۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران


بخش چهارم ( پایان ) سه شنبه ۲۹ تير ۱۳۸۹ - ۲۰ ژوييه ۲۰۱۰

کاظم رنجبر

[Image] Kazem.randjbar@yahoo.fr
چرا جامعه شناسان دین را عامل از خود بیگانگی فرد (Aliénation) می دانند ، وکا رل مارکس دین را افیون توده ها می نامد؟

«...» دین، آه و حسرت مخلوق درمانده است.
دین،روح دنیای فاقد عاطفه است.
همچنانیکه ، دین ،عقل و شعور دنیائی است ،
که خود آن دنیا ،فاقد عقل و منطق است.
دین افیون توده ها است .
- نقل از، نقدی بر فلسفهً حقوق هگل .از کارل مارکس .سال 1844-ترجمه از زبان فرانسه.(ماًخذ 1)
متفکرین متعددی، جوهر دین را بر رفتار تعبد وبندگی انسان می دانند. دین در واقع مظهر رابطه با ور انسان ها، با موقعیت سلطه گری خدایان است.اعلان ده فرمان ( نوعی از فرامین قطعی،که امکان بحث و تفحص را کاملأ منع کرده است ) در تورات ، کتاب عهد عتیق ، و دخالت های مکرر خدای یکتا پرستان برای راهنمائی انسان به صراط مستقیم ، بر این اصل ، یعنی تعبد و بندگی انسان تاًکید می کند.امٌا نقل کتاب های دینی ،و داده های تاریخی ، به ما نشان می دهند، که انسان ها در مقابل این دستورات و فرامین «الاهی»، همیشه و بطور دائم ، قوانین و فرمان های خدایان شان را زیر پا گذاشتند. داستان انسان ها با خدایان شان ، بمانند «بازی گربه با موش » است .دستور تابعیت ودر قید فرمان خدا بودن، ونافرمانی و زیر پا گذاشتن دستورات خدا از طرف بشر ،این سئوال را پیش می کشد :آیا دین به معنی حقیقی ، آزادی های فردی انسان را به قید و بند ،نمی کشد؟همین طوری که مخالفان سرسخت دین ، اعلام می دارند،که آیا دین ، شکلی از خود بیگانگی انسان نیست؟
فیلسوف آلمانی متخصص الهیات لوتر، رودلف اتو (Rudolf Otto -1869-1937 )، جامعه شناس فرانسوی امیل دور کهایم (Durkheim-1858-1917ٍEmile ) ، میرسیا الیاد (Mircea Eliade-1907-1986) فیلسوف و مورخ و متخصص تاریخ ادیان و اساطیر دینی ،مجارستانی الاصل ،همچنین سایر متفکرین در رابطه با خصوصیات اصلی دین بطور مشخص و روشن بر این عقیده اند : مقدس و قدسی دانستن ، وستایش همراه با ترس ،و اعمال وآداب ایکه در رابطه با باورهای دینی و شخصیت های مقدس ،مرتبط هستند، نشانه ای از بیان احساسات شخصی و اجتماعی می باشند. مشاهده اجرای احکام دین ، در چنین ابعاد عقیدتی و اجرائی ، در واقع ، قبول انقیاد و تبعیت و اطاعت است . (به عنوان مثال ،مراسم حجً برای مسلمانان جهان ،و یا، مراسم عزا داری عاشورا،برای پیروان مذهب شیعه نشانه ای از بیان احساسات اجتماعی و شخصی مسلمان و پیروان مذهب شیعه است .تاکید از نویسنده)
بدون شک باید یاد آوری کرد ،که این تصویر از دین ، با ادیان توحیدی گره خورده است.
ادیان توحیدی ،چون یهودیت و بعدآ مسیحیت،(و اسلام ) ، در مبارزه قاطعانه شان علیه ساحری و جادوگری ، زمینه رشد آلترناتیو ی را، که لازمه خرد گرائی است ، فراهم نیاوردند، به همین جهت نیز، بنا به عقیده نظریه پردازان «از خود بیگانگی »، همین امر ، زمینه از خود بیگانگی انسان از طریق دین را فراهم آورده است.
درحقیقت ،رابطه مخصوص که انسان در باور های خود ، با خدایان ، یا ارواح ایکه مظهر سحر و جا دو ،و دارای قدرت مافوق طبیعی هستند،چندان شبیه تسلیم شدن و واگذاری خود به خدایان و ارواح ، نیست. بلکه این جادوگران ( همچنین روحانیون ) هستند،که خود را ، به نوعی نماینده خدا ، وقدرت های ماوراء طبیعی ، بر مردم (ساده اندیش و بیسواد –تاکید از نویسنده )تحمیل می کنند.همچنانیکه مارسل موس (Marcel Mauss-1872-1950 ) استاد مردم شناسی فرانسوی تبار ، در آثارش نشان داده است ، «...» جادوگری قبل از هر چیز ، از هوی و هوس انسان ها ناشی می شود ،انسان تلاش می کند که خود را ، از قدرت و انقیاد قدرت های طبیعی خلاص بکند ،و یا رحم و شفقت قدرت های طبیعی را نسبت به انسان برانگیزاند. ( مثل خواندن نماز باران در خشک سالی ها، دعا ونذر و احسان برای شفای بیما – تاًکید ازنویسنده ) ولو اینکه این قدرت های ماوراء طبیعی ،هرگز در انقیاد جادوگران وانسان ها قرار نمی گیرند. اگر بندگی انسان ، در محتوی دین نهفته است ، و بوسیله باور های دینی او اظهار وجود می کند، به عبارت دیگر ، آنچه را که به عنوان «از خود بیگانگی » به دین نسبت می دهند، در حقیقت این چیزی نیست ، جز از خو بیگانگی انسان ، که از طریق حیات اجتماعی ، به خودش تحمیل می کند. بنا به گفته فیلسوف آلمانی ، لودویک فئورباخ ،(Ludwig Feuerbach-18041872 )انسان عوض اینکه خود را مقید به مقدسات بکند، بیشتر در قید و بند جامعه ایست ، که در آن زندگی می کند. از منظر فئور باخ ، پرستیدن خدا از طرف انسان ، در واقع پرستیدن انسان بوسیله خود انسان است.
این اندیشه ، انعکاس قابل توجهی در دو بنیانگذار جامعه شناسی ، یعنی ، کارل مارکس ،و امیل دور کهایم ،گذاشت.دور کهایم ، پدر یک نظریه جامعه شناسی است ،که میتوان آنرا چنین خلاصه کرد :تفکر واندیشیدن در باره دین، چیزی جز تفکر واندیشیدن در باره خود جامعه نیست، منتها انسان ها ،کمتر به این اصل آگاهی دارند.از آنجائیکه زندگی اجتماعی ،بخاطر اجتماعی بودن آن یک اجبار والزام است ، لذا دین نمی تواند به غیر از تحکیم و اجبار وانقیاد ، چیز دیگری باشد.در جوامع ایکه ارزش های سنتی ،معیار ، تکلیف ،و حدود آنها را جامعه مشخص کرده است ، وجود نداشته باشند، دینی وجود نخواهد داشت.برای دورکهایم ، قبول دین در واقع ، قبول این قیود و رسوم هستند.و اضافه می کند و می گوید:وجود قید وبند و اجبار ، لزومأ منبع از خود بیگانگی انسان نیست.
فئور باخ می گوید:از اینکه انسان احساس وابستگی و عدم آزادی در رفتار و گفتار خود می کند ، این چنین احساس ، پایه و زیر بنای دین را تشکیل می دهد.و درست از این منظر است ،که مسئله از خود بیگانگی معنی و مفهوم خود را پیدا می کند.این همه اعمال و قید و بند،که باعث احساس عمیق از خود بیگانگی، بخاطر نبود آزادی های فردی ،و تحت انقیاد وسلطه نهاد های قدرت حکومتی بودن فرد،برای بیان علل آن ، کافی نیست. امٌا بوسیله کارل مارکس است ،که نظریه ، از خود بیگانگی فرد توسط دین، مایه گرفته،و گسترش پیدا کرده است.
نظریه مارکس بر یک اندیشه نسبتأ ساده بنیانگذاری شده است.مارکس می گوید :دین بمانند هر ایدئولوژی ، یک نوع ماسک و با ظاهر فریبنده است. دین در واقع روابط سلطه گرانه طبقه حاکم بر تودًه ملت را ،پنهان می کند.برای مارکس ، مذهب افیون توده مردم است.این افیون، توده مردم را درحالت خلسه ،و نشئه نگاه می دارد، تا بتواند ، روابط ظالمانه حاکم در جامعه ،و شرایط سخت زندگی را تحمل بکند.طبقه نخبه حاکم کشور ، می توانند با راحتی تودهً ملت را استثمار بکنند.تا روزیکه احکام دینی ، روابط ظالمانه را ، به عنوان دین و قوانین شریعت ، بر آن ها مشروعیت می بخشد،، همین حاکمان ، می توانند به راحتی ، توده های زحمت کش را ، استثمار بکنند.در عین حال تودهً مردم نیز، این سرنوشت را به عنوان خواست خدا ، قبول خواهند کرد.برای اینکه رهبران دینی ، شب و روز ، بگوش توده مردم (ساده ومعصوم )خوانده اند ، که درد و رنج زندگی خاکی را ، خداوند در آن دنیا، خیر و برکت و بهشت و سعادت ابدی خواهد داد.خوشبختی ابدی ،وازلی فقط در آن دنیا است.
در واقع ، دین را از دو طریق ، می توان ، از زاویه ، از خود بیگانگی ، مورد مطالعه قرار داد .
الف – دین را می توان ، از خود بیگانگی نامرئی ، دانست، که زیر پوشش ، احساس سبکی ،و راحتی و تحمل مشکلات زندگی روزمره ، بعضی افراد مئومن ، ناشی از ایمان به خدا، در خود احساس می کنند.( درست مارکس نیز ، از این منظر، یعنی احساس سبکی وراحتی دین باوران است که به دین نگاه می کند.)
ب - یا نظریه دورکهایم است ، که او بر این باور است ، وقتی که انسان مئومن و دین باور ، به دنبال اعمال خلاف قانون و اخلاق ، (تجاوز به جان ، مال ،و ناموس ، خیانت به زن خود ، شوهر خود ، انواع دروغ و حقه بازی ها، تاکید از نویسنده ) از خدا ، با گریه و زاری طلب بخشش می کند، یا پیش کشیش محل اعتراف می کند ،وبه دنبال این گریه و زاری ها ، احساس سبکی می کند، در واقع ، این احساس سبکی (که در واقع یک نوع خود فریبی و مردم فریبی است.تاکیداز نویسنده ) برای دور کهایم ، نوعی ، از خود بیگانگی انسان دین باور است . در واقع برای این نوع افراد ، دین به عنوان یک مهار ، یک طناب ، یک پوزه بند ،مانع رفتار حیوانی ، غیر اخلاقی بعضی انسان ها می شود. خصوصأ اینکه در این نوع رفتار های خلاف اخلاق و خلاف قانون ، مجرم ، بر این باور است ،که با رشوه دادن به آخوند ،و کشیش ، خاخام ،و سایر مدعیان نماینده خدا ، میتواند خودرا از عذاب وجدان راحت بکند!!! بی جهت نیست که آخوند های حرفه ای چنین دکانی را قرنها باز کرده اند . نماز و زوزه می قروشند ، مال حرام را با گرفتن حق خود حلال می کنند. بهترین نمونه این حقه بازی ها ، جریان دزدی ها و کلاهبرداری های شهرام جزایری ، در جمهوری اسلام ناب محمدی آقای خمینی بود ،که عین گفته حجت الاسلام مهدی کروبی «شیخ اصلاحات را این جا ، نمونه می آوریم .«...» ،روزی که آبروی شهرام جزایری از پرده بیرون شد ، جناب کروبی تنها کسی بود ، که از میان دریافت کنندگان رشوه حق البوق ، با سربلندی اعلام کرد ،که پول از تجاٌر و ثروتمندان گرفتن توسط آخوند ها ، شیوهای مرضیه و قدیمی است ، اگر او 750 ملیون تومان ا ز جزایری گرفته ، خود آقا نیز دو برابرش را گرفته و بقیه هم گرفته اند و می گیرند،که گرفتن وجوهات حق مسلٌم مجتهدان است ( ماًخذ 2)
دااین نوع دزدی وکلاهبرداری های شرعی را شما ، براحتی می توانید ، در تمام ادیان و رهبران بالا مقام آن ادیان ملاحظه بکنید . در صورتیکه ، بنا بگفته فیلسوف معروف عصر روشنگری فرانسه ، شارل منتسکیو،(Charles-Louis Montesquieu-1689-1755 ) تقوی و فضیلت ، پایه و ستون اساسی دموکراسی است.
برای جامعه شناس معاصر ایتالیائی ، متخصص جامعه شناسی ادیان ،Enzo Pace،از خود بیگانگی ، لزومأ همراه با احساس و درد و رنج نیست، چه بسا ، شخص با رضایت کامل ، قدم بر« ازخود بیگانگی » می گذارد، و آنرا مایه شکوفائی و رشد روحی واخلاقی – روانی خود می داند.فرقه های مختلف مذهبی ، چه در یهودیت ،مسیحیت ، اسلام ،پیروان بودا ، کنفسیوس ، ، همراه با حرکات یوگا (yoga) ، زهد و چله نشینی ،روزه گرفتن های طولانی ، بریدن از جامعه ، زیستن در صومعه ها، چه بسا ، این نوع انسان ها ، در داخل چنین گروها احساس راحتی و آرامش می کنند.منتها ورود به این فرقه ها ، در ابتدا ، بخاطر زخمهای روحی درونی ،و مسائل روانی فرد است، و فرد بر این باور است ،که در این محا فل و صومعه ها ، زاویه نشینی ها ، به آرامش روحی و روانی دست خواهد یافت. بعلاوه ، اغلب مشاهده شده است ، که رهبران این نوع فرقه ها ، از ضعف روحی و روانی پیروان خود اغلب سوء استفاده های ما لی و جنسی می کنند. گزارش های پلیس در کشور های دموکراتیک ، این نوع سوءاستفاده های روسای فرقه های مختلف را ، تائید می کنند. آخوند های زن باز ، با صیغه های متعد ،و 4 زن رسمی ، و زنان متعدد امامان ،اظهر من الشمس است. (کاش ملت ایران ، تعداد زنان عقدی وصیغه آیت الله ها و حجت الاسلام های رنگارنگ ، با عمامه های سفید و سیاه را می دانستند ، آن موقع می فهمیدند که چرا این حضرات مخالف رشد و بلوغ عقلی ، علمی ، اجتماعی زن و دختر مسلمان در جامعه هستند.تاکید از نویسنده )
برای جامعه شناسان ، ادیان معتبر دنیا نیز ، در ابتداء فرقه های کوچکی بودند ،که رهبر فرقه ، با نبوغ و استعدادو سیاست های زیرکانه و مدٌبرانه خود ، بعضأ همراه با جنگهای خونین ، باور ها ی دینی خود را ، بر گرو ها و ملل مغلوب ، تحمیل کرده اند.ایرانیان با شمشیر آخته یمانی عرب ، در طول بیش از دو قرن اشغال ایران ، مسلمان شده اند .
* * * *
جنبش سبز و روند تکاملی آن در بطن جامعه امروز ایران.
جوامع بشری ، یک عنصر زنده و پویا ،و همیشه در حال تحول و تکامل هستند.چه بسا عواملی سیر و روند این تکامل را ، زمانی به تاخیربیاندازند و مانع رشد طبیعی و منطقی آن بشوند.نمونه های بسیاری را می توان در تاریخ مشاهده کرد. یونان باستان ،که در بخشی از اروپا ، زمانی مهد دموکراسی قدیم بود ، قرنها ، در جهل و خرافات مسیحیت ارتدکس ، وقدرت کشیشان اسیر گشت و سیر قهقرا و انحطاط را طی نمود .همین سیر قهقرا باعث شد که امپراطوری عثمانی ، کنستانتینبل (استانبول فعلی ) را در سال 1453،و آتن را در سال 1458، به تصرف خود در آوردند.همین یونان و آتن تا سال 1830، زیر سلطه عثمانی ها بود.به عبارت دیگر یونان مهد دموکراسی مدت 4 قرن زیر سلطه استبداد عثمانی ها بود.
در باور های جامعه ایران ، بعد از به قدرت رسیدن صفویه ،و تحمیل دین شیعه با شمشیر آخته کلب علی (عنوانی که شاه عباس بخود داده بود )، مردم ساده اندیش غرق در خرافات ایران ، بلاخره ، در پایان قرن بیستم ، امام سیزدهم ،و حکومت عدل علی آیت الله خمینی را به چشم دید .گرچه ملت قیمت بس سنگینی را ، برای شناخت ماهیت و ذات آخوند حکومتی پرداخته است و هنوز هم می پردازد،امٌا باوجود این ،امروز ، تمام هستی بود و نبود این ملت و مملکت ، بر سر دو راهی قرار گرفته اند .


وقتی که نظام ابتر جمهوری اسلامی ، در جٌو احساساتی و انقلابی 1357، همراه با ترور و اعدام ، به رهبری آیت الله خمینی و همپالگی «روشنفکران ملی - مذهبی » همراه با اصل ولایت مطلقه فقیه باز مانده از اندیشه های مرتجع ترین جناح روحانیت در انقلاب مشروطیت ، یعنی شیخ فضل الله نوری مدافع مشروعیت در مقابل مشروطیت حاکم شد، استدلال و منطق روحانیون حکومتی ، همراه با ایده ئولوژی دلالان ملی - مذهبی و روشنفکران ناب اسلامی با تئوری غرب زدگی ، و مبارزه با مظاهر غرب ، منجمله دموکراسی غربی !!!این بود ،که چون مذهب شیعه ، مذهب اکثریت ملت ایران است ، لذاحکومت باید در دست روحانیون شیعه و در راستای قوانین مذهب شیعه علوی در نظام «جمهوری اسلامی »، متبلور بشود!!!
خود این اندیشه با اصل معنی و مفهوم جمهوریت از منظر فلسفه سیاسی ، کاملأ در تضاد است.جمهوریت نظام حکومتی است ،که امور و اداره توده مردم مقیم در یک جغرافیای طبیعی و انسانی را، توسط نمایندگان منتخب آن مردم ، برای مدت معلوم ، و مسئول در مقابل همان مردم ،عقلانی و منطقی می داند . در جمهوریت ،اصل بر احترام به کرامت انسانی ،برابری حقوق انسان ها بدون تبعیض قومی ، نژادی ، جنسیتی ، فرهنگی و مذهبی نهفته است.در جمهوریت ، انسان طبقه یک و طبقه دو و طبقه سوم ،و جود ندارد.به صرف اینکه یک عده ایرانی ، بنام روحانی ، مدتی تحصیلات دینی ، با اندیشه ها برخاسته از جامعه عشیره ای 14 قرن پیش کرده اند، در نظام جمهوریت ، چنین قشری ، فاقد امتیاز بوده و در مقابل قانون برابر با سایر احاد ملت هستند. ولو اینکه آیت الله جنتی علنأ از تریبون دولتی می گوید:البته که در ایران ، ایرانی درجه یک و درجه دو و درجه سه داریم !!! یا آیت الله ( آفت الله ) مصباح یزدی می گوید : وطن پرستی عین گاو پرستی است !!(ای کاش این آقا مشخص نیز می کرد ،که، آخوند پرستی معادل چیست؟).
وجود اکثریت عددی یک گروه اجتماعی در بطن یک جامعه ، امتیاز حقوقی از منظر حقوق طبیعی انسان ها ،(آزادی های فردی و اجتماعی ، برابری حقوق فردی و اجتماعی و فرهنگی ، مذهبی ، جنسیتی شهروندان ) به این اکثریت ،نمی دهد. وقتی ما ازارزش والای کرامت انسانی صحبت می کنیم ، این کرامت انسانی ، شامل تمام احاد ملت ایران ، در جغرافیای سیاسی وطن ما می شود. کشور ایران ، متعلق به تمام ملت ایران است، تا روزیکه یک فرد ایرانی ، یک گروه ایرانی ، در عمل و کردار و رفتار ، صادقانه مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران است، این فرد ،و یا اعضای این گروه ایرانی ، همچنانیکه در دفاع از وطن خود ، حتی جان خود را فدا می کند، همان اندازه نیز حق دارد ،که در اداره این کشور ، از طریق انتخابات آزاد ،در صورت داشتن استعداد ، شعور ،و علوم مربوط به سیاست و مدیریت کلان ، بالاترین مسئولیت اداره کشور را بر عهده بگیرد .این فرد ایرانی ، ممکن است زن و یا مرد، پیرو سایر ادیان و مذهب ،و یا اصلأ مذهب نداشته باشد.رابطه انسان دین باور ، رابطه فرد با خدای خود ، مسلمآ مورد احترام احاد ملت است ، اما در هزاره سوم، یک کشور و یک ملت 70 ملیونی را نمی توان با آداب ورسوم جامعه عشیره ای 14 قرن پیش عربستان ، اداره نمود و این آداب و رسوم را به زور سرنیزه ، تهدید به مرگ ،بر ملت تحمیل کرد .. اگر کسی این اصل و منطق را درک نمی کند، یا نادان است ، یا در جستجوی منافع شخصی ، خود را به نادانی زده است ،و یا در خدمت دشمنان ایران و ایرانی قدم برمی دارد.31 سال حاکمیت جهل و خرافات ، چپاول ، ریا و تزویر ، قتل و تجاوز به حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایرانی توسط حاکمان مزوٌر ودین فروش،باید برای رهبران جنبش سبز ، تجربه ًآموزنده باشد. گرامی باد خاطرهً فروغ فرخ زاد ، که در دوبیت ، این چنین روشن و آشکار ،بزرگترین خطر یک جامعه ، یعنی ریا و تزویر ، دین فروشان را ، بر ملت ایران هشدار میدهد
پیشانی از داغ گناهی سیه شود ،
بهتر زداغ مهر نماز از سر ریاء
نام خدا نبردن از آن به ،که زیر لب ،
بهر فریب خلق ، بگوئی ، خدا ، خدا!.
به قلم : کاظم رنجبر ، د کتر در جامعه شناسی سیاسی .
پایان .
پاریس .16 ژوئیه 2010
- اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است .
-------------------------------------------------- ماًخذ(1) در زبان فرانسه .

- http://www.lecavalierbleu.com/images/30/extrait_105.pdf
- ماً خذ (2) در زبان فارسی
-
- www.nourizadeh.com/archives/000974.php
- سایت آقای دکتر علی رضا نوری زاده .
1- تجزیه ایران ، با دخالت بیگانگان ، در راستای منافع قدرت های استعماری ، به گروهای قومی ، مذهبی .خوانندگان بخاطر دارند ،که آریل شارون ، نخست وزیر اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون سلاح اتمی هم ، برای اسرائیل خطر ناک است. 2- گذر از«جمهوری ابتر اسلام ناب محمدی خمینی » و استقرار نظام جمهوریت به مفهوم فلسفه سیاسی آن ،یعنی جدائی دین از سیاست.

هیچ نظری موجود نیست: