۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

اسلام چون سلاح سیاسی بخش بیست ویکم


اسلام چون سلاح سیاسی

بخش بیست ویکم

دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۴ ژانويه ۲۰۱۱

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
Kazem.randjbar@yahoo.fr

مکتب ژئوپو لیتیک امپراطوری بریتانیای کبیر. قدرت دریائی (Sea Power )
مکتب ژئو پولیتک امپراطوری بریتانیا ، بر نظریه سلطه این کشور بر اقیانوس ها پایه ریزی شده است .در یاسالار :هالفورد ماکیندر (Halford Mackinder-1867-1947 ) (ماخذ1) یکی از معروف ترین مدافع این دکترین در ژئو پولتیک انگلیس است .در یادار ماکیندر ، بر این عقیده است ،که در واقع جهان کرهً زمین ،از یک اقیانوس بزرگ تشکیل شده است ،که در آن جزایری متشکل از قاره آسیا، اروپا ، آفریقا ، در یک مجموعه ،و قاره آمریکا و اقیانوسیه ،همراه با مجموعه از جزایر ، در بخش دیگر این کره قرار گرفته اند. برای مسلط شدن بر دنیا ، باید بر جزیره اصلی که در واقع قلب دنیا است ،(Heartland ) و محور واقعی ژئو پولیتیک دنیا می باشد، بر این محور مسلط شد. این محور، از یک طرف ، از اروپائی مرکزی ،شروع می شود،و تا غرب سیبری ادامه دارد.، واز طرف دیگر ، محوری در تکامل محور اولی از مدیترانه تا خاورمیانه ، و آسیای جنوبی ادامه دارد. بر مبنای این دکترین فرمانروائی بر اقیانوس ها ، براین اساس وخط مشی ژئوپو لیتیک امپراطوری بریتانیای کبیر بنیانگذاری شده است. برای حفظ سلطه خود ،امپراطوری بریتانیا ،در طول قدرت استعماری خود ، در تمام نکات سوق الجیشی راههای دریائی ، پایگاه های دریائی خود را در تنگه ها ، بنادر ،و جزایر پراکنده در سطح آب های بین المللی را توسعه و گسترش داده است. به عنوان نمونه ،تنگه جبل الطارق ، در غرب مدیترانه ، جزیره قبرس در شرق مدیترانه ، کانال سوئز ، بین دریای مدیترانه ،دریای احمر باب المندب بندر عدن ، نقطه طلا قی سه قاره اروپا آسیا ،و آفریقا ، حضور مستقیم و غیر مستقیم انگلیس در خلیج فارس ، کویت ، تنگه هرمز ، جزیره بحرین و جدا کردن آن از ایران ، در راستای این سیاست طراحی و عملی شده است. ایده ئولوژی صهیونیزم،و مهاجرت یهودیان ، به فلسطین ، و در نهایت تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل ، در راستای این ژئو پو لیتیک امپریا لیسم انگلیس ،بوجود آمده است. در بین تحلیلگران مسائل ژئو پولتیک اروپا ، این سخن معروف رایج است :اگر قوم یهود هم وجود نداشت ، امپریالیسم انگلیس ، در راستای اهداف ژئوپولتیک خود ، برای داشتن یک پایگاه نظامی ، دریائی ، در چنین منطفه حساس جهان ، چنین قومی را خو انگلیس می ساخت ، که بر این هدف سیاسی خود ،چهره انسانی بدهد.اگر خوب به ترکیب جمعیت اسرائیل نگاه بکنید ، ملاحظه خواهید کرد ،که هرگز ملیاردر های یهودی تبار آمریکائی ، انگلیسی ، فرانسوی ، به اسرائیل کوچ نکرده اند و کوچ نمی کنند. اما در اروپا ،و آمریکا ، لابی های یهود ، اهرمهای اقتصادی ، مالی ، فرهنگی ، سیاسی ،صنایع داروئی ،و رسانه های گروهی را انحصارً در اختیار دارند.
انگلستان ، بعداز دست یافتن بر اقیانوس ها ، برای حفظ سلطه خود بر قاره ها ، راه های سوق الجیشی حمل و نقل نیروهای نظامی و کالا ها ، دست به توسعه شبکه را آهن را در راستای این برنامه ، در مستعمرات خود ، قرار داد. شبکه راه آهن هندوستان ، در شبه قاره هند ، در راستای این برنامه ، توسعه و گسترش پیدا کرد. از طریق این شبکه راه آهن هند زیر سلطه بریتانیای کبیر ، مواد اولیه از هندهرچه سریعتر به بنادر بزرگ منتقل ، واز آنجا به انگستان حمل می شد ، در مقابل ، محصولات انگلیسی ، در خاک هند ، از طریف این شبکه راه آهن ، در اقصای نکات هند پخش میگردید . بعلاوه ، در صورت ظهور شورش های محلی علیه قدرت استعماری انگلیس ، نیروهای نظامی ، از طریق این شبکه راه آهن برای سرکوب ،سریعتر به مناطق شورشی حمل می شد. ( روسیه تزاری هم ، در این راستا ، خط آهن سرتاسری سیبری را احداث کرده است .اگر یک شاخه از این راه آهن را از جلفای ایران ، تا شهر تبریز ، که منطقه سوق الجیشی آذربایجان ایران ادامه داده بود، درست در راستای این اهداف ژئو پولتیک روسیه تزاری و روسیه شوروی برای تجزیه ایران بود ،که هنوز هم این برنامه در سیاست روسیه ، با این اهداف باقی است.تاکید از نویسنده )
نظریه پردازان ژئو پو لیتیک انگلیس در راستای سیاست سلطه گرانه خود ، اصل سلطه امپراطوری بریتانیا را در سازمان بازرگانی جهانی را ، نیز بر ژئو پولتیک انگلیس می افزایند.این نظریه پردازان ، بر این باورند، دولتی که بر دریا ها مسلط است ، بازرگانی جهانی را نیز در اختیار خود دارد.از طریق تسلط بر بازرگانی جهانی ، بر مناطق خاکی دنیا میتوان مسلط شد.در یا نورد معرف انگلیس : Sir Walter Raleig (سیر والتر رلای –1552-1618) می گوید : کسی که در یا ها را در اختیار خود دارد، ، تجارت را در اختیار دارد، کسی که تجارت را در اختیار دارد، ثروت ها را در اختیار دارد ، کسی که ثروت ها را در اختیار دارد، دنیا را در اختیار دارد.
ژئو پو لیتیک آلمان در رقابت با ژئوپو لیتیک انگلیس بود که بر این اصل بنیانگذاری شده است : کسی که قلب اروپا را در اختیار داشته باشد ، دنیا را در اختیار خواهد داشت.

مکتب ژئو پو لیتیک فرانسه .

ژئو پو لیتک فرانسه ،در قرن نوزدهم ، در انعکاس با ژئو پولیتیک آلمان شکل گرفته بود . بنا به نظریه پل ویدال دو لا بلاش (Paul Vidal de la Blache-1845-1918 ) پدر مکتب ژئو پولیتیک فرانسه ، در اثر معروف خود :La France de l’Est. – ژئو پولیتیک فرانسه را توضیح و تفسیر می کند. او در این اثر ، از دلایل تعلق دو ایالت آلزاس و لورن به فرانسه ، دفاع می کند. (دو ایالت آلزاس و لورن ، واقع در شرق فرانسه ، با زبانی از شاخه ی اززبان آلمانی ، باعث جنگ های متعددی بین آلمان و فرانسه در قرن نوزدهم ،و بیستم شده است.این دو ایالت ، امروز بعد از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی ، دوباره بر فرانسه بر گردانده شد . (خواننده به این مفهوم :فرانسه شرقی، خوب توجه بکنید ، نه شرق فرانسه .چون برای ایران و ایرانی هم این مفهوم مهم است . چونکه دشمنان ایران یک پارچه ،انواع نظریه های بی محتوای ، در راستای اهداف تجزیه طلبی خود ،د کترین خود را در جدا کردن آذربایجان ، کردستان ، خوزستان ، بلوچستان از ایران را بیرون می دهند .)
میتوان گفت ، تا قبل از جنگ دوم جهانی ، اگر یک مکتب ژئو پولیتیک فرانسه وجود داشت ، در حقیقت خطوط اصلی آن در راستای اعتراض و مقابله با ژئو پولتیک و مقابله به قانونیت بخشیدن نظریه : جبریت گرائی آلمان ، در سیاست خارجی این کشور بود . (ماخذ8) جبریت گرائی ، یک مکتب فلسفی است ،که هر پیش آمدی را ناشی از علت و یا علل می داند .روزنامه نگار فرانسوی ، متخصص در علوم سیاسی و ژئو پو لیتیک، آندره شرادام (André Chéradame.1871-1948 ) درسال 1916 در اثر معروف خود بنام : افشاء طرح پان ژرمنیسم آلمان ،سیاست توسعه طلبی آلمان را به روشنی آشکار می سازد. در بین دو جنگ ، دریا سالار رائول کاستکس (Raoul Castex-1878)1968 ) ، سنتزی از استراتژی نیروی دریائی و نقش آن را با دید ژئو پولیتیک ، به قلم می آورد. این اثر در زبان فرانسه ، این عنوان را دارد : Théorie stratégique(1929) - این سه دید ، از این سه شخصیت نظامی و سیاستمدار ،( ویدال دولابلاش - شرادام – کاستکس ) از منظر متخصصین ژئو پو لیتیک ، چندان از هم دیگر دور نیستند . هر سه نفر ، ژئو پولیتیک فعال و پویا را به دولت پیشنهاد می کنند . وبر این باور هستند ، که دولت یک عضو زنده است ، که باید در رقابت با دولت های دیگر ، زند و پویا بماند، تا بتواند به زندگی خود ادامه بدهد.
از سال 1960 ، ژئو پولیتیک فرانسه با واقعیت های دنیای امروز ، تجدید نظر شده است .انستیتو ژئوپولیتیک فرانسه وابسته به دانشگاه 8 پاریس است .

مکتب ژئو پولیتیک آمریکا .

ژئو پولیتیسین های آمریکائی ،چون دریا سالار: آلفرد ماهان (Alfred Mahan-1840-1914 ) ویا روزنامه نگار و استاد علوم سیاسی :نیکولا اسپیکمن (Nicolas Spykman-1893-1943) در مقوله ژئو پولیتیک ، به رابطه تکنولوژی وتمدن ها و سلطه دولت بر فضا و مناطق سوق الجیشی را مورد دقت و نظر داشتند. و از آنجائیکه تحت تاثیر مکتب ژئو پولیتیک بریتانیای کبیر بودند ، بر نیروی دریائی ، وسلطه بر دریا ها را از طریق این نیرو را ،در تئوری های ژئو استراتژیک خود منظور کرده اند . امروز آمریکا ، تنها قدرت نظامی است ، که در عین حال ، می تواند بر روی سه اقیانوس ، اقیانوس کبیر ،اقیانوس اطلس ، اقیانوس هند ، ودریای مدیترانه ، وارد عملیات نظامی تمام عیار بشود.در سیاست مهار کردن (Containment ) آلمان و بعد از آن ، روسیه ، آمریکا امپراطوری بریتانیا را به عنوان متحد بالقوه و بالفعل خود انتخاب کرد. مکتب ژئو پو لیتیک آمریکا ، روی قدرت های بزرگ آسیائی ، که در گذشته ، بر مناطق وسیع کره زمین ، فرمانروائی می کردند، مطالعات عمیق و با ارزشی کرده است .در این مطالعات ، سئوال اساسی این بود ،که چگونه و از چه روش مدیریتی ،این امپراطوری ها می توانستند ، بر چنین فضای گسترده ، با اقوام مختلف ، حکمرانی بکنند؟ در این مطالعات ، بر مسئله سازمان دهی تقسیم آب برای کشاورزی ، در این مناطق نسبتأ خشک مورد توجه ژئو پولیتسین های آمریکائی قرار گرفته است ،که در واقع همان نظریه :استبداد شرقی است .البته این نظریه توسط نظریه پردازان چون کارل مارکس توضیح و تفسیر شده است ، و بر این اصل تکیه دارد ،که در تمدن های باستانی ، چون تمدن های چین ، مصر ، ایران ، فرعون ها ، شاهان و امپراطور ها ، قدرت شان ، در رابطه با نقشی که در دستگاه دولت برای سازمان دهی برنامه های عظیم ذخیره آب و تقسیم آن ، برای جلوگیری از قحطی ومرگ ومیر ناشی از گرسنگی ، مدیریت ، ولیاقت و کارائی خود را نشان می دادند . لذا قدرت حکومتی آنان از این مدیریت های مدبرانه ، همراه با استبداد ، معروف به استبداد شرقی ناشی می شد. لازمه موثر بودن چنین قدرت استبدادی ، وجود یک سازمان اداری متکی بر سلسله مراتب حکومتی بود.( ماخذ2)
البته مطالعه تاریخ امپراطوری های گذشته ، برای ژئو پولیتسین های قدرت ها بزرگ امروز ، بیشتر در راستای :چگونه می توانیم ، این ملت ها را در انقیاد و سلطه خود ، در اختیار داشته باشیم ، هدف است.
مکتب ژئو پولتیک آمریکا ، معروف به مکتب :برکلی (Ecole de Berkely ) به فرهنگ غا لب موجود در جامعه ، که فضای جامعه در بر می گیرد ، مورد توجه قرار می دهد.برگشت نظریه های ژئو پولتیک ، در رهبری و سا زماندهی قدرت های بزرگ جهانی ، بعد از سالهای 1960-1970 ، مسئله فرهنگ جامعه را بیش از پیش مورد توجه قرار می دهد . نظریه ساموئل هنتینگتون: بر خورد تمدن ها :(The Clash of Civilisation ) نمونه این بینش و توجه ، واستفاده از باور های دینی اقوام و ملت ها ، در پیشبرد اهداف سیاسی قدرت های بزرگ ، در ژئوپولتیک این قدرت ها می باشند .در این راستا ، اسلام سیاسی ،از قرن نوزدهم ، ساخته و پرداخته امپریالیسم انگلیس ، و به دنبال آن امپریالیسم آمریکا ، در تقابل با ناسیونالیسم ،و سوسیالیزم ملت های در بند استعمار ،و تقابل ، با امپریالیزم روسیه ،و شوروی بود. این واقعیت ها را به آسانی می توان در تاریخ معاصر هندوستان ، مصر ، ایران ، افغانستان ، عربستان ، مشاهده کرد.
دکترین مونروئه (La Doctrine Monroe )(ماخذ3) جمس مونروئه متولد 1758 – مرگ1831-از 4مارس 1817 تا3مارس 1825 –از حزب حمهوری خواه ، رئیس حمهور آمریکا بود.
در 2 دسامبر 1823 در هفتمین پیام سالانه خود به کنگره ، رئیس جمهورآمریکا ، جمس مونروئه ، یک سخنرانی معروفی را خطاب به اروپائیان می کند ، که در آن خظ مشی سیاست خارجی آمریکارا مشخص و روشن بیان مینماید . این سیاست از قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم ، قبل از جنگ اول جهانی (1914-1918) خط مشی سیاسیت خارجی آمریکا ، نسبت به اروپا بود . این سیاست خارجی آمریکا ، با عنوان: دکترین مونروئه (La Doctrine Monroe ) در علوم سیاسی معروف است .
دکترین مونروئه شامل 3 اصل است .
اصل یکم – قاره آمریکا ، از تاریخ استقلال ایالت متحده امریکا ، (1783- طبق عهدنامه پاریس –در سال 1783 –استقلال ایالات متحده آمریکا به رسمیت شناخته شد .) به هر نوع تلاش با اهداف استعمار گرانه قدرت های اروپائی به روی اروپائیان بسته محسوب می شود.
اصل دوم – هر نوع دخالت قدرت ها ی اروپائی در قاره آمریکا ، یک عمل عمل غیر دوستانه محسوب خواهد شد .
اصل سوم – در مقابل ، آمریکائیان در امور ارو پا دخالت نخواهند کرد.
آمریکا قبل ازاعلام دوکترین مونروئه از دخالت اروپا در امریکا نگران بود.آمریکا ، در بین سالهای 1820 و1823 دو خطر را برای تمایت ارضی آمریکا را پیشبینی می کرد. خطر اول ، توسعه طلبی روسیه و نفوذ این کشور در غرب آمریکا بود. خصوصاً اینکه روسها شبه جزیره آلاسکا در شمال غربی قاره آمریکا را در اختیار داشتند. (خود کلمه آلاسکا ، یک کلمه روسی است (Аляска)-Alaska-) و روسها ، در شرق آمریکا ، مرکز بازرگانی در راستای نفوذ خود ،مرکز بازرگانی و داد و ستد کالا گشوده بودند. خطر دوم ایکه آمریکائیان احساس می کردند، و جود پیمان نظامی معروف بنام پیمان (Sainte-Alliance – اتحاد مقدس ) امپراطوری وسیع استعماری اسپانیا بود .بعلاوه آمریکائیان نگران امپراطوری بریتانیا بودند ، که در مقابل شکست نظامی خود از دولت جدید ایالات متحده آمریکا ، در راستای اهداف استعمار گرانه اش ،دیر یا زود ، انعکاس نظامی نشان دهد.
به همین جهت نیز ، رئیس جمهور آمریکا ، در پیام خود در رابطه با دکترین مونروئه در پاراگراف اول اشاره به این می کند، که محتوی این اصول قبلا به نمایندگان دولتهای روسیه و انگلیس ، اطلاع داده شده است. آنچه که مربوط به کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی است ،مونروئه رئیس جمهور آمریکا ، در این پیام ، تاکید می کند ،که این ملتها ،یعنی ملت های آمریکای لاتین ، ملت های مستقل هستند ،و لذا هیچ دولتی نمی تواند و حق ندارد این ملتها را تبدیل به مستعمره خود بکند.( بعد ها آمریکا نشان داد ،که مستعمره کردن ملت های قاره آمریکای لاتین در واقع ، امریکا حق خود می داند.. !!! این سیاست استعماری آمریکا نسبت به این ملت ها ، ودر سایر نقاط دنیا هنوز ادامه دارد. تاکید از نویسنده )
آمریکا در سال 1867 آلاسکا را از روسها به مبلغ 7 ملیون 200 هزار دولار خرید ،و دست روسها را از قاره آمریکا کوتاه کرد. در رابطه با حضور اسپانیائی ها در جزیره کوبا ، یک عملیات سرًی- ونظامی معروف به واقعه کشتی (Le Maine ) را طراحی کرد ،(ماًخذ5) که در عملیات جاسوسی دنیا ، برای اهداف سیاسی ، به :واقعه کشتی :(Le Maine) معروف است . آمریکا در نظر داشت ، اسپانیائی ها را که جزیره کوبا را در اختیار داشتند ، از این جزیره بیرون ریخته و دولتی را در راستای ژئوپولیتیک و منافع دور مدت خود ، در آن جزیره ، مستقر سازد. برای این هدف ، کشتی جنگی (Le Maine) را که متعلق به خود آمرئکائیان بود ، با مواد منفجره تحت برنامه ای منفجر کرد ند ، و 260 نفر از ملوانان نیروی دریائی خود را با این عملیات تخریبی جاسوسی به قتل رساندند و به دنبال این عملیات ، روزنامه :Le New York Journal –در فردای آن روز، مقالات مهیج و تحریک آمیز همراه با جنگ طلبی علیه اسپانیائی ها ، افکار عمومی ملت آمریکا را برای جنگ آماده کرد . به دنبال این عملیات و برنامه های از پیش تهیه شده ، آمریکا به اسپانیا اعلام جنگ داد ،و فوریه 1898، اسپانیائی ها را از کوبا بیرون انداخت. (ماخذ 4)
ایالات متحده آمریکا ، در راستای ژئو پولیتیک خود ،تسلط بر اقیانوس کبیر و جزایر استراتژیک این اقیانوس ، در قرن نوزدهم سعی بر آن داشت که با پشتبانی خود از استقلال طلبان جزایر فلیپین ، که در یوغ استعمار امپراطوری اسپانیا بودند ،اسپانیا را از فیلپین بیرون رانده و خود جانشین اسپانیائی ها در فیلپین بشود.با تقاضای رهبر آزادی خواهان فلیپین ، بنام :Aguinaldo- که علیه اسپانیا و حضور نظامی این کشور در جزایر فلیپین می جنگید ، آمریکا در کنار آزادیخواهان این کشور، علیه اسپانیا وارد جنگ شد. . با معاهده صلح پاریس در 10 دسامبر 1898، اسپانیا ، استقلال فلیپین را قبول نکرد ، بلکه این جزایر را به مبلغ 20 ملیون دولار ، به آمریکا فروخت . در حقیقت ملت فلیپین ، به استقلال و آزادی نرسیدند ، بلکه ارباب خود را عوض کردند. به همین جهت ، از4 فوریه 1899 ، جنگ تازه ملت فلیپین ، علیه آمریکا شروع شد. در سال 1935 امریکا ،یک نظام نیمه استقلال فلیپینی ها را به رسمیت شناخت !( این هم یکی از طرفند های قدرت های استعماری است نیمه استقلال !!! )-(ماًخذ 5)
بقیه تاریخ مبارزات ملت فلیپین ، علیه ژاپنی ها در جنگ دوم جهانی ، علیه آمریکا و د یکتاتور دست نشانده آمریکا ، مارکوس برای خوانندگان آشنا به سیاست های استعماری آشنا است.
منظور از بیان این مطالب ، آشنا کردن خوانندگان ایرانی ، خصوصأ آن بخش از ایرانیانی که آگاهانه یا نا آگاهانه «پرچم تجزیه طلبی – جدائی خواهی » به کمک وپشتبانی قدرت های خارجی بزرگ و کوچک منظقه ، برداشت اند ، بخود آیند ، و بدانند ،که :اصلی است در سیاست ،که می گوید :خط مشی سیاسی کشور ها را ، دوستی با ملت ها تعین نمی کنند بلکه منافع دور مدت دولت ها ، تعین کننده سیاست های آنها می باشند.

در راستای شناخت ژئو پولتیک آینده آمریکا ،همو طنان را به مطالعه دقیق و عمیق اثر معروف برژنسکی با عنوان :
The Grand Chessboard,Amercica ande the world, by Zbigniew Brezinski
که در زبانهای معتبر دنیا ، ترجمه شدهاست دعوت می کنم.
در دنباله این مقاله ، در رابطه با :مکتب ژئو پولیتیک روسیه تزاری و ورسیه بلشویکی ، ژئوپولیتیک این کشور را در رابطه با حوزه دریای خزر را مورد مطالعه قرار خواهیم داد. اهمیت این بخش برای ما ایرانیان که بیش از دو قرن است ، در رقابت های قدرت های بزرگ ، بخشی از وطن ما ایران ، توسط این قدرت ها در راستای منافع استعماری آنها ، و همکاری یک مشت « ایرانی عامل بیگانه ، یا ایرانی نا آگاه » تا کنون تجزیه شده است (آذربایجان ، جزیره بحرین ، بخشی از بلوچستان ) ، از منظر خوانندگان ، خواهیم گذراند. چون متاسفانه ، به خاطر جاکمیت نظام جهل و جنایت ،و دنیاپرسی آخوندی ، از یک طرف ، فعا لیت تجزیه طلبان ، عاملان آگاه و نا آگاه بیگانه ، لازم است ، این بخش از تاریخ استعمار قدرت های سلطه گر ، مورد توجه وطن دوستان صدیق قرار گیرد.
وقتی که در شب 20 مارس ، 2003 ، ارتش آمریکا به عراق حمله کرد ،و امروز دنیا می داند این قدرت استعماری ، همراه با همپیمانان خود چه جنایاتی در این کشور کرده ند ، متاسفانه بودند ،« ایرانیانی که » قند توی دلشان آب شده بود که فردا پس فردا ، این ارتش به ایران هم حمله خواهد کرد و این حضرات در ایران «دموکراسی و حقوق بشر » مستقر خواهند کرد.!!! در صوزتیکه از سال 1958 ، همان صدام حسین در خدمت منافع آمریکا و برای آمریکا بر سر قدرت بود.(ادامه دارد )
پاریس 23 ژانویه 2011.
* اقتباس بطور کامل و یا به اختصار با ذکر نام نویسنده و نام سایت کاملأ آزاد است

* ماخذ :
* در زبان فرانسه .
* 1-http://fr.wikipedia.org/wiki/G%C3%A9opolitique
* 2- http://www.persee.fr/web/revues/home/prescript/article/ahess_0395-2649_1964_num_19_3_421177
* 3- http://fr.wikipedia.org/wiki/Doctrine_Monroe
* 4-http://membres.multimania.fr/wotraceafg/provocation.htm
* 5- . http://fr.wikipedia.org/wiki/Philippines

* ما ًخذ در زبان فارسی .
1- جبریت گرائی(Déterminisme ) مکتبی است در فلسفه ، که هر واقعه اجتماعی را ناشی ازاصل رابطه علت و معلول می داند. به عنوان مثال ، اگر در ایران مدت 31 است که یک مشت آخوند جاهل و نادان ، جانی و دنیا پرست ، دروغگو و حقه باز حاکم است ، برای این است ،که در ضمیر باطن قریب به اتفاق ایرانی جماعت ، تحصیل کرده ، وغیر تحصیل کرده ، باور های خرافی ، همراه با یک آخوند خوابیده است. برای اکثریت ایرانیان ، حتی قشر تحصیل کرده ، سیاست و فرهنگ سیاسی ، فقط در یک مشت ، وراجی های بی سروته خلاصه می شوند. قبل از استقرار نظام های دموکراتیک در اروپا ، تاریخ این قاره شاهد عصر روشنگری است ،که فلاسفه اروپا ، به قیمت جانشان ، آثار فلسفی وزینی بجای گذاشته اند. دموکراسی های اروپا ، از بطن اندیشه های این فلاسفه بوجود آمدند . امروز بعد از گذشت 3 قرن ، کدام ایرانی تحصیل کرده در فلسفه و علوم سیاسی ، اثری معادل آثار این فلاسفه 3 قرن پیش بجای گذاشته است ؟ آیا شما نوشته های دکتر علی شریعتی ، دکتر عبدالکریم سروش ، پرفسور سید حسین نصر ، دکتر ابوالحسن بنی صدر ، احمد فردید ، جلال آل احمد را در قرن بیستم ، اوج ارتباطات ، و آشنائی ایرانیان به زبانهای معتبر خارجی را فلاسفه عصر روشنگری ایران می دانید؟ و آثار این آقایان را با فلاسفه چون ، فرانسیس بیکن ، هابس ، جان لاک ،ولتر ، اسپینوزا ، ژان ژاک روسو، مقایسه می کنید ؟ ایرانی جماعت برای یک کنسرت ،و چس ناله های فلان خواننده (آخ وطنم ای وای وطنم ) یک شب 100 دولار خرج می کند،ولی یک جلد کتاب با اندشه های مترقی در زبان های معتبر خرج نمی کند. (می دانم با این نوشته یک عده ایرانی بر من حمله خواهند کرد. ولی آمار نشر کتاب چه در ایران ،و چه در خارح ایران ،که سانسور هم وجود ندارد ، نشانه بی علاقگی ایرانی برای فهم عمیق علت و معلول است. ) در رفراندم کذائی 12 فروردین 1358 ، دوشخصیت سیاسی ،و فرهنگی در کل ایران ، رک وروش گفتند : ما به این رفراندم راًی نمی دهیم . یکی زنده یاد ، دکتر مصطفی رحیمی بود ،و شخص دوم ، استاد گرامیم ، آقای دکتر علی اصغر حاج سید جوادی بودند. نظام ابتر جمهوری اسلامی آخوندی ، ناشی از فقر فرهنگی ، خصوصآ فرهنگ سیاسی ملت ، بویژه تحصیل کرده های این ملت است
.

هیچ نظری موجود نیست: