۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

فریدون گیلانی:این آب گل آلود و ماهیگیران حرفه ای



gilani@f-gilani.com

www.g-gilani.com

جو بایدن معاون باراک اوباما ، یکشنبه پنجم جولای 2009 گفته است : « اگراسرائیل بخواهد به مراکز اتمی ایران حمله کند ، ایالات متحده مانع آن نخواهد شد . » نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل هم، چند هفته پیش از یورش وحشیانه ی سرکوبگران حکومت اسلامی به میلیون ها تن از مردم معترض به ادامه ی حاکمیت مجنون اسلامی ، گفته بود که « حتی اگر همه جهان هم مخالف باشند ، اسرائیل به مراکز اتمی حاکمیت اسلامی حمله خواهد کرد . »

جو بایدن و باراک اوباما در جریان مبارزات انتخاباتی دم از « تغییر » در جهت بهبودی شرایط جهان ، نقطه پایان نهادن به دخالت های امپریالیستی از طریق نظامی گری ، و در نهایت ، کوشش برای ارتقای سطح زندگی و امنیت و تغییر دادن چهره آمریکا که به تائید ایشان نزد مردم جهان منفور شده بوده است می زدند . این هر دو ، در چند ماه گذشته با مانورهای سیاسی و لفاظی های اوباما که اهل قلم هم هست و سعی می کند خیلی هم با چاشنی کردن نوعی طنز و مطایبه ، ادبی حرف بزند ، بر آن بودند تا با عوام فریبی خاص خود ، دموکرات ها را در مقابل جنگ افروزی صریح محافظه کاران جدید قرار دهند و مانعی سر راه بیرون پریدن محافظه کاران جدید از کمینگاه ایجـاد کننـد . نتان یاهو اما ، راز بقای اسرائیل را در صراحت بیان و عمل می بیند و در مرحله ای که محاصره کشور خود و رشد خطرناک ترین زوایای اسلامیسم ساخت امپریالیست ها را بسیار جدی ارزیابی می کند ، از تعارف و مجامله ای که به دیپلماسی معروف شده است ، پرهیز می کند .

با نگاهی به صورت مساله و نتایجی که به بار آورده است و می تواند به بار بیاورد ، بیشتر متوجه می شویم که چه عناصر و عوامل وابسته ، یا فرصت طلب و بی خردی آب را به خون فرزندان ما آلوده کرده اند که کار ماهیگیران حرفه ای را آسان تر کنند ، و قلاب صیادان چه نقشی در سناریوئی که قربانیانش را از مردم می گیرد ، ایفا می کند . اصل قضیه در رابطه با قصابی های جاری ، توجه به قانون ظروف مرتبطه است .

چرا و چگونه آب را گل آلود کردند

برای اجرای ارکستری که باید با ارتعاش صدایش تعادل ملکول ها را به همه بزند ، بخشی از طرح پیشتر تدارک دیده شده ، بخشی از برنامه باید درحین اجرا و فی البداهه ، با سرعت عمل بالائی مهیا شود ، و بخشی از اجرا ، به دلیل تعدد عناصر و سازهائی که در آن فعال اند ، برای هیچ یک از ماهیگیران قابل پیش بینی نیست ؛ اما سواد آن را می توانند در چشم انداز داشته باشند و به تجدید نظر در ساختمان قلعه هاشان بیندیشند تا در حرکت دادن مهره ها دچار اشتباه نشوند .

ظاهر قضیه این است که بر سر مسائلی مثل غنی کردن اورانیوم ، تعدد سانتری فیوژها ، راکتورهای اتمی ، نقش حاکمیت اسلامی / سرمایه داری در عراق ، افغانستان ، فلسطین ، لبنان و بسیاری دیگر از نقاط دنیا ، « خلیفه امر » و « قوه مجریه » ی تحت امر او ، باید با ایالات متحده ، بریتانیا ، اسرائیل و گاهی اعضای اتحادیه اروپا ، مناقشه هائی داشته باشند که می تواند در چرخش های سیاسی منجر به درگیری نظامی شود . بعضی استادان ظاهرا اهل قلم ، و عواملی که این روزها به کمک عوامل وزارت اطلاعات جریان موج سبز را در اروپا راه انداخته اند و عملا همیشه به ما می گفتند دور آمریکا را خط بکشید ، بر آن بوده اند که اگر این جنگ در بگیرد ، مردم علیه حاکمیت سر به شورش بر خواهند داشت ! جالب است که این گروه ، امروزه تکثیر شده اند و با وزارت اطلاعات حاکمیت اسلامی هم ، هماهنگی مخفیانه دارند . این هماهنگی های خارج کشوری ، البته هیچ ربطی به تاکتیک های مردم در داخل کشور که سعی کرده اند از میرحسین موسوی پلی برای عبور بسازند ، ندارد . بخش هائی از مردم داخل کشور ، صرف نظر از میلیون ها انسانی که هیچ گونه اقبالی به انتصابات از خود نشان ندادند ، فکر کردند با محمل ساختن موسوی ، حاکمیت اسلامی را دچار تزلزل می کنند و در نهایت خشم و خروش خود را تبدیل به مخالفت جدی میدانی علیه تمامیت حاکمیت اسلامی خواهند کرد .

حاکمیت « خلیفه امر » که به قول روح الله خمینی « متصدی قوه مجریه هم هست » ، به نقطه ی پایانی این مناقشه که درگیری نظامی باشد ، نیاز دارد . اداره کشور با مردمی که به لحاظ اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی از آن ناراضی اند ، در حالت عادی دیگر مقدور نیست . حتی اگر قشون جراری چند برابر قشون بی ترحم موجود را به جان مردم بیندازند ، مهار کردن عصیان نهفته در دل جامعه که اغلب خود را به صورت های مختلف ؛ مثلا جنبش دانشجوئی ، جبنش زنان ، جنبش معلمان ، اعتراض های مقطعی ؛ اما مستمر کارگری ، نشان می دهد ، بدون ایجاد بحرانی جدی مقدور نیست. حاکمیت اسلامی از دل بحران زائیده شده ، با بحران رشد کرده ، عوامل ایجاد و تعمیق بحران را در ابعاد وسیعی آموزش داده ، و فقط با بحران در بحران وبحران می تواند خود را سرپا نگه دارد . والا که بروز عصیان وظرفیت قیام نهفته در دل جامعه ، در جریان یکی از تندبادها و توفان های خود ، « خیمه عمود انقلاب » و خیمه داران را با خود می برد . این تند باد ، از 22 خرداد 88، در بخش سوم معادله از مهار خارج شد و شمیشر اسلامی را تمام عیار از نیام به در آورد. تا حدی که حتی مردم عادی ظاهرا غیر سیاسی هم ، بخصوص در نسل نوجوان و جوان ، به چشم دیدند که با چه درنده خویانی سروکار دارند . پس به خشم خویش افزودند و این خشم را بدون هیچ هراسی به میدان آوردند .

ظاهر قضیه این است که جرج واکر بوش در آخرین روزهای حاکمیت دولت خود ، کم می آورد و با طرح اسرائیل برای حمله نظامی به مراکز و تاسیسات اتمی حکومت اسلامی ، مخالفت می کند . اوباما ظاهرا از در دوستی در می آید و می گوید شما مشت های گره کرده خود را باز کنید تا ایالات متحده دست دوستی را به سمت شما دراز کند . اوباما و معاون او جوبایدن و وزیر امورخارجه اش هیلری کلینتون ، می دانند که این مشت گره کرده باز شدنی نیست ، و قرار هم نیست که باز شود . منتها دیپلماسی و سیاست چند جانبه ، حکم می کند که برای قانع کردن متحدان ، این در باید در ظاهر امر گشوده شود . اسرائیل اما ، برسر طرح حمله نظامی پا می فشرد وفکر می کند که می تواند ماجرای حمله برق آسا به تاسیسات اتمی عراق در دهه هشتاد و همین اواخر سوریه را ، تکرار کند . حتی اگر به خاطر منابع مورد مراجعه ، اعتباری برای کتاب وحدت خائنانه ( معاملات پنهانی اسرائیل ، ایران و ایالات متحده ) آقای تریتا پارسی قائل نباشیم – که البته من این نتیجه گیری را عجالتا قطعی ارزیابی نمی کنم – ، سابقه کمک های اسرائیل به حکومت اسلامی در جریان جنگ هشت ساله و کمک های ایالات متحده به دو طرف جنگ که بخشی از آن به « ایران کنترا » معروف شده است ، نشان می دهد که آن روی سکه چندان هم از نظر تیزبین اهل خرد پنهان نمانده است .

حضور تمام عیار روسیه و چین – و بخصوی همسایه شمالی ایران روسیه – در صحنه ایران ، فراز و فرود مناقشه را چنان تنظیم می کند که عقربه شناخت گیج تر از پیش شود . شواهد و قرائن نشان می دهند که سرکوبگران رژیم ، بخصوص بخش هائی از آنان که از درگیری های بیست و دوم خرداد 1388 به بعد درنده ترین چهره سرکوبگری را در خیابان ها علیه مردم ایران از خود نشان داده اند ، از وسائل ، امکانات و تجهیزات تمام عیار آلمان و روسیه برخوردار بوده اند و آموزش دهندگان شان در آلمان و روسیه آموزش دیده اند . منتها ، مساله اساسی در این واقعیت نهفته است که اسلامیست های حاکم و غیر حاکم ؛ چه در ایران ، یا در افغانستان و عراق و پاکستان ، از تولیدات بریتانیا و آموزش دیدگان بریتانیا و ایالات متحده اند .

در این صورت ، اگر قرار باشد اسلامیست ها ، حالا چه حاکمیت اسلامی در ایران ، یا مقاومت طالبان و القاعده و حکیم و مقتدا صدر و بقیه ی فرزندان انگلیسی و آمریکائی ( آمریکای شمالی ) از بین بروند ، دیگر افکار عمومی در ایالات متحده و بریتانیا دلیلی برادامه حضور ارتش های اشغالگر خود در منطقه نمی بیند . بنابراین ، هم اسلامیست های درنده خوی حاکم برایران به تداوم این مناقشه و در نهایت جنگ و بحرانی هولناک تر از این حرف ها نیاز دارند ، هم ایالات متحده و هم پیمانان این کشور و حاکمیت های روسیه و چین . پس اصلی ترین دلیل چرائی گل آلود کردن آب ، منتها با خون مردم ، آنقدر روشن است که حتی با چشم غیر مسلح هم رویت می شود .

سید محمد خاتمی ، روز بیست و نهم اسفند اولین دوره ریاست جمهوری خود ، درگزارش طویلی به مجلس شورای اسلامی که به یکی از پرواربندی های « خلیفه امر » معروف است ، به صراحت تاکید کرده بود که ما می خواستیم مخالفت ها و درگیری های بیرونی با حاکمیت را از مجرای اصلاح طلبی درونی کنیم . معنی واضح و بی نیاز از تفسیر گزارش او این بود که بنا به گزارش های وزارت اطلاعات و نهادهای اطلاعاتی سایر نیروهای نظامی و امنیتی که عموما از طریق خبرچین های گسترش یافته در سطح شهر ها تامین می شود ، مردم از شرایط موجود راضی نیستند ، جنبش های اجتماعی و کارگری برمبنای این نارضایتی فعال تر شده اند و این احتمال وجود دارد که ظرفیت اعتراضی نهفته در دل جامعه ، در نقطه ای تبدیل به آتشفشان شود و به تقابل جدی با نظام برخیزد . پس بیائید برای خنثی کردن خطر بروز گسترده این اعتراض ، حاکمیت را از یکنواختی در آوریم و اعتراض ها را از طریق ایجاد جناح بندی های ضروری ، درونی کنیم و معترضان را به سمت این جناح ها بکشانیم .

پیش از دوم خرداد 1376 که ماجرای اصلاح طلبی علم شد ، دانشجویان در پارک لاله ، صحن دانشگاه ها و گاهی پاره ای نقاط دیگر ، دست به حرکاتی در اعتراض به وضع موجود زده بودند و خاتمی ، دست کم به اعتبار اعتراف خود او در آن گزارش ، به صحنه رانده شده بود تا فضای سیاسی داخل کشور را آرام کند و بخش هائی از جامعه و بخصوص عناصر فعال انجمن های اسلامی و تجمع آنان در دفتر تحکیم وحدت را بفریبد که ناجی معترض از راه رسیده است و بهتر است که اعتراض های خود را به سمت یکی از طرف های درگیر که بعدها اسامی و القاب خاص خود را یافتند ، هدایت کنند .

تیر به هدف خورد ، و چنان کار ساز افتاد که در روزهای هجدهم و نوزدهم تیر ماه 78 ، بخشی از دانشجویانی که آن گونه وحشیانه در صحن دانشگاه و خوابگاه دانشجوئی مورد یورش سرکوبگران حکومتی قرار گرفتند ، در مدتی کوتاه جلو دانشگاه تهران شعار سردادند که « وای اگرخاتمی حکم جهادم دهد . » این شعار اما ، طولی نکشید که برافتاد و شعارهائی علیه سید علی خامنه ای که خود را بنا به کتاب « ولایت فقیه » « ولی امر » و «جانشین پیامبر » می داند ، به جای آن نشست که باعث گریه و زاری « رهبر» شد ، همانگونه که در وقایع پس از 22 خرداد 88 چنین شد .

آن روز ، استحکامات امنیتی و آموزشی نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی ، به قدرت و توان امروز نبود . پس گروه های الله کرم و حاج بخشی و اساسا جریانی موسوم به انصار حزب الله و آل علی به راه افتادند به قلع و قمع فعالان جنبش دانشجوئی .

این نیرو ، با وجود « سپاه پاسداران انقلاب اسلامی » و « بسیج » تحت امر سپاه و نیروهای سرکوبگر وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی ، از آن سال به بعد خود را چنان سازمان داد که چندبار در تهران و سایر شهرهای بزرگ « مانور امنیت اجتماعی » به راه انداخت و در تائید نسق گیری خود درجهت تعمیق ارعاب و وحشت در جامعه ، از زبان فرماندهانش ، از جمله فرمانده یا رئیس کل نیروهای انتظامی ، رسما اعلام کرد که « مانور تامین امنیت اجتماعی » را برای روزی به راه انداخته است که احتمال شورش های اجتماعی وجود داشته باشد .

همان گونه که فرماندهان جهاد افغانی – که به قول آروند هاتی روی و سایرتحلیل گران مستقل جهانی از 43 کشور اسلامی در افغانستان جمع شده بودند – ، به وسیله ISI ( سازمان اطلاعاتی و امنیتی پاکستان ) و سی آی ا ، در پاکستان و خود ایالات متحده آموزش دیده بودند تا به نیروهای تحت فرمان خود آموزش دهند ، فرماندهان بالای نیروی سرکوبگر حکومت اسلامی هم ، در آلمان و روسیه آموزش دیدند تا به نیروهائی که درنده خوئی شان را از 22 خرداد 1388 به بعد در تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران شاهد بوده ایم ، آموزش بدهند . ضمنا ، دست کم بنا به گزارش کانال اول تلویزیون آلمان ، ابزار و تدارکات سرکوبگری این نیروها ، اغلب به وسیله دولت آلمان تامین شده است که از آن جمله ، بنا به گزارش همین کانال ARD ، از لباس های پلیس ضد شورش و نیروهای مخصوص ، باتون های برقی که سال هاست استفاده از آن ها در اروپا ممنوع شده است ، اتومبیل های ویژه پلیس، موتورسیکلت هائی که آن گونه وحشیانه به صفوف فشرده مردم یورش بردند ، گازهای اشک آور سمی و ... را می توان نام برد . ضمنا ، بسیاری از رسانه ها در کشورهای دیگر نیز تائید کردند که گله گرک های حکومت خلیفه ، درکشور همسایه شمالی ایران ( روسیه ) و آلمان آموزش دیده اند . حالا همکاری های برادرانه ! ی چین و کره شمالی و اخوان المسلمین و نیروهای درنده گلبدین حکمت یار و حکیم و مقتدا صدر و حسن نصرالله به جای خود .

جالب این جا بود که پس از تجربه های دولت خاتمی و تجربه آخرین سخنرانی او در دانشگاه تهران که دانشجویان معترض را تهدید به دخالت پلیس در جلسه سخنرانی کرده بود و آن همه تجربه هشت ساله ، شنیدم که یک بار پس از 22 خرداد ، باز هم عده ای شعار سر دادند « وای اگر موسوی حکم جهادم دهد . » .

حاکمیت اسلامی که از آغاز پرتاب شدن به قله قدرت ، چپ و راست و میانه را گردن زد و به زندان انداخت و مجبور به ترک وطن کرد ، می دانست که جنبش اعتراضی سال های 58 و 59 به بعد ؛ سر فرو نشستن نخواهد داشت . بنابراین ، ضمن سربازگیری از نیروهای نا آگاه و بالا بردن دیواره های امنیتی ، سعی کرد به صورت های مستقیم و غیر مستقیم ؛ همان گونه که در کارگاه ها و کارخانه ها واداره ها و مراکز آموزشی ، در هر محله و جمع و جنبش و جریانی نفوذ کند . پس درک این واقعیت چندان دشوار نیست که سردادن شعار های « وای اگر خاتمی حکم جهادم دهد » و پس از ده سال شعار « وای اگر موسوی حکم جهادم دهد » ، به خلاف تفسیرهائی که کرده اند ، نشانه فقدان درک و ضعف آگاهی جنبش دانشجوئی و سایر جنبش های اجتماعی ده سال پیش و چهل روز پیش نبوده است . نفوذی های جمهوری اسلامی ، چه در داخل کشور ، یا خارج از کشور ، همیشه کوشیده اند جنبش ها و اعتراض ها را ، به حالت های جعلی مخالف بخشی از خودهم که شده ، منحرف کنند .

در عین حال ، سرویس های جاسوسی ایالات متحده و بریتانیا و آلمان و روسیه هم ، در راس سایر سرویس های جاسوسی ، چه از طریق رسانه ها و مفسران ریز و درشتی که در اختیار دارند ، یا به وسیله ماموران خود در حاکمیت و جریان هائی به نام اپوزیسیون برای مخدوش کردن موقعیت اپوزیسیون واقعی ، همواره سعی در ایجاد همین انحراف به سود خود داشته اند .

بنابراین ، روبنای انحرافی ، هیچ ربطی به اصالت جنبش ضد ارتجاعی و ضد امپریالیستی توده ها ، و بخصوص تمایل عمومی جامعه به رهائی از قید و غل و زنجیر حاکمیت اسلامی ندارد . سابقه ی تاریخی سرویس های جاسوسی و دولت های دست نشانده ، یا ضعیف و شکننده ی متکی به سرنیزه و هدایت های خارجی ، در همه جای جهان نشان داده که این جریان های سیاسی مرتبط باهم ، همواره از رشد جنبش های اجتماعی و کارگری ترسیده اند و بر مبنای این وحشت ، کوشیده اند تا عمق آن نفوذ کنند و آن را به انحراف بکشانند .

مجموعه این روابط و مناسبات ، در روند رشد خود ، حاکمیت زور و ستم و وابستگی را پس از مدتی دچار تشتت و پریشانی می کند . در چنین مرحله ای ، باوجود طراحی های معماران سیاسی و نظامی، حکومت ترک بر می دارد . این ترک ، به مناقشه هائی برسر تعادل قوا و بردن سهم بیشتر از قدرت تبدیل می شود و به شرایطی مثل اوضاع کنونی جامعه ایران و جریان حاکم بر آن می انجامد . کار که به این جا بکشد ، حکومت استبدادی و سایر ماهیگیران حرفه ای ؛ مثل ایالات متحده و بریتانیا و روسیه و آلمان و ... سعی می کنند صحنه هائی را ، مثلا در نمایش های انتخاباتی ، طراحی کنند که در پاره ای موارد ، مثل مورد امروز ایران ، ابتکار عمل از کف شان به در می رود.

صحنه انتخابات آزاد ! میان افراد از پیش انتخاب شده را که در اصل با دموکراسی و انتخابات از نوع دموکراسی غربی هم تناقض دارد ، حکومت اسلامی به این جهت راه انداخت تا با اتکا به نیروی امنیتی و نظامی خود ، تصویر عمومی را تغییر بدهد . اما ظرفیت اعتراضی نهفته در دل جامعه چندان قدرتمند بود که توانست با استفاده از کارت خود حکومت و سایر ماهیگیران حرفه ای ، از محمل ماهیگیران ( حکومت اسلامی ، ایالات متحده ، بریتانیا ، روسیه ، آلمان ، چین و ... ) عبور کند و نشان بدهد که مترسک هائی مثل میر حسین موسوی و کروبی و محسن رضائی و حتی احمدی نژاد را ، فقط به عنوان پلی برای رسیدن به مقصود اصلی خود که براندازی حاکمیت و کوتاه کردن دست ماهیگیران حرفه ای خارجی است ، مورد استفاده قرار داده است . اگر این اصل ساده را بپذیریم که تشدید شعارهای شبانه الله اکبر به معنی « مرگ بر جمهوری اسلامی » است و مطلقا معنی مذهبی نمی دهد و به خلاف ادعای میر حسین موسوی مساله بازگشت به « انقلاب امام خمینی» را مطرح نمی کند ، به این نتیجه می رسیم که چرائی و چگونگی آبی که گل آلود شده ، گرفتن ماهی را برای حاکمیت اسلامی و سرویس های جاسوسی خارجی دشوار کرده است . در عین حال ، نباید فراموش کنیم که سرمایه داری جهانی و حاکمیت اسلامی / سرمایه داری که ارتجاعی ترین شکل بوژوازی عقب مانده را نمایندگی می کند : 1 ) از هرگونه جنبش اجتماعی که در نهایت تبدیل به جنبش ضد ارتجاعی ، ضد استبدادی و ضد امپریالیستی می شود ، وحشت دارند . 2 ) سرمایه داری جهانی هرگز مایل نیست در جریان تغییر حکومت ها انقلابی رخ دهد که باعث تغییر و درهم کوبیدن نهادها و موسسه های اجتماعی شود . پس با هر لحنی که حرف بزند ، در نهایت به تغییرات مسالمت آمیز و رفرمیستی نظر دارد . 3 ) سرمایه داری جهانی ، و بخصوص در وضع موجود امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده ، همواره می خواهد خود را ناجی و تعیین کننده معرفی کند . پس محال است که مایل باشد حکومتی به دست مردم سرنگون شود . اینان همواره خواسته اند با ابتکار و معماری و دخالت های خود ، حکومتی را برپا نگه دارند و اگر لازم دیدند ، به ابتکار و با توطئه های خود آن حکومت را براندازند و حکومتی را که خود در نظر دارند و عواملش را از پیش ساخته اند و پرداخته اند ، بر سر کار آورند و نگذارند که به موضوع ذهنی و مورد ادعای « ناجی » بودن شان لطمه ای وارد شود . منتها ، پس از چند قرن حاکمیت استعماری بریتانیا و بیش از 117 سال از گذشت پایه گذاری امپراتوری ایالات متحده و سابقه درهم کوبیدن جنبش های رهائی بخش در دهه های پنجاه و شصت و هفتاد میلادی ، پیش بردن این سیاست با موانع جدی رو به رو شده و امور به آسانی پنجاه شصت سال پیش انجام نمی شود . با همه این احوال اما ، هنوز ماهیگیران حرفه ای این قدرت را دارند که با عملیات علنی و پنهانی خود ، سیاست های سنتی خود را به پیش ببرند و با کمک های مستقیم و غیر مستقیم به حکومت های استبدادی ، وابسته و ضعیف ، جنبش های اجتماعی را در هم بکوبند ؛ یا ، در صورت وجود زمینه های لازم ، در آن ها نفوذ کنند . این آخری ، همان کاری است که با همدستی عوامل سرکنسولگری جمهوری اسلامی و مواجب بگیران سی آی ا در هامبورگ و سایر شهرهای اروپائی کرده اند ، و اولی هم همکاری قابل رویتی است که هر دو معمار آمریکائی و انگلیسی ، با عوامل حاکم بر ایران کرده اند که رقابت هاشان هم کاملا مشهود است ، منتها دستگاه خلیفه گری با شارلاتان بازی سنتی اسلامی ، آن را به حساب مردم ایران منظور کرده است . صریح تر بگویم . حکومتی که جولانگاه سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا و روسیه و آلمان شده و می کوشد تا به کمک قلاب های آن ها ، قلاب اصلی خود را برای گرفتن ماهی قدرتمند کند ، توپی را که در زمین خودش ، و زیر پای باندهای خودش به این و سو آن سو می رود ، به زمین مردم بیندازد و به خیزش توده ها برچسب انگلیسی و آمریکائی بزند ، خود به گروه های مشخص انگلیسی و آمریکائی و روسی تقسیم می شود که البته آلمان هم سهم قابل توجه خودش را دارد . این رقابت و نفوذ در حکومت ، تازگی ندارد و مرحله ی تکاملی آن ، به دست کم یک قرن پیش بر می گردد. در این مورد ، توجه شما را به رقابت های علنی و حضور عوامل روسی و انگلیسی و آلمانی در دوره قاجار و اضافه شدن ایالات متحده به این رقابت پس از جنگ جهانی اول و بخصوص پس از جنگ جهانی دوم جلب می کنم .

بخشی از سپاه ، لایه سیاسی حاکمیت اسلامی و روحانیت معمم و مکلای حاکم بر ایران ، آمریکائی اند ، بخشی انگلیسی و بخشی روسی . این لاشخورها ، اکنون میدان وسیعی برای رقابت بر سر ایجاد تعادل قوا پیدا کرده اند . بخشی از اربابان این وطن فروشان معمم و مکلا ، به کمک بخشی از ماموران حکومت اسلامی ، در شهرها و کشورهای اروپائی فعال شده اند و به کمک عده ای از تاجران و ثروتمندانی که تا دیروز در لانه هاشان خزیده بودند ، عده ای دیسکو دار و بادی گارد و چاقوکش را ، در کنار یکی دو دانشجوی بورسیه ، یا فرزندان خودشان ، به جان عده ای از ایرانی های شناور که همواره بی تفاوت و توریست بوده اند انداخته اند و تظاهراتی بر پا می کنند که در آن، بنا به دستور سی آی ا و ماموران ویژه وزارت اطلاعات ، از شعار محوری «مرگ بر جمهوری اسلامی » که مطالبه ی اصلی مبارزان ایران است ، خبری نیست . البته عده ای از ایرانیان مخالف حاکمیت هم که مفری برای بروز خشم خود نمی شناخته اند ، بدون دقت در شناخت ماهیت و سازمان دهندگان این جریان ها ، به صورت مقطعی قاطی آنان شده بودند .

این جماعت باد به پرچم و مواجب بگیر ، در خدمت انحراف جنبش سرنگونی طلب عمل می کنند . عده ی اینان ، تا یکی دو هفته پیش ناگهان به صورت مقطعی زیاد شد ، اما آن عده از ایرانیانی که به ماهیت این مزدوران وطن فروش پی بردند ، فهمیدند که اینان طالب سرنگونی حاکمیت اسلامی نیستند و به طرفداری از جناحی از آن می پردازند . و به همین دلیل است که اگر کسی یا کسانی در میان شان بگویند مرگ بر جمهوری اسلامی ، مورد تهاجم قرار می گیرند . این عده از ایرانیان ، بلافاصله از چنین جریان های مقطعی که قصد منحرف کردن هدف اصلی جنبش و خیزش توده های ستمدیده و به تنگ آمده را دارد ، فاصله گرفتند و با تشدید و گسترش آگاهی نسبت به ماهیت و هدف آنان ، روز به روز و لحظه به لحظه ، بیشتر آنان رامنزوی می کنند . بدیهی است که نیروهای سوسیالیست ، در شهر ها و کشورهای اروپائی ، در تعمیم این آگاهی نقش تاریخی خود را کم و بیش ایفا می کنند .

به هر صورت ، مساله اصلی این است که حکومت اسلامی برای یکسره کردن کار خود و حذف «جمهوری » از ترکیب نام جعلی خود ، با اتکا به نیروهای مسلح و درنده خو که با لباس ها و نام های مختلف به جان مردم افتاده اند ، سناریوئی را که فکر می کرد می تواند از آن بهره برداری کند ، به نمایشی علیه خود تبدیل کرده و در چگونگی ادامه بازی ، دچار سردر گمی و اختلاف از درون شده است . سرویس های اطلاعاتی و رسانه ای ایالات متحده و بریتانیا و آلمان هم ، سرگیجه مشابهی گرفته اند و خطر انقلابی شدن خیزش را احساس کرده اند .

از سوی دیگر ، بخش هائی از توده ها ، بخصوص جنبش های اجتماعی که سال هاست مبارزه و ضرورت هویت یابی را تجربه کرده اند ، به لزوم بازسازی و سازماندهی زیر زمینی خود پی برده اند و به این نتیجه رسیده اند که برای تقابل با قهر مادی ، چاره ای جز استفاده از سلاح قهر مادی ندارند . بخش با تجربه خیزش ، به این نتیجه رسیده که حاکمیت سرکوب گر و وابسته که اولین تبریک پیروزی جعلی خود را از رهبر اخوان المسلمین دریافت می کند ، جز با مبارزه مسلحانه و مسلح شدن نیروهای سرنگونی طلب به ایدئولوژی انقلابی ، ریشه کن نخواهد شد .

سازمان های جاسوسی و رسانه های خبری و عوامل آمریکائی و انگلیسی و روسی هم فهمیده اند که ادامه بازی با سرنوشت مردم ایران از طریق رقابت های درونی امپریالیستی ، مقدور نیست . پس بازدگرباره برگزینه جنگ برای تامین منافع خود تکیه می کنند تا تضاد اصلی میان توده ها و حاکمیت را مخدوش و تضعیف کنند .

همانگونه که بخش های وابسته ی حاکمیت ، جنگ و ایجاد بحرانی جدی تر را راه نجات خود می دانند ، و می دانند که خیزش توده ها سر فرو نشستن ندارد ، اربابان آمریکائی و اسرائیلی هم فهمیده اند که موقعیت می تواند برای تجاوز نظامی فراهم شود و بحران جدی ترمورد نیاز اسلامیست ها را تامین کند.

بازی ، در ظاهر خود پیچیده است ، اما ، برای تبدیل شدن این خیزش به انقلابی مستقل ، نیروهای

درگیر باید توجه داشته باشند که به قول ولادیمیر ایلیچ لنین در رساله « وظایف ما » « بدون تئوری انقلابی ، جنبش انقلابی نمی تواند پدید آید » و به قول کارل مارکس « ...سلاح انتقاد ، به طور یقین نمی تواند جایگزین انتقاد به وسیله اسلحه شود ... توده ها زمانی محمل تظاهر تئوری می شوند که تئوری رادیکال باشد ... قهر مادی را باید با قهر مادی سرنگون کرد ... به محض آن که این تئوری توده گیر شود ، به قهر مادی تبدیل خواهد شد ... رادیکال بودن ، یعنی دست به ریشه مسائل بردن . برای انسان ، ریشه خود انسان است ... »

حکومت اسلامی می خواهد با قهر مادی ، خشم و خروش توده ها را خاموش کند . حکومت اسلامی فکر می کند می تواند با نیروهائی که از پرواربندی هایش بیرون ریخته ، جامعه را مرعوب کند تا با خیال راحت دارائی ها شان را از این هم بیشتر بالا بکشد و دست خود را در زد و بندهای جهانی بازتر کند . حکومت اسلامی دچار این توهم است که اگر بر این بحران جدی غلبه نکرد ، به احتمال بحران جنگ دامن بزند . ایالات متحده و اسرائیل و بریتانیا و روسیه ، هریک از زاویه ای منتظرند و در گوشه ای به کمین نشسته اند تا اگر حکومت اسلامی بر بحران اجتماعی غلبه کرد ، یا حاکمیت را تمام عیار به زانو در آورند و با دست بازتری به چپاول منابع طبیعی ایران ادامه دهند ، یا به استقبال بحران دوم بروند .

حاکمیت انگلیسی « خلیفه امر » تا کنون توانسته وسیله عمده ای برای فروش تسلیحات گران قیمت آمریکائی ها و اروپائی ها و اسرائیلی ها به کشورها و شیخ نشین های منطقه شود و مجموعه خاور میانه و آسیای مرکزی را پر از پایگاه های نظامی و محصولات جنگی کارخانه های اسلحه سازی آمریکائی و اروپائی کند .

حاکمیت انگلیسی « خلیفه امر » یا حکومت اسلامیست ها برایران ، تا کنون توانسنته ایران و کشورها و شیخ نشین های منطقه را ، پر از بنجل های آمریکائی و اروپائی و روسی و چینی کند .

به خلاف تصور « ولی فقیه » و حکومت فقاهتی ، مردم ایران کور نیستند و کر نیستند و می دانند که چرا سرکوب می شوند و چه عواملی آب را گل آلود کرده اند تا زمینه را برای صید مهیا تر کنند و چه عواملی و چرا به آنان برچسب می زنند .

به خلاف تصور « خلیفه گری » ، بخش های آگاه مردم فهمیده اند که تنها راه رهائی شان ، قهر مادی از طریق جنگ مسلحانه است . و فهمیده اند که جنگ مسلحانه بدون داشتن تئوری انقلابی مقدور نیست .

هیچ نظری موجود نیست: