سخنی با امیر صیاحی
ع .ریحانیامیر صیاحی عزیز سلام. توضیحت را در مورد تکذیب صمد فخری خواندم . امیر جان! ما همه در تار و پود عنکبوتی تشکیلاتی گرفتار بودیم که از دشمنی و کینهء اعضایش با هم تغذیە می کرد . حتما یادت هست که ابراز دوستی و محبت در آنجا چه گناه نابخشودنی بود و کسانی که به روی همرزمشان در عملیات جاری آب دهان می انداختند و فحاشی می کردند و بذر کینه و دشمنی می کاشتند ، چقدر ارج قرب پیدا می کردند . کسانی که از فرهنگ لمپنیزم و فحاشانهء آنها امتناع می کردند به انحاء مختلف زیر تیغ می رفتند و تحت فشار قرار می گرفتند . شاید سالها بگذرد تا به عمق فجایعی که بر روح و روان ما گذشت پی ببریم . به یاد داری که هر کس به تیف می آمد چقدر روان پریش و افسرده بود . من خودم تا ماهها فقط می خوابیدم و خواب را بزرگترین نعمت خداوند برای انسان می دانستم . هنوز از افسردگی آن دوران رنج می برم . ما در مکانیسم ضد انسانی و جنایتکارانهء آن تشکیلات ضربه های فراوان دیدیم . من در روزهای اولی که در مناسبات بودم به حرفها و تلقینات آنها پوزخند می زدم و آنها را در دل به سخرە می گرفتم اما بعد از گذشت چهار سال وقتی می خواستم به تیف بیایم احساس گناه داشتم و فکر می کردم نکند اینها درست می گویند و کرهء زمین بین رجوی و خمینی تقسیم شده و هر کجا که برویم ناچاریم در زیر سایهء هیولایی یکی از آنها نفس بکشیم ! القائات و مکانیسم های آنها در طول زمان انسان را از انسانیتش تهی می کرد . پسری در یگان ما بود که پدر پیرش را که از درد کمر دولا دولا راه می رفت مسخرە می کرد و به بقیه نشان می داد . آن پسر قبلا وقتی زیر بازوی پدرش را گرفتە بود و به او کمک کرده بود تحت برخورد تشکیلاتی قرار گرفته بود . امیر جان! کتابی هست به نام "انسان در جستجوی معنی" از "ویکتور فرانکل" ،همهء ما باید آن را بخوانیم . انسانها تحت فشار و زور و ترس ،رنگ عوض می کنند . انسانیتشان را از دست می دهند . اگر معدود انسانهایی چون "سعید جمالی" به این نقطه نرسیدند به نظر من به خاطر ایمانشان بود .این البتە یک نظر شخصی ست و به خاطر شناختی که از سعید دارم اینطور فکر می کنم
امیر عزیز ! به آدمها اجازه بدهیم که بترسند .این حقشان است . ما که نمی دانیم آنها چه پروسه ای از سر گذرانده اند .
آن حرفهایی که صمد راجع به سازمان و رجوی زده من هم شنیده ام . بگذاریم آدم ها خود انتخاب کنند . در بدو ورود به سازمان ما چندین ساعت از بچگی تا آن زمان را با جزئیات باید می نوشتیم و تحویل می دادیم . تازه از اول قلم و کاغذ می دادند که از نو بنویسیم . بسیاری از ما مسائل خصوصی و خانوادگی شان را نوشته اند و شاید نخواهند سازمان آنها را بر ملاکند . من بعد از گذشت این همه سال هنوز با اسم واقعی خودم مطلب نمی نویسم . ما آنقدر مسخ مکانیسم تشکیلات شده بودیم که یک لحظه این حقیقت ساده به ذهنمان نمی زد که : سرنگونی جمهوری اسلامی هدف نیست ، بلکه وسیلە است برای رسیدن به هدفی بالا و والا به نام استقرار دموکراسی و حقوق بشر . اگر این حقیقت ساده را می فهمیدیم دیگر نقض حقوق انسان برای رسیدن به سرنگونی را مشروع نمی دانستیم . امیرجان! نقد سازمان و انتقاد به مواضع ضد انسانی رجوی هدف نیست ،بلکه وسیله است برای شفاف کردن مواضع و سیاستها و جلوگیری از ادامهء اعمال آن سیاستهای ویرانگر و ممانعت از کشتن آن عزیزانی که در لیبرتی هستند . اگر کسی نمی خواهد در این افشاگری وشفاف کردن سیاست سازمان که به نظر من برای آیندهء ایران بسیار ضروری ست ،شرکت کند ، تصمیمش را محترم بشماریم . حال یا تهدید شده ، یا ترسیده ، یا تطمیع شده یا احساس می کند که این کار درست نیست ، به هر دلیلی . مقالهء حسین زنده گی را حتما خوانده ای . اینها وقتی مقاله می نویسند به طرز بسیار عجیب و غیر طبیعی و ناشیانه ای از کلمات مزدور و خائن استفاده می کنند . شاید بابت هر یک از این فحشها که نثار شما و ما می کنند ،پولی نصیبشان شود . قبلا یک مقاله به چشمم خورده بود در سایت محترم آفتابکاران . نویسندهء مقاله در ٢٨ خطی که نوشته بود ٢٩ بار از کلمهء خائن و مشتقات آن (خیانت ،خائنین ) استفاده کرده بود . و بعد برای اینکه آن را "فیکس" کند یک بار هم در پاورقی استفاده کرده بود .. در ایران دوستی دارم بعد از مدتها که با هم صحبت کردیم از کار و بارش پرسیدم ، گفت در یک شرکت به صورت موقت کار می کند و کارش تایپ کردن است . وقتی از او در مورد دستمزدش سوال کردم ، گفت بستگی دارد چند کلمه تایپ کنم .
امیر جان اگر واقعا اینطور است مگر ما بخیلیم. ؟ این آدمها سالهای زیادی ازعمرشان را بی مزدو منت برای سازمان کار کردند ، حالا بگذار چیزی گیرشان بیاید . نگران نباش ، حقیقت آشکار می شود . چه ما بخواهیم وچه نخواهیم پرده می افتد و پس پرده نمایان می شود .
هر چه تیزتک باشی از عریضهء نطعت
دورتر نخواهی رفت مثل اسب شطرنگی
رجوی هر چقدر که تیزتک باشد ، اسب سرکش زمان را که نمی تواند بگیرد . آمدن روز را که نمی تواند عقب بیندازد . با حقیقت که نمی تواند جدل کند .
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
با ارادت به شما امیر عزیز و با آرزوی بهترینها برای شما
ع . ریحانی
ع .ریحانیامیر صیاحی عزیز سلام. توضیحت را در مورد تکذیب صمد فخری خواندم . امیر جان! ما همه در تار و پود عنکبوتی تشکیلاتی گرفتار بودیم که از دشمنی و کینهء اعضایش با هم تغذیە می کرد . حتما یادت هست که ابراز دوستی و محبت در آنجا چه گناه نابخشودنی بود و کسانی که به روی همرزمشان در عملیات جاری آب دهان می انداختند و فحاشی می کردند و بذر کینه و دشمنی می کاشتند ، چقدر ارج قرب پیدا می کردند . کسانی که از فرهنگ لمپنیزم و فحاشانهء آنها امتناع می کردند به انحاء مختلف زیر تیغ می رفتند و تحت فشار قرار می گرفتند . شاید سالها بگذرد تا به عمق فجایعی که بر روح و روان ما گذشت پی ببریم . به یاد داری که هر کس به تیف می آمد چقدر روان پریش و افسرده بود . من خودم تا ماهها فقط می خوابیدم و خواب را بزرگترین نعمت خداوند برای انسان می دانستم . هنوز از افسردگی آن دوران رنج می برم . ما در مکانیسم ضد انسانی و جنایتکارانهء آن تشکیلات ضربه های فراوان دیدیم . من در روزهای اولی که در مناسبات بودم به حرفها و تلقینات آنها پوزخند می زدم و آنها را در دل به سخرە می گرفتم اما بعد از گذشت چهار سال وقتی می خواستم به تیف بیایم احساس گناه داشتم و فکر می کردم نکند اینها درست می گویند و کرهء زمین بین رجوی و خمینی تقسیم شده و هر کجا که برویم ناچاریم در زیر سایهء هیولایی یکی از آنها نفس بکشیم ! القائات و مکانیسم های آنها در طول زمان انسان را از انسانیتش تهی می کرد . پسری در یگان ما بود که پدر پیرش را که از درد کمر دولا دولا راه می رفت مسخرە می کرد و به بقیه نشان می داد . آن پسر قبلا وقتی زیر بازوی پدرش را گرفتە بود و به او کمک کرده بود تحت برخورد تشکیلاتی قرار گرفته بود . امیر جان! کتابی هست به نام "انسان در جستجوی معنی" از "ویکتور فرانکل" ،همهء ما باید آن را بخوانیم . انسانها تحت فشار و زور و ترس ،رنگ عوض می کنند . انسانیتشان را از دست می دهند . اگر معدود انسانهایی چون "سعید جمالی" به این نقطه نرسیدند به نظر من به خاطر ایمانشان بود .این البتە یک نظر شخصی ست و به خاطر شناختی که از سعید دارم اینطور فکر می کنم
امیر عزیز ! به آدمها اجازه بدهیم که بترسند .این حقشان است . ما که نمی دانیم آنها چه پروسه ای از سر گذرانده اند .
آن حرفهایی که صمد راجع به سازمان و رجوی زده من هم شنیده ام . بگذاریم آدم ها خود انتخاب کنند . در بدو ورود به سازمان ما چندین ساعت از بچگی تا آن زمان را با جزئیات باید می نوشتیم و تحویل می دادیم . تازه از اول قلم و کاغذ می دادند که از نو بنویسیم . بسیاری از ما مسائل خصوصی و خانوادگی شان را نوشته اند و شاید نخواهند سازمان آنها را بر ملاکند . من بعد از گذشت این همه سال هنوز با اسم واقعی خودم مطلب نمی نویسم . ما آنقدر مسخ مکانیسم تشکیلات شده بودیم که یک لحظه این حقیقت ساده به ذهنمان نمی زد که : سرنگونی جمهوری اسلامی هدف نیست ، بلکه وسیلە است برای رسیدن به هدفی بالا و والا به نام استقرار دموکراسی و حقوق بشر . اگر این حقیقت ساده را می فهمیدیم دیگر نقض حقوق انسان برای رسیدن به سرنگونی را مشروع نمی دانستیم . امیرجان! نقد سازمان و انتقاد به مواضع ضد انسانی رجوی هدف نیست ،بلکه وسیله است برای شفاف کردن مواضع و سیاستها و جلوگیری از ادامهء اعمال آن سیاستهای ویرانگر و ممانعت از کشتن آن عزیزانی که در لیبرتی هستند . اگر کسی نمی خواهد در این افشاگری وشفاف کردن سیاست سازمان که به نظر من برای آیندهء ایران بسیار ضروری ست ،شرکت کند ، تصمیمش را محترم بشماریم . حال یا تهدید شده ، یا ترسیده ، یا تطمیع شده یا احساس می کند که این کار درست نیست ، به هر دلیلی . مقالهء حسین زنده گی را حتما خوانده ای . اینها وقتی مقاله می نویسند به طرز بسیار عجیب و غیر طبیعی و ناشیانه ای از کلمات مزدور و خائن استفاده می کنند . شاید بابت هر یک از این فحشها که نثار شما و ما می کنند ،پولی نصیبشان شود . قبلا یک مقاله به چشمم خورده بود در سایت محترم آفتابکاران . نویسندهء مقاله در ٢٨ خطی که نوشته بود ٢٩ بار از کلمهء خائن و مشتقات آن (خیانت ،خائنین ) استفاده کرده بود . و بعد برای اینکه آن را "فیکس" کند یک بار هم در پاورقی استفاده کرده بود .. در ایران دوستی دارم بعد از مدتها که با هم صحبت کردیم از کار و بارش پرسیدم ، گفت در یک شرکت به صورت موقت کار می کند و کارش تایپ کردن است . وقتی از او در مورد دستمزدش سوال کردم ، گفت بستگی دارد چند کلمه تایپ کنم .
امیر جان اگر واقعا اینطور است مگر ما بخیلیم. ؟ این آدمها سالهای زیادی ازعمرشان را بی مزدو منت برای سازمان کار کردند ، حالا بگذار چیزی گیرشان بیاید . نگران نباش ، حقیقت آشکار می شود . چه ما بخواهیم وچه نخواهیم پرده می افتد و پس پرده نمایان می شود .
هر چه تیزتک باشی از عریضهء نطعت
دورتر نخواهی رفت مثل اسب شطرنگی
رجوی هر چقدر که تیزتک باشد ، اسب سرکش زمان را که نمی تواند بگیرد . آمدن روز را که نمی تواند عقب بیندازد . با حقیقت که نمی تواند جدل کند .
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
با ارادت به شما امیر عزیز و با آرزوی بهترینها برای شما
ع . ریحانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر