۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

!آن روزهای ”طلایی”


!آن روزهای ”طلایی”

چهارشنبه، ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ / ۱۸ اوت ۲۰۱۰
AddThis Social Bookmark Button
میر حسین موسوی، که در زمان وقوع «معجزه دفاع مقدس»!، به مدت هفت سال، رئیس «دولت خدمتگزار» خمینی بود، خواب تجدید آن روزهای «طلایی» را می بیند که «رهبر کریم و عظیم الشاٌن انقلاب» (به بیان خود او)، مهار شتر «ولایت» را به دست داشت و دنیا به کام رهپویان «خط امام» و به ویژه خود او بود که عنایات خاصه «مقام معظّم ولایت فقیه» پی در پی شامل حالش می شد و خمینی او را «شخصی متدیّن و متعهد» و دولتش را «در وضع بسیار پیچیده کشور» «موفق» می دانست (صحیفه نور، جلد ۱۹، ص۳۹۳) و اقدامات دولتش را «در حدّ یک اعجاز» می ستود و صد البته که این موهبت «امامانه» نصیب کمتر کسی می شد. محتشمی، وزیر کشور دولت موسوی، در مصاحبه یی که در روزنامه «رسالت» ۳۱خرداد ۱۳۶۶ به چاپ رسید، در آستانه انتخابات مجلس سوم درباره این موهبت «مقام معظّم ولایت» می گوید: «بنا به توصیه های امام... بنامان را بر حاکمیت دولت بر کشور گذاشتیم؛ دولتی که مورد تاٌیید امام است. هرکس که مخالف دولت باشد،بدون رودربایستی کنارش می گذاریم».
میرحسین موسوی هم الحق در تمام این سالهای طولانی پس از «رحلت» مراد و معبودش، حق او را همواره پاس داشته و شیفته وار  در اعتلای نام و راهش به جان کوشیده است و لحظه  یی از تجلیل «مقام معظّم» او کوتاهی نکرده است. ازجمله، وقتی خبرنگار روزنامه «جمهوری اسلامی» از موضع او درباره پاره کردن عکس «امام خمینی» در راهپیمایی روز ۱۶آذر ۸۸ می پرسد، حق مراد و مرشدش را، جانانه، ادا می کند: «حضرت امام خمینی احیاگر دین در قرن حاضر و بیدارگر ملتها برای مبارزه با مستکبران است. ایشان به گردن همه ملتها، به ویژه ملتهای مسلمان و مردم ایران حق بزرگی دارند و قطعاً هیچ انسان منصف و مؤمنی به خود اجازه نمی دهد چنین اهانتی کند. کسانی که به اینجانب محبتی دارند، هرگز کوچکترین اهانت به حضرت امام خمینی را جایز نمی دانند و حفظ حرمت امام را  واجب می دانند. اطمینان دارم دانشجویان هرگز دست به چنین ساختارشکنی هایی نمی زنند زیرا همه می دانیم که دانشجویان به امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند» (روزنامه «جمهوری اسلامی»، ۲۱آذر۸۸).
اما چیزی که مرا به شگفتی می آورد این است که چرا «مقام عظمای ولایت» و خاصگان درگاهش، که از صدر تا ذیل، خود را ذوب شده در «ولایت امام خمینی» می دانند، به خاطر همان دانشجویانی که «به امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند»، روزنی به آن روزهای «طلایی» دهساله نمی گشایند که عطر جانفزای آن «گلستان همیشه خرّم»، مشام «عاشقان ولایت» را عبیرآگین نماید؟ شگفت آورتر این است که حتی خود «امام راحل» حاضر نشد برای قرار دل بیقرارانش دری بر آن بهشت «شدّاد» بگشاید و وقتی هم ولیعهد و جانشینش آیت الله منتظری در سخنانی به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی در ۲۲بهمن ۶۷ کارنامه دهساله نظام ولایت را یک اشتباه خوانده و گفت: «باید بفهمیم اشتباه کردیم. بگوییم ای ملت ایران ما اینجا اشتباه کردیم... مسئولین حساب کنند که ما در اول انقلاب چه داشتیم و حالا به کجا رسیدیم» (کیهان، ۲۳بهمن۶۷)، «امام» از این سخنان آن چنان عنان از کف بداد که ده روز پس از این سخنان، با یک «پیام مهم» خطاب به «روحانیون سراسر کشور و مدرّسین و طلاب حوزه ها» حق او را با بیاناتی آکنده از خشم، کف دستش گذاشت: «در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی... عدهیی با ژست مقدّسمآبی چنان تیشه بهریشهٌ دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهیی غیر از این ندارند. آیا درمقابل این افعیها نباید اتّحاد طلاب عزیز حفظ شود؟... راستی اتّهام حلال کردن حرامها و  حرام کردن حلالها، اتّهام کشتن زنان آبستن و حلّیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود: از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجّر؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنهها و کنایهها نسبت بهمشروعیت، کار کیست؟... در جنگ پیروزی از آن ملت گردیده... هر روز ما در جنگ برکتی داشتهایم که در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ایم... ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها بهگونه یی عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیش عدول میکند».
خمینی به جزای این سخنان آیت الله منتظری و به ویژه نامه های اعتراضش به کشتار زندانیان سیاسی مجاهد در تابستان ۶۷،  نه تنها او را از ولیعهدیش کنار نهاد بلکه از آن پس، دستش را از هرگونه فعالیت سیاسی برید و به «حصر خانگی» تا پایان عمر گرفتارش کرد.
نمونه ها از این دست بسیار است، تنها به شرح دو نمونه اکتفا می کنیم:
۱ـ در روز ۲۳شهریور ۷۷ روزنامه «توس» با ژیسکار دِستن، رئیس جمهور فرانسه به هنگام اقامت چندماهه خمینی در نوفل لوشاتو در حومه پاریس،  مصاحبهیی انجام داد. او در این مصاحبه ازجمله، گفت: «خمینی بهمحض ورود بهفرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست بهاو رَوادید (ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجودنیاورم و حتّی بهسفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
پس از چاپ این مصاحبه، تلویزیون رژیم در روز ۶مهر۷۷ اعلام کرد: «مطالب مُندرج در روزنامه “توس“ مورّخ ۲۳شهریور، تحتعنوان مصاحبه با والری ژیسکار دستن، رئیس جمهور پیشین فرانسه»، «توهین بهخمینی» بوده و «پروانه انتشار این روزنامه، بهدلیل اهانت بهبنیانگذار جمهوری اسلامی لغو شده است» (مجاهد، شماره ۴۲۷، ۲۰بهمن ۱۳۷۷).
۲ـ بخشی از  نامه یک دختر نوجوان به سردبیر هفته نامه «خانه» (چاپ قم) که خود معمّم است و طرفدار حفظ نظام:   «استاد گرامی... وقتی که دختر کوچک همسایه مان با گریه خودش را به بغلم می اندازد و می گوید که پدرش را بدون محاکمه تیرباران کرده‌اند، چه تصوّری باید راجع به انقلاب و امام پیدا کنم؟ بهتر است بدانید باورهای اجتماعی آن قدرها هم که شما فکر می کنید پوچ و بی احساس نیست. پشت سر این شایعاتِ عوامانه، هر قدر هم که یک کلاغ و چهل کلاغ باشد، واقعیتی نهفته است که من نمی توانم از آنها صرفنظر کنم. مثلاً در مورد امام اگر نخواهم به خاطرات اطرافیان گوش کنم و حرف و حدیثها را جدّی بگیرم، پس می باید او را بشناسم. من که به هنگام فوت او فقط ۱۲سال داشتم و نام او برای من فقط تداعی کننده صدای وحشتناک بمبهایی است که نیمه های شب بر سرمان می افتاد و یادآور خون هزاران جوان پاکی است که بیگناه در این جنگ کشته شده اند و بالاخره هم امامِ شما جام زهر را سرکشیدند و همه اش برباد رفت. این امامی که می گویید با… ترین شخصیت زمان معاصر بوده است رساله اش را هیچ خوانده اید؟ هنگام تطهیر و نجاست و آداب اِجابتِ مزاج و ... هزار مطلب نامربوط دیگر را، که اصلاً عالمانه نیست و … هرگز دانشمند مؤدّبی آیا به خودش اجازه می دهد که حتی اسم چنین چیزهایی را ببرد؟ ... مرا به پیروی از چنین الگوهایی فرا می خوانید؛ مرا به اطاعت از کسی فرامی‌خوانید که با حکم… سلمان رشدی، ایران را به تروریست بین الملل تبدیل کرده است؟  هر وقت به این مطالب فکر می کنم سرم درد می گیرد ... دوست ندارم رفتارم تأییدکننده چنین پلیدیهایی باشد...»
    نشریه «خانه» پس از انتشار این نامه در تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۳۷۷، و به همین دلیل، توقیف شد.
حال که جناحهای غالب و مغلوب «نظام ولایت» درب هر گونه آگاهی از آن روزهای «طلایی» دوران دهساله «خلافت» «امام خمینی» را بر روی جوانان و «دانشجویانی» که به «امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند» بسته اند، راهی نمی ماند جز این که به عنوان یک ایرانی که «امام»«حق بزرگی» به گردنش دارد! سرگذشت آن روزهای «طلایی» را، تقویم وار و تا حدممکن روز به روز، به رشته تحریر بکشد، «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!


آخرین به روز رسانی ( پنج‌شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ ۱۸:۴۱ )

هیچ نظری موجود نیست: