شرف يک قلم ,در راه مردم ميهنش!
" علی اشرف درويشيان "، بمناسبت سالروز تولدش با خبرنگار فرهنگ وانديشه ايلنا گفت و گو كرده است. میگويد:
65 سال پيش ، در سوم شهريور سال 1320 ، در كرمانشاه و در يك خانواده كارگری متولد شدم. پدرم كارگر ساده ای بود كه بعدها به شغل آهنگری روی آورد و مادرم نيز در دوره ای گيوه كرمانشاهی میبافت.
من فرزند اول خانواده بودم و پس از من ، 3 برادر و 2 خواهر متولد شدند. 5 ساله بودم كه كار كردن را شروع كردم ، پدرم مرا با خود به آهنگری میبرد. در آهنگری كار من ديدن آتش بود كه كاری بسيار دشوار بود و چون پايم به ركاب نمی رسيد، مجبور بودم كه چند آجر زير پايم بگذارم.
دوره ابتدايی و دبيرستان را دركرمانشاه گذراندم و از همان اوائل دوره دبيرستان هر انشائی كه مینوشتم معلم انشاء تعريف میكرد. دوران مصدق ، فضای جديدی در ايران به وجود آورده بود كه درتاريخ ايران بیسابقه بود و هست. مردم شوق بسياری برای خواندن، دانستن و حضور سياسی پيدا كرده بودند. من نيز از اين فضا دور نبودم. خانه ما يكی از مكان هايی بود كه در آن هر لحظه بحث های كارگری و سياسی داغ بود. از همان 12 سالگی بود كه من نيز وارد جريانات سياسی شدم و در كنارش آثار نويسندگانی چون " ماكسيم گوركی " و نشرياتی چون " چلنگر" را خواندم.
در آن روزها ، معلم ها با شور و حرارت وصف ناپذيری ما را به خواندن نوشتن و شركت در بحث های سياسی دعوت میكردند و با دادن سوژه های مناسب برای نوشتن ، درهای دنيای جديدی را به رو ما میگشودند.
پس از اتمام دبيرستان ، پدرم ديگر كار آهنگری را رها كرده و باغی را اجاره كرده بود. من نيز بیكار ننشستم و مدتی در مكانيكی و پس از آن بنا شدم؛ چرا كه مجبور بودم، هم هزينه خانواده و هم خرج تحصيلم را تهيه كنم. در همين روزها بود كه در دانشسرای مقدماتی ثبت نام كردم و پس از اتمام دوره دو ساله با تعهدی كه داده بودم، برای درس دادن، مدت 5 سال به روستاهای اطراف كرمانشاه رفتم. در ابتدا مرا به گيلان غرب و پس از آن به شاه آباد كه حالا به اسلام آباد تغيير نام داده بردند. آنجا معلم شدم و همانند معلم های خودم بچه ها را به خواندن دعوت كردم. آن روزها با اين كه سال ها از شكست 28 مرداد میگذشت، فضا هم چنان آشفته و سنگين بود و حرف زدن ما دشوار.
7 سال معلم بودم. پس از آن در دانشگاه تهران در رشته زبان ادبيات فارسی و حقوق سياسی قبول شدم. به اين دليل كه در شهرستان معلم بودم، مجبور شدم ادبيات فارسی را برگزينم تا بتوانم سر كلاس غايب باشم. سال دوم يا سوم بودم كه از سوی دانشسرا در رشته راهنمای تحصيلی و مشاوره در دانشگاه تهران شدم و هر دو رشته را همزمان ادامه دادم. ضمن آن كه قبول شدن در دانشگاه تهران مرا با استادانی چون" اميرحسين آريان پور " ، " سيمين دانشور" ، " جلال آل احمد " و " محمد جعفر محجوب" آشنا كرد.
با " سيمين دانشور " در دانشكده ادبيات ، واحد زيبايی شناسی هنر و با " جلال آل احمد " در دانشسرای عالی ، درس " آيين نگارش" داشتم كه اين باعث شد تا من به خانه جلال و سيمين راه پيدا كنم و اين رفت و آمد بر من كه تشنه خواندن ودانستن بودم، بسيار تاثير گذارد.
اولين اثری كه از من منتشر شد ، مقاله ای درباره " صمد بهرنگی " بود كه بعدها اين مقاله شكل وسيعتری به خود گرفت و به صورت يك كتاب تحت عنوان " شناخت نامه صمد بهرنگی " منتشر شد. دليل علاقه من به صمد نيز همزاد پنداری بود كه با او داشتم. صمد هم مثل من معلم و روستائی بود و مینوشت و دغدغه اش مسائل كارگری و تضاد طبقاتی بود. البته آن روزها صمد را چندين بار درخانه جلال آل احمد و دانشور ديدم.
اولين داستانی كه نوشتم " از اين ولايت " بود. در سال 1352 منتشر شد و پس از آن مجموعه داستان " آب شوران". داستان آب شوران به اين دليل كه در زندان شاه بودم، با نام مستعار"لطيف تلخستانی” منتشر شد. از آن استقبال كردند. تا پيش از انقلاب اين دو اثر 22 بار تجديد چاپ شد؛ اما پس ازانقلاب، مجوز تجديد چاپ به اين دو كتاب داده نشد. البته اخيرا "نشر چشمه" توانسته است ؛ مجوز انتشار اين دو كتاب را از وزارت ارشاد بگيرد و به زودی منتشر خواهند شد.
متاسفانه مجموعه داستان ها و آثار من برای بچه ها ، پس از انقلاب همه خمير شدند؛ اما اخيرا مجوز انتشار تعدادی از اين كتابها توسط "نشر چشمه" گرفته شده است.
پس از انقلاب ، مانند بسياری ديگر به من اجازه كار و مجوز انتشار آثارم داده نشد. از اين رو بر آن شدم تا كارهای نيمه كارهام را به انجام برسانم؛ البته همزمان با اين خانهنشينی و جمع آوری افسانه ها، كه دوست و همكارم " رضا خندان مهابادی " همراهم بود، بیكار ننشستم و رمان" سال های ابری” را نوشتم. اين رمان در سال 1370 منتشر شد و تا به امروز به چاپ پنجم رسيده است. تا امروز توانسته ام، 16 جلد از مجموعه افسانه را منتشر كنم و جلد 17 آن نيز در راه است.
من با توجه به زندگی كه داشتم ، طبعا آثارم بايد از زندگی خودم و اطرافيانم مايه بگيرند. من نويسنده طبقه كارگر هستم و نمی توانم از زندگی اشراف سخن بگويم و هرگز چنين نكرده و نمیكنم.
من از همان 12 سالگی به فعاليت سياسی علاقه مند بودم و از زمانی كه عضو كانون نويسندگان شدم ، به شكل جدی با سانسور پيش از انتشار كتاب به مبارزه پرداختم و تا به امروز هم از عقيده خود دست نكشيده ام و بر آنم كه تاآخرين لحظه عمرم عليه سانسور مبارزه كنم.
در ايران، هرگز به آن شكل كه در كشورهای ديگر ادبيات كارگری وجود دارد، ادبيات كارگری وجود نداشته و ندارد و اين ناشی از آنست كه درايران احزاب كارگری آزاد نداشته ايم تا در اين تشكيلات، كارگاه نويسندگی راه اندازی شود و كارگران بتوانند از دردها و مشكلات و زندگی خود بنويسند. ادبيات كارگری در ايران، مثل همه گونه های ديگر ادبيات رشد نكرده است.
65 سال پيش ، در سوم شهريور سال 1320 ، در كرمانشاه و در يك خانواده كارگری متولد شدم. پدرم كارگر ساده ای بود كه بعدها به شغل آهنگری روی آورد و مادرم نيز در دوره ای گيوه كرمانشاهی میبافت.
من فرزند اول خانواده بودم و پس از من ، 3 برادر و 2 خواهر متولد شدند. 5 ساله بودم كه كار كردن را شروع كردم ، پدرم مرا با خود به آهنگری میبرد. در آهنگری كار من ديدن آتش بود كه كاری بسيار دشوار بود و چون پايم به ركاب نمی رسيد، مجبور بودم كه چند آجر زير پايم بگذارم.
دوره ابتدايی و دبيرستان را دركرمانشاه گذراندم و از همان اوائل دوره دبيرستان هر انشائی كه مینوشتم معلم انشاء تعريف میكرد. دوران مصدق ، فضای جديدی در ايران به وجود آورده بود كه درتاريخ ايران بیسابقه بود و هست. مردم شوق بسياری برای خواندن، دانستن و حضور سياسی پيدا كرده بودند. من نيز از اين فضا دور نبودم. خانه ما يكی از مكان هايی بود كه در آن هر لحظه بحث های كارگری و سياسی داغ بود. از همان 12 سالگی بود كه من نيز وارد جريانات سياسی شدم و در كنارش آثار نويسندگانی چون " ماكسيم گوركی " و نشرياتی چون " چلنگر" را خواندم.
در آن روزها ، معلم ها با شور و حرارت وصف ناپذيری ما را به خواندن نوشتن و شركت در بحث های سياسی دعوت میكردند و با دادن سوژه های مناسب برای نوشتن ، درهای دنيای جديدی را به رو ما میگشودند.
پس از اتمام دبيرستان ، پدرم ديگر كار آهنگری را رها كرده و باغی را اجاره كرده بود. من نيز بیكار ننشستم و مدتی در مكانيكی و پس از آن بنا شدم؛ چرا كه مجبور بودم، هم هزينه خانواده و هم خرج تحصيلم را تهيه كنم. در همين روزها بود كه در دانشسرای مقدماتی ثبت نام كردم و پس از اتمام دوره دو ساله با تعهدی كه داده بودم، برای درس دادن، مدت 5 سال به روستاهای اطراف كرمانشاه رفتم. در ابتدا مرا به گيلان غرب و پس از آن به شاه آباد كه حالا به اسلام آباد تغيير نام داده بردند. آنجا معلم شدم و همانند معلم های خودم بچه ها را به خواندن دعوت كردم. آن روزها با اين كه سال ها از شكست 28 مرداد میگذشت، فضا هم چنان آشفته و سنگين بود و حرف زدن ما دشوار.
7 سال معلم بودم. پس از آن در دانشگاه تهران در رشته زبان ادبيات فارسی و حقوق سياسی قبول شدم. به اين دليل كه در شهرستان معلم بودم، مجبور شدم ادبيات فارسی را برگزينم تا بتوانم سر كلاس غايب باشم. سال دوم يا سوم بودم كه از سوی دانشسرا در رشته راهنمای تحصيلی و مشاوره در دانشگاه تهران شدم و هر دو رشته را همزمان ادامه دادم. ضمن آن كه قبول شدن در دانشگاه تهران مرا با استادانی چون" اميرحسين آريان پور " ، " سيمين دانشور" ، " جلال آل احمد " و " محمد جعفر محجوب" آشنا كرد.
با " سيمين دانشور " در دانشكده ادبيات ، واحد زيبايی شناسی هنر و با " جلال آل احمد " در دانشسرای عالی ، درس " آيين نگارش" داشتم كه اين باعث شد تا من به خانه جلال و سيمين راه پيدا كنم و اين رفت و آمد بر من كه تشنه خواندن ودانستن بودم، بسيار تاثير گذارد.
اولين اثری كه از من منتشر شد ، مقاله ای درباره " صمد بهرنگی " بود كه بعدها اين مقاله شكل وسيعتری به خود گرفت و به صورت يك كتاب تحت عنوان " شناخت نامه صمد بهرنگی " منتشر شد. دليل علاقه من به صمد نيز همزاد پنداری بود كه با او داشتم. صمد هم مثل من معلم و روستائی بود و مینوشت و دغدغه اش مسائل كارگری و تضاد طبقاتی بود. البته آن روزها صمد را چندين بار درخانه جلال آل احمد و دانشور ديدم.
اولين داستانی كه نوشتم " از اين ولايت " بود. در سال 1352 منتشر شد و پس از آن مجموعه داستان " آب شوران". داستان آب شوران به اين دليل كه در زندان شاه بودم، با نام مستعار"لطيف تلخستانی” منتشر شد. از آن استقبال كردند. تا پيش از انقلاب اين دو اثر 22 بار تجديد چاپ شد؛ اما پس ازانقلاب، مجوز تجديد چاپ به اين دو كتاب داده نشد. البته اخيرا "نشر چشمه" توانسته است ؛ مجوز انتشار اين دو كتاب را از وزارت ارشاد بگيرد و به زودی منتشر خواهند شد.
متاسفانه مجموعه داستان ها و آثار من برای بچه ها ، پس از انقلاب همه خمير شدند؛ اما اخيرا مجوز انتشار تعدادی از اين كتابها توسط "نشر چشمه" گرفته شده است.
پس از انقلاب ، مانند بسياری ديگر به من اجازه كار و مجوز انتشار آثارم داده نشد. از اين رو بر آن شدم تا كارهای نيمه كارهام را به انجام برسانم؛ البته همزمان با اين خانهنشينی و جمع آوری افسانه ها، كه دوست و همكارم " رضا خندان مهابادی " همراهم بود، بیكار ننشستم و رمان" سال های ابری” را نوشتم. اين رمان در سال 1370 منتشر شد و تا به امروز به چاپ پنجم رسيده است. تا امروز توانسته ام، 16 جلد از مجموعه افسانه را منتشر كنم و جلد 17 آن نيز در راه است.
من با توجه به زندگی كه داشتم ، طبعا آثارم بايد از زندگی خودم و اطرافيانم مايه بگيرند. من نويسنده طبقه كارگر هستم و نمی توانم از زندگی اشراف سخن بگويم و هرگز چنين نكرده و نمیكنم.
من از همان 12 سالگی به فعاليت سياسی علاقه مند بودم و از زمانی كه عضو كانون نويسندگان شدم ، به شكل جدی با سانسور پيش از انتشار كتاب به مبارزه پرداختم و تا به امروز هم از عقيده خود دست نكشيده ام و بر آنم كه تاآخرين لحظه عمرم عليه سانسور مبارزه كنم.
در ايران، هرگز به آن شكل كه در كشورهای ديگر ادبيات كارگری وجود دارد، ادبيات كارگری وجود نداشته و ندارد و اين ناشی از آنست كه درايران احزاب كارگری آزاد نداشته ايم تا در اين تشكيلات، كارگاه نويسندگی راه اندازی شود و كارگران بتوانند از دردها و مشكلات و زندگی خود بنويسند. ادبيات كارگری در ايران، مثل همه گونه های ديگر ادبيات رشد نكرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر