۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

نامه سرگشاده خطاب به کوستا گاوراس


جواد دادستان

متن اصلی این نامه به زبان فرانسه است
نامه سرگشاده خطاب به آقای کوستا گاوراس سینماگر مشهور و مدیرسینما تک پاریس
آن که حقیقت را نمی داند نادان است ولی آن که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند جنایتکار(تبهکار) است. برتولت برشت

شكل گيري حكومت هاي خودكامه بدون حضور روشنفكران كوته بين و حقير ممكن نيست. اين گونه روشنفكران در عمل به رژيمي خدمت مي كنند كه مدعي مبارزه با آنند.”   (هانا آرنت انديشمند آلماني ضد نازي)

  
به راستی چه می شد اگر که : لاشخورها و کرکس ها ٬ گرازها٬ کفتارها و خفاش ها با ماسک هنرمند٬ نویسنده٬ شاعر٬ روزنامه نگار٬ سیاست کار٬ دانشمند٬ وکیل٬ پزشک و و و...  برای شهرت و پول به یاری دیکتاتورهای خون آشام و بی رحم نمی شتافتند و از آنها به بهانه های تاکتیکی٬ چهره های موجه٬دموکرات٬  هنر دوست٬  هنرپرور و انسانی نمی ساختند؟؟؟
ای کاش از سانسور و تبلیغات حکومتی خبری نبود٬ آنگاه به تحصیلکرده هایمان (هنرمند٬ نویسنده٬ شاعر٬ روزنامه نگار٬ سیاست کار٬ دانشمند٬ وکیل٬ پزشک و و و...)  می بالیدیم و به دفاع از آنان برمی خاستیم اما افسوس که فرصت طلبی غالب است و به ﻮﻴﮋﮦ در میان بخش عظیمی از تحصیلکرده های ایرانی...  

  
چرا ما باید در این جا قلم به دست  بگیریم، تا شاید تاثیر بیشتری بگذاریم، چراکه حقیقتا احساس می کنیم که صدایمان را کسی نمی شنود
واقعیت این است که نمی‌دانیم به چه زبانی باید به شما نوشت و یا گفت
آقای گاوراس عزیز
هنگام دو بار گفتگویمان در سینماتک پاریس، نگارنده پرونده 12 صفحه ای را، شامل دلایلی قاطع و کاملاً روشن مبنی بر روش هایی که رژیم آیت الله ها در حوزه  تبلیغات در خارج از کشور با استفاده از هنر به ویژه هنر سینما بکار می برد، تحویل جنابعالی دادم. بدین ترتیب از شما در خواست کردم که برنامه ریزی و خرید فیلم های سینما گران ایرانی در تبعید (آنان که حقیقتا در تبعید به سر می‌برند و جایشان در کاتالوگ سینِما تک خالی است) را هم قبول کنید و برنامه‌ای هم برای نمایش فیلم‌های آنان در نظر بگیرید، اما به نظر می رسد که تنیجه درخواست و روشنگری من این بود که موضوع  به نفع سینماگرانی که از دست این رژیم تغدیه می‌شوند ادامه یافت
نخست جنابعالی با دادن همه امکانات سینماتک به کسانی که هر روز رنگ عوض می‌کنند و جز طرفدارن ملایی دیگر (هرچند به عنوان اصلاح طلب!!!) یا موسوی (یکی از کاندیداهایی که غرب می خواهد به ایرانیان تحمیل کند، کسی که مدت 9 سال به عنوان نخست وزیر، همه جنایت های هولناک آیت الله خمینی را ضمانت کرده است) نیستند، به آنها امتیاز دادید
چگونه می توانید چنین تبعض آشکاری را توضیح دهید؟؟؟
از خودم می‌پرسم شما از کجا آقایان پناهی، کیارستمی،  رسولف و همچنین سینماگران و هنرمندان دیگر ایرانی که توسط مسئولان فرهنگی فرانسه تقدیر شده اند، چون ابولفضل جلیلی، مخملباف، نیکی کریمی، کامبوزیا پرتوی، بهمن قبادی، تهمینه میلانی، رخشان بنی اعتماد، گل شیفته فراهانی، مرضیه مشکینی، منیژه حکمت، مجید مجیدی، رفیع پیتز، اصغر فرهادی، محمد حقیقت، و ... و خوانندگانی  چون شهرام ناظری، پریسا، شجریان، و شعرایی چون محمد علی سپانلو  را می شناسید؟
اگر این ها همسایگانتان، پسرعموهایتان، یا حتی هم کلاسی های قدیمی تان بودند،نگارنده حرکت انسان دوستانه جنابعالی را بهتر درک می کردم
اینان سینماگرانی چون استانلی کوبریک، یوسف شاهین، فریتز لانگ، یا ملینا مرکوری را الگو قرار نمی دهند، بلکه برعکس از اولین روز انقلاب، رژیم اسلامی و ایدئولوژی آن را تشویق و حمایت کرده ومی کنند، و نقششان بزک کردن این رژیم است.
 من شما را به خواندن مقاله هایی که به قلم سینما گران تبعیدی که در داخل و خارج از ایران نوشته شده است فرا می خوانم و یادآوری می کنم که هیچ فیلم و یا محصول فرهنگی هرگز بدون کنترلِ وفاداریِ سازنده ِآن به ملاها، و بدون اجازه قبلی رژیم، نتوانسته است از ایران خارج شود   
 نگارنده عمیقا از سکوت باور نکردنی مسولان سیاسی و فرهنگی در برابر سایر سینما گران ایرانی، خواه تبعیدیان داخل ایران مثل بهرام بیضایی (که به تازگی ایران را ترک کرده است) و ناصر تقوایی که استادان واقعی سینما هستند، (هرچند من از برخی نقطه نظرها با آنها هم عقیده نیستم)، و هم چنین سینماگران تبعیدی خارج از ایران نظیر پرویز صیاد، مسلم منصوری و بسیاری دیگر با استعداد هایی درخشان، پریشان خاطر هستم. همچنین از این سکوت سهمگین در برابر اعدام روزمره اشخاصی واقعی در ایران. اکنون 32 سال است که این وضعیت ادامه دارد. در تاریخ 22 مارس 2009، امیدرضا میرسیافی، در زندان شوم اِوین در تهران از بین می رود.  امیدرضا میرسیافی معروف ترین یا فعال ترین مخالف ایتنرنتی نبود. وب بللاگ او بیشتر به موضوعات موسیقی و هنری توجه داشت. بعد از آن در اکتبر 2009 فریبا پژوه، روزنامه نگار جوان، که در بللاگ خود به افشای جنایت هایی که بر تظاهر کنندگان روا شده بود می پرداخت، به زندان انداخته می شود. او در خطر مرگ به سر می برد. مونا ملاخوانی، که در سال 2005 در تهران در هنگامی که مشغول ساختن یک فیلم بوده دستگیر شده و تا امروز هیچ خبری از او نیست وبسیاری دیگر که قربانی آزادی خواهی شده اند...
 اجازه می خواهم  به شما یادآوری کنم که با پول مردم ایران است که جعفر پناهی و سایر سینماگران ایرانی در خارج از ایران مشهور شده اند، کسانی که در حقیقت چیزی بیش تر از نمایندگان فرهنگی آیت الله ها در خارج کشور نیستند
جعفر پناهی مردی بسیارقدرنشناس و بی چشم و روست، او فراموش کرده است که مدتی طولانی با دادن تصویری انتقادی ازجامعه ایران !!! به غرب (با اجازه و حمایت مالی آیت الله ها )، درخدمت قدرت بوده حال چگونه می‌تواند ادعا کند که منتقد رژیم است در حالی که خودش محصول، حمایت شده و دارای مجوز از سوی همان قدرت است؟ همه ی دنیا میداند که جمهوری اسلامی ایران یک رژیم دیکتاتوری است، و می داند چگونه از این تبلیغات هم در داخل هم در خارج از کشور  به خوبی استفاده کند.  نمایش فیلم آفساید در فستیوال بسیار رسمی فجر، فیلمی که در برلین (کماکان تحت حمایت محمود احمدی نژاد!!!) جایزه گرفت، نیز دلیل قاطعی است بر استدلال من.
این فیلم مسلما در ایران ممنوع نبوده (نمایش آن در فستیوال فجر) وبرلین همچنین شرکت آثار سایر سینما گران رسمی رژیم ، هرگز برای رژیم آیت الله ها مساله ای نه در داخل و نه در خارج ازکشور ایجاد نکرد 
چرا که سیاست سینمایی و تبلیغاتی رژیم، نسخه وفاداری از سیاست ژوزف گوبلز است؛ در ایران همچون در آلمان نازی، دو سینما وجود دارد، یکی برای استفاده تبلیغاتی در داخل ایران و دیگری برای استفاده تبلیغاتی و بزک کردن چهره جمهوری اسلامی در خارج از ایران   
در‌واقع پناهی به محمود احمدی نژاد دین فراوان دارد   
آقای جعفر پناهی (قهرمان شما!!!) در فستیوال سالونیک در یونان، زمانی که سینماگر تاجیکی سینمای جمهوری اسلامی را با سینمای دوره استالین مقایسه کرد، جلسه داوران را به اعتراض ترک کرد و اعلام کرد که این توهینی به مسولان کشور بوده است. مسولان کشور آقای پناهی، عده ای آدم کش و مجرم اند
جعفر پناهی در مقابل این مجرمان اعتراض نکرد، بلکه به توهینی که به آنها روا داشته شده بود، اعتراض کرد
این سینماگر، با حمایت از موسوی به اصطلاح اصلاح طلب، روی اسب بازنده شرط بندی کرده است. کسی که کاندیدای محبوب تعدادی از مسولان فرهنگی و سیاسی فرانسوی و برخی از روشنفکران ایرانی است، افراد بی اخلاقی که وانمود می کنند که تفاوت بین نازی ها و جنبش مقاومت فرانسه را نمی دانند؛ به عنوان مثال تفاوت یوسف شاهین که تمام زندگی اش را در راه مبارزه با سانسور در مصر گذرانده و پناهی که  وفادارو بزک کننده رژیم سانسورچی بوده است!. آنها می دانند که ماهیت حقیقی این رژیم چیست، این رژیم حتی اجازه ی وروود جوانانی که بهترین نمره ها را در کارنامه شان دارند به دانشگاه نمی دهد، مگر آنکه قوائد و اصول اسلامی را به خوبی بشناسند. این رژیم خصوصی ترین و محرمانه ترین ابعاد زندگی افراد را زیر نظردارد، این رژیم هرگز حرمت قوانین دنیای متمدن نگاه نداشته است. آقای پناهی زمان انتخابات مخالف آقای احمدی نژاد شد چون گمان می کرد که پیروز میدان انتخابات آقای موسوی خواهد بود
امروز آقای پناهی بعد از این که همه استفاده هایش را از رژیم احمدی نژاد کرده، رسوا شده است
 من خشم شما را در رابطه  آزادی بیان کاملا می فهمم، اما ساده دل نباشید، این شخص، شایستگی حمایت جنابعالی را ندارد. شما کاملاً در اشتباه هستید
طبیعتا من هم مثل شما مخالف زندانی کردن  مخالفان هستم، اما مساله این است که من هیچ نشانی از مخالفت از جانب آقای پناهی در برابر رژیم نمی بینم، او فقط رنگ عوض کرده است. تقریبا شش سال است که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور است، در مدت اولین دوره ریاست جمهوری احمدی تژاد، این آقا او را رئیس جمهور خوبی می دانست و هیچ مشکلی با ایشان نداشت؟؟؟
مطمئن باشید که این رژیم هیچ‌گاه برای انتقادات وغرولندهای غرب اهمیتی قائل نبوده است چرا که نقاط ضعف غرب در برابرمنافع اقتصادیش در ایران را به خوبی می‌شناسد و به همین دلیل حتی نیازی به برگزاری انتحاباتی که بعدا بخواهد در آن تقلب کند، ندارد ، 32 سال است که اوضاع بدین منوال است البته به لطف همکاری غرب و برخی ازروشنفکران ایرانی و غیر ایرانی
با همه احترامی که برای شما، به خاطر تعهدات انسان دوستانه تان دارم، ناامید و عصبانی هستم، و هم از این که شهرداری پاریس طبق معمول ، تحت تاثیر مشاوران ایرانی اش یا مشاورانی که با رژیم ایران موافق هستند (که احتمالاً مشاوران جنابعالی هم هستند)، حاضر شده بود تا عکس این دوفرصت طلب را بر نمای ساختمان شهرداری پاریس نصب کند، (این ها که هیچ نوع وجه مشترکی با روزنامه نگاران گروگان گرفته شده ندارند) و به آقای جعفر پناهی عنوان شهروند افتخاری شهر پاریس را بدهد (بی چاره پاریسی ها)!
 شما می خواهید ما، هنر مندان در تبعید باور کنیم که لابد اشتباه کرده ایم که از قوانین ملاها اطاعت نکرده ایم و در ایران نمانده ایم، تا از سخاوتمندی آیت الله ها استفاده کنیم وسپس عزیز دردانه غرب بشویم!. در واقع شاید حق با شما است، ما تبعیدیان و مهاجران ایرانی (که رقمی بین 4 تا 6 میلیون نفر را تشکیل می دهیم)، احمق هستیم که فرار کرده و به خارج از ایران مهاجرت کرده ایم ! می بینیم که بخشی از مسئولان فرهنگی و سیاسی فرانسه وجود ما را نادیده می گیرند. ما هم می توانیم نادیده گرفتن واقعیات را انتخاب کنیم، مسئولیت هرکسی با خودش است، و اتنخاب های  ما درزندگی حتما تاثیراتی بر آگاهی و وجدان ما خواهند داشت
اگر این فرضیه را باور ندارید، پس به ما ثابت کنید که همچنان همان کوستا گاوراس عادل و صادق هستید، و نه ساده لوحی  که به دام دلالان و قاتلان افتاده است و اگرهم به اثر هنری شخص بیش از دیدگاه انسانی و اخلاقش اهمیت می‌دهید از آیت الله خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی که الهام دهنده هنرمندان مورد حمایت شمااست نیز دعوت کنید چرا که وی ضمناً هنرمند و هنرشناس هم هست    
اگر روزی، نظرتان عوض شد، بدانید که انجمن هنر در تبعید حاضر است بیش از 200 فیلم که توسط سینماگران در تبعید در شرایطی بسیاردشوار ساخته شده اند به شما معرفی کند
از شما به خاطر توجهتان در خواندن این نامه متشکرم
و درصورتی که در رابطه با موضوعات فوق خواستار اطلاعات بیشتری باشید، درخدمت تان هستم
به امید ملاقات بعدی، و با احترام
جواد دادستان، مدیر هنری انجمن هنر در تبعید،
 پاریس

هیچ نظری موجود نیست: