گاهنامۀ هنر و مبارزه
5 سپتامبر 2011
«Let's go fuck with some niggers !»
حوادث روز
قدرت سفید
از دیدگاه تحلیل جیمز پتراس دربارۀ
طبقۀ کارگر در اروپا و آمریکا
ترجمه و نوشتۀ حمید محوی
امروز 5 سپتامبر در اطراف ساعت 2 بامداد متنی از جیمز پتراس تحت عنوان « طبقۀ کارگر در اروپا و ایالات متحده، راست، چپ و خنثی» منتشر کردم و در ساعت 18 همین روز خبری در سایت یاهو نظرم را جلب کرد که می توانیم دقیقا آن را در ادامۀ تحلیل جیمز پتراس تعبیر کنیم. قتل یک سیاه پوست 49 سالۀ آمریکایی توسط یک سفید پوست 18 سالۀ آمریکایی در میسیسیپی همان واقعه ای است که می تواند به عنوان حوادث احتمالی و به عبارت دیگر به عنوان نتایج چشم اندازی تعبیر گردد که جیمز پتراس در مقاله اش از جریان های سیاسی و اجتماعی اروپا و ایالات متحده ترسیم کرده است.
روزنامۀ انترنتی فیگارو(1) می نویسد :
«دیریل ددمون، 18 ساله، می خواست «سیاه کشی» راه بیاندازد. او یک گاراژیست 49 ساله را بر حسب اتفاق در خیابان به قتل رساند.
«برویم به سیاه کشی». با این تصمیم مرگبار است که دیریل ددمون، نوجوان سفید پوست میسیسیپی، با دوستانش لشگر کشی تنبیهی راه می اندازند. قربانی او : جیمز آندرسون کرگ، یک سیاه پوست آفریقایی 49 ساله است که تنها بدشانسی او این بوده است که در مسیر این جوان 18 ساله قرار می گیرد. جنایت در 26 ژوئن 2011 صورت می گیرد، و از آن تاریخ تا کنون پیوسته ستون های متعددی را در روزنامه های آمریکا به خود اختصاص داده است.
شب پیش از واقعه، دیریل ددمون به اتفاق هفت نفر از دوستانش، پس از نوشیدن الکل، تصمیم می گیرند با دو اتومبیلی که در اختیار داشتند به شکار سیاه پوست بروند. دیریل ددمون پشت فرمان یکی از این دو اتومبیل است و به سوی محلۀ غرب جکسون در مرکز میسیسیپی، یعنی محلۀ سیاه پوستان حرکت می کنند. پس از 26 دقیقه به پارکینگ یک متل می رسند. ساعت پنج بامداد است. جیمز آندرسون گاراژیست به اتومبیل خودش تکیه داده است. گروه جوان به سرعت پیاده شده و او را کتک می زنند. جیمز از هر سو مورد حمله می گیرد. جوان ها چندین بار فریاد می کشند : «قدرت سفید». جیمز کرگ دیگر توان دفاع از خود را از دست می دهد و گیج و منگ است و به روی زمین پارکگینگ می افتد. دیریل ددمون می خواهد آخرین ضربه را به او وارد کند : به اتفاق دو تا از دوستانش سوار اتومبیلش می شوند که یک فورد است و دیریل با دنده عقب از روی بدن جیمز عبور می کند. جیمز در همان جا می میرد. دیریل از تلفن همراهش با افتخار به همراهان دیگر اعلام می کند : سیاه را له کردم
«I ran that nigger over»
صحنه کاملا توسط دوربین نگهبانی متل فیلم برداری شده بود، و پلیس تجسسی برای پیدا کردن باند جوان مشکلی نداشتند. هنگام بازداشت، ارتکاب به عمل را اعتراف کردند. با این وجود تنها دو نفر از آنها بیش از همه مجرم شناخته شده اند. جان آیرون رایس 18 ساله که در جمله به جیمز شرکت داشته که به جرم اعلام خشونت باز داشت شده. هر دو به حداکثر مجازات محکوم خواهند شد. حبس ابد و یا بیشتر. دیریل ددمون هنگام بازداشت اظهار پشیمانی نکرده است.»
فیلم را ببینید
پانوشت :
1)
http://www.lefigaro.fr/international/2011/09/05/01003-20110905ARTFIG00488-un-crime-raciste-emeut-l-amerique.php
گاهنامۀ هنر و مبارزه
5 سپتامبر 2011
طبقۀ کارگر در اروپا و ایالات متحده، راست، چپ و خنثی
نوشتۀ جیمز پتراس
ترجمه توسط حمید محوی
Mondialisation.ca, Le 3 septembre 2011
وخامت بحران در اروپا و ایالات متحده پاسخ های متفاوتی را در طبقۀ کارگر و طبقۀ میانی برمی انگیزد. در اروپا، و به ویژه در کشورهای مدیترانه ای (یونان، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا)، بی کاران جوان، کارگران و کارمندان پائین رتبۀ طبقۀ متوسط، یک سری اعتصابات سراسری، اشغال میدان های عمومی، و اشکال دیگری از کنش مستقیم اجتماعی را سازماندهی کرده اند.
در عین حال، طبقۀ متوسط، کارمندان بخش خصوصی و صاحبان شرکت های کوچک تجاری به سوی «راست افراطی» روی آورده اند، و یا نمایندگانشان را از هم اکنون انتخاب کرده و بخش دیگری از آنها در حال تصمیم گیری برای انتخاب وزرای ارتجاعی در پرتقال، اسپانیا، یونان و شاید در ایتالیا هستند.
به عبارت دیگر، تعمیق بیش از پیش فزایندۀ بحران به افزایش مخالفان انجامید، و در نتیجه از یک سو موجب به قدرت رسیدت نهادهای جبهۀ راست شد، و از سوی دیگر قابلیت چپ فرا پارلمانی را در کنش های خیابانی افزایش داد.
بر خلاف این جریان، در مرکز و در شمال اروپا، راست افراطی و جریان های نئوفاشیست بین کارگران و طبقۀ متوسط کم درآمد از ذخیرۀ چپ میانی و راست میانی درحد قابل توجهی گسترش یافت. ثبات نسبی که کارهای ثابت به وجود می آورد و شامل شمار زیادی از طیف طبقۀ کارگر در کشورهای شمالی می شد، بیش از پیش از احزاب نژاد پرست ضد مهاجر و اسلام ترسا پشتیبانی کردند (1).
در ایالات متحده، به استثناء چند مورد قابل توجه، طبقۀ کارگر به شکل منفعل شاهد چرخش به راست حزب دموکرات و جذب راست افراطی توسط حزب جمهوری خواه بود. در ایالات متحده بر خلاف اروپای جنوبی جناح چپ وجود ندارد و سیاست راست افراطی در کنگره و کاخ سفید در ایالات متحده، تنها می تواند موجب نوعی نفی منفعلانه شود.
خیلی دور از اتحاد طبقۀ کارگر، بحران اقتصادی، پیش از همه پراکندگی، نبود اتحاد و تناقضات داخلی آن را آشکار می سازد.
جذب راست – چپ
یکی از دلایلی که وجه مشخصۀ نفوذ گرایشات راست را بین کارگران اروپای شمالی توضیح می دهد، فروپاشی احزاب، رهبران و ایدئولوژی طبقۀ کارگر است. حزب کارگر و سوسیال دموکرات سیاست های نئو لیبرال را به کاربستند و در عین حال در پی ارتقاء راه کارهای صادراتی شرکت های چند ملیتی هستند. آنها از کاهش مالیات برای شرکت های بزرگ دفاع کردند، در جنگ های تجاوزکارانه امپریالیستی (علیه افغانستان، عراق و لیبی) شرکت نمودند، از جنگ علیه به اصطلاح تروریسم، و به ویژه علیه کشورهای مسلمان پشتیبانی کردند و در عین حال با گسترش گروه های فاشیست و راست افراطی اسلام ترسا راه مدارا را در پیش گرفتند و حتی به اقدامات مستقیم برای اخراج مهاجران در اروپا دست زدند.
احزابی که به چپ میانی تعلق دارند و در اروپا حکومت می کنند(سوسیال دموکراسی و حزب کارگر) و راست میانی (سرکوزی، کامرون و مرکل) حملات خود را علیه «چند فرهنگ گرایی» (نام کد برای حقوق مهاجران مسلمان) افزایش دادند. هدف از مدارا و بهره برداری از اسلام ترسایی کسب آرای ضد خارجی با کمترین هزینه و توجیه شرکت در جنگ های تجاوزکارانۀ اسرائیل و ایالات متحده در خاور میانه و در آسیای جنوبی است.
به این ترتیب رژیم هایی که به ایدئولوژی حاکم تعلق دارند، اتحاد طبقۀ کارگر را با کارگران مهاجر تضعیف کرده و تلاش های هماهنگ جامعۀ مدنی علیه نژاد پرستی نئو فاشیست را نیز مورد حمله قرار داده اند. یعنی نئو فاشیست هایی که سعی می کنند تعابیر پر شور و حرارت تری از اسلام ترسایی عرضه کنند و چنین تمایلاتی کاملا منطبق بر ایدئولوژی صهیونیست ها می باشد که از پاکسازی قومی دفاع می کنند.
سندیکاها غالبا به دلیل افزایش کارگرانی که به شکل موقت و پاره وقتی کار می کنند، اعضای خود را از دست دادند، و این بخش از حرفه ای های پاره وقتی نیز بیشتر به فراخوان های راست افراطی حساسیت نشان دادند. علت دیگری که به همین اندازه پر اهمیت می باشد، این است که سندیکاها دیگر برای آموزش سیاسی جهت گسترش اتحاد بین کارگران سرمایه گذاری نمی کنند. حتی در اروپای شمالی که دست مزدها باز هم افزایش می یابد، هم کاری سندیکاها با شرکت ها، کارگران را در رابطه با تبلیغات ضد مهاجر و اسلام ترسا، شکننده و بی دفاع ساخته است.
در چنین شرایطی، در نبود سازماندهی و تشکیلات کارگری، یک نوع مبارزۀ طبقاتی انحرافی کارگران را علیه کارگران پائین دست تر یعنی علیه کارگران مهاجر برمی انگیزد. در نتیجه نئوفاشیست ها با بهره برداری از ملیت گرایی فرهنگی و ارتقاء آن زمین بیشتری را اشغال می کنند، مضافا بر این که سندیکاها و احزاب سوسیال دموکرات به شکل فعال از طریق آموزش کارگران و مبارزۀ طبقاتی با آن مقابله نمی کنند.
به عبارت دیگر، کنش و ایدئولوژی نئولیبرال احزاب و سندیکاهای « چپ میانی» هویت سیاسی طبقۀ کارگر را خدشه دار ساخته و درها را برای نفوذ راست باز می گذارد. پر واضح است که رهبران چپ میانی یا سندیکاها برای تصمیماتی که باید اتخاذ گردد به اعضای خود مراجعه نمی کنند، بلکه تصمیمات سیاسی را به آنها تحمیل می کنند، و به این ترتیب سلاح بسیار مؤثری در اختیار «راست افراطی» قرار می دهند تا به وسیلۀ آن به اصل «ممتازگرا»ی نظام سیاسی در طیف چپ میانی حمله کنند.
بر خلاف این روند، در غرب اروپا، بحران عمیق اقتصادی، به دلیل شرایط سختی که بانک های اروپای شمالی و غربی تحمیل کرده اند و به دلیل سیاستمداران راست میانی و چپ میانی، موجب شده است که آگاهی سیاسی و طبقاتی حساس تری رشد کند. فراخوان های راست افراطی در خصوص سیاست ضد مهاجر و ضد مسلمان تأثیر اندکی روی کارگران اروپای غربی دررابطه با میزان بی کاری و برش های وحشیانه در بازنشستگی و درآمدها داشته است.
کارگران اروپای شمالی با راست و سیاست مدارن آن و بانک داران متحد شده اند و با تکیه به ایدئولوژی نژاد پرستانه خواستار اقدامات سخت تر علیه کشورهای اروپای غربی هستند که بر اساس آن کارگران کشورهای مدیترانه ای تنبل و بی مسئولیت ارزیابی شده و آنها را متهم می دانند زیرا همیشه در تعطیلات به سر می برند.
در واقع، کارگران یونانی، پرتقالی و اسپانیایی بیشتر کار می کنند، تعطیلات کمتری شامل حالشان می شود و بازنشستگی نامطمئن تری در انتظارشان است.
همان احساسات نژاد پرستانه که کارگران اروپای شمالی را علیه مهاجران تشویق می کند، الگوهای ملیت گرایی را علیه کارگران مبارز اروپای جنوبی تغذیه کرده، و به این ترتیب زمینۀ نزدیکی به تمایلات راست را فراهم می سازد.
بانک داران معتبر و رهبران سیاسی اروپای شمالی به مالیات دهندگان طبقۀ متوسط و کارگران، برای کمک به همتا های برگزیدۀ شان در اروپای جنوبی که مقروض هستند، فشار می آورند، و بانک داران و سیاست مداران اروپای جنوبی نیز برای بازپرداخت قروضی که هم تاهای اروپای شمالی آنها به حسابشان واریز کرده اند، به کارگران و کارمندان رسمی فشار می آورند. کارگران کشورهای امپریالیستی شمال اروپا را قانع کرده اند که سطح زندگی آنها به دلیل بی مسئولیتی و قروض پرداخت نشدۀ کشورهای جنوب اروپا است که به خطر افتاده، و نه به دلیل سوداگری و وام های بی مسئولانۀ بانک دارهای شمالی.
در کشورهای جنوبی اروپا کارگران به شکل مضاعف به استثمار قرض دهنده گان کشورهای شمال اروپا و برگزیدگان محلی در می آیند، به همین علت از آگاهی طبقاتی بیشتری برخوردار هستند و بی عدالتی نظام سرمایه داری محلی و امپریالیست را درک می کنند.
در شرایطی که کارگران اروپای شمالی در اتحاد با طبقۀ رهبران مالی خودشان هستند، با عصبانیت به کارگران خارجی و مهاجر نگاه می کنند و بر این اساس از جانب راست ضربه پذیر می شوند، و آشکارا به اعتصابات یونان، اسپانیا و پرتقال اعتراض می کنند، و مبارزانی که در این کشورها دست به حرکت سیاسی می زنند، تعطیلات سازمان یافتۀ آنها را در جزایر مدیترانه و تفرج گاه های ساحلی مخدوش می سازد.
مبارزۀ ایدئولوژیکی که می بایستی کارگران اروپای شمالی را علیه وضعیت مالی و برگزیدگان مالی و سوداگران خودشان بسیج کند، به خصومت علیه کارگران کشورهای اروپای جنوبی و کارگران خارجی تبدیل ساخته است.
کمک به خارج، جنگ های امپریالیستی و ضرباتی که به بودجه های اجتماعی وارد می شود موجب شده است که رقابت، ولی این بار برای کاهش دائمی خدمات اجتماعی بالا بگیرد و در عین حال کارگران را در یک سو و بی کاران محلی و مهاجر از سوی دیگر را در مقابل یکدیگر قرار دهد.
اتحاد بین المللی بین کارگران به شدت تضعیف شده و به جای آن بعضا شاهد گسترش شبکه های بین المللی راست افراطی هستیم که تبلیغات ضد خارجی (و ضد سوسیالیست) شدیدی را پی گیری می کنند، و به همان شکلی که در کشتار 70 نفر از جوانان چپ در نروژ دیدیم که بیشتر آنها از مبارزان حزب کارگر بودند. به عبارت دیگر تبلیغات ضد خارجی می تواند تا حد ارتکاب به عمل و تهدیدات مرگبار عینی علیه طرفداران حقوق خارجیان مهاجر پیش برود.
راست افراطی با حمله به خارجیان مهاجر و مسلمانان آغاز کرد و اکنون جریان های پیشگام و چپ محلی را که از آنها پشتیبانی می کنند آماج تهاجمات خود می گیرد. این جریان در اتحاد با ایدئولوژی صهیونیست و طرفداران فناتیک اسرائیل (به ویژه در ایالات متحده) و اسلام ترسایی نئوفاشیست برای حمله به آنهایی که از حقوق فلسطینی ها دفاع می کنند ابعاد باز هم پیچیده تری پیدا کرده است، یعنی موضوعی که آندرس بهرینگ برویک(2) قاتل فاشیستی که 70 نفر را در نروژ کشت، روی آن چندین بار تأکید داشته است.
مشکل این جا است که احزاب سوسیال دموکرات و محافظه کاران لیبرال «قابل احترام» به دلایل انتخاباتی، در رابطه با فراخوان های ضد مهاجر و ضد مسلمان از سوی راست افراطی، با یکدیگر متحد شده اند تا رأی کارگران را جذب کنند. در حالی که می توانستند به شکل دیگری عمل کنند، و برای کاهش نابرابری به اصلاحات عمیق دست بزنند، اصلاحاتی که بودجۀ مالی آن می توانست از طریق مالیات تدریجی و افزایش سرمایه گذاری های اجتماعی تأمین گردد، یعنی راه کاری که می توانست به اتحاد کارگران (محلی و مهاجر) در رویارویی با سرمایه بیانجامد.
ولی از آن جایی که اتحاد و هم بایی طبقاتی در طبقۀ کارگر وجود ندارد، موجب شد که پسران و دختران مهاجرها و به ویژه جوان ترهایشان که از بی کاری خیلی بیشتر از دیگران رنج می برند، به کنش های مستقیم دست بزنند، مانند غارت فروشگاه های محلی، رویارویی مستقیم با پلیس، و تخریب های گوناگون، که نمونه ای از آن را در شورش هایی که در ماه اوت 2011 انگلستان را به لرزه انداخت دیدیم. علت این است که سیاست مداران طبقۀ کارگر را ندیده می گیرند، و همین امر موجب بالاگرفتن خشونت راست افراطی، شورش های افراطی مهاجران و غارت فروشگاه ها می شود.
برگزیدگان کارگران تمام این موارد را از جایگاه تماشاچی می بینند و تنها به محکوم کردن تمایلات افراطی و خشونت بسنده کرده، و سپس در خواست می کنند که ضایعات وارد آمده مورد بررسی قرار گیرد، ولی بی آن که با انتقاد از خود برنامه ای برای متحول ساختن ساختارهای اجتماعی و اقتصادی عرضه کنند که در واقع سر منشأ اصلی تمام این تمایلات راست افراطی و خشونت کارگران و بی کاران است.
ایالات متحده : اوج راست
بر خلاف اروپا، راست افراطی در ایالات متحده عین نظم عمومی به حساب می آید. سیات های خشونت آمیز ضد مهاجر موجب شد که تقریبا یک میلیون کارگر بی جواز یا اعضای خانواده های مهاجر در سه سال اول ریاست جمهوری اوباما اخراج شوند، یعنی سه برابر بیشتر از سال هایی که ژرژ دابلیو بوش رئیس جمهور بود.
جنبش اعتراضی چای («تی پارتی» جنبش اعتراضی در آمریکا که از عقاید محافظه کاران دفاع می کند) اعضای کنگرۀ حزب جمهوری خواه می خواهند با همکاری کاخ سفید ضربۀ گسترده ای به بیمه های اجتماعی وارد سازند. رسانه های بخش حاکم، کنگره، کاخ سفید، سیاست مدارانی که بنیادگرایان مسیحی، شخصیت ها و پر نفوذ ترین سازمان های صهیونیست را نمایندگی می کنند، همگی فعالانه اسلام ترسایی را تشویق کرده، و تبلیغات گسترده و تند و تیزی را علیه مسلمانان سازماند دهی می کنند و یکی از بهانه های دائمی آنها نیز برافراشتن پرچم نا امنی عمومی می باشد.
سیاست مداران زیرک در ایالات متحده در رابطه با سیاست نژاد پرستانه از راست افراطی اروپا جلوتر هستند. راست افراطی توپ هایش را به سوی برنامه های اجتماعی تنگدستان، طبقۀ کارگر و کارمندان رسمی ( به ویژه آموزگاران) نشانه می گیرد.
بر خلاف اروپا، بخش مهمی از طبقۀ کارگر و تنگدستان در ایالات متحده منفعل بوده و مانند انگلستان خیزشی در آنها دیده نمی شود، و مانند هم کارانشان در اروپای شمالی به شکل ناگهانی به راست متمایل نمی شوند و مانند کارگران مبارز اروپای جنوبی دست به اعتصاب نمی زنند. سندیکاهای ایالات متحده، به استثناء سندیکاهای بخش دولتی ویسکانسین، در منازعات بزرگ کاملا غایب بودند. رهبران سندیکاهای ایالات متحده به لابی های نهادهای حزب دموکرات می پردازند و قادر به بسیج کردن اعضای خود نیستند که علاوه بر این بیش از پیش تعدادشان کاهش می یابد.
«تی پارتی» بر خلاف هم نوعانش در اروپای شمالی، به دلیل حملات گسترده ای که علیه برنامه های اجتماعی و مردمی مانند «مدیکار» (3)، «مدیکید» (4)، بیمۀ بیکاری، بیمۀ اجتماعی، و تمام برنامه هایی که به نفع کارگران و خانواده های ایالات متحده ایجاد شده، کارگران زیادی را جلب نمی کند.
از سوی دیگر، بحران اقتصادی ایالات متحده مانند کشورهای ساحل دریای مدیترانه موجب جنبش و حرکت خاصی نشده است، زیرا سندیکاهای ایالات متحده وجود خارجی ندارند (93 درصد از بخش خصوصی فاقد سندیکا می باشد) و یا منفعل هستند.
تا اینجا طبقۀ کارگر در ایالات متحده تنها تماشاگر بالا آمدن راست افراطی بوده است، زیرا رهبران آنها سرنوشتشان را با حزب دموکرات گره زده اند و این حزب نیز دامنۀ وسیعی را برای طرح های راست افراطی پذیرفته است.
نتیجه
ایالات متحده، بر خلاف اروپا، بی هیچ مانعی از نئولیبرالیسم به سوی راست افراطی حرکت می کند، طبقۀ کارگر و طبقۀ متوسط بی آن که واکنشی نشان دهد قربانی منفعل راست یا چپ می گردد.
در اروپا، بحران کنونی تضاد عمیقی را بین طیف کارگران اروپای جنوبی در گرایشات افراطی به چپ و گرایشات فزایندۀ کارگران اروپای شمالی به راست افراطی را نشان می دهد. کمال مطلوب اتحاد بین المللی کارگران جای خود را در بهترین حالت به اتحاد منطقه ای بین کارگران اروپای غربی و در بدترین حالت به شبکۀ گروهک های راست در کشورهای اروپای شمالی داده است. با سقوط اتحاد بین المللی، نظریات نژادپرستانه و ملیت گرایانه در شمال گسترش می یابد، در حالی که در کشورهای جنوبی جنبش های کارگری به جریان های اجتماعی متعددی می پیوندند که بی کاران، دانشجویان، مدیران فروشگاه های کوچک و بازنشستگان را در بر می گیرد.
جریان راست روی ناامیدی رأی دهندگان چپ میانی در اروپای غربی سرمایه گذاری می کند، ولی هم زمان باید با مقاومت بسیار جدی کارگران و جنبش های اجتماعی فرا پارلمانی رویارویی کند.
ولی در ایالات متحده و اروپای شمالی، راست افراطی هیچ مانع آگاهی در برابر پیش روی هایش نمی بیند، نه در خیابان و نه در محل کار. در هر دو زمینه، تنها فروپاشی اقتصادی یا بحران اقتصادی دراز مدت در ترکیب با کاهش ویران گر کمک ها و طرح های اجتماعی می تواند به باززایی جنبش های کارگری بیانجامد. امیدوار باشیم که بیداری باطن آگاه طبقاتی در جبهۀ چپ تحقق پذیرد و نه در جبهۀ راست افراطی.
جیمز پتراس،
استاد اسبق جامعه شناسی در دانشگاه بینگهامتون، نیویورک، دارای 50 تجربۀ مبارزاتی در مبارزۀ طبقاتی می باشد. او تجربیاتش را در اختیار آنهایی قرار می دهد که در برزیل و آرژانتین از زمین و کار محروم هستند. عنوان آخرین کتاب او:
The Arab Revolt and the Imperialist Counterattack.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر