علی فياض
نه نمی توان بخشید، درست به همانگونه که کسی هیتلر و افسرانش را نبخشید. درست به همانگونه که کسی سرهنگان آرژانتینی و پینوشه را نبخشید. مگر در قلب اروپا که مهد دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است، سردمداران و عاملان صرب های جنایتکار را بخشیدند؟ مگر هنوز که هنوز است پیرمردان نازی را اگر بیابند به دادگاه نمی کشانند و حتی تحویل دولت فاشیستی اسراییل نمی دهند؟ وقتی قانون حکومت کند و همه تن به قانون دهیم، نیازی به بذل و بخشش نیست. اگر در سایه قانون عدالت اجرا شود، هر شهروند مجرمی می باید در عدالت خانه حساب پس دهد.
حرف من این نیست که اینک باید همه این برادران و آن خواهران را به دار مجازات آویخت! اما از آن سوی هم باید انصاف داد که به سادگی از جرایم سیاسی و اجتماعی افراد نمی توان گذشت. اینها همه مربوط به حقوق اجتماعی و قوانین مدنی است. عفو و گذشت که در مذاهب مختلف هم آمده است، مربوط به حقوق فردی و گذشت خصوصی و انفرادی است، و نه در رابطه با حقوق اجتماعی! البته که ما می توانیم ببخشیم و شایسته و بایسته است که چنین کاری را انجام دهیم، اما در چه رابطه ای و چه موضوعی؟ مگر ما مدعی العموم، و یا وکیل و وصی پدر و مادری هستیم که تنها فرزندنشان را به جرم پخش اعلامیه سر بریده اند؟ مگر ما وکیل مدافع نوجوانان و جوانانی هستیم که به نام عشق و آزادی، جان خود را فدیه رهایی مردم ایران کردند؟
چند سالی است که شعار “ببخشیم اما فراموش نکنیم” بین ایرانیان – به ویژه خارج نشینان – مد شده است. تا سخن از مبارزات مردم به میان می آید – و نیز از کسانی که از رژیم بریده و یک شبه ره صد ساله را پیموده اند! – به ناگهان یاد این شعار می افتند، بدون اینکه به مطرح کنندگان اصلی این شعار و هدفشان توجهی نشان دهند.
“ببخشیم اما فراموش نکنیم”، تبدیل به نقل و نباتی شده است، که در دهان برخی از مدعیان آزادی خواهی و دموکراسی، حسابی مزه کرده است! بدون اینکه اندکی به این موضوع بیندیشند که مروجان و مبلغان این شعار چه کسانی هستند! بدون اینکه از خود بپرسند؛ که چرا بیشتر آنانی که طرفدار این شعار هستند، کسانی هستند که خود به نوعی طی سال های طولانی، عامل، همراه،همگام و تایید کننده جنایات دهه ی شصت بوده اند؟
تکرار کنندگان این شعار – اگر هم در مواردی درست بیندیشند – از خود نمی پرسند که چی و کی را ببخشیم؟ تازه ما چه کاره ایم که ببخشیم؟ و از کجا ببخشیم؟ مگر “از کیسه خلیفه”! است که ببخشیم؟ مگر ما وکیل مدافع مردم یا مدعی العموم هستیم که ببخشیم؟ آیا ما می توانیم به نیابت و وکالت از مادران و پدران عزیز از دست داده ببخشیم؟ آیا ما حق داریم به نیابت از نوجوانانی که در سنین نوجوانی به زندان رفتند و هولناک ترین شکنجه ها را تحمل کردند و البته برخی از آنان با موی سپید بیرون آمدند، و برخی از آنان هرگز رنگ آفتاب را به چشم ندیدند، اینچنین بذل و بخشش کنیم؟ گیرم که خود نیز یکی از آنها بوده باشیم. و چرا به جای شعار من از حق خودم می گذرم یا من می بخشم، “ببخشیم” تبدیل به شعار محوری شده است؟ آیا دنباله روی از شعارهای بسیجیان و پاسداران و پیروان و حزب اللهی های سابق “امام امت و پیر راحل و میدان دار آزادی خواهی”! یعنی خمینی جمارانی، نشانه دموکرات بودن و آزادی خواه بودن ما است؟
“ببخشیم اما فراموش نکنیم”، به نمایندگی از چه کسانی و در رابطه با چه جرایمی؟ چه کسانی را باید بخشید؟
لاجوردی را؟ موسوی تبریزی را؟ خلخالی را؟ “سردار” نقدی را؟ مصطفی پور محمدی را؟ حبیب الله عسکر اولادی را؟ و… و یا حتی همین بهزاد نبوی زندانی کنونی را؟ که البته بایسته و شایسته است که هم اکنون از حقوقش دفاع کرد؛ کسی که روزی روزگاری همه جنایات انجام شده در دهه 60 را دفاع حکومت اسلامی از موجودیت خویش می پنداشت؟
مگر خاتمی و میر حسین موسوی و کروبی و موسوی اردبیلی و یوسف صانعی و … که امروز نسبت به تقلب در انتخابات معترضند و حتی کسانی چون کروبی – که به اصطلاح عامیانه گناهان خود را می شوید – در زمان “امام راحل خمینی کبیر بت شکن”، آنچه بر نسل دهه 60 گذشت، عدلی الهی و رأفت اسلامی نمی دانستند؟ کدامیک از آنان در آن دهه نسبت به آنچه انجام شد، اعتراض داشتند؟ اصلا کدامیک از آنان در تایید و عملی نکردن آن اقدامات اندکی تردید نشان می داد؟
حرف من این نیست که اینک باید همه این برادران و آن خواهران را به دار مجازات آویخت! اما از آن سوی هم باید انصاف داد که به سادگی از جرایم سیاسی و اجتماعی افراد نمی توان گذشت. اینها همه مربوط به حقوق اجتماعی و قوانین مدنی است. عفو و گذشت که در مذاهب مختلف هم آمده است، مربوط به حقوق فردی و گذشت خصوصی و انفرادی است، و نه در رابطه با حقوق اجتماعی! ما می توانیم به نیابت از خودمان لاجوردی و مرتضوی و احمدی نژاد را هم ببخشیم! اما حق نداریم به نیابت از مردم چنین کاری را انجام دهیم. ما عادت کرده ایم همه چیز را با هم مخلوط کنیم. مگر جنایات انجام شده مربوط به قتل و یا بی عدالتی درباره عمه و خاله و فرزند و برادر و پسر عمویمان هست؟ تازه ما درباره آنان هم حق اظهار نظر حقوقی و جزایی نداریم. مگر اینکه یک پایمان در “قوانین” قبیله ای باشد و در عهد دقیانوس به سر بریم! به علاوه پس قانون چه کاره است؟
در بسیاری از کشورهای مدرن و دموکراتیک سخن از عفو و بخشش و یا خواستن قصاص از سوی اولیای دم مطرح نیست، چون قانون، خود در این رابطه قانون دارد!! و دخالت فرد در قوه قضاییه را بی قانونی و “قبیله” ای ارزیابی می کنند!
البته که ما می توانیم ببخشیم و شایسته و بایسته است که چنین کاری را انجام دهیم، اما در چه رابطه و چه موضوعی؟ مگر ما مدعی العموم، و یا وکیل و وصی پدر و مادری هستیم که تنها فرزندنشان را به جرم پخش اعلامیه سر بریده اند؟ مگر ما وکیل مدافع نوجوانان و جوانانی هستیم که به نام عشق و آزادی، جان خود را فدیه رهایی مردم ایران کردند؟
تازه اگر بنا بر بخشیدن باشد، تا کجا می توان پیش رفت؟ بخشیدن خمینی؟ خامنه ای؟ رفسنجانی؟ احمدی نژاد؟ محمدی گیلانی؟ لاجوردی؟ محسن رضایی؟ محسن رفیق دوست؟ محسنی اژه ای؟ علی فلاحیان؟ محمدی ریشهری؟ روح الله حسینیان؟ سید حمید روحانی؟ دار و دسته ی موتلفه؟ فداییان اسلام؟ مجاهدین انقلاب؟ حزب جمهوری اسلامی؟ احمد جنتی؟ احمد خاتمی؟ مصباح یزدی؟ یا نمی دانم حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی در دوره خاتمی که در سال 78 عربده می کشید که خرخره دانشجویان را باید جوید و حالا اصلاح طلب شده است؟ و یا حتی بریده های به خارج اجلال نزول فرموده که امروز به کسوت رهبران اپوزیسیون در آمده اند و با دست برخی از همنوعان – و البته همسانان – با آب توبه پاک و مطهر شده اند؟!
ما نمی توانیم آمران و عاملان جنایت را ببخشیم. ما حق نداریم این کار را انجام دهیم. چرا باید به سادگی از دهه شصت عبور کرد؟ دهه شصت، دهه ی کشتار نوجوانان و جوانان معترض به دیکتاتوری خمینی و شرکا بود… دهه ی شکنجه، تجاوز، انفرادی و کشتار کسانی بود که استبداد جدید را بر نمی تافتند. کشتار کسانی که به فالانژها و پاسداران و بسیجی ها و کتاب سوزی ها و شکنجه ها و جنایات آنها نه می گفتند. دهه ای که پخش اعلامیه و فروش نشریه به فرمان خمینی ممنوع بود و قداره بندانش، در هر کوی و برزن، جوانان را به جرم پخش آگاهی به دار می آویختند.
حال که جنگ جناح ها شدت یافته است، بسیاری از همان عناصری که زیر نام و فرمان “امام راحل”، به صغیر و کبیر ما رحم نکردند و نمی کردند، امروز مدافع سینه چاک آزادی شده اند! آن هم نه از موضع یک عنصر نادم و پشیمان و دنباله رو…، که از موضع رهبری و سردمداری! و آن هم با این شعار زیرکانه که “ببخشیم اما فراموش نکنیم”! و می بینیم که در همین خارج برخی از ایرانیان برای آنها چه سر و دستی می شکنند! ظاهرا با این توجیه که باید از ریزش نیروهای رژیم استقبال کرد. که صد البته باید آن را به فال نیک گرفت! اما … اگر در آینده ای نه چندان دور و نه چندان دیر، فرزندان رفسنجانی و خامنه ای و جنتی و … هم آمدند، و بریدند، باید سپاسگزارشان باشیم؟ البته من به هیچ وجه بر این باور نیستم که باید حساب پدر و فرزند و یا مادر و فرزند را با هم یکی ارزیابی کرد. اما این را هم نمی توانم بپذیرم که در شرایط حکومتی کنونی، به آنها تبریک گفت و از آنان تمجید کرد! مضافا بر اینکه بسیاری از این …زادگان خود در بسیاری از جنایات اقتصادی و سیاسی سهیم بوده و ِصرف خروج از ایران و نقش اپوزیسیون بازی کردن، گذشته آنان را تطهیر نمی کند.
نه نمی توان بخشید، درست به همانگونه که کسی هیتلر و افسرانش را نبخشید. درست به همانگونه که کسی سرهنگان آرژانتینی و پینوشه را نبخشید. مگر در قلب اروپا که مهد دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است، سردمداران و عاملان صرب های جنایتکار را بخشیدند؟ مگر هنوز که هنوز است پیرمردان نازی را اگر بیابند به دادگاه نمی کشانند و حتی تحویل دولت فاشیستی اسراییل نمی دهند؟ وقتی قانون حکومت کند و همه تن به قانون دهیم، نیازی به بذل و بخشش نیست. اگر در سایه قانون عدالت اجرا شود، هر شهروند مجرمی می باید در عدالت خانه حساب پس دهد.
“هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد”!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر