ساعت ده صبح یکشنبه آیفون تصویری خانه به صدا در آمد و پشت آن، شخصی ناشناس گفت: اخطاریهای دارید، بیایید پایین، بگیرید.
دم پایی به پا کردم و از پلهها پایین رفتم، اما پشت در کسی دیده نمیشد. در را که باز کردم، چهار مامور به طرفم آمدند و قبل از آنکه حکم جلب را نشانم دهند، گفتم: آمدهاید که مرا ببرید؟ گفتند: درست حدس زدی.
گفتم: باشه. عیبی نداره. فقط بگذارید برم بالا دست و صورتم را بشویم و کفش به پا کنم. گفتند نمیشود. اصرار فایدهای نداشت. زنگ آیفون را به صدا در آوردم و به همسرم گفتم که من باید با اینها بروم. جا خورد. خاطره جلب ۱۷ مرداد ماه سال ۷۹ به یادش آمد و لحنش حزن آلود شد.
به هر حال، مرا سوار بر یک وانت بار دو کابینه کردند و بردند. گفتم: دفعه قبل با یک بنز نقرهای رنگ به سراغم آمده بودند، حالا چرا با وانت بار؟ گفتند: بضاعت ما همین است. یک پیکان داریم که خراب شده است.
نوع جلب، مرا مطمئن کرد که دورهای به نسبت طولانی از بازداشت در انتظارم است. خودم را آماده کردم و لحظهای هم به استراتژی بازجویی پس دادن در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اندیشیدم، اما آن را ادامه ندادم.
بقیه ماجرا را هم که رسانهها گزارش کردهاند و نیاز به توضیح ندارد. همینقدر بگویم که بازپرس محترم بر اساس شکایت مدعیالعموم، یک جمله از مطلبی را که در سال ۸۵ در سایت نوروز به نقل از سایت روز منتشر شده بود، تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» به من تفهیم اتهام کرد. جمله این بود: ” در ایران آزادی بیان محدود است و وقتی پای برنامه هستهای در میان باشد، به حد صفر میل میکند.”
در دفاع از خود گفتم: همینکه مرا به علت نوشتن این جمله جلب کردهاید، خود روشنترین گواه، صحت ادعای من در باره محدود بودن آزادی بیان است….
خلاصه، بحثهایی در باره آزادی بیان و محدوده آن و تعریف نظام و نیز سایت ادوار نیوز و مدیر مسئولی آن، در گرفت و سرانجام با قرار کفالت یکی از دوستان سازمان دانش آموختگان آزاد شدم.
عصر همان روز، از رادیو گفتگو برای شرکت در یک میز گرد برای بحث در باره برنامه هستهای ایران و مذاکرات ژنو، برای روز دوشنبه دعوت شدم.
در رادیو گفتگو، طرف مقابل بحث، آقای رشید جلالی جعفری نماینده سابق کرج در مجلس هفتم - از طیف اصولگرا اما متین و مودب - بود که هر دو به صراحت دیدگاههای خود را در باره برنامه هستهای ایران بیان کردیم.
در حین بحث هنگامی که موضوع حق مسلم ایرانی ها به میان آمد، من چگونگی جلبم و اتهامی را که متوجهم شده بود، مطرح کردم که به طور مستقیم پخش شد و به گوش شنوندگان رادیو رسید.
تا همین چند هفته پیش اظهار نظر متفاوت از مواضع رسمی دولت در باره برنامه هستهای ایران در حکم ”تابو” بود و بخصوص در رسانههای داخلی امکان نداشت. اما من به دعوت یک نهاد رسانهای رسمی توانستم دیدگاهم را به طور صریح در این باره اعلام کنم و حتی جریان دستگیریام را که مطبوعات داخلی برای نشر این نوع اخبار با احتیاط عمل میکنند، از یک رادیوی جمهوری اسلامی - هر چند کم برد - نقل کنم.
من طی دو روز دو تجربه کاملا متفاوت را پشت سر گذاشتم و به درستی نمیدانم که چگونه باید آنها را تحلیل کنم.
آیا در نظام جمهوری اسلامی هر یک از نهادها راسا و مستقل از هم تصمیم میگیرند و چیزی را که یک نهاد جرم تلقی میکند، نهاد دیگر مجاز و قابل انتشار مییابد؟
یا اینکه، همه این رفتارهای متناقض در گوشهای از حکومت به نحوی پیچیده مدیریت و با هم همساز و سازگار میشود؟
نمیتوان به این پرسشها پاسخ قطعی و روشن داد، اما در بسیاری از مسائل دیگر نیز، نوعی تناقض و آشفتگی دیده میشود.
برای نمونه، همه به یاد دارند که رهبر نظام اسلامی بعد از ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ هجوم وحشیانه عدهای به کوی دانشگاه تهران در امیرآباد را ” جنایت” نامید و به شدت از آن اظهار تنفر کرد.
آیا همین توصیف، برگزاری مراسمی در پاسداشت زجر دیدگان و مصدومان آن حادثه را در روز ۱۸ تیر از سوی دانشجویان توجیه نمیکند؟
اما دستگاههای امنیتی نسبت به کوچکترین تحرکی در این روز، حساسیت غیر قابل فهمی از خود نشان میدهند به گونهای که هر ساله تعدادی از دانشجویان فعال، قبل یا بعد از این روز دستگیر و بدون تشریفات قانونی لازم روانه زندان میشوند.
در سال جاری نیز چند عضو سازمان دانش آموختگان در شعبه بوشهر از جمله آقای منصوری را گویا به دلیل توزیع بیانیهای در نکوهش حمله به کوی دانشگاه دستگیر کردهاند و این دستگیریها در بعضی از شهرهای دیگر بویژه مشهد شدیدتر بوده است.
در تهران نیز، بهاره هدایت و محمد هاشمی دو تن از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بدون اعلام اتهام مشخصی علیه آنها بازداشت و راهی زندان شدهاند.
مسلما این نوع برخوردها با دعوت دائمی سران نظام به لزوم سیاسی بودن دانشجویان در تناقض و سبب سرگردانی جامعه است.
مهتر از این اما، دستگاه اطلاعاتی که میکوشد خود را کاملا مسلط بر اوضاع نشان دهد، با این نوع بازداشتهای عجولانه و بیاساس از قضا عدم کنترل خود بر اوضاع را به نمایش میگذارد.
در واقع این نوع برخوردها در هیج کجای عالم نشانه قدرت و تسلط بر اوضاع به شمار نمیرود بلکه به عکس، حاکی از نگرانی و هراس بیش از اندازه تلقی میشود.
آیا دستگاههای امنیتی واقعا در پی ترسیم چهرهای نگران و ترسیده و ضعیف از خود هستند؟ گویا در این جزیره سرگردانی، هیچ چیز بعید نیست!
دم پایی به پا کردم و از پلهها پایین رفتم، اما پشت در کسی دیده نمیشد. در را که باز کردم، چهار مامور به طرفم آمدند و قبل از آنکه حکم جلب را نشانم دهند، گفتم: آمدهاید که مرا ببرید؟ گفتند: درست حدس زدی.
گفتم: باشه. عیبی نداره. فقط بگذارید برم بالا دست و صورتم را بشویم و کفش به پا کنم. گفتند نمیشود. اصرار فایدهای نداشت. زنگ آیفون را به صدا در آوردم و به همسرم گفتم که من باید با اینها بروم. جا خورد. خاطره جلب ۱۷ مرداد ماه سال ۷۹ به یادش آمد و لحنش حزن آلود شد.
به هر حال، مرا سوار بر یک وانت بار دو کابینه کردند و بردند. گفتم: دفعه قبل با یک بنز نقرهای رنگ به سراغم آمده بودند، حالا چرا با وانت بار؟ گفتند: بضاعت ما همین است. یک پیکان داریم که خراب شده است.
نوع جلب، مرا مطمئن کرد که دورهای به نسبت طولانی از بازداشت در انتظارم است. خودم را آماده کردم و لحظهای هم به استراتژی بازجویی پس دادن در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اندیشیدم، اما آن را ادامه ندادم.
بقیه ماجرا را هم که رسانهها گزارش کردهاند و نیاز به توضیح ندارد. همینقدر بگویم که بازپرس محترم بر اساس شکایت مدعیالعموم، یک جمله از مطلبی را که در سال ۸۵ در سایت نوروز به نقل از سایت روز منتشر شده بود، تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» به من تفهیم اتهام کرد. جمله این بود: ” در ایران آزادی بیان محدود است و وقتی پای برنامه هستهای در میان باشد، به حد صفر میل میکند.”
در دفاع از خود گفتم: همینکه مرا به علت نوشتن این جمله جلب کردهاید، خود روشنترین گواه، صحت ادعای من در باره محدود بودن آزادی بیان است….
خلاصه، بحثهایی در باره آزادی بیان و محدوده آن و تعریف نظام و نیز سایت ادوار نیوز و مدیر مسئولی آن، در گرفت و سرانجام با قرار کفالت یکی از دوستان سازمان دانش آموختگان آزاد شدم.
عصر همان روز، از رادیو گفتگو برای شرکت در یک میز گرد برای بحث در باره برنامه هستهای ایران و مذاکرات ژنو، برای روز دوشنبه دعوت شدم.
در رادیو گفتگو، طرف مقابل بحث، آقای رشید جلالی جعفری نماینده سابق کرج در مجلس هفتم - از طیف اصولگرا اما متین و مودب - بود که هر دو به صراحت دیدگاههای خود را در باره برنامه هستهای ایران بیان کردیم.
در حین بحث هنگامی که موضوع حق مسلم ایرانی ها به میان آمد، من چگونگی جلبم و اتهامی را که متوجهم شده بود، مطرح کردم که به طور مستقیم پخش شد و به گوش شنوندگان رادیو رسید.
تا همین چند هفته پیش اظهار نظر متفاوت از مواضع رسمی دولت در باره برنامه هستهای ایران در حکم ”تابو” بود و بخصوص در رسانههای داخلی امکان نداشت. اما من به دعوت یک نهاد رسانهای رسمی توانستم دیدگاهم را به طور صریح در این باره اعلام کنم و حتی جریان دستگیریام را که مطبوعات داخلی برای نشر این نوع اخبار با احتیاط عمل میکنند، از یک رادیوی جمهوری اسلامی - هر چند کم برد - نقل کنم.
من طی دو روز دو تجربه کاملا متفاوت را پشت سر گذاشتم و به درستی نمیدانم که چگونه باید آنها را تحلیل کنم.
آیا در نظام جمهوری اسلامی هر یک از نهادها راسا و مستقل از هم تصمیم میگیرند و چیزی را که یک نهاد جرم تلقی میکند، نهاد دیگر مجاز و قابل انتشار مییابد؟
یا اینکه، همه این رفتارهای متناقض در گوشهای از حکومت به نحوی پیچیده مدیریت و با هم همساز و سازگار میشود؟
نمیتوان به این پرسشها پاسخ قطعی و روشن داد، اما در بسیاری از مسائل دیگر نیز، نوعی تناقض و آشفتگی دیده میشود.
برای نمونه، همه به یاد دارند که رهبر نظام اسلامی بعد از ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ هجوم وحشیانه عدهای به کوی دانشگاه تهران در امیرآباد را ” جنایت” نامید و به شدت از آن اظهار تنفر کرد.
آیا همین توصیف، برگزاری مراسمی در پاسداشت زجر دیدگان و مصدومان آن حادثه را در روز ۱۸ تیر از سوی دانشجویان توجیه نمیکند؟
اما دستگاههای امنیتی نسبت به کوچکترین تحرکی در این روز، حساسیت غیر قابل فهمی از خود نشان میدهند به گونهای که هر ساله تعدادی از دانشجویان فعال، قبل یا بعد از این روز دستگیر و بدون تشریفات قانونی لازم روانه زندان میشوند.
در سال جاری نیز چند عضو سازمان دانش آموختگان در شعبه بوشهر از جمله آقای منصوری را گویا به دلیل توزیع بیانیهای در نکوهش حمله به کوی دانشگاه دستگیر کردهاند و این دستگیریها در بعضی از شهرهای دیگر بویژه مشهد شدیدتر بوده است.
در تهران نیز، بهاره هدایت و محمد هاشمی دو تن از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بدون اعلام اتهام مشخصی علیه آنها بازداشت و راهی زندان شدهاند.
مسلما این نوع برخوردها با دعوت دائمی سران نظام به لزوم سیاسی بودن دانشجویان در تناقض و سبب سرگردانی جامعه است.
مهتر از این اما، دستگاه اطلاعاتی که میکوشد خود را کاملا مسلط بر اوضاع نشان دهد، با این نوع بازداشتهای عجولانه و بیاساس از قضا عدم کنترل خود بر اوضاع را به نمایش میگذارد.
در واقع این نوع برخوردها در هیج کجای عالم نشانه قدرت و تسلط بر اوضاع به شمار نمیرود بلکه به عکس، حاکی از نگرانی و هراس بیش از اندازه تلقی میشود.
آیا دستگاههای امنیتی واقعا در پی ترسیم چهرهای نگران و ترسیده و ضعیف از خود هستند؟ گویا در این جزیره سرگردانی، هیچ چیز بعید نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر