۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

چرخش سیاسی در آمریکای جنوبی و پرسش‌هایی برای ایران

با شکست حزب متحده سوسیالیست حاکم در انتخابات پارلمانی ونزوئلا چرخشی سیاسی نه تنها در این کشور که در کل آمریکای جنوبی در شرف تکوین است. مناسبات ایران با کشورهای چپ‌گرای آمریکای جنوبی نیز بیش از پیش با اما و اگر روبرو می‌شود.
با تهدیداتی که هر دو طرف درگیر در انتخابات پارلمانی ونزوئلا کرده بودند، بیم آن می‌رفت که پیروزی هر کدام از طرفین در انتخابات روز یکشنبه (۷ دسامبر/ ۱۶ آبان) لزوما با موافقت طرف بازنده روبرو نشود و به مناقشه‌ای دامنه‌دار تا حد درگیری‌های خیابانی و وضعیت شبه جنگ داخلی راه ببرد.
ولی اجماع نظر همه موسسات نظرسنجی مبنی بر پیروزی مخالفان، سیستم انتخاباتی ونزوئلا که یکی از دقیق‌ترین سیستم‌هاست که امکان تقلب را تقریبا ناممکن می‌کند، پیروزی عملی و قاطع مخالفان (۱۱۰ کرسی از ۱۶۷ کرسی مجلس) و روش و منشی که در سال‌های اخیر اپوزیسیون بر خلاف دوران قبل از خود نشان داده و شکست را پذیرفته بود، باعث شدند دولت نیکولاس مادرو (جانشین هوگو چاوز) به شکست اذعان کند و پیروزی مخالفان را به رسمیت بشناسد.
 
نشانه‌های افول جنبش "سوسیالیسم قرن بیست و یکم" که هوگو چاوز منادی آن بود از همان اواخر دوران او و به خصوص در آخرین انتخابات ریاست جمهوری (۲۰۱۳) که پس از فوت چاوز برگزار شد و نیکلاس مادرو را با رایی "تقریبا ناپلئونی" به قدرت رساند آشکار شد.
۱۶ سال زمامداری بی‌منازع و استراتژی بی‌چشم‌انداز
Image copyrightAFP
روی‌کارآمدن چاوز در سال ۱۹۹۹ آغاز چرخشی قابل اعتنا در آمریکای جنوبی بود که روندی از به قدرت رسیدن احزاب چپ‌گرا را در این منطقه به دنبال آورد. در دهه هشتاد که اکثر کشورهای آمریکای جنوبی از شر حکومت‌های کودتایی رها شدند عمدتا احزاب راستگرا زمام امور کشور را به دست گرفتند. سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی این نیروها اما در اواخر قرن گذشته نابرابری‌ها و فسادهایی را دامن زد که خود زمینه‌ساز به قدرت رسیدن چپ‌گراها شد.
این در زمانه‌ای بود که آمریکا با عبور از دوران جنگ سرد و عمده‌شدن "جنگ با تروریسم" در خاورمیانه چندان توجه‌ای به روندها در "حیات خلوت" سابق خود نداشت و قدرت‌گیری چپ‌ها در این منطقه را تهدیدی عمده برای خود تلقی نمی‌کرد.
آمریکا یک بار حمایت از کودتای ناکام علیه چاوز (۲۰۰۲) را تجربه کرد، ولی بعدا با توجه به سمبه پرزور حکومت‌های متحد چاوز در منطقه با آن کژدار و مریز طی کرد، هر چند که چاوز می‌توانست در چارچوب سیاستی متعادل‌تر و کمتر تهاجمی و غیرشعاری، تعاملی بهتر با واشنگتن را رقم بزند و برای سفره تندروها در واشنگتن نان خرد نکند.
تغییر در قانون اساسی و دموکراتیزه‌سازی آن و تامین حقوق اقلیت‌ها نیز از دیگر اقدامات دولت چاوز بود، بعدها اما او وسوسه قدرت پیدا کرد و این قانون را برای تداوم قدرت خود چنان تغییر داد که بدون محدودیت قادر باشد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند.
در زمینه داخلی چاوز توانست با اتکا به درآمدهای نفتی بخش قابل اعتنایی از جامعه را از خدمات معینی در زمینه مسکن، آموزش و بهداشت برخوردار کند و تقریبا ۲۵ درصد جامعه را که هیچ گاه صندوق رای را نشناخته بود به پروسه‌های سیاسی وارد سازد.
او اما غافل شد که بلافاصله باید به لحاظ استراتژیک به سویی سمت‌گیری کند که به جای دادن ماهی به نیازمندان، ماهیگیری یادشان بدهد. این گونه بود که "سوسیالیسم قرن بیست و یکمی" او عمدتا بر توزیع درآمدهای نفتی متکی شد. طبیعی بود که زمانی که قیمت نفت تنزل کند این سیاست به دست‌انداز و بن‌بست می‌افتد.
از همان بحران مالی سال ۲۰۰۷ و کاهش شدید قیمت نفت پس از آن، مشخص شد که سیاست چاوز بی‌چشم‌انداز است. تا خودش زنده بود کاریزما و یادآوری دستاوردهای گذشته‌اش سبب می‌شد که کماکان رای اکثریت را به دست آورد، اما جانشینش، نیکولاس مادرو کاریزمای او را نداشت و به لحاظ اقتصادی هم کشور متکی به پول نفت که از سرمایه‌گذاری در نوسازی این بخش هم غافل شده بود بیش از پیش با مشکلات برخورد کرد.
آغاز دورانی از کشمکش؟
تورم نزدیک به دویست درصد، کمبود ارز برای واردات کافی، کاهش تولیدات کشاورزی به سبب دخالت گسترده دولت در تنظیم قیمت‌ها و به صرفه‌نبودن تولید در این بخش و نیز رشد کم‌سابقه بزهکاری و جرم و جنایت، شاخص‌های بارز دولت مادرو شدند. او البته در کارزار انتخاباتی اخیر کوشید بار مسئولیت این معضلات را که عمدتا به استراتژی اشتباه دولت برمی‌گشت به گردن آمریکا و "اپوزیسیون وابسته به آن" بیاندازد، ولی برای مردم کمتر قابل باور بود که همه مشکلاتشان به "دشمنی" آمریکا مربوط است.
پیروزی اپوزیسیون در انتخابات پارلمانی ونزوئلا عملا به معنای پایان ۱۶ سال زمامداری بی‌منازع نیروهایی است که با پیروزی چاوز در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۹ سکان هدایت این کشور را در دست گرفتند.
اپوزیسیون حالا با رای خود می‌تواند رئیس پارلمان (دیوسدادو کابلو) که یار نزدیک مادرو و عملا مرد شمار دو ونزوئلا به شمار می‌رود را کنار بزند و نیز طرحی برای رفراندوم پیرامون به جریان‌انداختن برکناری رئیس جمهور را تصویب کند، به شرطی که نصف دوران زمامداری ریاست جمهور طی شده باشد. آوریل ۲۰۱۶ مادرو نیمی از دوران ریاست جمهوری خود را سپری خواهد کرد. با سه پنجم آرا (۱۰۱ رای) اپوزیسیون قادر خواهد بود اختیارات ویژه‌ای که مجلس کنونی به ریاست جمهور داده را ملغی کند. در حال حاضر مادرو به اعتبار همین اختیارات ویژه حق دارد با فرمان و بدون رای پارلمان در مورد بسیاری از امور کشور تصمیم‌گیری کند.
با توجه به فضای قطبی سیاسی در ونزوئلا و اظهارات مادرو و رهبران اپوزیسیون در دوران کارزار انتخاباتی که به خط و نشان‌کشیدن و تهدیدات علیه طرف مقابل همراه بوده، بعید نیست که از روز ۵ ژانویه که مجلس جدید کار خود را آغاز می‌کند دورانی از کشمکش و ناآرامی سیاسی بر ونزوئلا مسلط شود.
تحولی ورای مرزهای ونزوئلا
از اوایل دهه اخیر نشانه‌های متعددی از سکون، رکود و تنزل محبوبیت دولت‌های چپ‌گرایی که در دهه گذشته و در پی به قدرت‌رسیدن چاوز سکان هدایت شماری از کشورهای آمریکای جنوبی را در دست گرفته‌اند، هویدا شد. کاهش شدید قیمت مواد خام در جهان سیاست‌های اجتماعی کم‌سابقه این دولت‌ها به نفع اقشار محروم را با دست‌انداز روبرو کرد. این عقب‌گرد که البته با فقدان استراتژی نوسازی اقتصاد و متنوع‌سازی و افزایش بازدهی آن توام بود، به علاوه معضلات ناشی از ساختارهای غیرشفاف دولتی به ارث مانده از گذشته، آلوده‌شدن دولت‌های جدید به فساد و رشوه‌خواری، سرمستی ناشی از ماندن و احساس ماندگاری در قدرت و نیز بی‌اعتنایی به خواست فزاینده مشارکت عمومی در روندها و تصمیم‌گیری‌ها همه و همه دست به دست هم دادند و حکومت‌های چپ‌گرا در برزیل و آرژانتین و اکوادور و ... را با مشکل از دست دادن اعتماد عمومی روبرو کردند. این نیز بود که در ابتدای به قدرت‌رسیدن دولت‌های چپ‌گرا در آمریکای جنوبی شخصیت‌های کاریزماتیکی مانند هوگو چاوز و لولا د سیلوا (برزیل) و نستور کرشنر (آرژانتین) و ... به قدرت رسیدند. نسل بعدی چپ‌گراهای حاکم اما از این کاریزما هم کم و بیش بی‌بهره بود.
Image copyrightAFP
دو هفته پیش از انتخابات ونزوئلا، جناح چپ پرونیست‌ها، یعنی نیروی حامی کریستانا کرشنر، رئیس جمهور چپ‌گرای آرژانتین که نزدیک‌ترین گرایش‌ها را به چپ‌گرایان حاکم بر ونزوئلا داشت در انتخابات ریاست جمهوری رقابت را به مخالفان راستگرا باخت.
در برزیل نیز دیلما روسف، رهبر حزب حاکم چپ‌گرای کار گرچه بیشتر سیاستی سوسیال‌دموکراتیک را نمایندگی می‌کرد و با دولت‌های آرژانتین و ونزوئلا تفاوت‌هایی داشت، اما این دولت نیز حالا درکنار رکود اقتصادی به فساد و ناکارایی متهم است و اپوزیسیون در صدد به جریان انداختن طرح عدم کفایت خانم روسف است.
درس‌هایی برای ایران
کارنامه این دولت‌ها گرچه در فقرزدایی و واردکردن بخشی از به حاشیه‌رانده‌شدگان جامعه به روندهای سیاسی قابل اعتناست، اما از آنجا که این اقدامات با استراتژی‌های پایداری ورای توزیع درآمدهای عمدتا ناشی از فروش مواد خام همراه نشدند، از تداوم بازماندند.
Image copyrightAFPImage captionاحمدی‌نژاد روابط نزدیکی با چاوز داشت               
روی‌کارآمدن نیروهای محافظه‌کار و راستگرا در زمینه سیاست خارجی چرخشی محسوس در منطقه به سود احیای مناسبات تنگاتنگ‌تر با آمریکا را رقم خواهد زد، هر چند که برگشتن به مناسبات ناموزون و بحث‌انگیز دوران جنگ سرد تقریبا منتفی است. کارنامه این نیروها در زمینه اقتصادی و اجتماعی (داخلی) هم اگر نخواهد به بی‌اعتباری مجدد آنها بسان دوران پس از انتقال به دمکراسی در دهه‌های آخر قرن گذشته شباهت پیدا کند و خروج درازمدت آنها از گردونه قدرت را رقم زند باید بر درس‌گیری از آن سیاست‌ها و توجه بیشتر به منافع قشرهای فرودست جامعه همراه شود. چپ‌هایی که حالا از دایره قدرت حذف می‌شوند نیز دوران سختی از بازخوانی تجارب و اشتباهات خود را پیش رو دارند که بدون آن بازگشتشان به قدرت شاید دشوار و دشوارتر شود.
در ایران در دوران محمود احمدی‌نژاد سعی شد در زمینه اجتماعی کاریکاتوری از سیاست‌های پوپولیستی و فاقد چشم‌انداز دولت‌های چپ‌گرای آمریکای جنوبی به اجرا درآید که شکست آن زودتر از نمونه آمریکای جنوبی آشکار شد.
تفاوت اساسی‌تر میان ایران و دولت‌های ونزوئلا و آرژانتین این است که این‌ها در زمینه دموکراسی و رعایت حقوق و امکان فعالیت اپوزیسیون کم و بیش مقید بودند و انتخابات‌هایشان هم نه تیول نظارت استصوابی شورای نگهبان بود و نه تقلب در آن نقش بارزی داشت.
از همین رو اپوزیسیون در شرایطی بوده است که اینک که این دولت‌های چپ‌گرا با بحران مشروعیت و کارایی روبرو شده‌اند به راحتی و از طریق انتخابات جای آنها را پر کند و خود را به بوته آزمون عمومی بگذارد. این اپوزیسیون امکان آن را هم دارد که در صورت دستیابی به آرای معینی، صدر تا ذیل سیاست‌ها را خود تعیین کند و حتی تغییر در قانون اساسی را هم رقم زند. ساختار سیاسی و حقوقی ایران اما به سبب ویژگی‌های قانون اساسی از فقدان چنین مکانیزم‌هایی رنج می‌برد و میدان‌دادن به فعالیت اپوزیسیون و دمکراتیزه‌سازی ساختارها با مشکلات بزرگی روبروست.
مناسباتی که بیش از پیش زیر سوال می‌رود
در زمینه مناسبات میان ایران و کشورهای چپ‌گرای آمریکای لاتین نیز تحولات اخیر در این منطقه برای ایران بدون درس و اشاره نیست.
گرچه دولت حسن روحانی بر خلاف دولت‌های نهم و دهم (احمدی‌نژاد) مناسبات تنگاتنگ گذشته را با کشورهای چپ‌گرای آمریکای جنوبی ندارد و کمتر هم در صدد بوده که "در حیات خلوت دشمن(آمریکا) جای پا باز کند" ، ولی به هر صورت دست به دست‌شدن قدرت به خصوص در ونزوئلا و آرژانتین بدون تاثیر بر مناسبات با ایران نخواهد بود.
منتفی نیست که پروژ‌های مشترک ایران و ونزوئلا در زمینه‌های اقتصادی بیش ازپیش معلق شوند، در اوپک هماهنگی دو کشور کمتر موضوعیت یابد و بسترهای مشترک برای "تقابل مشترک با استکبار" و نیز برخی هماهنگی‌ها در عرصه بین‌المللی هم بیش از پیش زائل شود.
در آرژانتین نیز رئیس جمهور جدید که مناسبات خوبی با یهودیان و اسرائیل دارد احتمالا پرونده انفجار مرکز یهودیان بوئنوس آیرس را که ایران به دست داشتن در آن متهم است و دولت کرشنرسعی در مختومه‌کردن آن داشت دوباره به جریان خواهد انداخت.
این روندها و رویکردها شاید حاکمیت در ایران را بیش از پیش متوجه این واقعیت کند که عرصه اصلی دیپلماسی و تاثیرگذاری ایران در وهله اول خود منطقه پیرامونی آن است و رابطه تنگاتنگ و عمدتا متکی بر مصلحت‌های سیاسی با کشورهایی دور دست و اقتصادهایی به کلی جداافتاده نمی‌تواند جایگزین مناسبات حیاتی و انتگره‌گرای منطقه‌ای شود یا ضرورت کاهش خصومت با قدرت‌های اصلی تاثیرگذار در گستره بین‌المللی و شکل‌دهی به رابطه‌ای فعال و پویا با آنها را منتفی کند.

هیچ نظری موجود نیست: