۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

درسی از تاريخ ؛ به ياد روز ٣٠ تير ١٣٣١ روز شرف و افتخار جوانان مبارز ايران،

درسی از تاريخ
؛ به ياد روز ٣٠ تير ١٣٣١
روز شرف و افتخار
جوانان مبارز ايران،
افراد نسلی که در سال ھای نھضت ملی می زيستند يکی پس از ديگری رخت از اين
جھان بر بسته و معدودی نيز روزھا و ماه ھا و شايد ھم آخرين سال ھای عمرشان
را سپری می کنند. ھستی اين نسل نيز مثل روزگار شما قصه پر رنج و ملالی بيش
نبود، اما روزھا و لحظه ھای پر از افتخار و شرف نيز در ميان رنج و ملالشان
بسيار يافت می شد. اکنون در دل بازماندگان اين نسل ديگر تمنائی، خيالی، و آرزوئی
به غير از تمنای سعادت شما نيست. عمر مردمان نسل ما کابوسی پر از وحشت و
آشفته خيالی بود. عمر شما پر از خواب ھای آسوده و روياھايی خوش باد. شرف و
افتخار روز ٣٠ تير ١٣٣١ را به شما تقديم می کنيم. حفظش کنيد، نگذاريد به دست
چاقوکشان و سرنيزه داران ولايت فقيه به ننگ و خواری تبديل شود.
در اين بخش يادھا و خاطره ھای روز ٣٠ تير ١٣٣١ را تقديمتان می کنم. تا اين پر
شرف ترين و پر افتخار ترين روز از روزھای عمر ما را ھميشه زنده بداريد و
درسی از آن بياموزيد.
محمد حسيبی
بگذاريد ازجلد سوم تاريخ معاصر ايران تأليف شاعر و نويسنده پرکار و پر توان
ساکن امريکا آقای حسين وصال صفحه ٣۶ الی ۴٢ برايتان بنويسم:
. . . وليکن ھنگامی که شاه رفته رفته دريافت که مسأله نفت به اصطلاح دارد به
جاھای باريک کشيده می شود و مصدق پشت سر او ملت با يک جنگ تمام عيار با
انگليس درصدد ملی کردن صنعت نفت بر آمده اند و ازطرف ديگردکتر مصدق به
چنان محبوبيتی در ميان مردم ايران دست يافته است که شخص او به صورت
قدرتی در سايه واقع شده است، ھم ميل شديد به قدرت و جلال و جبروت سلطنت و ھم
حسادت آميخته به ھراس، او را به تدريج وادار به مخالفت کم و بيش و بيشتر و
ھرچه بيشتر با مصدق کرد. وليکن می بايستی اين مخالفت تا آنجا که ممکن است با
احتياط عمل شود. لذا او و مشاورانش بھترين راه رسيدن به مقصود در بر اندازی
مصدق را در اتخاذ دو طريق دانستند:
١- نفاق انداختن در ميان رھبران جبھه ملی و ياران مصدق
٢- نفوذ در مجلس شورای ملی و سنا.
و در ھر دو مورد کار خود را و البته با معاونت دولت ھای انگليس و آمريکا
به تدريج پيش بردند گرچه مجبور گرديدند که در آخر کار نيروی ارتش را پشتوانه
موفقيت ناميمون خود سازند.
در مورد اول چنانکه گذشت کوشش ھمه جانبه ای در به وکالت رسانيدن
اشخاص خريداری شده چه در مجلس شانزدھم و چه در دوره ھفدھم کردند و به جز
آنھا نيز به تطميع و تسليم عده ديگری پرداختند، به طوری که دکتر مصدق مجبور شد
انتخابات دوره ھفدھم را در مناطق مشکوک، تا اصلاح قانون انتخابات متوقف
سازد. اما در مورد مجلس سنا، دست مصدق بسته و يد شاه طولانی بود. چه
برحسب قانون نيمی از وکلای آن مجلس انتصابی بودند و در نيمه ديگر ھم، تيمی از
افرادی بودند که با اشخاص اوليه غالبا ھم طايفه و ھم انديشه بودند.
از بابت ارتش، اوضاع وخيمی بود. چه چنانکه اشاره شد، شاه از بدو رسيدن
به سلطنت، بيشتر حواس و توانائی خود را صرف نفوذ در ارتش کرد و در اين راه
بسيار موفق شده بود. مصدق خود را در روز نھم اسفندماه ١٣٣١ و رھائی از دام
مرگ، در مجلس گفت که گرچه او وزير دفاع است وليک ارتش دستورات شاه را
اطاعت می کند.
صرف نظر از شخص شاه، مادر و برادران و به ويژه خواھر توامان او
ھر يک به شخصه داعيه اعمال قدرت و خودنمائی داشتند. « اشرف »
:( دکتر انور خامه ای می نويسد ( ١
شاه تمام دربار نبود. در دربار کسان ديگری نيز بودند که قدرت عملی آنھا از »
شاه کمتر نبود و در رأس آنھا، اشرف، ملکه مادر و عليرضا قرار داشتند. اينھا ھر
کدام برای خود در مجلسين، در ارتش و در نيروھای انتظامی، در مطبوعات و در
دستگاه دولتی و اقتصادی نفوذ فراوان داشتند. اينھا مانند شاه نمی انديشيدند و اغلب
نه تنھا با درافتادن با شرکت نفت و انگليسی ھا موافق نبودند، بلکه با آنھا روابط
نزديکی داشتند . . . اينھا اصولا با آزادی مطبوعات و به ويژه با مطبوعات جبھه ملی
که خلافکاريھای آنھا را افشا می کردند و به طور کلی با ھر نوع آزادی مخالف
بودند. چون تربيت رضاشاھی داشتند و غايت آمال ھر کدام از آنھا اين بود که
رضاشاھی شوند. اشرف و مادر شاه به او سرزنش می کردند که چرا روش پدر را
درپيش نمی گيرد و با استبداد مطلق حکومت نمی کند. افسران ارشد ارتش و
شھربانی نيزکه دست پرورده حکومت رضاشاه بودند، اکثرا با ديکتاتوری خو
گرفته و مانند آنھا می انديشيدند. ازاين رو خود را به ايشان چسبانده و جزء باند
[ دسته] يکی يا ھمه آنھا در می آمدند. بسياری از نمايندگان مجلس نيز با توسل به
«. يکی از اين درباريان و با پشتيبانی او به نمايندگی رسيده و سرسپرده آنان بودند

١) خاطرات دکتر انور خامه ای جلد سوم صفحه ھای ٣٨۵ و ٣٨۶ )
٣٧
معرفی کابينه جديد به شاه –
مصدق پس از رأی تمايل سنا به دربار رفت تا وزرای دولت جديد را به شاه
معرفی نمايد. او فھرست نام وزرا را در اختيار شاه قرار داد. شاه ضمن مطالعه نام
وزرا، نام کسی را به عنوان وزير جنگ در فھرست نديد و در اين مورد از مصدق
سوآل نمود. دکتر مصدق در جواب گفت که برای نظارت امور در نظر دارد خود
عھده دار وزارت جنگ باشد. شاه که ھرگز نمی خواست تسلط خود را بر ارتش از
دست بدھد، در محظور عجيبی گرفتار آمده بود، گفت او بايد در اين باره فکر کند.
( مصدق می نويسد:( ١
روز ٢۶ تير ٣١ قبل از ظھر که به پيشگاه ملوکانه شرفياب شدم اين پيشنھاد را ... »
نمودم [ تصدی وزارت جنگ ] که مورد موافقت قرار نگرفت و اعيحضرت
پس بگوييد من چمدان خود را ببندم » : شاھنشاھی فرمايشاتی به اين مضمون فرمودند
که چون ھيچ وقت حاضر نمی شدم چنين کاری بشود، فورا «. و از اين مملکت بروم
استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم ولی اعليحضرت پشت درب اطاق که بسته
بود، ايستادند و از خروج من ممانعت فرمودند. اين کار مدتی طول کشيد. دچار
حمله شدم و از حال رفتم و پس از بھبودی حال که اجازه مرخصی دادند فرمودند تا
ساعت ٨ بعد از ظھر اگر از من به شما خبری نرسيد، آن وقت استعفای خود را کتبا
بفرستيد و چنانچه برای من پيش آمدی بکند از شما انتظار مساعدت و ھمراھی دارم
«. قسم ياد کردم و به عھد خود وفا دارم » که عرض شد به اعليحضرت
مصدق پس از خروج از دربار، در بعد از ظھر ھمان روز استعفای خود را
طی نامه ای به شرح زير برای شاه فرستاد:
چون در نتيجه تجربياتی که در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت کار در اين »
موقع حساس ايجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عھده دار
شود و اين کار مورد تصويب شاھانه واقع نشد، البته بھتر آن است که دولت آينده را
کسی تشکيل دھد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاھانه را اجرا کند. با
وضع فعلی ممکن نيست مبارزه ای را که ملت ايران شروع کرده، پيروزمندانه
«. خاتمه دھد
اين استعفا گرچه شاه را نگران ساخته بود وليکن ھمان چيزی بود که انگليس و
منتظرش بودند. استعفای دکتر مصدق « اشرف پھلوی » آمريکا و درباريان و به ويژه
و علت آن را ٢۴ ساعت از مردم پنھان کردند. اداره راديو از طرف حکومت
نظامی اشغال شد تا مانع پخش خبر استعفا شوند. تا آنکه در اخبار بعد از ظھر روز
باختر » ٢۶ تير، خبر استعفا بدون ذکر علت از راديو پخش گرديد. وليکن روزنامه
در سرمقاله خود به قلم حسين مکی مردم را پيش از راديو از حقيقت امر « امروز

١) خاطرات و تألمات مصدق، صفحه ٢۵٩ )
٣٨
آگاه نمود و از جريان امر و دخالت درباريان و نظاميان در امور و توطئه ھای نھائی،
پرده برگرفت.
شماره اين روزنامه در آن روز در کمتر از يک ساعت ناياب شد و دست به دست
می گرديد و به چند برابر قيمت به فروش رسيد.
ھيجان و اضطراب در ھمان ساعات اوليه تھران را فرا گرفت. آمريکائی ھا و
انگليسی ھا و دربار و ھيأت حاکمه و متابعين آنھا در مجلس، روی نخست وزيری
قوام السلطنه پافشاری می کردند وليکن شاه به دلايل شخصی و اجتماعی مايل به اين
کار نبود. او به علی منصور و حسين علاء، يکی پس از ديگری پيشنھاد نخست
وزيری کرد ولی ھيچ کدام از آنھا جرأت به دوش گرفتن چنان وظيفه خطرناکی را
نکردند. سپس شاه حسين علاء وزير دربار را نزد آيت لله کاشانی فرستاد و نظر او
را درباره نخست وزيری يکی از اعضای جبھه ملی، مانند الھيار صالح و باقر
کاظمی و يوسف مشار جلب کند، ولی کاشانی اصرار نمود که فقط مصدق بايد
را با نامه ای به اين مضمون « علاء » نخست وزير شود. شاه پس از مأيوس شدن
چون دکتر مصدق می خواست شخصا عھده دار وزارت جنگ باشد، مورد » که
موافقت قرار نگرفته و مستعفی شده است مجلس تمايل خود را به ھرکس که مايل
به مجلس فرستاد. اين نامه را عده ای از « است ابراز نمايد تا فرمان صادر شود
نمايندگان مخالف با قانون اساسی دانستند و چون به دست فقيھی شيرازی رسيد به
طرز مرموزی مفقود شد و معلوم نشد که کجاست!
رأی تمايل غيرقانونی – به قوام – سيد حسن امامی، رئيس مجلس و استاد
دانشکده حقوق که خود بايد مظھر رعايت قانون اساسی باشد، در يک جلسه سرّی
نمايندگان را به ابراز رأی تمايل فراخواند. ولی ٣٢ نفر نمايندگان نھضت ملی که
می دانستند می خواھند اکثريت به قوام رأی تمايل بدھند از حضور در جلسه
خودداری کردند ( ١). وکلای حاضر در جلسه به نخست وزيری احمد قوام رأی تمايل
دادند و در شامگاه ھمان روز فرمان نخست وزيری او صادر شد.
را « حسن ارسنجانی » قوام السلطنه پس از دريافت حکم نخست وزيری، بلادرنگ
به معاونت خويش و نيز به رياست تبليغات برگزيد، عباس اسکندری را معاون
سياسی خويش قرار داد، سرتيپ صفاری را شھردار تھران کرد و در عصر بيست
و ششم تيرماه، اعلاميه معروف خود به نام (کشتيبان را سياستی دگر آمد) ( ٢) را
صادر کرد.

١) انور خامه ای، خاطرات جلد سوم، صفحه ٣٩ )
٢) اين مصراع تحريف شده مسمط مشھور منوچھری دامغانی است که اصل آن چنين است: عمر )
خوش دختران رز به سر آمد کشتيبان را سياست دگر آمد يعنی برای محکومان به اعدام
(کشتيبان) مجازات دگری آمد.
٣٩
بدون اندک ترديد و درنگ دعوت شاھنشاه متبوع مفخم خود را به مقام »
رياست دولت پذيرفته و با وجود کبر سن اين بار سنگين را به دوش گرفتم و حس
مسئوليت و تکليف مرا بر آن داشت که از فرصت مغتنم استفاده کرده و در مقام
ترميم ويرانی ھا بر آيم. ايران دچار دردی عميق شده و با داروھای مخدر درمان
پذير نيست. بايد ملت ھمکاری بی دريغ خويش را از من مضايقه ندارد تا بتوانم به
اين بيماری علاج قطعی دھم. مخصوصا در يک سال اخير موضوع نفت کشور را
به آتش کشيده، بی نظمی عديم النظيری را که موجب عدم رضايت عمومی شده به
وجود آورده است. اين ھمان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم و ھنگامی که
لايحه نفت شمال در مجلس مطرح بود، موقع را غنيمت شمرده و استيفای حق کامل
ايران را از کمپانی نفت جنوب در آن لايحه گنجانيدم.
بعضی ھا در آن وقت تصور نمودند ھمين اشاره باعث سقوط حکومت من شد،
اگر ھم فرضاً چنين باشد من از اقدام خود نادم نيستم زيرا جانشين آينده من جناب
آقای مصدق السلطنه، آن فکر را با سرسختی بی مانندی دنبال نموده و در مقابل ھيچ
فشاری از پا ننشست. اما بدبختانه در ضمن مذاکرات نوعی بی تدبيری نشان داده
شد که ھدف را فدای وسيله کردند و مطالبه حق مشروع از يک کمپانی را مبدل به
خصومت بين دو ملت ساختند و نتوانستند از زحمات خود کوچک ترين نتيجه ای به
دست آورند.
حل اين مسئله يکی از لازم ترين مساعی من خواھد بود به نحوی که منافع
معنوی و مادی ايران کاملا تأمين شود و بدون آنکه به حسن رابطه دو مملکت خدشه
ای وارد آيد. البته اين امر مشکل است اما محال نيست و اقدامی که با عقل و درايت
توأم باشد مطمئناً به ثمر خواھد رسيدو ھرگاه نرسد من نيز از کار برکنار خواھم
رفت. در اينجا تذکر اين نکته اساسی را لازم می دانم که من به مناسبات حسنه با
عموم ممالک خاصه با دول بزرگ دنيا اھميت بسيار می دھم و رفتار خود را نسبت
به آنھا منطبق با مقررات بين الملل می نمايم ولکن به اتباع ايران اجازه نخواھم داد که
به اتکاء اجانب اغراض خود را به دولت من تحميل کنند.
به ھمان اندازه که از عوام فريبی در امور سياسی بيزارم در مسائل مذھبی نيز از
ريا و سالوس منزجرم. کسانی که به بھانه مبارزه با افراطيون سرخ ارتجاع
سياه را تقويت نموده اند، لطمه شديدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانيان
مشروطيت را از نيم قرن به اين طرف به ھدر داده اند. من در عين احترام به تعاليم
مقدسه اسلام، ديانت را از سياست دور خواھم داشت و از نشر خرافات و عقايد
قھقرائی جلوگيری و وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمايد و
در راھی که در پيش دارم مانع بتراشند يا نظم عمومی را برھم بزنند. اينگونه
آشوبگران با شديدترين عکس العمل از طرف من روبرو خواھند شد و چنانکه در
گذشته نشان داده ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعيت
۴٠
مخالفين، کيفر اعمالشان را کنارشان می گذارم. حتی ممکن است تا جائی بروم
که با تصويب اکثريت پارلمان دست به تشکيل محاکم انقلابی زده روزی صدھا
تبھکار را از ھر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرين تيره روزی
سازم.
به عموم اخطار می کنم که دوره عصيان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و
نواھی حکومت فرا رسيده است. کشتيبان را سياست دگر آمد!
اين اعلاميه که با استبداد خاصی ھمه طبقات مخالف از روحانی و کمونيست و
چپ و راست و ملی را تھديد به بگيروببند و زندان و مجازات ھای سنگين کرده
بود، از ھمان ابتدا کار دولت قوام را خراب کرد. او اخطار کرده بود که روزی صدھا
نفر (تبھکار) را در ھر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون [بخوانيد
استبداد] قرين تيره روزی می سازد! ولی حقيقت اين است که اين اعلاميه به جای
ايجاد ترس در جامعه، موجب طغيان ملت ايران شد. عصر ھمان شب راديو چندين
بار اعلاميه را پخش کرد و روز بعد مأموران شھربانی آن را به در و ديوار تھران
نصب نمودند. مطالعه اين اعلاميه موجبات خشم و نفرت مردم را بر انگيخت و
خوانندگان آنھا را از ديوارھا کنده و زير پا به خاک می ماليدند و چون مأموران
مرگ بر قوام و زنده باد » برای جلوگيری از اين کار آنھا پا پيش می گذاشتند، شعار
سر می دادند و بين آنھا و مردم معترض به زد و خورد می انجاميد و عده « مصدق
ای از مردم بی دفاع مجروح می شدند. ضرب و شتم مأموران، خشم و خروش
مردم را بيشتر و بيشتر می کرد تا آنجا که مغازه داران لحظه به لحظه مغازه ھای
خود را می بستند به طوری که به تدريج بازار يکسره تعطيل شد. خشم و خروش
تھرانيان به شھرستان ھا نيز سرايت کرد و ھزاران نامه و تلگراف در اعتراض به
زمامداری قوام السلطنه به تھران مخابره شد. ولی به دستور قوام به اطلاع مردم
نرسيد. روز بعد نمايندگان نھضت ملی برای رفع بحران به ملاقات شاه رفتند وليکن
از مذاکرات نتيجه ای گرفته نشد.
اعلاميه آيت لله کاشانی – در چنين فضای نا آرام و قھرآلودی، آيت لله
کاشانی با صدور بيانيه ای تلويحاً برای مقابله با دولت جديد فتوای جھاد صادر کرد.
برخی از مفاد اعلاميه به شرح زير بود:
برادران عزيزم، کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ريشه استعمار »
و بر انداختن مظاھر و آثار استثمار به عنايت پروردگار می رفت که نتيجه قطعی را
بخشيده و ايران را برای ھميشه از شرّ اجانب رھائی بخشد. ولی سياستی که قرون
متمادی، دولت ھای مزدور را بر سر کار آورد، بالاخره حکومت مصدق را که
بزرگ ترين سد راه خيانت خود می دانست برکنار و در صدد بر آمد عنصری را که
در دامان ديکتاتوری و استبداد پرورش يافته و تاريخ حيات سياسی او پر از خيانت
و ظلم و جور است و بارھا امتحان خود را پس داده و دادگاه ملی، حکم مرگ و قطع
۴١
حيات سياسی او را صادر کرده است، برای چندمين بار بر مسند خدمتگزاران
واقعی گمارد .... احمد قوام بايد بداند در سرزمينی که مردم رنجديده آن پس از سالھا
رنج و تعب، شبانه از زير بار ديکتاتوری بيرون کشيده نبايد رسما اختناق افکار و
عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تھديد نمايد. من صريحا می گويم که
برعموم برادران مسلمان لازم است که در راه اين جھاد اکبر کمر ھمت بربسته و
آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است و ملت مسلمان ايران به ھيچ يک از
بيگانگان اجازه نخواھد داد که به دست مزدوران آزمايش شده، استقلال آنھا پايمال و
نام باعظمت و افتخاری را که ملت ايران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده
«. است، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود
ادامه دارد . . .

هیچ نظری موجود نیست: