اکثريت در نامه ای سرگشاده به سازمان مجاهدين خلق به تاريخ اول دی ماه ۱۳۵۹، در صدد سازش دادن مجاهدين و ارتجاع حاکم برمی آيند. درواقع اين سازمان سراپا خيانت، نه تنها پشت جبهه رژيم و ستون پنجم آن در ميان نيروهای انقلابی است، بلکه در صدد يارگيری برای همان رژيمی است که بسياری از فرزندان و ياوران همين مردم را به زندان ها انداخته و اعدام کرده بود. فداييان اکثريت خطاب به مجاهدين خلق می گويند:
“جبهه ارتجاع يعنی جبهه سرمايه دارهای بزرگ، سرمايه داران ليبرال، فئودال ها و زمين داران بزرگ و همه گردانندگان و سرمايه داران و کارگزاران رژيم سابق… وقتی يک يا چند دسته از نيروهای خلق روش های غلط و مخرب و يا نفاق افکنانه ای را در پيش گيرند. آيا ساير نيروها مجازند و به خاطر مقابله با اين روش ها به روش های نادرست تر توسل جويند؟ … آيا مجازند در اين شرايط خطير به عنوان ” اهميت” اختلافات بين ” خودی ها” مبارزه با توطئه های امپرياليسم آمريکا را در مرتبه دوم قرار دهند؟ ما معتقديم که روحانيون ” ضدامپرياليسم اند” و پاسداران انقلاب، ” نيرويی است ضد امپرياليست و ضد فئودال و مخالف سرمايه داران وابسته….. دربرابر “تشنج” و ” آشوب” در مدارس و کارخانه ها و شهرها بايد ” قاطعانه” ايستادگی نمود. جامعه ما می رود که دوستان جهانی خود را بيابد و جمهوری اسلامی می بايد از حمايت همه جانبه و بی دريغ متحدين و دوستان و مدافعان واقعی انقلاب ما در ايران و جهان برخوردار گردد….. هر چه ما می کشيم از امپرياليست های آمريکايی، اروپايی و ژاپنی است.”۱۸
به مناسبت سالگرد ۲۳ دی ماه ۱۳۵۷، که دانشگاه های کشور بازگشايی شد و دانشجويان انقلابی در سنگر دانشگاه به مبارزه در کنار مردم پرداختند. سازمان پيکار به همراهی، سازمان های ديگر راهپيمايی در مقابل دانشگاه تهران براه انداختند. فداييان اکثريت طی اطلاعيه ای همچون حزب توده، از مردم خواستند که تظاهرات ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ را تحريم کنند. آنها در اطلاعيه شان وانمود کردند که راهپيمايی کمونيست ها به نفع امپرياليسم آمريکا است. حزب توده از حکومت، خواهان مقابله، خنثی و سرکوب اين تظاهرات شد. کمی بعد در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۹، که سازمان پيکار و گروه های ديگر به تجمع و راهپيمايی در حوالی ميدان انقلاب دست زدند و برای اولين بار (در مقابله با پرچم های سبز اسلامی و سفيد تسليم طلبانه که از هرسو بالا می رفت) پرچم سرخ انقلاب را برافراشتند، اعضا و هواداران فداييان اکثريت و حزب توده به درگيری با کمونيست ها پرداختند و پاسداران و کميته ای ها را به محل تجمع افراد راهنمايی می کردند. در اين مورد سازمان پيکار در نشريه خود نوشت:
“لو دادن عناصر مبارز در کارخانه و مدرسه، در کوچه و محله، پاک کردن شعارهای انقلابی از روی ديوارها، پاره کردن اعلاميه ها و پوسترهای نيروهای انقلابی و کمونيست، شرکت در دسته های فالانژ برای برهم زدن تظاهرات انقلابيون تحت شعار های ” حزب فقط حزب الله” ( نمونه آن در تظاهرات ۲۳ دی در تهران). انحلال هر گونه کانون دمکراتيک مانند کانون مستقل معلمان و جلوگيری از رشد اين گونه کانون هاست. نمونه وقيح اين گونه خرابکاری ها را می توان در همکاری مستقيم عناصر اکثريتی با عناصر کميته چی خوزستان برای شناسايی و دستگيری نيروهای مبارز و انقلابی ديد. يکی از اين عناصر در ماشين کميته مدت ها در شهر گشت زده و به دنبال قيافه های آشنای انقلابی می گشته است.” پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹. ۱۹
نشريه مجاهد نيز در جريان تسخير خونين انجمن کارمندان مسلمان که وابسته به سازمان مجاهدين بود، نوشت که مزدوران اکثريتی و حزب توده ای به همراه حزب الهی ها، در سرکوب و مضروب کردن هواداران اين سازمان دست داشتند. (شماره ۱۰۳صفحه ۱۵) از ابتدای سال ۱۳۶۰، که خمينی آن را سال قانون و مبارزه با کمونيسم بين الملل نام نهاد، رژيم آشکارا شمشيرش را برای تمام انقلابيون از رو بسته بود. در اين ميان طيف خائن فداييان اکثريت و حزب توده به پيشواز برنامهء رژيم و خوش خدمتی به آن شتافتند.
” حزب توده ايران همواره به موجب مسئوليتی که در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی و مردم انقلابی ايران احساس می کند، هرگونه اطلاعی را که در مورد فعاليت توطئه گرانه ضد انقلاب به منظور براندازی جمهوری اسلامی ايران و دستآوردهای بزرگ مردم ايران بدست آورده در اختيار مقامات مسئول قرار داده و خواهد داد. حزب توده ايران به خود می بالد که در اين زمينه در دفاع از انقلاب موفق به خدمات موثری نيز شده است. (اعلاميه منتشره از سوی دبيرخانه کميته مرکزی حزب توده ايران، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۶۰.)
کمی پيشتر در اواخر فروردين ۱۳۶۰، گزارش ” هيئت بررسی شکنجه” منتشر شد. اين هيئت منکر وجود شکنجه شده بود. فداييان اکثريت در نشريه کار شماره ۱۰۶، در دوم ارديبهشت مزورانه نوشتند:
” نظام حاکم بر زندان ها مبتنی بر شکنجه نيست. ما با نتيجه کار هيئت بررسی شايعه شکنجه، مبنی بر اين که نظام حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی مبتنی بر شکنجه نيست موافقيم و آن را مورد تاييد قرار می دهيم و اين حقيقت بی شک يکی از دستاوردهای بزرگ و گرانقدر مردم و انقلاب ماست.”
مزدوران خائن حزب توده نيز برای اين که از شاگردان خود عقب نيافتند در نشريه نامه مردم شماره ۵۱۹، سوم خرداد ۱۳۶۰، در باره اين گزارش کذايی نوشتند: ” از خلال تمام سطور اين گزارش، روح صداقت و امانت می تراود و جز اين هم نبايد باشد.” در خارج از کشور نيز حزب خائن توده بصورت رسمی به شناسايی دانشجويان انقلابی و کمونيست در خارج از کشور و معرفی آنان به مقامات امنيتی رژيم پرداخته و از محل تجمع دانشجويان هوادار سازمان پيکار در فرانکفورت عکسبرداری کرده بودند. پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰. ۲۰
پس از آغاز کشتار عام انقلابيون در سحرگاه ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، که رژيم بی شرمانه زندانيانی که ماه ها از حبس آنها می گذشت را به بهانه تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به جوخه های اعدام سپرد. فداييان خائن اکثريت و معلمين بی آبروی حزب توده ای آنها در تاييد رژيم، خاک در چشم تمام آزادی خواهان و عدالت جويان کشورمان پاشيدند. فداييان اکثريت در اطلاعيه ای که به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که بعدا در نشريه کار شماره ۱۱۶، به تاريخ ۱۰ تيرماه نيز منتشر شد، آشکارا به اعضا و هواداران خود شکار نيروهای انقلابی و معرفی آنان به نيروهای رژيم سفارش می کنند:
“هواداران سازمان همدوش و همراه با ديگر نيروهای انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی بايد تمام هوشياری خود را به کار گيرند. حرکات شبکه مزدوران امپرياليسم آمريکا را دقيقا زير نظر بگيرند و هر اطلاعی از طرح ها و نقشه های جنايت کارانه آنان بدست آوردند، فورا سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند. کار شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰.” ۲۱
در پيشبرد اين جنايت و بی شرمی بسيار که رهبران سازمان فداييان اکثريت، در نشريات رسمی خود تکرار می کردند، هواداران اين سازمان که بدنه اصلی آن را تشکيل می دادند، با چشم پوشی آگاهانه يا ناآگاهانه در اين عرصه خيانت و مزدوری شريک بودند. اگر چه ممکن است، بسياری از اين هواداران هرگز تن به اين خفت و نامردمی نداده باشند و تا به حال هيچ کس را به پاسداران نفروخته باشند، اما با سکوت خود، راه را برای اين خيانت بزرگ به جنبش انقلابی ايران آماه ساختند و شرمندگی آن بر دوش هايشان سنگينی خواهد کرد. از جمله افراد مشهوری که توسط فداييان اکثريت لو رفت، رفيق شهيد غلامحسن سليم آرونی بود. وی در سال ۱۳۵۴ به عضويت سازمان چريک های فدايی خلق درآمد. در اوايل سال ۱۳۵۶، بر اثر اختلاف بر سر مشی چريکی و مسائل مربوط به جنبش کارگری با اين سازمان اختلاف پيدا کرد و در اواسط همان سال قصد پيوستن به سازمان مجاهدين م. ل را داشت که بر اثر عدم همکاری اعضای سازمان فداييان موفق به تماس با سازمان مجاهدين خلق نشد. در تابستان ۱۳۵۷ به اتفاق همسرش رفيق شهيد ادنا ثابت به عضويت بخش منشعب از سازمان مجاهدين خلق درآمد و در اواخر سال ۱۳۵۸، به همراه همسرش به سازمان پيکار پيوست. وی در ۲۱ تيرماه ۱۳۶۰، در حالی که از حوالی ميدان انقلاب می گذشت، توسط يکی از فداييان اکثريتی که از اقوام وی بوده، به پاسداران نشان داده می شود و دستگير می گردد و اين دلاور پيکارگر، در ۲۱ مردادماه همان سال در زندان اوين تيرباران می شود. در اين باره، اخيرا مقاله و خاطره ای از يک زندانی سياسی سابق، فرخ قهرمانی، در جواب آقای نگهدار در سايت روشنگری با عنوان “عذر بدتر از گناه”، منتشر شده است:
“اوايل سال ۱۳۶۱ من ازبند ۲۰۹ زندان اوين به بند ۲ اطاق ۳ ی بالا منتقل شدم، دراينجا قصدم وارد شدن به جزئيات مسائل زندان نيست، پس ازچند روزی متوجه شدم که بنظرميرسد دو نفرازبچه های اطاق حالت بايکوت دارند، فکرکردم شايد اين دونفرتواب هستند، بهمين خاطر فرصتی بدست آوردم و با مسئول اطاق دراين مورد به گفتگونشستم. ابتدا مسئول اطاق بطورسربسته گفت که اينها به پشت بند ۴ رفت وآمد داشته اند، مقصودش را به خوبی متوجه نشدم، مسئول اطاق که سردرگمی مرا ديد توضيح داد که اينها داوطلبانه برای اعدام بقول خودشان ضدانقلابيون، همراه پاسداران (بخوان، همراه وهمدوش با نيروهای انقلاب ومدافع جمهوری اسلامی ) درجوخه های اعدام قرارگرفته اند. ابتدا تصورکردم به قول معروف بايد ازتواب های تير باشند، ولی بزودی متوجه شدم نه تنها تواب نيستند که سرموضعی هم هستند، ودرجوخه قرارگرفتن را نه تنها کاری ناشايست وغير انسانی نمی بينند، که خيلی هم انقلابی ميدانند. آنها براساس تحليل ها، اطلاعيه ها ورهنمودهای شما و کميته مرکزی فدائيان اکثريت، به اين اعتقاد رسيده اند که اين افراد به لحاظ وابستگی شان به گروهک های مجاهدين ، راه کارگر، اقليت ، پيکارو…… عاملين امپرياليست ها و ضد انقلابند، بنا براين اعدامشان هم عملی انقلابی است.” ۲۲
در بخش پرسش و پاسخ در نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰، حزب توده که در مقام پيشکسوت فداييان اکثريت در خيانت به مردم شهره بوده است، در رابطه با سرکوب رژيم از نيروهای انقلابی نوشت:
“در اين چارچوب نظر ما اين است که بايد نسبت به افرادی که در اين رابطه بازداشت می شوند، سياست دقيق و ظريف تفکيک مسئوليت و تفکيک جرم و انتخاب شيوه های گوناگون بکار گرفته شود تا اثرات سم مهلکی که به صورت تبليغات گروهک های مختلف ذهن اين جوان های واقعا بی تجربه را مسموم کرده است، خنثی نمود. بايد به شيوه های تربيتی و امکانات بزرگ و اثر بخش آن توجه داشت. البته در مورد افراد مسئولی که آگاهانه و با شناخت دقيق به قصد سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی ايران عمل می کنند يا افراد را تحريک می کنند طبعا بايد خيلی جدی روبرو شد و در اين مورد ما هيچ گونه ترديدی نداريم، ولی در مورد افراد ساده اين گروه ها به نظر ما بايد به شيوه تربيتی و با شکيبايی عمل شود.” ۲۳
در همين زمينه، و در دورانی که رژيم بدون هيچ تفاوتی به کشتار، نوجوانان و حتی زنان حامله دست می زد و بی شرمانه در روزنامه های خود اسامی آنها را اعلام می نمود، رقيه دانشگری و مهدی فتاپور* از کميته مرکزی سازمان خائن فداييان اکثريت، می نويسند:
“قبل از اين که به مسئله ی اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاه انقلاب بپردازيم لازم است اول به عوامل و شرايط به وجود آورنده اين قبيل خشونت ها توجه کنيم و مسئله را نه صرفاً از جنبه عاطفی و اخلاقی- که به نوبه خود حائز اهميت است- آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاويه ی مصالح و منافع انقلاب بررسی کنيم. هواداران سازمان در موقعيت خطير کنونی بايد وظايف خود را هوشيارانه تر و قاطعانه تر از پيش انجام دهند. افشای دسيسه های ضد انقلاب و شناساندن سياست های ضدانقلابی گروهک ها در محيط کار و در ميان خانواده ها و در هر کجا که توده حضور دارند جزو وظايف مبرم هواداران مبارزه است”. نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰. ۲۴
رژيم اتحاد شوروی نيز به نقل از خبرگزاری رسمی تاس که در روزنامه اطلاعات ۱۵ شهريور ۱۳۶۰، منتشر شده بود نوشت: ” اتحاد شوروی در روز شنبه گفت که دشمنان رژيم اسلامی تهران و به ويژه سلطنت طلبان را که برای وخيم تر ساختن اوضاع ايران به ترور متوسل شده اند را به شدت محکوم کرد. دشمنان رژيم بويژه سلطنت طلبان با همه امکانات می کوشند با وخيم تر شدن اوضاع و ايجاد هرج و مرج به افکار عمومی جهانيان بقبولانند که در ايران ثبات اوضاع و امنيت وجود خارجی ندارد.” اتحاد شوروی که برای بسياری از فداييان تا به امروز، سوسياليسم واقعا موجود بوده است بی شرمانه تر از دست نشاندگانش در ايران، کشتار عام انقلابيون و جنبش آزادی خواهی آنان را، سلطنت طلبی و هرج و مرج می خواند.
در طی انتخابات رياست جمهوری که در مهرماه ۱۳۶۰، در جريان بود و رژيم جمهوری اسلامی در يک خيمه شب بازی، سيد علی خامنه ای، رهبر کنونی را از صندوق های رای بيرون آورد و در زمانی که اين رژيم پليد، دريايی از خون مبارزان سياسی براه انداخته بود و زندان ها پر از نيروهای جوان بود و جامعه در تب و تاب دوران سرکوب و اختناق می سوخت، فداييان اکثريت و مرادش، حزب توده که در آن زمان تصميم به پيوستن به آن را داشتند، اعلاميه مشترکی منتشر کردند، که اوج بی شرمی اين ضد انقلابيون، ضد مردم بود:
“حزب توده ايران و سازمان فداييان خلق ( اکثريت) … همه اعضا و هواداران خود و همه ميهن پرستان و نيروهای انقلابی را فرامی خواند که با شرکت هرچه وسيعتر در انتخابات رياست جمهوری و با دادن رای يکپارچه به حجت الاسلام سيد علی خامنه ای، بار ديگر به همه جهانيان نشان دهند که … در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ايران همانند هميشه، استوار و پايدار و متحدند. دوم مهرماه ۱۳۶۰.”
بسياری از هواداران سازمان فداييان اکثريت، هنوز هم از وجود اعلاميه ها و اطلاعيه های اين سازمان در لو دادن نيروهای انقلابی، اظهار بی اطلاعی می کنند.
خوشبختانه پس از آن همه رذالت و پستی، سرانجام بخشی از اين سازمان در ۱۶ آذر ماه ۱۳۶۰، از آن جدا شدند و متاسفانه تنها دليل جدا شدنشان، اصرار رهبری به پيوستن به حزب توده بود و نه آن همه خيانت و جنايت، اين گروه منشعب بعدها همچنان پرچم فدايی را بر دوش خود حمل کردند، اما هيچگاه به دوران گذشته خيانت بارشان اعتراف نکردند. هيچگاه برنامه ای جدا از سازمان فداييان اکثريت ارائه ندادند، بلکه بصورت تشکيلاتی و به اعتقاد نگارنده، بيشتر از روی شرمندگی از جنبش انقلابی مردم ايران و کمونيست های دلاوری که در زندان ها، شکنجه گاه ها و ميدان های تير به اين رژيم پليد نه گفتند و رو سپيد مردم گشتند، از سازمان فداييان اکثريت گذشتند.
بسياری از اعضا و هواداران، انشعاب ۱۶ آذر، در سال های بعد دربند رژيم گرفتار آمدند و بسياری از آنان در کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، جان در راه آرمانشان گذاشتند. انشعاب در ۱۶ اذر ماه ۱۳۶۰، بيشتر يک اختلاف تشکيلاتی بود تا ايدئولوژيک با سازمان فداييان اکثريت، در واقع رهبران انشعابی اين گروه در دنباله همان تحليل ها و نظرات سازمان فداييان اکثريت فعاليت می کردند، اما بخاطر اختلاف در پيوستن به حزب توده، از آنها جدا شدند. امير ممبينی که در آن زمان از اعضای مرکزيت سازمان فداييان اکثريت بود، در مجموعه مقاله هايی که در سايت اتحاد فداييان خلق ايران منتشر شده است در اين باره می گويد:
“در انشعاب آذر ۱۳۶۰ تشکيلات خوزستان، اصفهان و لرستان نقش بزرگ را ايفا کردند و عمده رهبران و کادرهای اين انشعاب از مسئولين يا اهالی خوزستان و لرستان بودند. در واقع انشعاب آذر ۱۳۶۰ به يک تعبير عمدتا يک انشعاب جنوبی بود.” ۲۵
سازمان پيکار در مقاله ای در همان دوران به افشاگری بيشتر سازمان فداييان اکثريت پرداخت. در آنجا با عنوان “دست رويزيونيست های توده ای و اکثريت به خون انقلابيون و کمونيست ها آغشته است”، در نشريه پيکار صفحه ۱۱، شماره ۱۲۴، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰، نوشت:
“توده ای ها و اکثريتی ها نه تنها اطلاعات خود را از کمونيست ها و ديگر انقلابيون در اختيار رژيم ارتجاعی قرار می دهند، بلکه خود فعالانه در شبکه های سرکوب رژيم، يعنی سپاه پاسداران، دادستانی انقلاب مرکز و شبکه بازجويان جلاد خانه اوين عضويت دارند.” ۲۶
فداييان اکثريت، که اين دنباله ” اکثريت” پس از جدايی گروه موسم به ۱۶ آذر از آنها ديگر، معنايی نداشت. همچنان به خيانت خود ادامه دادند و بيشتر و بيشتر در آن باتلاق مزدوری دست و پا زدند و ديگر بار و علنی ، دوشادوش پاسداران در خون دلاوران کمونيست، غسل تعميد نمودند:
“… فداييان خلق ايران (اکثريت ) و نيروهای حزب توده ايران از همان نخستين لحظات يورش مهاجمان ضد انقلابی دوش به دوش مردم و نيروهای بسيج سپاه و ديگر نيروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابی از ناحيه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بيمارستان بستری هستند …” ( کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ ) ۲۷
سازمان فداييان اکثريت، بدون توجه به نقش کثيفی که در تاريخ برای آنها نوشته می شود، همچنان بر ژاژخواهی رژيم ستم کار و سرمايه داری جمهوری اسلامی پای فشردند. اگر چه در کمتر از يک سال بعد مجبور به مخفی شدن و خروج از کشور به سمت سوسياليسم واقعا موجود خود شدند و جانبداری بی شرمانه از نمد جمهوری اسلامی برايشان هيچ کلاهی به ارمغان نياورد. رژيم را به سرکوب بيش از پيش نيروهای انقلابی ترغيب کردند و کمی پس از شهادت موسی خيابانی و همراهانش و دستگيری رهبری سازمان پيکار در نشريه خود با وقاحت بسيار نوشتند که:
“سرکوب قاطع تروريست هايی که با اعمال جنايتکارانه خود نابودی انقلاب را طلب می کردند يک ضرورت مبرم بود. هر نوع ترديدی در اين زمينه مسلماً به سود ضدانقلاب تمام می شود. نيروهای انقلابی می بايستی ضمن خويشتن داری و پرهيز از سراسيمگی و شتاب زدگی شرکت کنندگان مستقيم در عمليات تخريب و ترور را با قاطعيت تمام سرکوب نمايند.” کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰. ۲۸
سازمان فداييان اکثريت، تا به امروز در به انحراف کشانيدن مبارزات مردم کشورمان و همچنين نيروهای اپوزيسيون در خارج از کشور، فعال هستند. زمانی رفسنجانی و دورانی خاتمی را راهگشای درد بزرگ اين مردم می دانستند و برای آنها دست افشانی می کردند. اخيرا با مينی ماليسم “جمهوری خواهی” و “رفراندم”، عده ای را بدور خود جمع کرده اند، تا افکار را از انقلاب و دگرگونی بنيادی رژيم جمهوری اسلامی، بدور نگاه دارند. امروزه رهبران سابق آنها به تحريف تاريخ دست می زنند و خود را دلسوز مبارزانی می دانند که در گذشته خود را به کام اژدها می انداختند. متاسفانه برخی هم که سابقا در صفوف سازمان اقليت مبارزه می کردند امروز با چشم پوشی از آنهمه خيانت های اکثريت، دست اتحاد به آنها می دهند و در واقع، زير پرچم “بوش” پسند آنها سينه می زنند. باری، باز هم متأسفانه تاريخ کشور ما شاهد چنين خيانت هايی بوده است. درس ما از آن همه نامردمی ها می تواند چراغ راه آينده مان باشد. پافشاری بر حقيقت، برای ما يک اصل مبارزاتی است. ياد يارانمان را هميشه با نيکی پاس بداريم.———————————————–
۱- آرش، شماره ۹۷، آذر ۱۳۸۵، صفحه ۳۳.
۲ – کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵.
۳ – نشريه مردم، ۴ خرداد ۱۳۵۹.
۴ – نشريه کار، شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹.
۵ – نشريه مردم، ۲۱ ارديبهشت ۱۳۵۹.
۶ – نشريه کار شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹، صفحه ۲ و ۶.
۷ – کاروان،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۸ – نشريه نامه مردم، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۵۹.
۹ – “زمانی که رويزيونيست ها به آستان بوسی بورژوازی می روند”، ضميمه پيکار ۶۴، دوشنبه ۳۰ تير ماه ۱۳۵۹.
۱۰ – همان.
۱۱ – ضميمه نشريه پيکار ۶۹، سوم شهريور ماه ۱۳۵۹، صفحه اول.
۱۲ – اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، ۲۸خرداد ۱۳۵۹.
۱۳ – نشريه کار اکثريت، شماره ۶۸، هشتم مرداد ۱۳۵۹.
۱۴ – کار اکثريت، شماره ۷۱، ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۹.
۱۵ – ضميمه کار اکثريت، شماره ۷۸، ۱۹ مهر ۱۳۵۹.
۱۶ – کار اکثريت، شماره ۷۷، ۹ مهرماه ۱۳۵۹.
۱۷ – کار اکثريت، شماره ۸۷، ۱۲ آذر ماه ۱۳۵۹.
۱۸ – کار اکثريت، شماره ۹۰، ۳ دی ماه ۱۳۵۹.
۱۹ – پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹.
۲۰ – پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰.
۲۱ – کار اکثريت شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰.
۲۲ – فرخ قهرمانی، http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=2007.119232100.html
۲۳ – نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰.
۲۴ – نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰.
۲۵ – امير ممبينی،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۲۶ – پيکار شماره ۱۲۴، صفحه ۱۱، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰.
۲۷ – کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰.
۲۸ – کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰.
*- در مجله آرش به اشتباه نام فرخ نگهدار نوشته شده بود، که با يادآوری آقای مهدی اصلانی، اصلاح شد. با تشکر از ايشان- نگارنده.
(منتشر شده در آرش شماره ۹۹ـ ۹۸ فروردين ۱۳۸۶ ـ مارس ۲۰۰۷)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر