۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

کنگره ی ویرانگران مشروطه

کنگره ی ویرانگران مشروطه
دیوید ریچارد نماینده کنگره آمریکا در میان سلطنت طلبان"حزب مشروطه ایران"!!
کنگره ی ويرانگران مشروطه - پرويز داورپناه

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبيس و حيل ديو سليمان نشود (حافظ)
کنگره ی ويرانگران مشروطه ديويد ريچارد نماينده کنگره آمريکا در ميان سلطنت طلبان"حزب مشروطه ايران"!! آقای "دکتر" داريوش همايون به خوبی آگاه است که جبهه ملی ايران يکی بيشتر نيست و همان است که در ايران با استبداد دينی (همانند گذشته که با استبداد آريامهری مبارزه می کرد) برای آزادی و استقلال ايران مبارزه می کرده و می کند، و تجاهل او و همکاران سياسی او چيزی جز يک تجاهل مزورانه نيست.

بنابراين جبهه ملی ايران، جای مشروطه خواهان کاذب و جديد العقيده (يعنی همين سلطنت طلبان که خود را زير اين نقاب ها پنهان می کنند) نيست و بدون ترديد جايگاه سياسی آنان نيز درجبهه ملی ايران نيست؛ پس بايد به اين برگذار کنندگان کنگره های نمايشي، به زبان خواجه ی شيراز، گفت: "


... عرصه ی سيمرغ نه جولانگه توست / عِرض خود می بری و زحمت ما می داری."

اما حال ببينيم وضع فرزند برومند آن پادشاه که جای و بی جاي، و وقت و بی وقت، خود را با دموستن آتنی و ميرابوی فرانسوی اشتباه می کند و به فارسی داد سخن می دهد، در هنر پارسی گويی و پارسی نويسي، يا دست کم انتخاب منشيان و دبيرانی برخوردار از فرهنگ و دانش اين زبان، چيست؟ هفتمين کنگره "حزب مشروطه ايران" در روزهای ۲تا ۳ آذر ۱۳۸۷ برابر با ۲۲ - ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ در واشنگتن بدنبال سخنرانی چند مهمان و با شرکت گروهی از افراد بی هويت و شاهزاده رضا پهلوی و ديويد ريچارد نماينده کنگره ی آمريکا برگذار شد. ازفراکسيون "جمهوريخواهان مستقل" نيز چند نفر از جمله آقای دکتر امير حسين گنج بخش در اين نشست حضور داشتند. در گزارش گنکره آمده است که: "موضوع سخنرانی آقای دکتر اسماعيل نوری علا که از تلفن پخش شد خود حزب مشروطه ايران بود! ايشان با توجه به تکيه ای که حزب بر مشروطيت می کند خواستار آن بودند که روشن شود حزب از کدام مشروطيت دفاع می کند(!). همچنين با توضيح تفاوت ميان برنامه سياسی يک حزب و ايدئولوژي، هشدار دادند که حزب مشروطه ايران به دام ايدئولوژيک شدن نيفتد." ( تاکيد روی کلمات از احترام آزادی است.) در گزارش اين گردهمآيی آنچه در درجه ی نخست به جبهه ملی ايران مربوط می شود اين است که باز، در جای ديگری از آن، می خوانيم: "سپس آقای دکتر حميد عليزاده پيام های شادباش بخشی از شورای جبهه ملی ايران در خارج از کشور خارج[!] و بخش دانشجوئی در ايران[!] و نيز شادباش آقای مهندس حشمت الله طبرزدی [!] را به کنفرانس ابلاغ کردند." (تاکيد روی کلمات از احترام آزادی است.) در همين مورد، همچنين وزير اطلاعات ديکتاتوری گذشته، ضمن سخنرانی طولاني، پر طمطراق و سراسر مغالطه ی خود اضافه می کند: ,آقای دکتر حميد علی زاده که پيام های شادباش بخشی از جبهه ملی در خارج و بخش دانشجوئی آن در ايران و ... را ابلاغ کردند به خوبی آگاهند که حزب مشروطه ايران همواره در پی فراهم کردن زمينه برای همرائی اصولی گرايش های سياسی گوناگون در عين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها بوده است." (تاًکيد از احترام آزادی است) اولين دغلکاری مهم اين کنگره بازان در همين بخش از سخنان آقای وزير سابق ديکتاتوری گذشته يعنی اشاره ی او به نام ِ آورنده ی پيام و منتسب کردن او به ,بخشی از جبهه ملی خارج از کشور, است. نخست بايد از اين آقا پرسيد که مگر جبهه ملی ايران يک کيک يا شيرينی جشن تولد است که بتوان بنا به ميل کسی آن را به چند بخش تقسيم کرد. چنانکه خواهيم ديد، تمام شعبده بازی اصلی درهمينجاست، يعنی از اينجا آغاز می شود بعلاوه، ادعای دروغ حضور يک نماينده از جبهه ملي، يعنی يک "نماينده ی" خودشان را، که به اين کار ماًمور و به اين عنوان آراسته، يا، به قول قدما، تلبيس شده بوده است، می توان بعنوان گواه زنده ی عدم صداقت، بلکه دغلکاری و فساد سياسی آنان مطرح کرد؛ و تازه اين ادعا بخش کوچکی از کار وسيعی است که اينان و بالاتری هايشان در اين زمينه، يعنی براه انداختن جبهه ی ملی های جعلی انجام داده اند و می دهند. همين چند ماه پيش بود که راديو صدای آمريکا با يک نماينده ی ساختگی جبهه ملی ايران مصاحبه کرده بود که گويا "هشت سال رابط جبهه ملی ايران و محمد رضا شاه بوده است"(!)، ادعايی که از طرف هيئت اجرائی اين سازمان در ايران رسماً تکذيب شد و اين مورد ِ نماينده تراشی نيز اولين مورد در اين نوع دغلکاری های سياسی اين دارودسته ها نبوده است. آقای وزير سابق بعد از ذکر اينکه آن آقای "نماينده" پيامی را" ابلاغ کرده اند"، خود را بجای او گذاشته (البته او در اين کار آزاد است، چون همانگونه که گفته شده آن شخص از خود آقايان است) و از قول او می گويد که ايشان ,به خوبی آگاهند که حزب مشروطه ايران همواره در پی فراهم کردن زمينه برای همرائی اصولی گرايش های سياسی گوناگون در عين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها بوده است., به عبارت ديگر، جبهه ی ملی به خوبی آگاه است که ... الی آخر وی همچنين می افزايد:


"ما تنها حزبی هستيم که اساسنامه خود را که ربطی به مسائل عقيدتی ندارد با اعلام چنين آمادگی آغاز کرده ايم" حال اين پرسش مطرح می شود که ديگر اين"همرايی اصولی گرايش های سياسی گوناگون درعين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها, چه صيغه ای است. تا زمانی که بر سر سياست هايی که يکی ازآن ها انکار مهمترين حقايق تاريخی و ويرانگر ترين جنايات سياسی است که، تا پيش از جمهوری اسلامي، حکومتی در ايران مرتکب شده است (صرفنظر از فساد سياسی انکارکنندگان آن جنايات!) اختلاف بنيادی وجود دارد، آنوقت ديگر "گرايش های سياسی گوناگون"، يعنی آنها که بر سر آن جنايت ها و تاًثير آنها در پيدايش وضع کنونی کشورپافشاری دارند، ــ و از اين جهت پافشاری دارند که علت اصلی مصيبت امروزی شناخته شود، بطوری که آن علت ديگر قابل تکرارنباشد ــ با عاملان و مدافعان سمج ِ آن سياست ها چه نوع هم رايی اصولی و بر سر چه امری می توانند داشته باشند؟ اينجاست که در برابر اينگونه لاف و گزاف هايی که حتی بی اطلاع ترين يا ساده لوح ترين مردمان را نيز، اگر ريگی به کفش شان نباشد، نمی تواند بفريبد، بايد يکی از آموزش های ژرف حکيم توس، فردوسی بزرگ را ياد آور شويم، آنحا که می فرمايد بزرگی سراسر به گفتار نيست / دو صد گفته چون نيم کردار نيست ! آقای "دکتر" داريوش همايون به خوبی آگاه است که جبهه ملی ايران يکی بيشتر نيست و همان است که در ايران با استبداد دينی (همانند گذشته که با استبداد آريامهری مبارزه می کرد) برای آزادی و استقلال ايران مبارزه می کرده و می کند، و تجاهل او و همکاران سياسی او چيزی جز يک تجاهل مزورانه نيست. بنابراين جبهه ملی ايران، جای مشروطه خواهان کاذب و جديد العقيده (يعنی همين سلطنت طلبان که خود را زير اين نقاب ها پنهان می کنند) نيست و بدون ترديد جايگاه سياسی آنان نيز درجبهه ملی ايران نيست؛ پس بايد به اين برگذار کنندگان کنگره های نمايشي، به زبان خواجه ی شيراز، گفت ".... عرصه ی سيمرغ نه جولانگه توست / عرض خود می بری و زحمت ما می داری." از شواهد ديگر سقوط هر روز بيشتر اين ويرانگران ديروز مشروطيت و خواستاران پر حرارت امروزی آن اين است که سطح فرهنگ ايرانی آنان از زمان محمد رضاشاه هم به مراتب پايين تر آمده است. اگر محمد رضاشاه خود از شناخت مقدمات زبان فارسی فارغ بود، و زبان های فرانسه، و يحتمل انگليسي، را از فارسی درست تر بکار می برد، دست کم در موقعيت های بسيار رسمي، بويژه در ابتدای سلطنت که هنوز خود را با کورش بزرگ اشتباه نمی کرد، کسانی پيام های رسمی و يا سخنرانی های مهم او را می نگاشتند که از ميان بهترين پارسی دانان کشور انتخاب شده بودند. اما حال ببينيم وضع فرزند برومند آن پادشاه که جای و بی جاي، و و قت و بی وقت، خود را با دموستن آتنی و ميرابوی فرانسوی اشتباه می کند و به فارسی داد سخن می دهد، در هنر پارسی گويی و پارسی نويسي، يا دست کم انتخاب منشيان و دبيرانی برخوردار از فرهنگ و دانش اين زبان، چيست؟ ما برای پاسخ به اين پرسش ترجمه ی فارسی پيام ايشان به بارک اوباما، رئيس جمهور منتخب ايالات متحده ی آمريکا را، که از متن انگليسی آن بی خبريم، پس از غلط گيری از لحاظ زبان فارسی (و اشاراتی مهم از جهت صرفاً سياسی ـ ديپلماتيک) در زير می آوريم تا اولاً برای هموطنان روشن و مفهوم شود که منظور ايشان چه بوده، ثانياً ايرانيان بدانند که درجه ی احاطه ی ايشان و همکاران نزديکشان به مهم ترين رکن فرهنگ ما يعنی زبان فخيم فارسی در چه حد است.؟
-----------------------------------------------------------------------------------------
حزب مشروطه ايران پيام شاهزاده رضا پهلوی به بارک اوباما جناب باراک اوباما، رياست جمهوری منتخب ايالات متحدۀ آمريکا، واشنگتن دبيرخانه رضا پهلوى جمعه 24 آبان 1387 آقای رئيس جمهور منتخب، برای من بسيار مسرت بخش است که پيروزی تاريخی شما را در انتخابات رياست جمهوری [ايالات متحده ی] آمريکا را [به شخص شما و مردم کشورتان] صميمانه تبريک بگويم اين پيروزي، به درستی راستي، نه تنها لحظۀ غرورآفرينی برای تاريخ آمريکا، بلکه [همچنين] برای ميليون ها نفر ديگر در سراسر جهان است که باورمند و الهام گرفته از ارزش های شناخته شدۀ جامعۀ آمريکا در تمامی جهان می باشند، [لحظۀ غرورآفرينی است.] همچنين، پيروزی شما [همچنين گواه بارزی] يادآور شايان توجهی است بر اين واقعيت است که می توان به تغييرات بنيادی از طريق صندوق رای [می توان] در يک پروسۀ آزاد و منصف[انه] انتخاباتی به تغييرات بنيادی دست يافت آقای رئيس جمهور منتخب، هم اکنون، با تجسم دورنمای تغييراتی که قول آنها را داده ايد، انتظارات بسيار وسيعی از سوی [در ميان] مردم عادی در اقصی نقاط جهان، برانگيخته شده است و اين اميد را در قلبشان در دل هايشان ايجاد ساخته [بوجود آمده] که آنها نيز در پيروی [آيا منظور از کلمه ی اخير " به پيروی از..." بوده، يا " بدنبال ...ِ"؛ معلوم نيست، تا بتوان صحيح و سليس آن را بجايش نشاند] از نمونۀ موفق و بارز شما، می توانند به جوامعی که براساس معيارهايی [هدف هايي؛ يا، موازيني؟ ؛ زيرا معيار به معنی محک، وسيله ی عيارگرفتن است و موازين، جمع ميزان است به معنی هنجار که معادل "نورم" (norme) در زبان های غربی است] چون صلح، آزادي، عدالت و اميد به ترقی بنا شده باشد، دست يابند. در هيچ کجای جای دنيا [يا: هيچ نقطه ی جهان] تمايل به چنين تغييراتی مشهود تر از ميهن من، ايران نيست. ملت ايران در ميان از جمله ی [يا: يکی از] مشتاق ترين آرزومندان دسترسی به ارزش هايی هستند است که با پيروزی شما در ماه های اخير مترادف شده است. بدون ترديد، ما ترديد نداريم که ايرانيان نيز خواهند توانست مبارزات خود شان را برای در راه دست يافتن به آزادی های فردی و اجتماعی را، همراه با بازيابی و تامين غرور و احترامات انسانی شان حرمت ملی خود، [ضمن برخورداری از حمايت های همه ی آزاديخواهان جهان، و از آن جمله] با پشتيبانی [معنوی مردم آمريکا وشخص ِ] شما،به نتيجۀ نهايی اش برسانند.
موفقيت روزافزون شما را در تمامی تلاش های آينده تان آرزومندم رضا پهلوی

********* پيام شهريار ايران (!) به رئيس جمهور منتحب ايالات متحده آمريکا علامت (!) از احترام آزادی است يادداشت روز، وبلاگ احترام آزادی ، ۱۲ آذرماه ۱۳۸۷

اخیرا نوری علا که صدای فرهنگی استبداد شاهی است و بنظر میاید به گروه فوق هم نزدیک است تحرکاتی را در این زمینه شروع کرده است.اینها دنبال منافع طبقاتی خود هستند و با دیکتاتوری ولایت فقیه تا آنجا مخالفند که منافع آنان را بخطر میاندازد و پس از آن منافع ملت اگر بخطر بیفتد باکی ندارند.اینها بنام آزادی ولی در واقع برای خودشان مبارزه میکنند ولی برای فریب نوده ها دم از دمکراسی میزنند. مطالب بیشتر را در لینک زیر گذاشته ام اگر حوصله دارید آن را مطالعه کنید تا بضعف نیروی سوم که نه مذهبی و نه سلطنت طلب است پی ببرید . راهی برای تقویت این خط سوم که لازم است خطی که ماهیتی علمی و روشن فکرانه و دلسوز همه اقشار ملت است باید پیدا شود.
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/12/1/641238825076.html

هیچ نظری موجود نیست: