۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

جنبش اجتماعی، کنش و واکنشها


جعفر پویه


جنبش اجتماعی مردم، پر قدرت و تنومند در میانه میدان ایستاده است، با استواری در مقابل قدرت ولایت مطلقه فقیه پایداری کرده و موفق شده تا برتری خود را بر ابواب جمعی آن به اثبات برساند. جنبش با محاسبات درست، روزهای خاصی که نشانه گذاری می کند را از آن خود می گرداند و پس از وارد کردن ضربه کاری عقب می نشیند. در روز جمعه 27 آذر که گماشتگان استبداد قصد میدان داری داشتند، خانه نشین شد و میدان را واگذار کرد تا دریوزگان مواجب بگیر خود را مضحکه عام و خاص کنند. بر افراشتن بیرق عکس پاره پاره خمینی نه تنها دردی از آنها دوا نکرد بلکه، باعث یک آبرو ریزی تمام عیار برای آنان شد. کم شمار بودن کسانی که به ندای سیدعلی خامنه ای پاسخ مثبت دادند آنچنان حکومت را مات کرد که دم و دستگاه تبلیغاتی آن، معروف به صدا و سیما نیز نتوانست با دوربینهای حرفه ای و وسایل مونتاژ خود کاری از پیش ببرد. خبرگزاریهای حکومتی نیز تنها به مخابره پرتره هایی از شرکت کنندگان بسنده کردند تا با پر کردن صفحات خود از چهره ها، نمایش قدرت ولی فقیه را به پوچی کامل برسانند. این از تیز هوشی جنبش است که سرکوبگران را به میانه میدان می کشاند و در عمل کار را به یک رفراندوم اعلام نشده تبدیل می کند. نمایش سیاهی لشگرهای حمل شده از اقصا نقاط کشور با اتوبوسهای اجاره ای و دولتی با وعده چند تومانی از محل مداخل مقام ولایت بیش از این که یک میتینگ حزبی باشد، عرصه ظهور لشگر شکست خورده ای را به نمایش گذاشت که شرکت کنندگان در آن به امید پایان یافتن این مضحکه یک چشم به عقربه ساعت داشتند و چشمی دیگر به روزنه فرار تا مگر خود را از مهلکه نجات دهند. این گونه بود که در کُر کُریهای بیت رهبر و دم و دستگاه امنیتی – نظامی با عربده های بدمستانه ای که وعده جویدن خرخره و اعدام و بگیر و ببند دیگران را در بوق کرده بودند، سر به زیر و پشیمان از خود کرده به لانه هایشان باز گشتند تا این آبرو ریزی را چاره اندیشی کنند. اما ناگفته پیداست آنچه بیش از همه در این بین عیان شد، ناچیز بودن استعداد مقام ولایت برای بسیج توده ها در زیر بیرقهای مصنوعی و مهندسی شده بود. به روشنی آشکار شد که اگر این نمایش را به یک رفراندوم اعلام نشده تعبیر کنیم، دار و دسته نظامی - امنیتیها به سرکردگی علی خامنه ای بازنده آن شدند و نتوانستند به نتیجه ای که انتظار داشتند دست یابند و در عمل جنبش اجتماعی در کم شمارترین روزهای به میدان آمدن خود از نظر تعداد بر آنها می چربد و بسا پر شمار تر ظاهر شده است.
این موفقیتها بسیار چشمگیرند و باید به همه آنهایی که دست اندرکار هستند خسته نباشید گفت و از آنان تجلیل کرد. اما اگر از زاویه دیگری به این اتفاقات نگاه کنیم و باب نقد را برای دیدن کم و کسری کار باز کنیم، آنگاه مسایل دیگری نیز هست که می شود گفت و به آنها اشاره کرد.
اگر چه جنبش این روزها گرم و قدرتمند در میانه میدان حضور دارد و به خوبی توانمندیهای خود را به نمایش می گذارد اما چگونگی این حضور نیز مهم است. این که مدتهاست حضور جنبش حضور سلبی و واکنشی است بر همگان واضح است. مدتهاست که جنبش در میدان حضور دارد، هر بار نیز با قدرت توانسته است علیه ستمگری استبداد حاکم افشاگری کند و با شعارهایی بسیار زیبا به نفی آن بپردازد، به خوبی راس رژیم یعنی، ولی فقیه آن را زیر ضرب گرفته و به قول معروف، آن را سکه یک پول کرده است. جنبش این خط قرمز پر رنگ رژیم را به خوبی درنور دید و مقامی که کسی جرات ایما و اشاره به آن را نیز نداشت، از اوج به زیر کشید و در زیر پای خود لگد مال کرد. دروغ و دغل حاکمان تبهکار را برملا کرد و آنها را رسوای خاص و عام گرداند. شکنجه گاهها را عیان کرد، شکنجه های قرون وسطایی را فاش ساخت، قتل زندانیان سیاسی در زیر شکنجه را اثبات کرد و تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی را افشا کرد. هر کدام از اینها کاری است کارستان که به همت شجاعت و دلیری زنان و مردان آزادیخواه حاضر در میدان انجام گرفت. از سوی دیگر، وجه واکنشی آن نیز باعث شد تا دسیسه های رنگارنگ مراکز توطیه رژیم را بر ضد خود تبدیل کند و با برخوردهایی به موقع آنها را در انجام برنامه های خود ناکام بگذارد. یکی از دستاوردهای این تاکتیک، بی روحیه شدن نیروهای سرکوب و توطئه گر است. آنها وقتی که خود را در برابر جوانان حاضر در میدان ناچیز می بینند، آنها وقتی در مقابل دختران شجاعی که رهبری جمعیت را در خیابانها به عهده دارند ناتوان می شوند، روحیه خود را از دست می دهند و به ناچیزی خود پی می برند، ریزش می کنند و یا به صورت پاسیو با موضوع برخورد خواهند کرد. به زبان دیگر، مقهور قدرت و توان زنان و مردانی می شوند که برای حقوق انسانی خود تمام سعی و تلاش خویش را به کار بسته اند.
اما همین واکنشها در مقابل اعمال رژیم باعث می شود که گاه اتفاقی را شاهد باشیم که با چند لحظه ای درنگ به عمق آن می شود بیشتر پی برد. به عنوان مثال هنگامی که دم و دستگاه توطیه گر ولی فقیه عکس پاره شده خمینی را در تلویزیون به نمایش می گذارد، آنهم در یک برش بسیار ناقص و ناچیز که می شود به ساختگی بودن آن پی برد، بخشی از دانشجویان روز بعد دست به واکنشی می زنند که جای تامل بسیار دارد. بالا بردن عکس خمینی در دانشگاه، اظهار وفاداری به او و یا با احترام یاد کردن و ... اتفاقی است که نباید به راحتی از آن گذشت. اگر بنا باشد که برخوردهای واکنشی جنبش این گونه حساب نشده باشد و به دلیل توطیه چینی دم و دستگاه ولی فقیه، ما عکس خمینی را بالا برده و به زیر آن بخزیم تا بگوییم این عمل را انجام نداده ایم، آنوقت مثل این می ماند که آنچه در طول این مدت رشته ایم را پنبه کرده باشیم. شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر بدهیم، شعار "مرگ بر استبداد" را فریاد کنیم، مرگ بر ولایت فقیه و علی خامنه ای و اصل ولایت فقیه و ... را تکرار کنیم، برای فریاد کردن این شعارها کشته بدهیم، شکنجه بشویم، در زندانها مورد تجاوز جنسی و جسمی و روحی قرار بگیریم اما در انتها بار دیگر زیر عکس خمینی بخزیم که مستبد بزرگ و بنیانگذار سیستم ولی فقیه و صادر کننده دستور قتل عام هزاران زندانی سیاسی است. این اتفاق بزرگ و اشتباه اساسی را چگونه باید مورد نقد قرار داد و حلاجی کرد؟
برای دیدن اشکالاتی از این دست و تعیین تکلیف نکردن با جریاناتی که می توانند هر آن زیر پای جنبش را خالی کنند و یا برای آن مشکلی اساسی بسازند، باید به چگونگی سیر اتفاقات پرداخت و در ادامه برای آینده نقشه داشت. بدون برنامه بودن، نداشتن یک استراتژی مشخص و عدم وجود یک پلاتفرم یا توافق جمعی و... باعث به وجود آمدن این گونه حوادث می شود. کسانی در این جنبش خود را رهبر می دانند و یا بخشی از مردم حاضر در میدان به آنان به چشم رهبر می نگرند، با این گذشته خونین و دهشتناک تعیین تکلیف نکرده اند. همین بلاتکلیفی باعث نشستن بین دو صندلی می شود و آنان با در نظر گرفتن جهت وزش باد هر دم می توانند به طرفی میل کنند. از سوی دیگر، هم اینان به وجود آمدن یک توافق جمعی و شکل گیری یک پلاتفرم را مخل حضور خود می دانند و جنبش را همچون نیروی فشاری تعریف می کنند که باید حاکمیت را در تنگنا قرار دهد و فرصتی به وجود آورد تا آنان به گفتگو بپردازند و حرف خود را پیش ببرند. این که آنان در صورت پیش آمدن چنین فرصتهایی چه خواهند گفت، بازگشت می کند به نظریات خود آنها و دیدشان نسبت به رژیم و شکل حکومت. در این گونه مواقع نظر مردم چندان مدون نیست تا آن رهبران خود خوانده و یا برگزیده را وادار به گفتگو بر روی خواسته های از قبل توافق شده کند. به دلیل هم این عدم وجود خواسته های مدون، آنان دست خود را باز می بینند تا هرآنچه خود می خواهند را انجام دهند. بنابراین برای جلوگیری از این چنین اتفاقی باید دست به کار شد و از هم اکنون تکلیف خود را با آنان مشخص کرد. اینکار می تواند در ادامه از پراکنده کاری و یا اشتباهات اساسی جلوگیری کند.
در صورت به وقوع پیوستن چنین حالتی مشخص می شود که دموکراسی با وجود ولایت فقیه امکان پذیر نیست. برای حذف چنین موقعیتی از قانون اساسی باید به نفی تام و تمام آن پرداخت. آن وقت دیگر نمی توان بیرق خمینی علم کرد و برای عقب راندن رژیم به زیر آن خزید. تقدس زدایی نه از شخصیتها بلکه از کل رژیم باید شروع شود که در ادبیات پایوران اش از کلمه مقدس برای بیان آن استفاده می کنند. بارها می شنویم که آنان "نظام مقدس جمهوری اسلامی" را به کار می برند. نظامی که برای خود تقدس قایل است، نقدپذیر نیست. نمی شود در کار آن چون و چرا کرد و از پایوران آن درخواست پاسخگویی داشت. اگر میلیاردها دلار پول نفت گم و به خزانه کشور واریز نشده و احمدی نژاد حاضر به پاسخگویی در این باره نیست و کسی هم نمی تواند او را وادار به این کار کند، علت آن تنها نوچه و گماشته رهبر بودن او نیست، این ساز و کار نظام مقدس است که امکان چون و چرا را از مردم سلب کرده و برای پایوران خود مقام الوهیت قایل می شود. به همین دلیل باید نشانه گیری را درست انجام داد و برای وارد شدن به ابتدایی ترین خواسته مردم که همانا دولت پاسخگوست. این تقدس را از نظام زدود و آن را تبدیل به سیستمی زمینی کرد که در برابر نهادهای همسو مجبور به پاسخگویی باشد.
پلاتفرم و برنامه قادر است از حرکات واکنشی که می تواند منجر به خزیدن زیر عکس خمینی نیز شود، جلوگیری کند. زیرا در آن صورت بسیاری از ناگفته ها که همچنان بسیاری آگاهانه در مورد آن سکوت می کنند، گفته خواهد شد و با آن تعیین تکلیف شده است.
اگر شعارها، خواسته های جمع بیان کننده را بیان می کند، آن وقت هر شعاری نمی تواند در حالتهای مختلف به ویژه اجتماعات تحریک شده، خود را بر جمع تحمیل کند و کار را به جایی بکشاند که برای توجیه آن نیاز باشد که ساعتها بحث و جدل انجام پذیرد. به بیان دیگر، حیله گری و توطئه های مراکز متفاوت مهندسی افکار عمومی رژیم دیگر نمی تواند با یک برنامه از پیش مشخص شده، جمع را به موضعگیری در مورد چیزهایی وادار کند که در نهایت خود او می خواهد که از این موضعگیریها استفاده ببرد.
برای نمونه می توان به شخصیت آقای منتظری اشاره کرد. او که یکی از بلند مرتبه ترین روحانیان تا کنونی در کشور بود، زمانی که با قدرت چند قدمی بیشتر فاصله نداشت علیه جنایت و سیاهکاری خمینی قد علم کرد و بیان حقیقت را به موقعیت حکومتی ترجیح داد. او زمانی در برابر خمینی علم مخالفت برافراشت که در مخیله بسیاری حتا نام بردن از خمینی بدون پسوند و پیشوند نمی گنجید. او در اوج قدرت خمینی به قتل عام زندانیان سیاسی اعتراض کرد، از تجاوز به دختران زندانی پرده برداشت و محاکمه های چند دقیقه ای را قتل نفس دانست و به خمینی پرخاش کرد: "عوامل شما روی ساواک شاه را سفید کردند." این شهامت و رُک گویی، این اعتماد به نفس و صداقت در دفاع از اعتقادات شخصی نمونه بارز و قابل اتکا برای آنانی است که این روزها با دلیل و بی دلیل التجا به خمینی می برند و از او مثال می آورند.
باز در روزهای علم کردن توطیه عکس خمینی این منتظری است که بار دیگر با موضعگیری درست به پا می خیزد و بر خلاف دانشجویانی که خود باید نمونه روشنی از تیز بینی باشند، می گوید: "خمینی معصوم نبود و خودش نیز چنین ادعای نداشت." این یعنی که پاره کردن عکس او جرم نیست و نمی تواند ارزش این را داشته باشد که عده بسیاری آن را سر دست بگیرند و بار دیگر مرده او را رهبر خود کنند، هرچند دستگاه امنیتی نیز توطیه گری نکرده باشد. کسانی مثل کروبی و میرحسین موسوی که یک خط در میان خمینی خمینی می کنند نیز باید تعیین تکلیف کنند. باید مشخص شود که اگر با منتظری مخالفند، چرا در مراسم تشییع جنازه او که مورد احترام مردم به دلیل شجاعت اش در بیان جنایتکاری خمینی بود شرکت می کنند. آنها خود سالها علیه منتظری موضعگیری کرده اند و به او ناسزا گفتند زیرا او تبهکاری خمینی را فاش می کرد. حال آن کسی که باید پاسخگو باشد باید به جنبش نیز توضیح دهد که جایگاه او در این میانه کجاست؟
"با گرگ دنبه خوردن و با چوپان گریه کردن" در مبارزه برای آزادی و دموکراسی که به زیر کشیدن رژیم ولایت فقیه معنی می دهد، جایی ندارد. یا قتل عام صورت گرفته، هزاران زن و مرد، دختر و پسر مورد شدیدترین شکنجه ها و تجاوزات قرار گرفته و به چوبه دار سپرده شده اند یا نه؟ اگر بنا باشد که این گونه اتفاقات تکرار نشود، آنانی که این روزها خود را رهبر جنبش اجتماعی می دانند درباره این اتفاقات چه می گویند؟ چرا سکوت کرده اند و حرفی به زبان نمی آورند؟
اگر آن را تایید می کنند – همچنان که در گذشته کرده اند - پس در تشییع جنازه منتظری که به همین جرم مغضوب خمینی شد چه می کنند؟ اگر آن را می پذیرند چرا از منتظری که تا آخرین روزهای عمر بر مواضع خویش پافشاری کرد، بخشش نخواستند و با او همراهی نکردند؟ نمی شود که هر جایی که مردم هستند و از بزرگان و افراد مورد اعتماد و احترام خود تجلیل می کنند آنان نیز حضور داشته باشند بدون این که بگویند آیا این کسان مورد احترام عملی آنان نیز هستند یا نه؟
به زبان دیگر، باید با جنایتکاری همچون خمینی تعیین تکلیف کنند. شاید بعضی از پرسشها تند باشد، شاید بسیاری بگویند حالا وقت این حرفها نیست، شاید بسیاری خرده گیری کنند و به عمد بخواهند موضوع همچنان مسکوت باقی بماند. آن وقت همین افراد باید بگویند که با جمع شدن زیر عکس خمینی بدون توجه به آن همه جنایت و آدمکشی، آن همه حق کشی و نابود سازی چگونه باید برخورد کرد؟
این نتیجه توضیح ندادن بسیاری از ناگفته هاست. این نتیجه عدم وجود یک پلاتفرم مشخص است. می گویم "پلاتفرم" چون به گونه گونی جمعهای دخالتگر در جنبش توجه دارم، چون به رنگارنگی این جمعی که هر روز در خیابانها حاضر می شود و با پرداخت بهای سنگین کمر استبداد خمینی ساخته را شکسته است باور دارم. بنابراین اگر توافقی باید باشد، باید با توجه به این گونه گونی جمع نوشته شده باشد، باید سرجمع خواسته های این مردمی که در زیر چکمه بی رحم ترین استبداد قرن قد علم کرده است باشد، باید خواسته های آنان را فرموله کند و نگذارد که با بهای به این سنگینی، جنبش از مرحله ای عبور کند و پس از طی مسافتی طولانی بار دیگر به جای اولیه خود باز گردد.
مورد دیگر رادیکالیسم جنبش است. تا که حرف رادیکال شدن جنبش به میان می آید، به مجرد این که کسی از رادیکالیسم مسلط بر جنبش سخنی به زبان می آورد، کسانی آگاهانه آن را به خونریزی، آدمکشی، ترور، تخریبگری و هرج و مرج و آتش افروزی تعبیر می کنند. اینان دانسته سعی دارند با به میان کشیدن این گونه تعبیرات، جامعه را از بحث پیرامون رادیکالیسم منحرف کنند. دلیل آنهم بسیار روشن است زیرا با برخورد درست با این مقوله و توضیح و تعبیر آن می شود به بسیاری از انحرافات فایق آمد. آنها می دانند که عبور جنبش از یک مرحله به مرحله بعد را رادیکال شدن آن می گویند. به عنوان مثال، اگر خواسته اولیه جنبش پس گرفتن رای دزدیده شده بود، این موضوع دیری نپایید و جمع حاضر در خیابان متوجه می شود که با بودن ولی فقیه و اهرم قدرت بلامنازع او نمی توان هیچ انتخابات دموکراتیکی برگزار کرد. یعنی، اگر ولی فقیه به فرض محال بپذیرد که انتخابات را تجدید کند، باز همین آش است و همین کاسه! پس جنبش آن چیزی که باعث به وجود آمدن این موقعیت می شود را به زیر ضرب می گیرد و حمله خود را متوجه آن می کند. معنای رادیکال شدن جنبش این است، عبور از یک مرحله به مرحله ای دیگر. حال آنانی که توقع دارند تا بر دوش جمع به میدان آمده بار دیگر به مسند ریاست جمهوری برسند و از دست ولی فقیه حکم ریاست جمهوری خود را دریافت دارند، با این موضوع به کلی مخالفند. آنها همچون جن از بسم الله، از رادیکالیسم می ترسند و به همین دلیل آن را به خون ریزی، قتل و کشتار و ترور و... تقلیل می دهند تا از آن جلوگیری کنند. زیرا با توجه به همین رادیکالیسم دیگر نمی شود یک خط در میان زیر عبای خمینی خزید و با نوشتن بیانیه های پر سوز و گداز به او التجا برد و مثال از او آورد. عبور از یک مرحله برای آنانی خطرناک است که همچون اسب عصاری جمع مردم را به دور یک محور می چرخانند. برای آنها جنبش پیشرو که به این معنا رادیکال است، همچون سمی است که از آن پرهیز دارند. بی دلیل نیست که با هوچی گیری و کولی بازی هر اتفاق نامربوطی را به رادیکال بودن نسبت می دهند. دسته و جوخه های ترور و سرکوبگر رژیم را رادیکالهای درون رژیم می نامند و در عمل خاک در چشم دیگران می پاشند. باید با این تعاریف من درآوردی با قاطعیت مبارزه کرد. باید با آنانی که از بلندگوهای ریز و درشتی که در اختیار دارند رادیکالیسم را به معانی نا مربوط تعبیر می کنند مرز بندی کرد و سرجای خود نشاند. این گونه است که می شود برداشت درستی از رادیکالیسم داشت و عاقلانه با جنبش برخورد کرد و اجازه بازگشت به عقب و یا درجا زدن به آن را نداد تا نیروی زنان و مردان شجاعی که به بهای بسیار پر ارزشی در میدان مصرف می شود به هدر نرود و یا منحرف نشود. پیشرو و مدرن بودن جنبش مردم به رادیکالیسم آن است. برخورد درست با مقولات و تسلط داشتن در بیان آنها و حاکم گرداندن آن بر روح عمومی جنبش می تواند جلو پراکنده کاری، هرز رفتن نیرو و یا واکنشهای نابجا را بگیرد.
جنبش امروزی مردان و زنان شجاعی که در میانه میدان قد علم کرده اند و بر خواسته خود که همانا آزادی و دموکراسی می باشد پافشاری می کنند، پیشرو است. این پیشرو بودن به زبانی دیگر رادیکالیسم معنی می دهد زیرا درجا نمی زند و رو به جلو دارد، از مراحل مختلف عبور می کند و سعی دارد تا در بالندگی خود به آن حد از رشد برسد تا بتواند نظامی را که می خواهد، پی افکند. به لیبرالهای نو و آنانی که معانی مقولات را از دیدگاه نو - لیبرالها معنا می کنند و برایشان آن چیزیهایی مهم است که در بازار روز خریدار دارد، باید با تاکید فهماند که در عرصه عمل اجتماعی تعاریف من درآوردی پست مدرنهای بی عمل تنها می تواند کاغذ سیاه کند و در رد و یا تایید قدرت سیاسی به معنای بازار که با رشد مصرف و سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ارتباط است، غزل سرایی کند. و گرنه آن چیزی که این روزها برای مردم ایران مهم است و سعی دارند تا به آن دسترسی پیدا کنند، جابجا کردن رژیم ولایت فقیه با یک سیستم دموکراتیک است نه چانه زدن با قدرت حاکم برای توافق بر سر این یا آن حداقلهایی که هیچ وقت نتوانسته است ضمانت اجرایی داشته باشد. این برخورد رفورم معنی نمی دهد و باز تولید خشونت حاکم است؛ آن چیزی که بیش از سی سال است که مردم ایران تجربه کرده اند.
در آینده به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.

نقل از نبرد خلق شماره 249 - دی ماه 1388

هیچ نظری موجود نیست: