طاهره خرمی در سال ١٣٦٧ در زندان نبود، اما دارای اطلاعاتی است در باره زنانی که در آن سال در این زندانها اعدام شدند. وی در معرفی خودش می گوید:
در مهر ماه سال ١٣٦٠ به خاطر هواداری از مجاهدین در ایلام دستگیر شدم. بمدت سه سال در زندانهای ایلام و دیزل آباد کرمانشاه بودم. در سال ١٣٦٣ آزاد شدم و بعد از مدتی فعالیت در ایران به قرارگاه مجاهدین در عراق رفتم. من در سال ٦٧ در زندان نبودم. ولی در جبهه دیگری شاهد کشتار بودم. بعد از پذیرش قطعنامه ٥٩٨، مجاهدین به ایران حمله کرد. در آن عملیات نسلی قطع عام شد. نسلی آن طرف و نسلی این طرف.
شنبه 11 اكتبر 2008
par reza
-->
از زنانی که با شما زندانی بودند، کسی اعدام شد؟
بله. من خیلی از آنها را می شناختم. سالها با آنها زندگی کرده بودم. قبل از زندان با همدیگر همکلاسی بودیم و در زندان همبندی. رژیم حتی تا مدتها بعد از عملیات هم هر کسی را که فکر می کرد بنوعی در ارتباط با مجاهدین باشد، از بین برد. من اسامی آنها را از رادیو مجاهدین در قرارگاه می شنیدم. خیلی دردناک بود
یادتان هست که این چه زمانی بود
از مرداد به بعد بود. بعد از اتمام عملیات مجاهدین که دو- سه روز بیشتر طول نکشید، هر روز موقع ناهار یا شام، که اخبار را با صدای بلند پخش می کردند، اسامی اعدام شدگان را می شنیدیم. رادیو بخش ویژه و زمانی مشخص داشت راجع به اعدام شدگان.
این خبرها احتمالا نباید مربوط باشد به تابستان. چون در آن زمان، که اعدامها در جریان بود، ملاقاتها قطع بود و کشتار سال ١٣٦٧ در خفا صورت گرفت. احتمالا این که شما می گوئید مربوط باشد به پائیز، که ملاقاتها آزاد شد . همه پس از آن متوجه ابعاد و اسامی اعدام شدگان شدند. احتمالا شما این اخبار را در پائیز می شنیدید؟
نه اینطور نیست. تا جائیکه یادم است- و امیدوارم حافظه ام خطا نکند- دو- سه هفته بعد از آن عملیات، اسامی را رادیو مجاهد اعلام می کرد. حالا، ملاقاتها قطع بود ولی به نحوی مجاهدین حتما نیروهائی داشتند- شاید آرشیوی در این باره باشد و شما بتوانید تاریخ آن را روزی درآورید- اگر این موضوع پائیز باشد، می شود دو – سه ماه بعد از عملیات. ولی اینجوری نبود. من یادم است. رجوی هم که سخنرانی می کرد، در صحبتهایش از اعدامها می گفت. یک سری از اعدامها هم شامل بچه هائی بود که در عملیات «فروغ جاودان» دستگیر شده بودند. اینها را در ملاعام اعدام می کردند.
بله. کسانی را که در عملیات فروغ جاودان دستگیر می کردند، در ملاعام اعدام می کردند و احتمالا خبرش را می نوشتند. منظورم اعدام کسانی است که در زندان بودند و اعدام شدند.
من اسامی کسانی را از رادیو می شنیدم که سالها با آنها در زندان بودم و می شناختمشان. یادم است هر روز رادیو مجاهد اعلام می کرد مثلا: دیشب این اشخاص اعدام شدند. و اسم آنها را می گفت.
یادتان است نام آنها را؟
حکیمه ریزوندی، نسرین رجبی، جسومه حیدری، فرح اسلامی و مرضیه رحمتی. جز مرضیه، بقیه آزاد شده بودند. اما مرضیه آزاد نشده بود. حکمش تمام شده بود، ولی آزادش نکره بودند. او هیچ کاری نکرده بود. همه اینها که گفتم در خانه شان دستگیر شدند. جز مرضیه که در زندان بود، هیچکدام از اینها در عملیات مجاهدین نبودند. این اطلاع من دقیق است. بعد از شکست عملیات مجاهدین، پاسداران رفتند شهر ایلام، که یک شهر مرزی است، و اینها را بازداشت کردند و بلافاصله اعدام کردند. از برادرها هم کسانی را می شناسم مثل موسی نعمتی، عبادالله نادری و نعمتی، که آزاد بودند و زندگی شان را می کردند. اینها را از سر خانه و زندگی بردند و اعدام کردند. اتهام اینها صرفا این بود که هوادار مجاهدین بودند.
زنان را هم بردند تهران اعدام کردند یا در خود ایلام؟
تا جائیکه اطلاع دارم همه بچه هائی را که اعدام شدند، به زندانهای دیگر منتفل کرده بودند در همان حول و حوش. حتی تصادفی هم در حین انتقال اتفاق افتاد و تعدادی شهید شدند از جمله جبار شبیبی، که او را می شناختم. حالا تصادف ساختگی بوده یا نه، نمی دانیم. بچه ها را در شهرهای دیگر اعدام کردند- کدام شهر نمی دانم- بعد جنازه شان را برگردادندند و تحویل خانواده دادند.
از خانواده این اعدام شدگان خبری دارید؟
متاسفانه ارتباطی ندارم. برای آنها سخت است که با ما، که جان سالم بدر برده ایم، ارتباط داشته باشند. ولی از دور خبر دارم. مثلا می دانم که جسومه حیدری دیگر خانواده ای ندارد. مادرش وقتی که زندان بود، فوت کرد. پدرش هم، نمی دانیم چه بر سرش آمد. جسومه مظلومیت یک نسل بود.
چند ساله بود؟
همسن و سال من بود. ١٧ ساله. ما همه موقع دستگیری در سال ٦٠، دانش آموز بودیم. بودند کسانی که دانش آموز نبودند. اسم آنها را نمی برم. خوشبختانه آنها زنده هستند.
در ایلام بند زنان جداگانه داشتید؟
بله. بند جداگانه داشتیم اما زنان غیرسیاسی را هم می آوردند گاه پیش ما.
از زندان دیزل آباد کرمانشاه چه خبر دارید؟ در آنجا هم بودند زنانی که در ٦٧ اعدام شده باشند؟
من یک سال در دیزل آباد بودم. ما، بچه های ایلام را بعد از اتمام بازجوئی فرستادند کرمانشاه. یک سال آنجا بودیم بعد برگردادند ایلام. البته در این فاصله من سفر کوتاهی هم به اوین داشتم. چند نفر از کسانی که من آنها را در آن زندان می شناختم، اعدام شدند.
سنقر کليايي:
اميني معصومه
نامور هاجر
کرمانشاه:
اعظم ا لسادات نسبی
گوهرنيا فريده
اميني معصومه
طاووسي فرانک
ملکي شمس الله آناهيتا
رحيمي سهيلا
غلامي نير
نصیري پوران
رحيمي ميترا
سليماني آذر(صديقه)
جلالي ميترا
اميري پروين
ایلام:
رحمتي مرضيه
اسلامي فرح
جسومه حيدري زاده
رجبي نسرين
ريزوندي حکميه
متاسفانه بعضی اسامی را فراموش کرده ام. امیدوارم کسانی باشند و از فراموش شدگان هم حرف بزنند.
از خواهری می خواهم اسم ببرم که برایم جذابیت خاصی داشت. بچه سنقر کلیائی بود. اسمش هاجر نامور بود. قالیباف بود. هیچکاره بود. او هم ١٧ سالش بود. صبحها همه را بیدار می کرد برای ورزش و به ما روحیه می داد. (با گریه) هر وقت به این بچه ها فکر می کنم، می گویم: خدایا چرا مرا زنده گذاشتی؟ یا مرضیه که فقط به خاطر صداقتش اعدام شد. می گویم: خدایا! هیچگاه نسلی مثل نسل ٥٧ زنده نخواهد شد. نسلی که همه چیز را برای دیگران می خواست و برای خود هیچ نمی خواست.
می شناسید کسانی را که در اعدامها در شهر شما نقش آفرین بودند؟
مجریان کشتار ٦٧ را خبر ندارم. اما چهره هائی که قبلتر بودند، چند نفر را بیاد دارم:
آقا بیگی و کریم اسدی و نساجی آنوقت دست اندرکار بودند.
حاکم شرع ایلام اول قدمی بود که حکم اعدام خیلی ها را او داد. بعد بجای او لواسانی آمد. این لواسانی در کرمانشاه هم خدمت می کرد.
فردی بنام پیری که نگهبان زندان بود.
متشکرم از شما برای این مصاحبه
منیره براداران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر