۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

گل زادگان- (محمد کاظم)

[ ایرج مصداقی]



کاظم گلزاده غفوری در سال ۱۳۴۲ به دنیا ‌آمد. وی پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی به هواداری از مجاهدین پرداخت و در بخش دانش‌آموزی سازماندهی شد. وی پس از سی خرداد ۱۳۶۰ مسئولیت یکی از تیم‌های نظامی مجاهدین را به عهده گرفت.کاظم در شهریور ماه ۱۳۶۰ در حالی که زخمی شده بود به اسارت نیروهای رژیم درآمد و به زیر شکنجه‌های وحشیانه برده شد اما خللی در اراده او پدیدار نشد و تا آخرین لحظه بر آرمان‌های انسانی خود پافشاری کرد. در شهریور ۱۳۶۰ تلویزیون جمهوری اسلامی قسمت‌های کوتاهی از مصاحبه‌‌ی او را که با لباس بهداری در حال توضیح عملیات‌هایش بود نشان داد. لحن قاطع کاظم در توضیح عملیات‌ها و چگونگی تشریح‌ آن‌ها به خوبی نشانگر اراده و عزم او در مبارزه با جنایتکاران حاکم بر میهنمان بود.

کاظم در ۱۳ مهرماه ۱۳۶۰ جاودانه شد. دژخیمان برای نشان دادن کینه‌شان نسبت به خانواده گلزاده و برای ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه در اطلاعیه دادستانی انقلاب بعد از ذکر نام وی تأکید کردند که وی برادر محمد صادق گلزاده است که چندی قبل اعدام شد. گوشه‌ای از کینه‌ی عوامل رژیم به خانواده گلزاده و خاطره تابناک کاظم را در شکستن سنگ قبرش می‌توان مشاهده کرد.

بسم‌الله الرحمان الرحیم

۱۲ مهرماه ۱۳۶۰

وصیت‌نامه محمدکاظم گلزاده (غفوری)

مادر و پدر و برادر و خواهر و بقیه (عمو- خاله و دایی) ضمن سلام امیدوارم که در زندگی فی‌سبیل‌الله را از یاد نبرده باشم و همیشه و همه فکر و ذکرم آن بوده و باشد. اگر خطا و اشتباهاتی هم داشته ( که داشته‌ام) امیدوارم که خدای مهربان و بخشنده بر من که پناهگاهی جز او نداشته و ندارم ببخشاید. وصیت‌نامه دیگرم را قبلاً نوشته و برایتان داده‌ام نمی‌دانم رسید یا نه. هیچ مسئله دیگری ندارم به جز این که سفارش مجددی بکنم به مادرم که علاوه بر مصائبی که قبلاً دیده و تحمل کرده این بار نیز مثل قبل بردبار و صبور باشی.

وسیله‌ای برای تحویل ندارم. لباس‌هایم متعلق به زندان است.

والسلام

دوازده مهرماه هزار و سیصد و شصت

کاظم گلزاده – زندان اوین

وصیت‌نامه کاظم بیرون از زندان

بسم‌الله الرحمان الرحیم

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا

بگو: شما را تنها به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد.

یا ما سرخصم بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ

با درود به مادر پر دردم و سلام بر پدر و خواهر و برادران عزیزیم و بقیه. وقتی که قلم به دست گرفتم که وصیت‌نامه‌ای بنویسم هراسی به دلم راه یافت که گر قبل از تمام ذرات وجودم در جهت آنچه که من آنرا حقیقت یافته‌ام و در راهش قدم گذاشته‌ام فدا شود بر اثر مشکلات که خاصه آنست لحظه‌ای غفلت کردن میان من و شهادت فاصله‌ای افتد و من که بارها تا چند قدمی آن رفته‌ام و می‌دانم که آنهایی که در این راه پا گذاشتند و هرچه بیشتر استقامت کردند ایمانشان به راهشان افزون شده و چه شیرین مرگ را پذیرا می‌شوند.

گاهی که من فکر می‌کنم بر آنچه که بر این خلق و قیامشان گذشت و وقتی که به آرمان شهدای آن می‌اندیشم و با تصوری که از قسط و عدالت و حکومت اسلامی داشته و داریم و آن‌چه شد و ‌آن‌چه که طی این چند ماه بر این ملت که زیر بار استبداد زیر پرده دین نرفته‌اند آمد و ... خانواده خودمان وقتی که صدای مادرم در گوشم طنین انداز می‌شود قلبم به درد می‌آید و بعض گلویم را می‌فشرد و انگشت‌هایم ماشه تفنگ را سخت و مطمئن لمس کرده وقتی که چشمانم روی مزدوران خمینی قفل شد آنرا می‌چکاند و آنگاه که مجاهدی در صحنه پیکار آتش بپا می‌کند.

... چه کسی فکر می‌کرد که وقتی مبارزه می‌کند تا رژیم اسلامی و مردمی بیاید دوباره به دست جنایتکار آن به زندان افتاده ولی این بار به جوخه های آتش اوین سپرده می‌شود؟

ما که نمی‌توانیم در مبارزه خود تردید کنیم آنچه که مورد شک وارد می‌شود، هیئت رژیم خمینی است که بار دیگر بازی دیگر (انا ربکم اعلی) را تکرار می‌کند.

و در آخر تنها به جمله‌آی از مجاهدین بسنده می‌کنم.

سخن از رفتن نیست

سخن از ماندن هم نیست

سخن‌ این است که خاکستر تو

تخم رزم آور دیگر باشد.

پیش به سوی جمهوری دموکراتیک اسلامی و زنده باد آزادی

مرگ بر استبداد زیر پرده دین

مرگ بر خمینی جلاد

و با درود به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق.

هیچ نظری موجود نیست: