۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

قبل از اينکه همه ورق ها بازی نشده باشند نبايد ما بازی را ببازيم"

هوارد زين
برگردان ناهيد جعفرپور



چگونه می توان در اين جهان پر از جنگ و بی عدالتي، فعاليت اجتماعی کرد ، همواره مبارزه نمود و سالم ماند، بدون اينکه خود خوری کرد و خود را باخت و يا دلسرد و بيتفاوت شد؟
من می خواهم شما را متقاعد سازم که اين جهان فورا بهتر نخواهد شد اما اجازه نداريم اين بازی را ببازيم قبل از اينکه همه ورق ها بازی نشده باشند. من اين ضرب المثل را مخصوصا انتخاب کردم زيرا که زندگی يک قمار است. کسی که در قمار زندگی شرکت نکند شانس برنده شدن را از دست می دهد. تنها کسانی که در اين بازی شرکت می کنند حداقل از اين امکان برخوردار می شوند که جهان را تغيير دهند.
تمايلی وجود دارد که اعتقاد دارد همواره همه چيز همانی خواهد ماند که تا کنون بوده است. اما فراموش می کنيم که ما چقدر زياد در اثر تغييرات غير معمولی در افکار انسانها و در اثر قيام های غير منتظره انسانها در مقابل استبداد و در اثر فروپاشی سريع ساختارهای قدرت که غير قابل مرگ بنظر می رسيدند، غافلگير شديم.
تاريخ صد سال گذشته همواره پر از اين غافلگيری های غير قابل تصور است. انقلابی که در روسيه نيمه فئودال های آنزمانی و سار ها را بر انداخت نه تنها امپراطوری های پيشرفته را وحشت زده نمود بلکه خود لنين را هم غافلگيرنمود وگذاشت تا وی ( با پشتيبانی بالاترين رهبران لشکری رايش آلمان 1917) بطرف سن پترزبورگ برود.
چه کسی می توانست اتفاقاتی را که در جنگ جهانی دوم رخ داد پيش بينی کند. قرارداد ميان نازی ها و شوروی ها، عکس های خجالت آور از ريبن تروپ وزير نازی ها ومولوتوو ( چريک) که دست هم را می فشارند، نيروی دفاعی آلمان که در از ميان روسيه می گذرد و بنظر غير قابل شکست می رسد وبه (ارتش سرخ) خسارات بسيار می زند اما بعد جلوی دروازه لنينگراد در بخش غربی مسکو و در خيابان های استالينگراد به عقب پرتاب می شود و در نهايت شکست نهائيش و هيتلر در ويلايش در برلين در انتظارمرگ می نشيند؟
سپس پيشرفت هائی که بعد از جنگ جهانی دوم در روی اين کره خاکی صورت می گيرد که برای هيچکس قابل پيش بينی نبودند: انقلاب کمونيستی در چين، انقلاب فرهنگی عظيم و بعد اتفاقات در چين بعد از مائو که باعث شد تمامی ايده ها و ابتکارهای وی کنار زده شود و چين به غربی ها آوانس بدهد و خودش را به گردن کاپتاليست ها آويزان کند و تمامی جهان را متعجب سازد.
هيچکس فروپاشی حکومت استعمارگران غربی قديمی را پيشبينی نمی کرد. يا پيشرفت های خارق العاده جوامع کشورهائی که تازه مستقل شده بودند، از سوسياليسم دهقانی نيررس در تانزانيا تا رژيم ديوانه ايدی امين در اوگاندا. همچنين اسپانيا هم ما را متعجب ساخت.
من سرباز سالخورده بريگاد ابراهام لينکن را بياد می آورم که نمی توانست تصور کند که فاشيست اسپانيا بدون يک خون ريزی ديگر سرنگون شود. اما بعد از مرگ فرانکو در اسپانيا دمکراسی پارلمانی برقرار گرديد که درهايش برای سوسياليست ها وکمونيست ها و آنارشيست ها و هر کس ديگرباز شد.
از جنگ جهانی دوم دو قدرت بزرگ بيرون آمد که بخش های تحت نفوذ خويش را کنترل می نمودند و از لحاظ قدرت سياسی و نظامی با هم رقابت می کردند. اما آنها هم قادر نبودند حوادث محيط های زير تسلط شان را در کنترل داشته باشند. شکست شوروی در افغانستان و تصميماتش مبنی بر عقب نشينی بعد از حمله نظامی خونينی که درست يکسال طول کشيد، دليل محکمی بود برای اين ادعا که حتی دارابودن تسليحات اتمی هم ضامنی برای به زير قدرت کشيدن ملتی مصصم نخواهد بود.
همچنين ايالات متحده آمريکا می بايست در مقابل واقعيت مشابه قرار بگيرد. آنها با تمامی ابزار ممکن جنگی را در هندوچين ( در کشورهای ويتنام، لائوس و کامبوج) شروع نمودند و اين شبه جزاير را با وحشی ترين آلات بمباران در تاريخ جهان مورد حمله قرار دادند اما بالاخره به عقب نشينی مجبورشدند.
خبرنامه ها و خبرگزاری ها هر روز گزارش از ناموفقيت های قدرتمندان در فشار و ستم به بی قدرتان می دهند. برای مثال در بوليوی و برزيل کشوری که جنبش بسترجامعه متشکل از کارگران و تهيدستان رئيس جمهور جديدی را انتخاب نموده اند و مصمم هستند که قدرت کنسرن ها را از هم بشکنند.
تنها يک نگاه به اين ليست غافلگيری ی غير منتظره ای را پيش روی ما قرار می دهد. اينکه مبارزه برای عدالت هيچگاه به پايان نمی رسد. حتی اگر که قدرتمندان خود را قدرتمند تر نشان دهند و اسلحه و پول در اختيار داشته باشند و نشان دهند که شکست ناپذيرند. قدرتی که آنان به نمايش می گذارند همواره می تواند توسط قابليت های انسانی شکست بخورد. انسانهائی که شايد بمب و دلار در اختيار ندارند اما توسط قدرت اخلاقيشان، مصمم بودنشان، اتحادشان، نيروی سازماندهشان، قربانی دادنشان، آمادگی شان، تيزهوشی شان، شهامتشان و صبرشان از مردم سياه پوست آلاباما گرفته تا آفريقای جنوبی و از دهقانان ال سالوادور گرفته تا نيکوراگوئه و ويتنام يا کارگران و روشنفکران لهستان، بلغارستان و شوروی. هيج محاسبه قدرتی نمی تواند انسانهائی را که مصممند که حرکت و نظرشان عادلانه است، بترساند.
من بسياری از اوقات نزديک بود که به منفی گرائی دوستانم ـ و نه تنها دوستانم ـ بخاطر وضعيت جهان درگير شوم اما همواره به انسان هائی برخورد نمودم که با وجود اتفاقات و چيزهای ثابت شده وحشتناک به من اميد دادند. هر جا که می روم يک چنين انسان هائی را می بينم. بخصوص آن انسان هائی که آينده ما را در خود حمل می کنند. در کنار مشتی فعال هميشه صدها و هزاران انسان وجود دارند که برای ايده های غير راست آغوش باز دارند.
اما تک تک انسانها بنظر می رسد که ازوجود ديگران و وجود همديگر چيزی نمی دانند و دائما تلاش می کنند همواره با يک صبر مايوسانه به تنهائی از کوه بالا بروند. من هميشه تلاش می کنم که بگويم که آنها تنها نيستند و از فقدان يک جنبش قابل دسترس نبايد نگران باشند زيرا که آنها خود دليل اين واقعيت هستند که قدرت و توانائی چنين جنبشی وجود دارد.
تغييرات انقلابی به ناگهان چون فجايع طبيعی اتفاق نمی افتند ـ اميدوارم که از چنين مسئله ای بدور باشيم ـ بلکه اين پيامد بی پايان غافلگيری هاست که در حرکت زمان به جامعه ای با اخلاق انسانی و مطابق با منش انسانی کشيده می شوند.. ما نبايد قهرمانی خارق العاده ای را انجام دهيم تا پروسه تغييرات را به حرکت درآوريم. حرکت های کوچکی (مقاومت) که ميليون ها انسان را به خود می پيونداند می توانند در کمال صبر و حوصله تبديل به قدرتی شوند. قدرتی که هيچ دولتی نمی تواند آنرا سرکوب کند. قدرتی که می تواند جهان را تغيير دهد.
حتی اگر ما فورا "پيروز" نشويم اما اين برای ما مايه خوشحالی و انگيزه است که با انسانهای ديگر برای يک هدف نتيجه دار حرکت می کنيم. ما تنها بايد اميدمان را از دست ندهيم. يک انسان واقع گرا حتما انسانی نيست که زود دلسرد وبی اعتنا شود. انسانی که در تاريکی زمان ما بی اعتنا برای خودش سوت می زند تا به خودش شهامت بدهد. کسی که در بدترين شرايط زمان ما اميدش را از دست نمی دهد اين انسان ديوانه ای رمانتيک نيست. بلکه اين انسان به تاريخ مراجعه می کند و می بيند که تاريخ انسانی تنها تاريخ مبارزات رقابتی و وحشيگری و خشونت نيست بلکه همچنين تاريخ عشق، قربانی شدن و قربانی دادن و شهامت و خوبی ها هم هست.

تصميمی را که ما در اين شرايط پيچيده و مشکل می گيريم، زندگی آينده ما را می سازد. اگر ما تنها مشکلات را ببينيم در اين صورت اين مشکلات توانائی ما را برای دفاع و مقابله از ما می گيرد و نابود می کند. اما اگر ما بسياری از اتفاقات و رويدادهای تاريخی و مکان هائی که اين رويداد های تاريخی در آنها رخ داده است را بياد بياوريم که در آن انسانهای بيشماری بدون ترس و واهمه از خود و هدف خود دفاع نموده اند، شهامت می گيريم که حرکت کنيم و حداقل اينکه اين يادآوری اين امکان را برای ما فراهم می کند که اين جهان غيرعادلانه را به مسيری ديگر بکشانيم. اگر ما اکنون از حرکت های خرد شروع نمائيم در اين صورت نبايد تنها در رويا و خيال يک آينده خارق العاده در انتظاربنشينيم. آينده پيامد بی نهايت شرايط زمان حال است و اگر ما با وجود تمامی اوضاع بدی که فعلا در جهان حاکم است آنطوری آغاز به زندگی کنيم که بنظر ما زندگی ای انسانی است و هر انسانی بايد آنطور زندگی کند، خود اين يک پيروزی ای بسيار زيباست.

25 بهمن 1388

هیچ نظری موجود نیست: