۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

Tuesday، September 15، 2009

جنبش ھمگانی اخير: ويژگی ھا، راھکارھا و يک بديل پيشنھا دی

يونس پارسا بناب
٢۵ آگوست ٢٠٠٩

درآمد
رويدادھای تکان دھنده مبارزاتی دو ماه گذشته ( از ٢٢ خرداد به اين سو ) تجلی يکی از پر شکوه ترين
جنبش ھای دخالتگر ھمگانی در تاريخ مبارزات مردم ايران بويژه در دوره سه دھه عمر جمھوری اسلامی
است . اين جنبش دخالتگر در جھت کسب حق تعيين سرنوشت که امروز در ايران در پھنا و بُعدی بی
نظير جريان دارد ، جنبشی است دموکراتيک و عمومی که آحاد و اقشار مختلف توده ھای مردم بويژه
جوانان ، در آن شرکت فعال دارند . بررسی جامع جنبش ھای دخالتگر بزرگ و کوچک تاريخ معاصر
ايران ، ازجنبش تنباکو در ١٢٧٠ خورشيدی گرفته تا جنبش ١٨ تير سال ١٣٨٧ نشان می دھد که ادامه
يک جنبش ھمگانی و دموکراتيک برای اينکه به پيروزی برسد ، نياز به رھبری قابل اعتماد و مقبول از
طرف توده ھای مردم دارد . بدون ترديد ، جنبش کنونی ( حداقل در حال حاضر ) يک جنبش خود به
خودی و خود جوش است . درست به خاطر اين امر است که تمامی نيروھای سياسی - اجتماعی متعلق به
جامعه ايرانی چه در داخل رژيم جمھوری اسلامی ( البته به استثنای جناح خامنه ای – مافيای نظامی مالی
) و چه در خارج از رژيم منجمله اپوزيسيون خارج از ايران ، از اين جنبش حمايت می کنند . در اين
نوشتار بعد از بررسی چند و چون نيروھای اپوزيسيون طرفدار جنبش کنونی و قلمروھا و حوزه ھای
سياسی عمل آنھا ، به توضيح و تشريح يک بديل و راھکار در جھت ادامه جنبش و احتمال پيروزی آن می
پردازيم . در تھيه و تنظيم اين پيشنھاد ، نگارنده از آزمون ھا ، تجربه اندوزيھا و درس آموزی ھای منبعث
از جمع بندی ھای تاريخ جنبش ھمگانی مردم ايران از يک سو و جنبش ھای مترقی و دموکراتيک کنونی
کشورھای ديگر جھان بويژه کشورھای آمريکای لاتين و جمع بندی ھای جامع و تحليلی فعالين درون
فوروم ھای اجتماعی جھانی منجمله فوروم جھان سوم و کنفرانس باماکوغ از سوی ديگر ، استفاده کرده
است.
طبقه بندی نيروھای اپوزيسيون طرفدار جنبش فعلی ايران
نيروھای اپوزيسيون طرفدار جنبش ھمگانی اخير چه در داخل و چه در خارج از ايران را می توان به سه
کمپ و يا طيف تقسيم بندی کرد :
١ – نيروھا ، گروه ھا و شخصيت ھائی که محل و گستره سياسی و عمل ( فونکسيون ) خود را در "
درون " نظام جمھوری اسلامی قرار می دھند .
٢ – نيروھا ، گروه ھا و شخصيت ھائی که محل و عرصه سياسی عمل خود را " بيرون " از نظام و "
بيرون " از ايران و در وابستگی به قدرت خارجی ( امپرياليسم ) قرار می دھند و يا در " انتظار کرامت "
آن روز شماری می کنند .
٣ – نيروھا ، گروه ھا و شخصيت ھائی که عرصه و گستره سياسی عمل خود را در درون جامعه ملی
بويژه در بين زحمتکشان ايران قرار داده و ھدفشان صرفا استقرار سه اصل : استقلال ( حاکميت مردمی )
، آزادی و عدالت اجتماعی است .
جبھه کار از " درون " نظام
اين نيروھا و شخصيت ھا که عرصه و گستره سياسی عمل و فعاليت خود را در " درون " رژيم جمھوری
اسلامی قرار داده اند ، تلاش می کنند که با ايجاد يک جبھه متشکل از " اصلاح طلبان " ، " سنتريست ھا
" و دموکراسی خواھان سکولار به ھدف خود که عمدتا تسخير قدرت است ، برسند . بر فرض که اين
رھبری موفق به ايجاد چنين جبھه و ائتلافی گشته و پيروز نيز به گردد ، قدرت و حاکميت از جناح "
شکست خورده " ( خامنه ای و مافيای نظامی – مالی = بورژوازی بازرگانی بوروکراتيک محافظه کار )
به جناح و يا جبھه ای " پيروز " ( جبھه ای ائتلافی موسوی – رفسنجانی – کروبی و خاتمی = بورژوازی
ليبرال صنعتی بوروکرات ) منتقل می شود . با توجه به اينکه در حال حاضر توازون قوا بويژه در عرصه
نيروھای نظامی ، به سود جناح حاکم ( خامنه ای – مافيای نظامی مالی ) است در نتيجه احتمال موفقيت
چنين جبھه ای بسيار بعيد و ناچيز است . يکی از پی آمدھای قرار دادن حوزه رقابت و و کارزار در "
درون نظام " اين است که مثل ادوار گذشته بخش نسبتا قابل توجھی از روشنفکران و فعالين چپ
مارکسيست و ملی گرايان چپ از کمپ جبھه طرفداران خط استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی جدا گشته
و برای مدتی در توھم امکان تغيير و دگرديسی فرو رفته و حتی گاھا بعضی از آنھا قربانی پروسه فلاکت
بار استحاله می گردند . قرار دادن عرصه سياسی عمل و کارزار در " درون " نظام به ھيچ وجه پديده
نوظھور و بی نظير در تاريخ مبارزاتی و جنبش ھای دخالت گر و دموکراتيک مردم ايران نيست . نيم
نگاھی به مقاطع تاريخی مبارزات مردم ايران نشان می دھد که مثلا در سالھای آغازين دھه ١٣۴٠ ( دھه
١٩۶٠ ميلادی ) ، در بحبوحه تدارک برای آغاز " اصلاحات ارضی " بخشی از فعالين سياسی که در
١٣٣٩ عليه رژيم شاه نقش قابل توجھی ايفاء کرده و حتی قربانی ھائی نيز ( مثل – جنبش سالھای ١٣۴٢
قتل دکتر ابوالحسن خانعلی دبير دبيرستان ھای تھران ) را متحمل شده بود ، به اين توھم روی آورد که از
درون نظام امکان تغيير رژيم وجود دارد . با غوطه ور گشتن در اين توھم ، تعدادی از فعالين مثل محمد
درخشش به ھمکاری با دولت علی امينی روی آورده و بلافاصله استحاله گشتند . ھمين طور در اواسط
دھه ١٣۴٠ در بحبوحه کسترش و رشد کنفدراسيون جھانی دانشجويان ايرانی ، بخشی از فعالين و
آغازگران کنفدراسيون تحت تاثير تبليغات وسيع رژيم شاه در مورد " اصلاحات ارضی " و پی آمدھای "
مثبت " اجتماعی و سياسی آن ، به تبليغ تئوری " بازگشت " از خارج به داخل و قرار دادن عرصه سياسی
عمل در درون " نظام " پرداخت . تعدادی از اين فعالين مثل شاھين فاطمی ، مجيد تھرانيان و.... که از
وجھه قابل توجھی در بين دانشجويان درون کنفدراسيون برخوردار بودند ، چمدان ھا را بسته و عازم
ايران گشتند که با قرار دادن عرصه سياسی عمل خود در درون نظام موفق به " تغيير " و " دگرديسی "
در رژيم گردند . ولی تاريخ نشان داد که " بازگشت " ھمان و استحاله گشتن در نظام ھمان . در نيمه دوم
دھه ١٣۶٠ ( نيمه دوم ١٩٨٠ ميلادی ) ، گورباچف و شيوارنادزه و يارانشان به اين نتيجه رسيدند که با
قرار دادن عرصه سياسی عمل در درون نظام امکان " رفوروم " ميسر خواھد گشت . آنھا نه تنھا
نتوانستند رفوروم در درون نظام بوجود آورند بلکه توھم يوتوپيک آنان منجر به فروپاشی و تجزيه يک "
ملت – دولت " بزرگ و صاحب تجربه و قدرت در جھان و تغيير عظيم در چشم انداز توازن قوا در سطح
کره خاکی گشت . سرنوشت شخصيت ھا و جبھه ايکه امروز در درون جنبش کنونی ايران می خواھند با
قرار دادن عرصه سياسی عمل خود در درون نظام به ھدف خود ( تسخير قدرت ) برسند ، چندان تفاوت
کيفی با سرنوشت اسلاف ايرانی خود در روزگاران گذشته نخواھند داشت . تنھا پی آمدی که از تشکيل
چنين جبھه عارض می شود ( آنھم برای مدتی کوتاه ) جلوگيری و ممانعت از شکلگيری و رشد جبه ايست
که ھدفش تسخير قدرت نيست بلکه می خواھد با بسيج مردم بويژه جوانان ، دور محور سه گانه ای مردمی
– استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی در درون جنبش ھمگانی کنونی به عنوان يک بديل گسترش يابد .
جبھه طرفدار خط کار در " بيرون " از ايران
تشکيل و بسط جبھه که گستره عمل سياسی خود را بيرون از ايران و در وابستگی به نيروی خارجی (
عمدتا آمريکا ) قرار می دھد نيز تا اين زمان ناکام مانده است . زيرا نيروھای متعلق به اين کمپ و جبھه ،
عرصه سياسی عمل را نه در درون و بين مردم ايران بلکه در " بيرون " از ايران در وابستگی و يا " در
انتظار کرامت آمريکا " نشستن قرار داده اند . بررسی تاريخ صد ساله مبارزات سياسی مردم ايران ( از
انقلاب مشروطيت گرفته تا انقلاب بھمن ١٣۵٧ ) نشان می دھد که آنھائی که مثل محمد عليشاه و شيخ
فضل لله نوری ( ١٢٨٧ خورشيدی ) رضا شاه و سيد ضياء الدين طباطبائی ( ١٢٩٩ خورشيدی ) و شاه
– زاھدی و آيت لله کاشانی ( ١٣٣٢ خورشيدی ) محل و حيطه سياسی عمل خود را در " بيرون " از
ايران و در وابستگی به نيروھای خارجی در مقاطع مختلف تاريخی ( اول به روسيه تزاری و سپس به
امپراطوری انگلستان و متعاقبا به آمريکا ) قرار داده اند حتی اگر مقطعی و در کوتاه مدت ھم موفق
گشته اند ، در دراز مدت با مداخله گری به حق مردم ايران در تعيين سرنوشت خويش با شکست روبرو
شده اند . زيرا آنھائی که عمدتا استقرار استقلال ( حاکميت ملی ) ، آزادی و عدالت اجتماعی را ھدف
دانسته اند بسان يک ستون مقاومت ، مانع از آن گشته اند که قدرت خارجی چنين جبھه ای را بوجود آورده
و براه اندازد .
نيروھای طرفدار خط کار در بين جامعه ملی
از زمان انقلاب مشروطيت تاکنون وقتی که سه اصل استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی ھدف شده اند ،
محل و عرصه سياسی عمل نه در " درون " نظام ( قدرت حاکم ) و نه در " خارج " از ايران ( و در
وابستگی به قدرت خارجی زمان ) بلکه در درون جامعه ملی بويژه در بين اقشار مختلف زحمتکشان قرار
داشته است . جبھه ھا و ائتلافاتی که با ھدف استقرار سه اصل مردمی تحت رھبری سالم ، متحد و قابل
اعتماد و مقبول توده ھای مردم شکل گرفته و عموما به پيروزی ھای چشمگير با پی آمدھای غنی و مثبت
دست يافته اند ، تعداد کمی در تاريخ مردم ايران نبوده اند . پيروزی جنبش " فتح تھران " ، خلع و تبعيد
محمد عليشاه و سرنگونی " استبداد صغير " تحت رھبری مشروطه طلبانی چون ستارخان ( ١٢٨٨
خورشيدی ) ، پيروزی جنبش خيابانی در آذربايجان ( ١٢٩٩ خورشيدی ) و پيروزی قيام تاريخی ٣٠ تير
١٣٣١ ) نمونه ھائی از جنبش ھای دخالتگر و درخشان با اھداف نمايان در تاريخ مبارزاتی مردم ايران )
بودند . به نظر نگارنده دستاوردھای تاريخی جنبش ھای فوق الذکر اين است که جنبش زمانی به پيروزی
نايل می گردد که بدون حمايت از قدرت ھای خارجی زمان جاری با سرنگونی استبداد حاکم و استقرار
حاکميت ملی ستون پايه ھای گسترش آزادی ھای دموکراتيک ، سکولاريسم و تجددطلبی را بنا نھاده و به
ھدف خود گسترش عدالت اجتماعی نايل آيد . به کلامی ديگر ، ادامه جنبش ھمگانی فعلی تا پيروزی ،
نيازمند بديلی است که ھدف مثلث خود ( استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی ) را رھا نساخته و عرصه
سياسی عمل ( ميدان کارزار ) را که " درون " جامعه ملی بويژه در بين زحمتکشان است ، ترک نکند .
بر اين اساس ، فعالين درون اين جبھه ، به ضرورت بايد خود را از قيد و شرط دو عرصه سياسی عمل (
يکی حيطه و حمايت قدرت خارجی و ديگری قلمرو رژيم حاکم ) رھا ساخته و ھدف خود را در بست در
خدمت استقرار سه اصل مثلث قرار دھند . بنابراين ، چالشگران ضد نظام که داشتن طرز فکرھای مختلف
و تعلق خاطر به نحله ھا و سازمانھا و احزاب متنوع ، در طول زمان ، به سه اصل مثلث وفادار مانده و
اينک در جنبش ھمگانی کنونی شرکت دارند و قلمرو و عرصه عمل سياسی خود را در درون جامعه ملی
( بويژه زحمتکشان ايران ) قرار داده اند ، وظيفه دارند که با حمايت توده ھای مردم ستاد رھبری جبھه ای
را تشکيل دھند که تغيير ساختار رژيم استبدادی جمھوری اسلامی و استقرار حاکميت مردمی مستقل (
ازنظام جھانی سرمايه ) ھدف آن باشد
چگونگی ابعاد و پھنای ستاد رھبری : يک پيشنھاد
اين جبھه می تواند به روش تجربه تاريخی و شيوه جنبش عملی تشکيل گردد يعنی به تدريج از راه بسط و
گسترش ھمکاری ھای عملی بين چالشگران ضد نظام و با مشارکت توده ھای مردم تشکيل گشته و به
طور سرتاسری پھنا بگيرد . مولفه ھای مھم اين بديل سازمانی ( " جبھه ای واحد " ) عبارتند از :
١ – تشکيل گروه تدارک از نمايندگان سازمانھا ، احزاب ، انجمن ھا ، کانونھا و شخصيت ھا . اين گروه
که عملا قدم اول در جھت ايجاد " جبھه واحد " ضد نظام محسوب می گردد ، می تواند کار را با بحث
آزاد و انتشار مرتب حاصل مباحثات آغاز کند . سوژه ھای بحث ھا می توانند در دوره آغازين ، عبارت
باشد از :
- ويژگی ھای بديل دموکراتيک با ھدف استقرار سه اصل مثلث مردمی : استقلال ، آزادی و عدالت
اجتماعی .
- ويژگی ھا و ماھيت دولت حقوق مدار در ارتباط با خواسته ھای اجتماعی ، مدنی ، ملی و طبقاتی مردم
از يک سو و مشخص کردن سياست خارجی کشور بويژه در مقابل نظام جھانی سرمايه ، از سوی ديگر
بر وفق حاکميت و حقوق ملی مردم .
- وظايف اصلی دولت " حقوق مدار " و وفادار به حاکميت مردمی :
الف – حمايت از پروسه بی پايان " دموکراتيزه ساختن دموکراسی " و بسط و تعميق آزادی ھای
دموکراتيک در سراسر ايران .
ب – بسط و گسترش جامعه باز و برخوردار از يک اقتصاد ملی بر اساس گسست از اقتصاد صدور محور
تک محصولی و توسعه و تاکيد بر ايجاد اقتصاد توليد مدار چند محصولی .
ج – قرار دادن سياست خارجی ايران در خدمت سياست داخلی يعنی نيازھای جامعه ملی ايران ( جلوگيری
از ورود امواج فلاکت بار " بازار آزاد " نئوليبرالی و اتخاذ سياست ھای ضد خصوصی سازی ، ضد کالا
سازی و ضد ملی زدائی )
اين مباحث ، چالشگران ضد نظام جمھوری اسلامی را با شيوه ھای گفتگو و جابجائی گفتمان ھای جاری
که در درون جنبش ھای ھمگانی اجتماعی و دموکراتيک که در کشورھای مختلف بويژه در کشورھای
آمريکای لاتين ، رواج يافته اند ، آشناتر ساخته و به تجربه اندوزی ھای شرکت کنندگان در جنبش اخير
ايران پھنا و عمق می دھند . مضافا اين مباحث توافق ھمگانی نسبت به اصول قانون اساسی جديد که
ترجمان حاکميت مردمی است و قلمرو مبارزاتی خود را در داخل جامعه ملی ايران ( و نه در داخل نظام
جمھوری اسلامی و نه در بيرون از ايران در وابستگی به نيروی خارجی ) قرار داده است ، را فراھم و
ميسر می سازد .
٢ – بر اساس الگوی بالا ، در داخل کشور ، چالشگران ضد نظام در سطوح مختلف اقشار مردم (
کارگران ، دانشجويان و دانشگاھيان ، معلمان ، ھنرمندان ، نويسندگان ، دھقانان ، کارمندان دولت و....)
می توانند گروه ھای فراوان کار تشکيل دھند . البته نمايان و روشن است که به خاطر حضور مامورين
امنيتی گروه ھائی که بدين سان تشکيل می شوند حتما رازداری را در آنچه به ھويت اعضاء مربوط می
شود و روش و شيوه ھای کار را با حفظ استقلال نسبی خود رعايت می کنند .
٣ – در بيرون از مرزھای ايران استبداد زده ، در شھرھا و ناطق ھر يک از کشورھا که ايرانيان مقيم
ھستند ، چالشگران ضد نظام جمھوری اسلامی که در تعيين سرنوشت ملی خود عرصه عمل سياسی خود
را در " خارج " از ايران در وابستگی به نيروی خارجی قرار نداده اند ، می توانند از تجارب ، حمايت ھا
و ھمکاری ھای نيروھا ، احزاب و سازمان ھای دموکراتيک و ضد نظام جھانی سرمايه که توسط
نيروھای چپ و ديگر نيروھای برابری طلب غير ايرانی در اين شھرھا و مناطق مختلف تشکيل يافته و
حضور دارند ، نيز بھره مند و برخوردار باشند . چالشگران ضد نظام جمھوری اسلامی که در گروه ھای
مختلف کار ، فعاليت می کنند ، بايد به نکات قابل تامل زير توجه کنند :
- بايد از اين واقعيت که در طول سه دھه جبھه ھا ، اتحاديه ھا و... بوجود آمده ولی از ميان رفته اند و يا
عليرغم کوشش ھای زياد نتوانسته اند تشکيل گردند ، تجربه اندوخت . بايد اين درس را ياد بگيريم که
جبھه واحد برای تعيين تکليف يک بخش و يا قشر و طبقه ای از آحاد مردم بوجود نمی آيد . اين جبھه بايد
از چالشگران و شرکت کنندگان جنبش ھمگانی کنونی تشکيل گردد که عليرغم داشتن بينش ھای مختلف و
متفاوت ، محل تلاقی ھای سياسی خود را در " داخل نظام " و در " خارج " از ايران ( در وابستگی به
نيروی خارجی ) قرار نداده و ھدفشان استقرار استقلال ( حاکميت مردمی ) ، آزادی و عدالت اجتماعی در
ايران است .
- با توجه به اين امر که جنبش کنونی عرصه کارزار را بتدريج در جامعه ملی ( و نه در " درون " نظام
و يا در " خارج " از ايران در وابستگی به نيروی خارجی ) قرار می دھد ، نيازمند به نيروی محرکه
سياسی ( ستاد رھبری = سخنگو ) می شود . بر اين اساس نوعی ھماھنگی در عين رعايت کثرت آراء در
ميان چالشگران ضد نظام ضرورت پيدا می کند . در اين راستا تصدی جريان آزاد انديشه ھا ، پيشنھادھا ،
اطلاعات از يک سو و ھماھنگی اکسيونھای مبارزاتی مردم از سوی ديگر در حوزه تصدی جبھه متشکل
از گروه ھای داخل و خارج از ايران قرار می گيرند. اين گروه ھا در جريان تشکيل جبھه بايد مراتب
حوزه سياسی عمل خود بوده و نگذارند گروه ھا و افرادی که عرصه " درون نطام " و يا قلمرو قدرت
خارجی را ميدان عمل خود قرار می دھند ، با تغيير عرصه عمل ، جنبش ھمگانی کنونی را به بيراھه
کشيده و عملا اخته سازند .
- با توجه به ملاحضاتی مثل وجود ترديدھا ، سوء ظن ھا ، کم اميدی ھا ، محدوديت ھا و عدم اعتماد در
بين بخشی از چالشگران ضد نظام ، نبايد منتظر شد که ھمه در گروه ھا و سپس در شکلگيری و توسعه
تشکيل " جبھه ای واحد " شرکت کنند . پس آنھائی که آسودگی خاطر دارند و آماده اند می بايد کارزار
خود را در جھت ايجاد بديل اصيل ( " جبھه واحد " ) آغاز سازند .
- از آنجا که بر اصول سه اصل مثلث استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی ، قلمرو عمل سياسی در بيرون
از عرصه ھای استبداد حاکم و قدرت خارجی ( امپرياليسم ) قرار می گيرد و ابتکار عمل از آن مردم که
خواھان حق تعيين سرنوشت خويش ھستند ، می گردد ھمواره می بايد از کسان و سازمان ھا و احزاب و
تشکل ھائی که خود را از آن محدوده ھا و قلمروھا رھا ساخته و به کمپ مردم پيوسته اند ، استقبال کرد .
- در تحليل نھائی ، وقتی که طرفداران خط استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی ابتکار عمل را در جنبش
دخالتگر و ھمگانی کنونی در دست می گيرند می بايد از سه مرحله روشن عبور کنند :
- مرحله اول ، "عبور " موفقيت آميز از دغدغه ھا و عادات نکوھيده سکتاريستی گذشته و " گذار " به
صحنه رھائيبخش ھمسوئی ھا ، ھمدلی ھا و وحدت نظر روی اصول و استراتژی ھای مبارزاتی مشترک
( سرنگونی رژيم جمھوری اسلامی از " بيرون " نظام بدون وابستگی و تعلق خاطر به نظام جھانی
سرمايه ) است .
- مرحله دوم ، جمع بندی آزمون ھا ، درس آموزی ھا و تجربه اندوزی ھا از دستاوردھای جنبش ھای
مترقی و دموکراتيک مردم ايران در صد وسه سال گذشته از يک سو و از دستاوردھای جنبش ھای مترقی
و دموکراتيک خلق ھای کشورھای جھان بويژه در آمريکای لاتين ، از سوی ديگر است . بدون ترديد اين
جمع بندی بطور قابل ملاحظه ای می تواند به پروسه رھائی بخش ھمسوئی ھا و ھمدلی ھا در جھت ايجاد
و توسعه يک بديل اصيل ( " جبھه واحد " ) شدت بخشد .
- مرحله سوم ، اتحاد عملی گروه ھای کار و گروه تدارکاتی در جھت ايجاد بديل ( " جبھه واحد " ) به
عنوان نيروی محرکه و سخنگوی جنبش دخالتگر و ھمگانی کنونی مردم ايران است . در بخش جمع بندی
ھا و نتيجه گيری اين نوشته به چرائی و ضرورت تاريخی ايجاد يک بديل اصيل جبھه واحد که شرکت
کنندگان در جنبش دخالتگر و دموکراتيک به جد از چالشگران ضد نظام طلب می کنند ، می پردازيم
جمع بندی ھا و نتيجه گيری
١ – در پرتو جنبش ھمگانی و دخالتگر ( در حق تعيين سرنوشت خويش در جھت استقرار حاکميت
مردمی و حقوق ملی ) کنونی ، تدارکات در جھت ايجاد يک " جبھه واحد " توسط گروه ھای کار در داخل
و خارج از ايران بيش از ھر زمانی در سی سال گذشته ، به يک امر ضروری و فوری تبديل گشته و می
بايد مجدانه در صدر ارجحيت ھای کليه چالشگران ضد نظام جمھوری اسلامی که حوزه مبارزاتی و محل
سياسی عمل خود را " خارج " از نظام و بدون وابستگی به نيروی خارجی ( امپرياليسم ) قرار داده اند ،
محسوب گردد .
٢ – در اين مقطع تاريخی که جنبش ھمگانی اخير ايران در مقام مقايسه با ديگر کشورھای منطقه ،
فراگيرتر ، عميق تر و پايدارتر رشد و پھنا يافته ، وظيفه ای چالشگران ضد نظام چيست ؟ نيروھا و
چالشگران چپ ايران منجمله مارکسيست ھا ، ھمراه با ديگر نيروھای طرفدار استقرار استقلال ( حاکميت
مردمی ) ، آزادی و عدالت اجتماعی ( که در تاريخ صدوسه سال ساله گذشته ايران در راس جنبش ھای
دخالتگر مردم ايران قرار داشتند ) امروز وظيفه ای پرمسئوليتی دارند .
٣ – اين نيروھا که به حق در سی سال گذشته با کليت رژيم جمھوری اسلامی از يک سو و با نظام جھانی
سرمايه ( امپرياليسم ) از سوی ديگر خط کشی کرده اند ، زمانی لياقت و ظرفيت قرار گرفتن در راس
جنبش دخالتگر فعلی مردم را به حق کسب خواھند کرد که متفقا به عنوان يک بديل مناسب ، متحد و موثر
در انظار عمومی حضور عينی يافته و اعتماد اجتماعی و سياسی توده ھای مردم ( که به حق محتاط و
نگران اوضاع ھستند ) را جلب کنند . راه جلب اعتماد و حمايت مردم ، بدون ترديد رشد و عروج اين بديل
( " جبھه واحد " ) به مثابه رھبر مبارزات دخالتگرانه جنبش کنونی مردم ايران است .
۴ – سرنوشت ايران و مردم ايران را نه جمھوری اسلامی سرمايه و نه نظام جھانی سرمايه بلکه جنبش
ھای دخالتگرانه سياسی و اجتماعی مردم مثل جنبش ھمگانی کنونی ، تعيين خواھند کرد . اگر سانسور ،
خفقان و سرکوب و يا توپ و تانک و زره پوش قادر بودند سرنوشت ملی را در جائی رقم بزنند ، درعراق
اشغالگران آن با خرج صدھا ميليارد دلار بعد از گذشت شش سال با بحران و ناکامی مواجه نگشته و در
باتلاق بی اعتباری و تنفر فرو نرفته بودند . در انظار اکثر مردم ايران ، رھبران جمھوری اسلامی بويژه
خامنه ای و مافيای نظامی – مالی ، کمتر از سرکردگان نيروھای اشغالگر آمريکائی در عراق مورد تنفر
شديد مردم نيستند .
۵ – مردم ايران می دانند که جنبش دخالتگرانه و ھمگانی کنونی نيز مثل جنبش ھای مترقی و دموکراتيک
گذشته آنھا دارای دشمنان رنگارنگ داخلی و خارجی است . آنھا به حق نگران رشد اوضاع بوده و از اين
دشمنان ھراس دارند . آنچه که بايد در صحنه کارزار جنبش حضور فعال يافته و رشد يابد ، عروج يک
بديل اصيل جبھه واحد با رھبری مطمئن و قابل اعتماد از اتحاد نيروھای طرفدار حاکميت مردمی و حق
تعيين سرنوشت ملی است .
۶ – اقشار مختلف مردم ايران بويژه جوانان ، که شرکت شان در جنبش اخير بی سابقه است ، با مراجعه
به تاريخ و غور و تفحص در ادوار آن متوجه شده اند که وقتی آنھا تصميم خود را گرفتند و برای تعيين
سرنوشت خويش به عنوان شھروندان کشور ايران به ميدان چالش و کارزار آمدند ، چگونه مستبدين حاکم
و حاميان امپرياليست آنھا را حداقل در سه نوبت ( انقلاب مشروطيت ، جنبش ملی شدن صنعت نفت و
انقلاب بھمن ١٣۵٧ ) مستاصل و درمانده ساخته و وادار به عقب نشينی ساختند .
٧ – امروز نيز مثل ادوار گذشته ، با اوج گيری جنبش ھمگانی کنونی ، ادامه آن و ضمانت پيروزی مردم
در عرصه دخالت در تعيين سرنوشت خويش در گرو رشد و عروج يک بديل اصيل مورد اعتماد مردم از
سوی چالشگران ( نيروھای چپ ، مارکسيست ، دموکراتيک و ملی گرا ) است که خواھان آزادی مردم از
يوغ جمھوری اسلامی و سلطه نظام جھانی سرمايه ھستند .

هیچ نظری موجود نیست: