۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست..


کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست...
یادداشت روز مسعود ابراهیم نژاد

مسعود ابراهيم نژاد


بدون شک وقتی صحبت از نحوه برخورد با اعتراضات مردمی باشد ، جمهوری اسلامی را باید یکی از خونریزترین وبیرحم ترین حکومتها ارزیابی کردو هنگامی هم که بحث زیر پا گذاشتن معیار ها و اصول اولیه اخلاقی بمیان بیاید، این رژِم را یکی از کثیف ترین رژیمهای تاریخ باید شمرد. زیرا این رژیم، رژیمی است که حتی به ابتدایی ترین معیارهای اخلاقی پایبندی نشان نمیدهد هنگامی که کوچکترین خطری موجودیت و بقای آنرا تهدید میکند. شاهد این ادعا دیگر بر کسی پوشیده نیست از آنچه که این روزها از پرده اسرار برون افتاده. جنایاتی که بیش از سه دهه در جمهوری اسلامی رایج بوده و امروز تنها گوشه های ناچیزی از آن بر ملا شده است.

بقای عمر این رژیم را اگر بخواهیم تنها به توسل حکومت به خشونت و سرکوب بی حد و مرز و استفاده از ارگانهای بیشمار سرکوب ربط بدهیم ، قطعا این نوع استدلال خالی از اشکال نخواهد بود. چرا که نگاه کردن این چنینی به علل تداوم عمر یک حکومت صد در صد استبدادی، بمانند لمس کردن اجزای بدن یک فیل در تاریکی میباشد. آنگاه که از کل غافل میشویم و به جزء دست میازیم. آری سرکوب و خشونت یکی از عوامل نگهدارنده یک حکومت استبدادی میباشد ولی همه آن نیست.

برای اینکه یک حکومت بتواند عمر و بقای خود را تضمین کند باید بر فکر مردم حکومت نماید. در این صورت است که حکومتها تا مدتها میتوانند خیالشان از بابت مردم راحت باشد. برای اینکه بتوانند بر فکر مردم حکومت کنند باید فرهنگ مورد نظر خود را به میان توده مردم بفرستند و آنرا جزئی از زندگی روزمره مردم نمایند. یعنی ارزشها و ضد ارزشهای موجود در یک جامعه بر مبنای تعریف حکومتی تعریف شوند. در ادامه برا ی نیل به این منظور باید از وسیله و ابزار مورد نیاز برخوردار بود و از آن نهایت بهر ه را برد. ابزار مورد نظر برای یک چنین هدفی ، چیزی نیست جز مدیا ( وسایل ارتباط جمعی). در کشور های جهان سوم که مدیا ابزار دست حکومتها هستند ، بکار گرفتن این ابزار قدرت چندان کار مشکلی نیست. هر چند که در جهان آزاد و در اروپا و آمریکای متمدن نیز این ابزار که به قوه چهارم قدرت تشبیه میشود ، آنچنان هم بی طرف و مستقل نیست.

نمونه ای از قدرت اعجاز بر انگیز مدیا را همانطور که در مقاله قبلی ام بدان اشاره کرده ام در مورد ظهور و به قدرت رساندن پدیده اسلامگرایی و شخص خمینی در جریان قیام 57 مشاهده نمود ه ایم. بلایی که متاسفانه تا به امروز گریبان همه ما را گرفته است.

رژیم اسلامی حاکم بر ایران در تمام مدت طول عمرش از ابزار مدیا و تاثیر گذاری فرهنگی بر مردم نهایت استفاده را نموده است. از همان روزهای اول بقدرت خزیدن اسلامگراها برای اجراء نیات پلیدشان ابتدا با سلاح تبلیغات ، فکر مردم را آماده مینمود ه اند و سپس به سهولت نوشیدن آب ، مقاصد شوم خود را به مورد اجراء در میاورده اند. اعدامهای دسته جمعی و بدون محاکمه سران رژیم سابق از اولین جنایات ضد بشری این تازه به قدرت رسید ه ها بود که متاسفانه با حمایت مردمی و همگانی انجام میشد. در ادامه کشتار بیرحمانه و قتل عام دسته جمعی روستائیان کردستان بود که بدست آیت الله خلخالی اصلاح طلب صورت میگرفت که آنها نیز با حمایت تود ه های نا آگاه همراه بود. کمی بعد از آن یورش وحشیانه ارتش و سپاه پاسداران به ترکمن صحرا شروع شد، در آنجا هم قتل عام کشاورزان و ترور ناجوانمردانه اعضای ستاد خلق ترکمن ( توماج، مختوم، واحدی و جرجانی) که اعضای با سابقه و مبارز سازمان چریکهای فدایی خلق بود ه اند، با توجیه مبارزه با ضد انقلاب و کمونیستهای محارب با خدا صورت گرفته بود که آنهم با حمایت بسیاری از تود ه های عامی طرفدار امام وقت ، خمینی انجام شد ه بود. متعاقبا کشتار خیابانی طرفداران مجاهدین خلق شروع شده بود که در این مورد هم نه تنها تمامی کسانی که به نحوی از انحاء دستی در این حکومت اسلامی داشتند این کشتار ها را تایید میکردند بلکه خود نیز مستقیم یا غیر مستقیم ( بمانند اصلاح طلبان امروزی) در آن کشتار ها دخالت داشته اند.

در آن سالها که به دختران مجاهد و مبارز قبل از اعدام در زندانهای اسلامی تجاوز میشد و سپس به همراه تحویل جنازه دختران معصوم به خانواده هایشان ، فرد متجاوز با یک جعبه شیرینی به خانواده دختر اعدام شده میگفته که شب قبل از اعدام ، وی به عقد موقت من در آمده بود تا به این ترتیب زخمی عمیقتر را به پدر و مادر دختر شهید شده وارد کنند، این دستگاه جهنمی تبلیغاتی رژیم اسلامی ( وزیر ارشاد وقت، خاتمی اصلاح طلب) بود که این اعمال شنیع را توجیح اسلامی و اخلاقی میکرد تا توده عامی از شنیدن این اخبار حتی عکس العمل اعتراضی هم نشان ندهند.

در طی سالهای دهه 60( دهه نخست وزیری موسوی اصلاح طلب) که موسوم به ده کشتار های دسته جمعی خیابانی ، تجاوز به دختران زندانی و کشتار زیر شکنجه میباشد، همه این اعمال به نحوی یا برای مردم بی تفاوت بود و یا قابل قبول شد ه بود. شاید تنها عده ای معدود که همیشه در یک جامعه اختناق زده خود را از دیگران متمایز میکنند و جلو تر از نوک بینی شان را میبینند این جنایات را تقبیح میکردند و تا جایی که در توانشان بود به مقابله با این جانیان قرن بر میخاستند، اما اکثریت توده عامی تحت تاثیر تبلیغات امثال خاتمی( وزیر ارشاد وقت) این جنایات را یا موجه میدانستند یا در بهترین شکلش چنین بیان میکردند که:" میخواستند نکنند"، یا اینکه:" چرا با آتش بازی میکنند که اینطوری کشته شوند؟" آری این همان واکنشی بود که حاکمیت از مردم توقع داشته است. یعنی اینکه فرهنگی را به مردم القاء کند که حکومت را حق طبیعی حاکمان وقت بدانند و دخالت در سیاست و سرنوشت خویش را بازی با آتش بپندارند.

اگر موشکافانه به عملکرد فرهنگی این رژیم در طی این سالیان سیاه نگاه کنیم میبینیم که جا انداختن یک موضوع دائما در دستور کار وزارت اطلاعات و سایر ارگانهای این رژیم قرار داشته است و آن این که به هر نحو ممکن ریشه های اندیشه" بر اندازی" را از ذهن مردم بزدایند. این دقیقا یکی از بزرگترین رموز بقاء و ادامه حیات این حکومت بوده و هست. برای نیل به این هدف میبایست با بانیان و پیشگامان این طرز تفکر مبارزه نمود.

با توجه به امکانات وسیع تبلیغاتی و وابسته بودن مدیا به دستگاه حکومتی در ایران ، رسیدن به این هدف چندان نمیتوانست مشکل باشد. با یک نگاه اجمالی به سیر مبارزه ضد فرهنگی جمهوری اسلامی با پدیده بر اندازی و نیروهای بر انداز به راحتی میشود به برخی از سوالات در ارتباط با حرکتهای اعتراضی اخیر و نیرو های اصلاح طلب پاسخ داد.

در سالهای اول حکومت اسلامی ، شنیدن واژه هایی چون: طاغوتی، وابستگان استکبار جهانی و رژیم سابق، کمونیستهای ضد خدا و چاسوس شوروی و .... به موضوعی کاملا روزمره تبدیل شده بود ، تا جایی که مردم حتی خصومتهای شخصی خود با دیگران را با استفاده از همین واژه ها به مرکز قدرت حکومتی میکشاندند و از همدیگر انتقام میگرفتند. رفته رفته واژه "منافق" را بر سر زبانهای مردم انداختند و در ادامه، این واژه نیز دستخوش تحولاتی گردیده و در مسیر تکامل خود، به "منافق مسلح" یا " منافق جنگلی" تبدیل شده است. لازم به ذکر است که جناب مخملباف اصلاح طلب نیز با ساخت فیلمهای " توهم"، " توبه نصوح" و سایر فیلمهای ضد گروههای مبارز و بر انداز، کمک شایانی به وزارت اطلاعات اسلامی در جا انداختن فرهنگ تنفر از نیرو های بر انداز، در بین مردم نموده است که مردم ایران همواره باید این خدمات شایان و ارزنده!!!!! ایشون را بخاطر داشته باشند. در همین راستا متعاقبا کلماتی چون " تروریست بمبگذار" و" ستون پنجم" نیز به این لیست بلند بالا اضافه شده بود.

ریختن اشک برای کشته شدن بسیجیان مظلوم!!! و بیگناه!!! یکی دیگر از شگردهای مردم فریبی بوده( همان بسیجیانی که این اواخر اعتراف یکی از آنها را شنیدیم که نامبرده مامور تجاوز به دختران اعدامی، شب قبل از اعدامشان بوده است) بدین ترتیب که مبارزان خلق را افرادی جنایتکار و دارای سادیست آدمکشی معرفی میکردند( رجوع شود به شوهای اعتراف گرفتن تلویزیونی از زندانیان دهه 60 توسط لاجوردی، جلاد اوین و همچنین فیلم " توهم" و توبه نصوح" از شاهکار های هنری محسن مخملباف).

چیزی نگذشت که شدت کشتار و شکنجه نیرو های بر انداز و سرنگونی طلب به جایی رسید که بیش از یکصد هزار کشته از ما گرفته شد و عرصه را آنچنان بر ما تنگ نمودند که دیگر چاره ای برای اندک بازماندگان این قتل عامهای فجیع و کشتار های دسته جمعی نماند جز ترک میهن. آری اینچنین بود که تعداد معدود ی از نیروهای مبارز و انقلابی که به چیزی جز سرنگونی رژیم سفاک اسلامی راضی نمیشدند ناگزیر به ترک خانه و کاشانه شدن تا به عنوان شاهدی زنده از جنایات بیرحمانه حکومت اسلامی بتوانند این حقایق را به جهانیان و نسلهای بعدی بازگو کنند.

اما این قصه همینجا پایان نمیپذیرد و رژیم اسلامی همچنان در صدد نابودی کامل این نسل" زخمی و شاهد" میباشد. چرا که بدرستی میداند که نسل مبارزان سال 60 به چیزی جز سرنگونی تام و تمام این رژیم رضایت نمیدهند و هیچگاه نیز شبهای تیرباران عزیزانشان را فراموش نخواهند کرد. باری بدین جهت همچنان لبه تیز تبلیغات مسموم وزارت اطلاعات متوجه این بازماندگان سالهای سیاه میباشد. اینبار با کلماتی جدیدتر و مناسب شرایط امروزی. آری امروز دیگر ما را قاتلین بسیجیان خطاب نمیکنند، چرا که میدانند بسیجیان دیگر امروز در نزد مردم ایران منفور ترین موجودات بشمار میایند. اینبار ما را با نام" خارج نشینان بی غم" مورد خطاب قرار میدهند تا بار دیگر مردم را از ما بر حذر داشته باشند.

اری آقای موسوی و سایر به اصطلاح اصلاح طلبان امروزی: که مرگ این رژِم را مرگ خودتان میپندارید، ما امروز خارج نشینان بی غم هستیم. چرا که آنروزها شما که بر مسند قدرت نشسته بودید تا نفرات آخر ما را از دم تیغ گذراندید. پدران و مادران ما را دق کش نموده اید و خانه هامانرا به آتش کشیدید. خانه هامانرا به آتش کشیدید و ما را آواره کرد ه اید تا دیگر کسی در ایران زمزمه سرنگونی مستبدان و قاتلان را سر ندهد. ما را از خاکمان راندید تا امروز به ما لقب خارج نشینان بی غم بدهید.

متاسفانه بخش وسیعی از مردم و حتی آنان که ادعای روشنفکری و مبارزه دارند بدون اینکه خود بدانند تحت تاثیر همین تبلیغات کر کننده رژیم اسلامی قرار گرفته اند و ارزشهای حکومت اسلامی را در فکر و ذهن خود جای داده اند. بدون اینکه خود بدانند حساب دولت احمدی نژاد را از کلیت رژیم جدا میکنند و نا دانسته به تداوم عمر ننگین این رژیم کمک میکنند. بدون اینکه خود بفهمند به ابزار تبلیغاتی موسوی ، کروبی، صانعی، هادی غفاری چماقدار غداره بند دهه 60 و سایر سران رژیِم خونریز اسلامی که دست همه شان به خون صد ها جوان و نوجوان آلوده است تبدیل میشوند و بار دیگر امامی دیگر چون خمینی را بر جان و مال و خاک خود حاکم میکنند تا دگر بار دهها هزار جان شیرین عزیز ترین فرزندان این ملت در پای چوبه های دار و جوخه های تیرباران اسلامگرایان جدید فدا گردد. تا این سلسله نحس همچنان بر مسند قدرت بماند و تاریخ مکررا تکرار گردد.

آری تا حکومت اسلامی در فکر مردم ریشه دارد و تا زمانی که فرهنگ حکومتی از فرهنگ مردمی تمیز داده نشده است در بر همین پاشنه میچرخد و آرزوی تحول اساسی، رویایی دست نیافتنی بیش نیست!

03.09.2009

منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: