1
دوست دارم، يادداشت اين هفته را، همراه با گفتن «خجسته باد» نوروزی و تقديم بهترين آرزوها برای پيروزی و سرفرازی نسل افتخار آفرين کنونی ايران، به توضيح چندين و چند دست آورد مهم سکولارها در سال گذشته اختصاص داده و برخی از هشدارها را، که توجه بدانها سخت ضروری بنظر می رسد، مطرح کنم. سالی ديگر از عمر شتابان ما گذشت، اما اين يک سال عادی نبود که رفتن اش فقط حسرت هائی شخصی را در دل هائی پراکنده بجای بگذارد. سالی که گذشت را ـ مثل جام بلورین عتيقه ای که بدقت در پارچه می پيچند و در صندوقچه می گذارند ـ بايد در دل انگيز ترين زرورق ها پيچيد و به موزه ی فراموش ناشدنی های ذهن سپرد. سال 88، سال ندا و سهراب و صدها ندا و سهراب زيبا و جوان و رشيد بود؛ سال غرش ملتی که ديگرش تحمل ايام ذلت نيست، سال پايان اقتدار رژيمی سراپا دروغ و نيرنگ و فساد، سال اعلام فرا رسيدن لحظهء برون شدن از مرداب، سال آغاز پرواز در آسمان آرزو، هرچند با بال های خونين و پرهای افشان. در عين حال، بنظر من، آنچه در اين سال زاده شد و در آخرين چهارشنبه شب اش به بار نشست، اعلام قطعی خواست مردم کشور برای جدا ساختن مذهب از حکومت (يا به تعبير مصطلح تر اما غلط ِ دين از دولت) بود. فتوای آيت الله خامنه ای و ديگر آيت الله های نشسته در قم مبنی بر غير اسلامی بودن مراسم چهارشنبه سوری، و در واقع تحريم آن، و بی اعتنائی گستردهء مردم به اين تحريم شرعی (حتی در قم) نشان داد که تاريخ حکومت مذهبی ولايت فقيه به پايان خود رسيده است و صدای ولی فقيه اين حکومت مذهبی ديگر فراتر از ديوارهای اطرافش نفاذ و نفوذی ندارد. تجلی پايان حکومت دينی در آتش بازی های چهارشنبه سوری اين معنای نمادين را نيز با خود داشت که ملتی مسموم و مدهوش در طول يک هزاره و نيم، اکنون به بيداری رسيده و، برای تطهير خود از نکبت اين خواب دقيانوسی، از ميان آتش پالايندهء سنت های اصيل خود گذشته و، پيروز و سرافراز، می رود تا همانی را بخواهد که در منشور کورش بزرگ اش در دو هزاره و نيم پيش اعلام شده بود: برقراری حکومتی بدون دين رسمی که آزادی همهء مذاهب و عقايد را تضمين می کند. بدين سان، ايستاده بر آستانهء نوروز، اين جشن بزرگ سکولار ايرانيان، که صاحبان همهء مذاهب و عقايد به يکسان گرامی اش می دارند، سال نوئی را آغاز می کنيم که از همان نخستين روزش انديشهء جدائی مذهب و مکتب از حکومت و دولت ديگر نه بعنوان يک انديشهء زيرزمينی که بعنوان تنها بديل حکومت مذهبی، در آفتاب مهرپرور بهار ايران می خرامد. در اين نوروز جوانبخت، انديشهء ايرانی روی از دروغ های بافته شدهء دينکاران بر می تابد، با انديشهء عارفانهء وحدت هستی دوستی می کند، به زمين بر می گردد و به طبيعت هستی بخش خويش نزديک می شود؛ وعده های نسيهء بهشت پس از مرگ را به حوزه های ايمان و باور مردمان می سپارد و زندگی اجتماعی خويش را زمينی و اکنونی و تغيير پذير و عازم فردائی قابل مديريت می بيند و به زمزمهء شاعر بزرگ اش گوش می سپارد که هشت قرن پيش، در نوروزی ديگر، سروده بود:
«کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت / من و شراب فرحبخش و یار حور سرشت // چمن حکایت اردیبهشت می گوید / نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت!»
2
آخرين ماه سال 88 شاهد يک به بارنشينی مهم برای همهء سکولارهای نگران آيندهء جنبش سبز ايران، و دست و پا زدنش در چنگال اصلاح طلبان خواستار حفظ حکومت اسلامی، بود. بخشی از سکولارهای ايران، بر پايهء اين باور که جنبش سبز در بر گيرندهء عدهء کثيری از ايرانيان سکولار است که صدا و خواست شان در هياهوی اصلاح طلبان مذهبی گم شده، و در پی صدور بيانيه ای در پشتيبانی از سکولارهای جنبش سبز، گرد هم آمدند و، به سودای آفرينش شبکه ای جهانی از انجمن های سکولارهای سبز ايران، نخستين مجمع عمومی خود را تشکيل داده و شورای هماهنگی خود را برگزيدند. آنها ـ که من خود يکی از آنانم ـ ارزيابی اهميت اين حادثه را به تاريخ وامی نهند و، بجای بی پروائی های اغراق آميز سنتی، اعلام می دارند که آمده اند تا وزن اجتماعی انديشه سکولاری را در بين ايرانيان بسنجند و مجرائی را بوجود آورند که صاحبان اين انديشه بتوانند از طريق آن مواضع و نظرات و خواست های خود را ـ مستقل از هر حزب و دار و دستهء مذهبی يا ايدئولوژيک ـ اعلام دارند. وقتی به خلاء سی ساله ای که در زمينهء تشکل نيروهای سکولار ايران وجود داشته فکر می کنم، وقتی می بينم که مطرح ترين بديل های حکومت مذهبی فعلی حکومت های مذهبی ديگری بوده اند که ادعا می کرده اند مذهب شان با مذهب نشسته در قدرت فرق دارد (حال آنکه حتی در زمانی که خود بر مسند قدرت نشسته بودند نيز نتوانستند گلی به سر ملت بزنند)، وقتی می بينم که هر دو دوتا چهارتای عقلی به من می گويد که جوانانی که در ايران، در پوشش های سبز خود، به خيابان آمده اند و فرياد «مرگ بر ديکتاتور» و خواستاری «حکومت ايرانی» سر داده اند نمی توانند برای «تصحيح» يا «اصلاح» اين ديو خون آشام و امتحان پس داده از خانه بيرون آمده باشند، بيشتر از هميشه خسران جانکاه نبود يک بديل سکولار برای حکومت فعلی را درک می کنم و، در عين حال، در آستانهء نوروز 89 به اين اميد در گلخانهء عمر ِ به شمار افتاده ام جوانه می زنم که «روزگار تلخ تر از زهر» به پايان خود نزديک می شود و می توان اميد داشت که دير يا زود «روزگار چون شکر» را فرزندان جوانمان تجربه خواهند کرد. 3 اما اين سال را سکولارهای ايران به دلايل مختلف ديگری نيز فراموش نخواهند کرد؛ چرا که نه تنها حوادث نه ماه آخر آن بر همگان روشن ساخت که کمترين خواست ملت ما، در پی سی سال تجربهء دردآلود، جانشين کردن حکومت مذهبی با حکومتی فرا مذهبی و غير ايدئولوژيک است، بلکه در اردوگاه اصلاح طلبان مذهبی و نوانديشان دينی نيز تحرکات تازه ای مشاهده شد که بيان بليغ آن را می توانيم در گفتار آخر سال دکتر عبدالکريم سروش بيابيم، شخصيتی که اصلاح طلبان مذهبی و نوانديشان دينی بيکسان به نظراتش احترام می گذارند و در گذشته يکی از معتقدان به حکومت دينی و مخالفان حکومت سکولار محسوب می شد؛ آنجا که او، با فرمولی که يافته و بيان کرده، اينگونه تن به پذيرش سکولاريسم، بعنوان تنها بديل حکومت کنونی مذهبی ايران داده است: «ما می توانیم بر سر یک تقسیم توافق کنیم و آن اینکه سکولاریسم سیاسی داریم و سکولاریسم اعتقادی. ما بر سر سکولاریسم اعتقادی با کسی جدالی نداریم گرچه اختلاف داریم؛ هر کسی می تواند اعتقاد خودش را داشته باشد. اما آنچه بر روی آن می توانیم توافق کنیم عبارتست از سکولاریسم سیاسی، یا به تعبیر ویژهء بنده "حکومت فرادینی".... یعنی یک حکومت اخلاقی که نسبت به همهء ادیان بی طرف باشد، هیچ حق ویژه ای به پیرو هیچ دین ویژه ای ندهد، پلورالیسم دینی و سیاسی را به رسمیت بشناسد، برای همهء حقوق برابر قائل باشد و قانون را برای همه یکسان اجرا کند؛ این معنی سکولاریسم سیاسی است و من گمان می کنم همه ما می توانیم بر روی آن توافق کنیم... با این سکولاریسم سیاسی ِ فرا دینی کسی هم که مومن است، خاطر جمع می شود که دین و ایمانش محفوظ خواهد ماند و حکومت به اعتقاد و عمل او تعرضی نخواهد کرد...»
(1) هنگامی که اين سخنان را در کنار ادعای نوانديش ديگر مذهبی، اکبر گنجی، می گذاريم که، در پی صدور اعلاميه موسوم به «پنج نفری»، (2) اعلام داشت که «همهء امضاء کنندگان آن اعلاميه به سکولاريسم معتقدند»،(3) در می يابيم که در فاصلهء خرداد تا اسفند ماه 88 انديشهء سکولاری چگونه در سخت ترين سنگ ها نفوذ کرده و خود را به سطح زمين سياست ما رسانده است. من، با احتياط تمام که دلايلش را توضيح خواهم داد، ورود اصلاح طلبان دين باور را به قلمرو خواستاری حکومتی سکولار برای ايران خوش آمد می گويم و، بی آنکه وارد بحثی شوم در مورد اينکه تک تک آنان تا چه حد در استقرار حکومت فعلی مذهبی در ايران نقش داشته و مؤثر بوده اند، و جايگاه آنان در ايران سکولار آينده کجا خواهد بود، و يا حتی «دليل» و «مشوق» آنان برای پيوستن علنی به اردوگاه سکولارها چيست، اقدام آنان برای اعلام موضع در راستای برحق دانستن خواست حکومت سکولار را قدمی مؤثر در راه رسيدن به يک مفاهمهء اصولی و يک گفتمان ملی ارزيابی می کنم.
4
توفيق ديگر سکولارهای ايران در سالی که گذشت وادار کردن حکومتيان به بيان اين اقرار بود که بديل واقعی حکومت شان چيزی جز انديشهء سکولاری نيست. هرچه به آخر سال نزديک تر شديم حملات آنان و رسانه هاشان به سکولاريسم بيشتر شد و تا آنجا که توانستند بر طبل ترساندن دين باوران شيعی ايرانی از حکومتی سکولار بيشتر کوبيدند و کارشان تا بدان حد رسيد که دوستان ديروز و رقبای «خودی ِ» امروز خود در جبههء اپوزيسيون داخلی را نيز «سکولار» خواندند. می دانيم که آيت الله خامنه ای (باور کنيد اين لقب را با اکراه تمام به اين طلبهء مدرسه نرفته می دهم) در نماز جمعهء بعد از انتخابات رياست جمهوری، اعلام داشت که عقايد احمدی نژاد را به عقايد خود نزديک تر می بيند. او در واقع مشغول تکرار سخنانی بود که چند ماه پيشتر در وصف «دولت نهم» (يعنی دور اول رياست جمعوری احمدی نژاد) بيان کرده و گفته بود: «دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را، که متأسفانه در حال نفوذ در بدنهء مديريتی کشور بود، سد کرده است.» احمدی نژاد و تک تک وزرا و رؤسای وابسته به دولت اش هم هيچگاه ذکر «مبارزه با سکولاريسم» را از زبان نيانداخته و وجههء اصلی کوشش های خود را ريشه کردن انديشهء سکولاری از افق انديشهء ايرانی دانسته اند؛ چرا که هيچ نظريهء ديگری بنياد اصلی و شالودهء کار خود را بر انحلال حکومت های مذهبی و مکتبی قرار نداده است و حتی صاحبان انديشه چپ، از بخشی از چريک ها گرفته تا جمهوری خواهان، استراتژی خود را نه بر پايهء انحلال حکومت مذهبی که بر بنياد همکاری با اصلاح طلبان مذهبی ِ خواستار حفظ حکومت مذهبی قرار داده اند. اين آگاهی حکومتی البته که به بديل های مذهبی اش هم سرايت کرده است و اکنون می بينيم که علاوه بر اصلاح طلبانی همچون دکتر سروش و اکبر گنجی، حتی شورای مقاومت وابسته به مجاهدين هم به يادها می آورد که آنها يک چهارم قرن است که حکومت سکولار را پذيرفته اند و حفظ نامی همچون «جمهوری دموکراتيک اسلامی» برای دولت موقت شان صرفاً جنبهء تاکتيکی داشته و دارد. پس، از يک سو می توان با خوشحالی گفت که صفوف متخاصم بيش از هميشه از هم ممتاز و مشخص شده اند و اکنون، از لحاظ پايبندی به لزوم برقراری يک حکومت سکولار در ايران، طيف سياسی وسيعی در حال شکل گيری است و مخالفان نظری و عملی سکولاريسم رفته رفته به اين طيف می پيوندند. اما، از سوی ديگر، در پيوستن اين گروه ها به اردوگاه سکولارها نگرانی های عميقی نيز وجود دارد که بايد از هم اکنون به آنها توجه کرد.
5
اگر اصل را بر صداقت مدعيان جديد سکولار بودن نگيريم ـ که در کار سياسی اينگونه پيشفرض ها حکم سم مهلک را دارند ـ و به ديدهء شک به اينگونه «ادعاها» بنگريم، آنگاه لازم است که هرچه زودتر به سنجه ها و ابزارهای حقيقت ياب قابل اعتمادی برای درک چند و چون واقعيت اين ادعاها دست بيابيم. من، پيش از اين، نظراتم را در مورد سکولار بودن دولت پيشنهادی شورای مجاهدين نوشته ام و در اين مقاله به آن مقوله نمی پردازم؛ اما ضروری می دانم که در مورد ادعاهای، مثلاً، دکتر سروش کمی مته به خشخاش گذاشته و چند و چون آن را ارزيابی کنم. اين ارزيابی می تواند هم در صحنهء نظر و هم در حيطهء نظر انجام شود. در صحنهء نظر، هنگامی که بقيهء احتجاج های دکتر سروش را کنار آنچه در بالا از او نقل کردم می گذارم متوجه وجود تضادی نظری در ديدگاه ها می شوم که تصوير سکولاريسم ادعائی ايشان را تيره می سازد. مثلاً، ايشان در کنار اعلام اعتقاد نسبت به ضرورت برقراری حکومتی سکولار، از گزينه ای به نام «دموکراسی دينی» هم سخن گفته و آن را چنان حکومت دموکراتيکی وصف می کند که بوسيلهء دين داران اداره می شود. به اين تکه از گفتگوی ايشان با خانم نوشابه اميری که در پی آنچه در بالا از ايشان نقل شد آمده است توجه کنيد. چنانکه ديديم، دکتر سروش از لزوم دادن"اطمینان خاطر" به دينداران سخن می گويد و خانم اميری چنين می پرسد: «پرسش: مگر در کشورهای دمکراتیک برای این زمینه تبصره ای گذاشته اند؟ در این کشورها دین از حکومت جدا بوده و به ایمان معتقدان هم، مطابق قانون، آسیبی وارده نشده است. ضرورت این "اطمینان خاطر" دادن چیست؟ «پاسخ: این اطمینان خاطر برای این است که دینداران ما ممکن است از دموکراسی و سکولاریسم، به گمان اینکه ناقض و نافی دیانت است، بگریزند. لذا باید به آنها توضیح داد که برقراری سکولاریسم سیاسی و دموکراسی دینی به دین و اعتقاد هیچ کسی لطمه ای نخواهد زد و از ایمان کسی نخواهد کاست. این به نظر من پیام بسیار مهم و لازمی است. در واقع من در آن مصاحبه به دو طایفه پیام دادم و این نکته نیکویی بود که ناگرفته ماند. من از یک طرف به دینداران پیام دادم که با آمدن دموکراسی و سکولاریسم سیاسی، به دین و به عمل دینی شما لطمه ای نخواهد خورد. از طرف دیگر به غیر دینداران پیام دادم که با آمدن دینداران دموکرات، مشی سیاسی شما هم آسیبی نخواهد دید؛ یعنی همزیستی مسالمت آمیزی در سایه یک نظام دموکراتیک تحقق خواهد یافت.
«پرسش: این "آمدن دینداران دموکرات" در حکومت، کجا و چگونه خود را نشان خواهد داد؟ نمودش در کجاست؟ «پاسخ: آمدن دینداران دموکرات بر اثر رای گیری است؛ شما اگر دموکراسی برقرار کنید و در این نظام، دینداران اکثریت مطلق را داشته باشند...
«پرسش: مثل یک حزب دموکرات مسیحی یا؟...
«پاسخ: بله، ولی البته شما اسلام را با مسیحیت قیاس نکنید...
«پرسش: به لحاظ شکلی گفتم.
«پاسخ: بله، فرض کنیم اگر بر اثر انقلاب، که تحول دموکراتیک هم نبود، دینداران دموکرات بر سرکار می آمدند ـ نظیر آقای بازرگان و نهضت آزادی ـ و می توانستند زمام امور را در دست بگیرند، وضع فرق می کرد. حالا هم اگر چنین بشود یا اگر در یک نظام رای گیری تندرست، دموکرات های مومن رأی برتر را بیاورند و بر اریکهء قدرت بنشینند، در این صورت غیردینداران نباید خائف باشند که دینداران دموکرات حق آنها را خواهند خورد، یا قوانینی به تصویب خواهند رساند که آنها را به منزلهء یک اقلیت درجهء دوم در جامعه درخواهند آورد. از جانب دیگر باید همین اطمینان را به دینداران هم بدهیم. باید بگوییم سکولارهای دموکرات ـ چون سکولار های مستبد هم وجود دارند ـ اگر به قدرت برسند به نظم دموکراتیک گردن می گذارند و دین داران می توانند آسوده خاطر باشند که به دین، اعتقاد و ارزش هایشان لطمه ای نخواهد خورد.» من فکر می کنم که همهء سکولارها بايد به اين نوع احتجاج حساسيت نشان دهند. ايشان در عين اينکه خود را بعنوان يک «ديندار سکولار» مطرح می کنند اما، نظراً، دينداران و سکولارها را در دو اردوگاه قرار داده و از هر دوی آنها دلجوئی کرده و به آنها اطمينان می دهند که در يک حکومت دموکراتيک هيچ يک معترض ديگری نخواهد شد. اما در اين جداسازی دلجويانه معلوم نيست جايگاه «دينداران سکولار» ی مثل خود ايشان در کدام اردوگاه است. توجه کنيم که سکولاريسم اصولاً مخالف ايجاد اردوگاه های جداگانه ای در زير سقف دولت است و از همهء کسانی که زمام امور را در دست می گيرند می خواهد که کفش های مذهبی و عقيدتی خود را قبل از ورود به اطاق سياست از پا در آورند و تا زمانی که بر مسند مديريت کشور نشسته اند عقايد مذهبی و مکتبی خود را برای خود نگاه دارند و در برابر ملت متعهد باشند که نخواهند کوشيد ارزش ها و باورهای مذهبی و مکتبی خود را بر جامعه «تحميل» کنند. يعنی، در عالم واقعيت، هيچ سرندی وجود ندارد که بتواند سکولار سکولار را از سکولار مذهبی جدا کند. و هيچکس نمی تواند مغز دينداران سياست پيشه را از باورهای مذهبی و مکتبی شان تخليه کند. بنا بر اين، طرح اينکه نشستگان بر مسند قدرت دينداراند يا بی دين مغالطه ای بيش نيست. در يک حکومت سکولار هر دوی آنها ـ با حفظ دين و آئين و ايدئولوزی خود ـ بايد به مبانی حکومت سکولار وفادار باشند. اما اين مغالطه آنجا عميق تر می شود که ايشان، در پاسخ خانم اميری، با تشبيه تشکل دينداران به احزاب «دموکرات مسيحی» در داخل دموکراسی های غربی موافقت کرده و تنها بصورتی گذرا توضيح می دهند که «البته شما اسلام را با مسیحیت قیاس نکنید» (که معلوم نيست توضيحی به نفع سکولاريسم در جوامع اسلامی است يا به ضرر آن). از توضيحات بعدی ايشان هم چنين بر می آيد که گويا می خواهند بگويند که احزابی همچون «نهضت آزادی»، و اشخاصی همچون مهندس بازرگان، نسخهء کپی شده ای از آنگونه احزاب اند. اما بايد توجه کرد که در يک جامعه سکولار (چه غربی و چه شرقی) معنای «مسيحی بودن» يک حزب از معنای آن در يک جامعهء غيرسکولار متفاوت است. يک «حزب دموکرات مسيحی» در جامعهء غربی برای برقرار کردن شريعت واتيکان و کليسا بر جامعه نمی کوشد و مسيحی بودن بيشتر همچون نخ تسبيحی عمل می کند که در انجمن ها و باشگاه ها مردمان هم سليقه و همعقيده را گرد هم می آورد. اما مهندس بازرگان و نهضت آزادی تصويب کنندگان قانون اساسی حکومت فعلی اسلامی هستند و، در نتيجه، خواستار برقراری ملزومات شريعت امامی که در قانون اساسی حکومت فعلی مندرج است و آنها بارها وفاداری خود به آن را اعلام داشته اند. من برای جلوگيری از طولانی شدن مطلب از ذکر آنچه هائی که حکومتی همچون حکومت مفروض مهندس بازرگان می کرد، و بخصوص نظر دکتر مصدق دربارهء نوع مديريت مذهبی مهندس بازرگان، خودداری نموده و به همين نکته بسنده می کنم که وجود اردوگاه دينداران و بی دينان ـ همچون دو رقيب سياسی ـ در يک حکومت سکولار بی معنا است و کسی برای انتخاب مديران جامعه به دينداری يا بی دينی آنها توجه نمی کند؛ يا نبايد توجه کند. می خواهم بگويم که در سخنان دکتر سروش، علاوه بر مژدهء سکولار شدن اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی، نشانه های بارزی وجود دارد مبنی بر اينکه در مبارزات انتخاباتی يک آيندهء سکولار در کشورمان نيز، اين دينداران قصد دارند که باز بصورت يک «بلوک سياسی دين مدار» عمل کنند؛ درست کاری که مذهبيون ترکيه انجام داده و همچون خوره مشغول خوردن و پوکاندن مبانی سکولاريسم در کشور آتاتورک اند. اما اگر آنان پس از استقرار سکولاريسم در ترکيه چنين می کنند، دينداران سياسی ما، پيش از برقراری يک حکومت سکولار، آمادهء بی معنا و هويت کردن آن شده اند. 6 اما در حيطهء عمل هم جای ترديدهای بسياری وجود دارد که می توانم برخی از آنها را سرانگشتی بشمارم: 1. نوانديشان پنجگانهء ما (که برخی شان رسماً مدعی سکولار بودند و برخی شان هم عليرغم اعلام مواضع ضدسکولاری شان، از طرف رفقاشان به داشتن صفت سکولار مفتخر شده اند) در جريان جنبش سبز، همواره حامی مهندس موسوی و آقای کروبی بوده اند و مواضع آنان را نيز هيچگاه تاکتيکی و موقتی ندانسته اند. البته مشکل ما با حمايت آنان از اين اشخاص شجاع و محترم نيست بلکه مشکل از اين پرسش بر می خيزد که آيا حمايت آنها، بعنوان مردانی سکولار، از مبارزات غيرسکولار مهندس موسوی و آقای کروبی را چگونه بايد تعبير کرد؟ آيا آنها نيز مشغول «حمايت تاکتيکی» هستند و وقتی مهندس موسوی و آقای کروبی موفق شدند حکومت ولايت فقيه را برانداخته و با فعال کردن «اصول مغفول قانون اساسی» حکومت واقعی اسلامی را برقرار کرده و جامعه را به عصر طلائی امام خمينی برگرداندند، آنگاه اين «سکولارهای ديندار» با آن حکومت مذهبی جديد به مبارزه ای (لابد دموکراتيک) بر خواهند خواست؟ 2. آقای سروش مدعی اند که در عين سکولار بودن می خواهد دينداران متوحش از سکولاريسم را قانع کند که سکولاريسم هيولا نيست و می شود به آن رأی داد. ايشان در ابتدای همان گفتگو با خانم اميری می گويد: «مسئله ای که به ویژه در خارج از کشور پدید آمده، این است که بسیاری از کسانی که ادعای سکولار بودن می کنند، برحسب اعتقادات هم سکولارند؛ یعنی اعتقادی به معنویت و دیانت ندارند. البته آنان مختارند که چنین باشند، اما وقتی فقط اینها مدافع سکولاریسم می شوند، سکولاریسم برای جامعه ایرانی معنای وحشتناکی پیدا می کند. یعنی تصور می کنند دم زدن از سکولاریسم، مترادف است با دست کشیدن از اعتقاد و دیانت. این خطا و توهم را باید تصحیح کرد.» يعنی اگر از ايشان پرسيده شود که دينداران کی و چگونه از سکولاريسم ترسيده اند، ايشان تقصير را به گردن معتقدان به سکولاريسم می اندازند. اما من هرچه فکر می کنم هيچ آدم سکولار معتبری را بخاطر نمی آورم که گفته باشد سکولاريسم با بی دينی و برانداختن دين و ايمان مردم يکی است. اتفاقاٌ همهء سکولارهای معتبر بر اين نکته پا می فشارند که سکولاريسم برای آزادی عقايد مذهبی و غير مذهبی و امکان دادن به نوانديشی دينی و انتقاد از تحجر مذهبی فعاليت می کند و، در مقابل، اين خود آقايان اصلاح طلبان مذهبی بوده اند که مرتباً مردم را از سکولاريسم ترسانده و اين کار را همدوش مقامات حکومتی فعلی انجام داده اند. اگر نمونهء روشن ادعاهای حجة الاسلام کديور را کنار بگذارم، و گفتار هفت ـ هشت سال پيش دبير کل حبههء مشارکت اسلامی (آقای محمد رضا خاتمی) را نيز فراموش کنم که می گفت «ما از يکسو با تحجر مذهبی مبارزه می کنيم و از سوی ديگر با سکولاريسم)، نمونهء شاخص اين امر را می توانم در سخنان دائم آقای سيد محمد خاتمی نشان دهم که بصورتی منظم اين شبهه را تلقين می کنند که سکولاريسم با دين ستيزی يکی است. مثلاً، ايشان در دو ماه پيش، وقتی آقای خامنه ای از همه خواست تا مواضع خودشان را روشن کنند، گفت: «"اسلام همیشه بر سیاست و حکومت تاکید دارد. ولی دست کم در غیبت معصوم (و حتی در زمان معصوم) برای استقرار حکومت، مورد توجه اسلام و پیشوایان دینی بوده است و نباید در آن تردید کرد... باید توجه کنیم که در انقلاب ما مردمسالاری و دین با یکدیگر سازگار به حساب آمدند و این نکته را ما سال ها است که می گوییم و از آن دفاع می کنیم... درست است که سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست و عامل بیگانه هم می کوشد تا سکولاریسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دینی رواج دهد، اما مهمتر و مؤثرتر از عامل بیگانه در غیردینی تر شدن جامعه این است که جامعه به سویی رود که از حکومت دینی دلخوش نباشد و از آن دوری کند. برای همین ما مدعی هستیم که اصلاحاتی که ما می گوییم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می کند.»(4) من اگر می خواستم می توانستم سخنان تک تک «جديداً سکولار شده ها» ی ديگر در مخالفت با سکولاريسم، آن هم به لحاظ ضد دين بودن آن، را در اينجا نقل کنم. اما چنين «مهماتی» را می گذارم برای فرصتی ديگر. 7 و مژدهء آخر هم اينکه برخی از «جديداً سکولار شده ها» قرار است که در پايان هفتهء آينده در سميناری در شيکاگو شرکت کنند ـ به مدت دو شبانه روز ـ با نام «کنفرانس بین المللی آیندهء سکولاریزم و نقش اجتماعی دین در ایران پسا اسلامیزم».(5) معنای اين خبر آن است که اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی مسئله سکولار شدن خود را جدی گرفته اند و اکنون قصد دارند آن را در سطحی آکادميک بررسی کرده و آيندهء دينداری شان را در ايرانی سکولار بررسی کنند. اين امر، بخودی خود، جالب و مفيد است اما برای من نحوهء ترتيب اين کنفرانس و شخصيت اغلب شرکت کنندگان در آن برخی ابهامات را می آفريند. نخست اينکه می دانيم چندی پيش، به مدد کمکی يک ميليون دلاری به دانشگاه «فارست ليک» در نزديکی شيکاگو، يک کرسی «مطالعات جهانی اسلامی» در آن دانشگاه بوجود آمده و آقای دکتر احمد صدری گردانندهء آن شده اند و بنظر می رسد که يکی از اقدامات بلافاصلهء ايشان هم براه انداختن همين کنفرانس بوده است. آقای دکتر صدری از چهره های مشخص و سرشناس عالم اسلام شناسی از يکسو، و اصلاح طلبی مذهبی، از سوی ديگر، محسوب می شود. سايت دانشگاه ليک فارست، پس از ذکر مراتب علمی و تحقيقاتی و آثار قلمی آقای دکتر صدری، در معرفی ايشان می نويسد: «صدری در ماه سپتامبر گذشته موفق شد محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران، را، بعنوان بخشی از گردش ايشان در ايالات متحده، به بازديد از کالج ما ترغيب کند. صدری، بعنوان يکی از شرکت کنندگان فعال در جنبش اصلاح طلبی روشنفکرانهء ايران، ستون نويس سابق نشريهء لبنانی و انگليسی زبان "ديلی استار" بوده و در حال حاضر برای تنها نشريهء بازماندهء اصلاح طلبان، اعتماد ملی، مقاله می نويسد».(6) در عين حال، توجه به نام شرکت کنندگان در اين سمينار ـ که به مسئلهء سکولاريسم اختصاص يافته ـ جالب است و در بين آنها، علاوه بر دکتر سروش و اکبر گنجی می توان به نام برخی از مخالفان و منکران سکولاريسم نيز برخورد. مثلاً، آقای دکتر حميد دباشی، که از دانشگاه کلمبيای نيويورک در اين سمينار شرکت می کند، همين چند ماه پيش در مصاحبه ای با نشريهء موج سبز آزادی گفته است: «به نظر من اسلام جزو لاینفک فرهنگ ایرانی است، هر چند فرهنگ ایرانی تنها محدود به اسلام نیست. در نتیجه و به طور قطع استنباط من از اسلام، نه ضد اسلام است و نه آنچه بعضی "سکولار" می خوانندش. چون از نظر من مقوله سکولار دیگر ارزش علمی ندارد. همان طور که میدانی همکار من جیل النجار و قبل از او هم کسانی مثل طلال اسد که از متفکرین برجسته معاصر هستند، نشان دادهاند که چیزی که ما به آن سکولار میگوئیم، در واقع همان مسیحیت است که در پوشش مقوله ای دیگر رفته و خود را "سکولار" می نامد. در ساختار شکنی نابی که جیل النجار از مقوله "سکولاریزم" کرده، نشان می دهد که چه طور خلق مقولهء "مذهب،" واسطهء جدایی مسیحیت از تاریخ ادیان و تلقین خود به صورت "سکولاریزم" است. کسانی که خودشان را "سکولار" می نامند هرگز به کنه جزم اندیشی خودشان پی نبرده اند.»(7) بهر حال، اميدواری من آن است که روياروئی، مثلاً، دکتر سروش که سکولاريسم را برای ايران پذيرفته است با دکتر دباشی که سکولاريسم را جزم انديشی می داند بتواند نتايج مفيدی را موجب شود. نيز اميدوارم که سخنرانی های ايراد شده در اين سمينار منتشر هم بشود تا ببينيم که دانشمندان شرکت کننده در آن چه آشی برای سکولاريسم و آيندهء ايران پخته اند. اما همرديف شدن نام دکتر صدری و محمد خاتمی در معرفی نامهء سايت دانشگاه «ليک فارست» مرا به ياد يادداشت کوتاه هفتهء پيش دوست همدلم آقای دکتر حسين لاجوردی انداخت که در ارتباط با تصميم آقای خاتمی به خارج شدن از کشور و، متعاقب آن، ممنوع الخروج اعلام شدن ايشان، خطاب به او نوشت: «آقای خاتمی... این را بدانید که به رغم قدرت رسانه ای و تبلیغاتی دو رسانهء بین المللی، به دلیل آگاهی بسیار بالای مردم، دیگر حمایت های گستردهء خارجی، و خاصه "انگلیسی"، قادر نخواهد بود که شما را این بار به عنوان رهبر مخالفین در خارج از کشور حمایت کند، کما اینکه نتوانستند با تمامی امکانات مالی و رسانه ای در طول ماه های گذشته نمایندگان شما در انگلیس و امریکا را به مردم تحمیل کنند. و در نهایت، هشدار و توصیه من این است که، به رغم "شیرینی قدرت"، بیشتر از این ننگ و حقارت و دست نشاندگی خارجی را باز هم بر مردم ایران تحمیل نکنید و خود نیز این توهم را که با آمدن به خارج از کشور خواهید توانست ردای رهبری مخالفین را بر دوش بکشید از ذهن خود خارج کنید، حتا اگر با "کت و شلوار" و "کراوات") !( باشید.»(8) باری، آيا براستی می شود فکر کرد که اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی و حاميان شان در وزارت خارجه های کشورهای مغرب زمين، با توجه به وخامت اوضاع حکومت ولی فقيه، قصد دارند در کنار پديدهء مجعول «دموکراسی اسلامی» اين بار به جعل «سکولاريسم دينی» در دانشگاه های متمايل به اصلاح طلبان مذهبی نيز اقدام کنند؟ فکر می کنم که حيف شد حکومت اسلامی جلوی خروج آقای خاتمی (متخصص اسلامی کردن مفاهيم سياسی غربی) را گرفت وگرنه در اين سمينار نيز با درافشانی های ايشان در مورد «آیندهء سکولاریزم و نقش اجتماعی دین در ایران پسا اسلامیزم» آشنا می شديم. و يادتان نرود که، به استناد موضوع اين کنفرانس، اصلاح طلبان مذهبی از هم اکنون از «ايران پسا اسلاميزم» سخن می گويند و، اينگونه که آشکار است، خود را برای اسب سواری در آن آماده می کنند.
1. http://www.newsecularism.com/2010/03/17.Wed/031710.Abdolkarim-Sorush-Not-to-frighten-the-faithful.htm 2.
http://www.newsecularism.com/2010/01/05-Tuesday/010510-Bayanieh-5reformist-re-GM.htm 3
. http://www.newsecularism.com/2010/02/19.20.Friday-Saturday/021910.Abdolkarim-Sorush-We-are-politically-Secular.htm 4. http://www.newsecularism.com/2010/01/20.Wednesday/012010-Wed.htm 5
. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/101835.php 6
.https://www.lakeforest.edu/admissions/news/news_story.asp?iNewsID=557&strBack=%2Fadmissions%2Fnews%2Fnews_archive.asp 7. http://www.newsecularism.com/2009/09/3
.Thu/090309-Hamid-Debashi-Green-movement-and-etc.htm 8. http://www.newsecularism.com/2010/03/12-13-Fri-Sat/03-12-13-10.Hossein-Lajevari-To-Khatami.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر