فرمانی که در آن نوشته شده است:
«چاکر آستان ملائکپاسبان، فدوی خاص دولت ابدمدت حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید. و در انجام این مأموریت بینالاقران مفتخر و بهمراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.» آدمیت آنگاه صورتهای متفاوت از صحنۀ مرگ امیر را نقاشی میکند و آنگاه از قول دکتر خلیل ثقفی (اعلمالدوله) بهنقل از عزتالدوله خواهر ناصرالدینشاه و زن امیر، تصویر هولناک آن مرگ افسانهوش را ارائه میدهد:
«چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند، علی اکبر بیک، چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهد علیا را به عزتالدوله بگیرد. فراشباشی دست علی اکبر بیک را گرفت. با خود به حمام برد که زن امیر را از آمدن او مطلع سازد. فراشباشی با مأموران خود وارد حمام گشتند، دیدند خواجه حرمسرا مشغول جمعآوری لباسهای امیر است. اعتمادالسلطنه یکی از کسان را بر سر او گماشت که از آنجا بیرون نرود. سپس پشت در دیگر حمام را سنگچین کرد که کسی از آن راه داخل نگردد. وارد صحن حمام شدند. فراشباشی فرمان شاه را ارائه داد. امیر خواسته بود عزتالدوله را ملاقات کند یا پیغامی برای او بفرستد، و وصیت بکند؛ اعتمادالسلطنه اجازه نداده بود. پس امیر به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند؛ و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالی که خون از بازوانش فوران داشت. در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت. چون امیر درغلتید، دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد. بلندشد گفت: «دیگر کاری نداریم». از حمام بیرون آمدند و با اسبهای تندرو به تهران بازگشتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر