حکایت کشتار هزاران نفر انگار که قرار بوده است از حافظه جمعی مردم کره پاک شود. گورهای دست جمعی که این قربانیان را در خود جای داده است، تا امروز از دید مردم کره جنوبی دور و پنهان مانده بود. اما حقیقت آن گاه بر پرده افتاد که در جریان طوفانی سهمگین در سال 2002، یکی از گورهای دست جمعی آشکار شد.
از آن وقت تاکنون کره جنوبی درگیر نبش قبر کردن و شناسایی احتمالی اسکلت های برجای مانده است، تا بدین وسیله اقدامات غیرانسانی و توحش قدرت مداران آن روز و همه ی آنهایی که تلاش در پنهان کردن آن داشتند آشکار شود.
فقط در اثنای چند هفته در اواسط سال 1950، در آغاز جنگ دو کره، نیروهای نظامی و پلیس کره هزاران چپگرا و مردمی که احتمال هواداری شان از جنبش چپ می رفته است را قربانی کردند. اما پژوهش های کمیته حقیقت یاب، نشان گر این است که نه تنها کمونیست ها و هوادارانشان که حتی زندانیان معمولی و کشاورزان هم در مبارزه به اصطلاح علیه تروریسم به قتل رسیده اند.
کمیته حقیقت یاب همچنان در حال بررسی کشتار عظیم آن سال است. کیم دانگ چون، یکی از اعضای این کمیته می گوید که دست کم صدهزار نفر در جریان پاک سازی نیروهای چپ به هلاکت رسیده اند. مسئولان دولت وقت کره جنوبی زندان ها را خالی کردند، زندانیان را در صفی طویل به خط کردند و در حضور نیروهای آمریکایی از پشت سر با شلیک گلوله به مغزشان، آنها را کشتند. اجساد در کانال های از پیش کنده شده ریخته می شدند که وقت کم بود. خیلی ها هم در غارهای معدن ذغال سنگ که اکنون بی استفاده مانده اند دفن شدند در حالی که تعداد زیادی از اجساد، در دریا به دست امواج سپرده شدند. در موارد دیگری صدها روستایی ـ مرد، زن و کودک ـ توسط نیروهای ارتش به جرم واهی هواداری از نیروهای چپ کشته شدند.
سرکردگان نیروهای آمریکایی پشتیبان کره جنوبی در هراس بودند که هواداران نیروهای کمونیستی به ارتش کمونیستی کره شمالی که اشغال کره جنوبی را آغاز کرده بود، کمک کنند.
باقی مانده ی صدها جسد اعدام شدگان تاکنون پیدا شده است. اما پژوهشگران می گویند؛ آنچه تاکنون پیدا شده فقط قطره ای از دریای قربانیان سال 1950 است که در زیر زمین و در جای جای خاک کره جنوبی مدفون و از دید مردم پنهان مانده بودند.
تاریخ پنهان
از زمان جنگ کره تا امروز ماجرای کشتار هزاران انسان بی گناه به طور وسیعی پهنان و مخفی مانده بود.
در اثنای ده ها سال بعد از جنگ کره که در سال های 1950 تا 1953 واقع شد، کره جنوبی توسط نیروهای دیکتاتور اداره می شد و خانواده های قربانیان محبور به سکوت در مورد آنچه که دیده و یا تجربه کرده بودند، می شدند تا شاید این کشتار جمعی به دست فراموشی سپرده شود.
گزارش های نیروهای نظامی آمریکا درباره ی هفته های خونین در کره جنوبی مهر کاملا محرمانه خوردند و گزارش های کره شمالی هم نه تنها مردود که کمونیستی و دروغ قلمداد و تبلیغ می شد.
اولین بار بعد از دهه 1990 و به دنبال دموکراتیزه شدن کره جنوبی بود که حقیقت به آرامی آشکار شد. نیروهای روشنفکر، روزنامه نگاران و اعضای خانواده ی قربانیان در این سال ها بود که جرأت کردند انگشت بر زخمی سر به مهر بگذارند که اکنون سرشار از التهاب بود. داستان ملتهب کشتار جمعی به تدریج چون خاری در چشم نیروهای راست گرایی می نشست که هنوز اصرار بر نهان ماندن این ماجرا داشتند.
اکنون با حمایت مالی دولت کمیته حقیقت یاب به شدت و دقت به دنبال کشف حقیقت است و برای دست یابی به حقیقت هر روز به سرعت کار خود می افزاید. در سال 2007 کمیته حقیقت یاب موفق به کشف و نبش چهار گور دست جمعی شده است. اما پیش بینی شده است که بیش از صد و پنجاه گور دست جمعی در سراسر خاک کره جنوبی موجود باشد.
در اوایل سال جاری میلادی "روح موحین" رئیس جمهور پیشین کره جنوبی، موضوع اعدام های دست جمعی را مطرح کرد و این ماجرا را "تراژدی بزرگ تاریخ مدرن کره جنوبی" نامید. هم او در ادامه می گوید: "آنچه در آن سالها توسط قدرت مدران کره ای انجام شده غیرقانونی بوده و محکوم است".
برخورد مرددانه
اسناد محرمانه آمریکا که اکنون دیگر از آرشیو محرمانه خارجو منتشر شده اند نشان می دهد که برخورد آمریکایی ها با اعدام ها در هاله ای از شک و تردید بوده است. به گزارش آسوشیتدپرس، در جریان تابستان خونین سال 1950، دیپلمات های آمریکایی از همکاران کره ای خود می خواسته اند و آنها را تشویق می کرده اند که بر خود مسلط باشند. اما تلگرامی از جانب وزارت امور خارجه آمریکا در پاییز همان سال نشان می دهد که جنرال داگلاس مک آرتور، که فرماندهی نیروهای ارتش کره جنوبی را در اختیار داشته، کشتار و اعدام ها را "مسئله داخلی کره" می خوانده است.
وقتی که روزنامه نگار کمونیست بریتانیایی، آلن وینینگتون به همراه نیروهای کره شمالی یک گور دست جمعی در حاشیه شهر دائجوئن کشف کردند، ماجرا را در روزنامه ی دیلی وورکر منتشر کرد و در گزارش خود از دست ها و پاهایی زبان به سخن گشود که احتمالا زنده به گور شده بودند و برای نجات خود سعی می کردند که خاک را کنار بزنند. به دنبال انتشار این گزارش سفیر آمریکا در بریتانیا، علیرغم گزارش های مشابه توسط سازمان جاسوسی آمریکا "سیا"، این گزارش را محکوم کرد و دروغ محض خواند. در گزارش های سازمان سیا آمده است که هزاران نیروی سیاسی و چپ گرای کره ای ظرف چند هفته توسط نیروهای کره ای قتل عام شده اند.
پس از پایان جنگ کره جنوبی و شمالی در سال 1953، گزارشی که توسط نیروهای نظامی آمریکا مستقر در کره جنوبی تهیه شده بود، تمام جنایات جنگی و قتل عام مردم بی گناه کره جنوبی در دائجوئنرا به کره شمالی نسبت دادند و آن را "توحش کره شمالی" خواندند.
آنچه تاکنون برجا مانده، اسطوره ای از رویدادهای آن سالها بوده است که اکنون کمیته حقیقت یاب به دنبال کشف حقیقت و آن چیزی است که در آن روزها به وقوع پیوسته است.
التیام زخم ها
اعضای کمیته حقیقت یاب هنوز هم شکوه و شکایت از نبود حمایت و پشتیبانی سیاسی برای رسیدن به اهداف خود دارند. بدیهی است که رئیس جمهور لیبرال کره "روح" بود که چراغ سبز را برای تحقیق و بررسی به کمیته حقیقت یاب نشان داد. حالا اما زمام امور در اختیار رئیس جمهور راست گرایی است که به باور اعضای کمیته حقیقت یاب علاقه ای به ادامه کار این کمیته نشان نمی دهد. کمیته اکنون در هراس این است که با عدم اختصاص بودجه کافی برای ادامه کار، اهداف آنها هم در کنار قربانیان یک بار دیگر مدفون شود.
نیروهای محافظه کار کره ای شکوه از این دارند که کمیته حقیقت یاب فقط می تواند زخم های کهنه را بگشاید که سالها پیش در هنگامه ی جنگ خونین بین نیروهای تندرو چپ و راست به وجود آمده اند. اما کمیته حقیقت یاب امیدوار است که با افشای حقیقت "مرحمی بر زخم سالها غم و اندوه خانواده هایی بگذارد که حتی نتوانستند در سوگ عزیزانشان اشک بریزند".
یکی از کسانی که با کمیته حقیقت یاب همکاری نزدیکی دارد، "می جون یانگ" است که در سال 1950 بیست و پنج سال داشته و به عنوان نگهبان زندان در شهر دائجوئن مشغول به کار بوده است. او در جایی کار می کرده است که حدس زده می شود بیش از هفت هزار نفر اعدام شده باشند.
به گزارش آسوشیتد پرس، می جون یانگ اعدام و قتل عام را چنین توضیح می دهد: "دستهای قربانیان را از پشت می بستند و آنها را به روی شکم در کنار گوری به درازای صد و پنجاه متر می خواباندند. با اسلحه ی کمری یا تفنگ به گردنشان شلیک می شد و سپس آنها را به درون گودال یا گور دسته جمعی می انداختند. یانگ در ادامه می گوید که این حرکت بارها تکرار می شد و اجساد لایه لایه روی هم قرار می گرفتند و در انتها مقداری خاک روی اجساد ریخته می شد."
او در حالی که اشک بر گونه اش جاری است یکی از خاطرات تلخ خود را چنین توضیح می دهد: "در حالی که من در گوشه ای از یکی از گورهای دسته جمعی ایستاده بودم، یکی از قربانیان که هنوز زنده بود و او را به داخل گودال انداخته بودند، التماس کنان و با گریه چنین می گوید ـ آقای رئیس، لطفا به قلب یا مغز من تیری بزن تا راحت بمیرم ـ". یانگ خواهش قربانی را با شلیک به مغز او برآورده می کند و کار او را تمام می کند. قربانی، محکوم به همراهی و سمپات نیروهای چپ بوده در حالی که او فقط دزد بوده و یکسال از محکومیت زندانش باقی مانده بوده است.
یانگ هشتاد و سه ساله در حالی که می لرزد و اشک هایش را پاک می کند می گوید: "هماره احساس گناه می کنم که چرا ماشه را چکاندم".
منبع: روزنامه داگ آویس چاپ نروژ
از آن وقت تاکنون کره جنوبی درگیر نبش قبر کردن و شناسایی احتمالی اسکلت های برجای مانده است، تا بدین وسیله اقدامات غیرانسانی و توحش قدرت مداران آن روز و همه ی آنهایی که تلاش در پنهان کردن آن داشتند آشکار شود.
فقط در اثنای چند هفته در اواسط سال 1950، در آغاز جنگ دو کره، نیروهای نظامی و پلیس کره هزاران چپگرا و مردمی که احتمال هواداری شان از جنبش چپ می رفته است را قربانی کردند. اما پژوهش های کمیته حقیقت یاب، نشان گر این است که نه تنها کمونیست ها و هوادارانشان که حتی زندانیان معمولی و کشاورزان هم در مبارزه به اصطلاح علیه تروریسم به قتل رسیده اند.
کمیته حقیقت یاب همچنان در حال بررسی کشتار عظیم آن سال است. کیم دانگ چون، یکی از اعضای این کمیته می گوید که دست کم صدهزار نفر در جریان پاک سازی نیروهای چپ به هلاکت رسیده اند. مسئولان دولت وقت کره جنوبی زندان ها را خالی کردند، زندانیان را در صفی طویل به خط کردند و در حضور نیروهای آمریکایی از پشت سر با شلیک گلوله به مغزشان، آنها را کشتند. اجساد در کانال های از پیش کنده شده ریخته می شدند که وقت کم بود. خیلی ها هم در غارهای معدن ذغال سنگ که اکنون بی استفاده مانده اند دفن شدند در حالی که تعداد زیادی از اجساد، در دریا به دست امواج سپرده شدند. در موارد دیگری صدها روستایی ـ مرد، زن و کودک ـ توسط نیروهای ارتش به جرم واهی هواداری از نیروهای چپ کشته شدند.
سرکردگان نیروهای آمریکایی پشتیبان کره جنوبی در هراس بودند که هواداران نیروهای کمونیستی به ارتش کمونیستی کره شمالی که اشغال کره جنوبی را آغاز کرده بود، کمک کنند.
باقی مانده ی صدها جسد اعدام شدگان تاکنون پیدا شده است. اما پژوهشگران می گویند؛ آنچه تاکنون پیدا شده فقط قطره ای از دریای قربانیان سال 1950 است که در زیر زمین و در جای جای خاک کره جنوبی مدفون و از دید مردم پنهان مانده بودند.
تاریخ پنهان
از زمان جنگ کره تا امروز ماجرای کشتار هزاران انسان بی گناه به طور وسیعی پهنان و مخفی مانده بود.
در اثنای ده ها سال بعد از جنگ کره که در سال های 1950 تا 1953 واقع شد، کره جنوبی توسط نیروهای دیکتاتور اداره می شد و خانواده های قربانیان محبور به سکوت در مورد آنچه که دیده و یا تجربه کرده بودند، می شدند تا شاید این کشتار جمعی به دست فراموشی سپرده شود.
گزارش های نیروهای نظامی آمریکا درباره ی هفته های خونین در کره جنوبی مهر کاملا محرمانه خوردند و گزارش های کره شمالی هم نه تنها مردود که کمونیستی و دروغ قلمداد و تبلیغ می شد.
اولین بار بعد از دهه 1990 و به دنبال دموکراتیزه شدن کره جنوبی بود که حقیقت به آرامی آشکار شد. نیروهای روشنفکر، روزنامه نگاران و اعضای خانواده ی قربانیان در این سال ها بود که جرأت کردند انگشت بر زخمی سر به مهر بگذارند که اکنون سرشار از التهاب بود. داستان ملتهب کشتار جمعی به تدریج چون خاری در چشم نیروهای راست گرایی می نشست که هنوز اصرار بر نهان ماندن این ماجرا داشتند.
اکنون با حمایت مالی دولت کمیته حقیقت یاب به شدت و دقت به دنبال کشف حقیقت است و برای دست یابی به حقیقت هر روز به سرعت کار خود می افزاید. در سال 2007 کمیته حقیقت یاب موفق به کشف و نبش چهار گور دست جمعی شده است. اما پیش بینی شده است که بیش از صد و پنجاه گور دست جمعی در سراسر خاک کره جنوبی موجود باشد.
در اوایل سال جاری میلادی "روح موحین" رئیس جمهور پیشین کره جنوبی، موضوع اعدام های دست جمعی را مطرح کرد و این ماجرا را "تراژدی بزرگ تاریخ مدرن کره جنوبی" نامید. هم او در ادامه می گوید: "آنچه در آن سالها توسط قدرت مدران کره ای انجام شده غیرقانونی بوده و محکوم است".
برخورد مرددانه
اسناد محرمانه آمریکا که اکنون دیگر از آرشیو محرمانه خارجو منتشر شده اند نشان می دهد که برخورد آمریکایی ها با اعدام ها در هاله ای از شک و تردید بوده است. به گزارش آسوشیتدپرس، در جریان تابستان خونین سال 1950، دیپلمات های آمریکایی از همکاران کره ای خود می خواسته اند و آنها را تشویق می کرده اند که بر خود مسلط باشند. اما تلگرامی از جانب وزارت امور خارجه آمریکا در پاییز همان سال نشان می دهد که جنرال داگلاس مک آرتور، که فرماندهی نیروهای ارتش کره جنوبی را در اختیار داشته، کشتار و اعدام ها را "مسئله داخلی کره" می خوانده است.
وقتی که روزنامه نگار کمونیست بریتانیایی، آلن وینینگتون به همراه نیروهای کره شمالی یک گور دست جمعی در حاشیه شهر دائجوئن کشف کردند، ماجرا را در روزنامه ی دیلی وورکر منتشر کرد و در گزارش خود از دست ها و پاهایی زبان به سخن گشود که احتمالا زنده به گور شده بودند و برای نجات خود سعی می کردند که خاک را کنار بزنند. به دنبال انتشار این گزارش سفیر آمریکا در بریتانیا، علیرغم گزارش های مشابه توسط سازمان جاسوسی آمریکا "سیا"، این گزارش را محکوم کرد و دروغ محض خواند. در گزارش های سازمان سیا آمده است که هزاران نیروی سیاسی و چپ گرای کره ای ظرف چند هفته توسط نیروهای کره ای قتل عام شده اند.
پس از پایان جنگ کره جنوبی و شمالی در سال 1953، گزارشی که توسط نیروهای نظامی آمریکا مستقر در کره جنوبی تهیه شده بود، تمام جنایات جنگی و قتل عام مردم بی گناه کره جنوبی در دائجوئنرا به کره شمالی نسبت دادند و آن را "توحش کره شمالی" خواندند.
آنچه تاکنون برجا مانده، اسطوره ای از رویدادهای آن سالها بوده است که اکنون کمیته حقیقت یاب به دنبال کشف حقیقت و آن چیزی است که در آن روزها به وقوع پیوسته است.
التیام زخم ها
اعضای کمیته حقیقت یاب هنوز هم شکوه و شکایت از نبود حمایت و پشتیبانی سیاسی برای رسیدن به اهداف خود دارند. بدیهی است که رئیس جمهور لیبرال کره "روح" بود که چراغ سبز را برای تحقیق و بررسی به کمیته حقیقت یاب نشان داد. حالا اما زمام امور در اختیار رئیس جمهور راست گرایی است که به باور اعضای کمیته حقیقت یاب علاقه ای به ادامه کار این کمیته نشان نمی دهد. کمیته اکنون در هراس این است که با عدم اختصاص بودجه کافی برای ادامه کار، اهداف آنها هم در کنار قربانیان یک بار دیگر مدفون شود.
نیروهای محافظه کار کره ای شکوه از این دارند که کمیته حقیقت یاب فقط می تواند زخم های کهنه را بگشاید که سالها پیش در هنگامه ی جنگ خونین بین نیروهای تندرو چپ و راست به وجود آمده اند. اما کمیته حقیقت یاب امیدوار است که با افشای حقیقت "مرحمی بر زخم سالها غم و اندوه خانواده هایی بگذارد که حتی نتوانستند در سوگ عزیزانشان اشک بریزند".
یکی از کسانی که با کمیته حقیقت یاب همکاری نزدیکی دارد، "می جون یانگ" است که در سال 1950 بیست و پنج سال داشته و به عنوان نگهبان زندان در شهر دائجوئن مشغول به کار بوده است. او در جایی کار می کرده است که حدس زده می شود بیش از هفت هزار نفر اعدام شده باشند.
به گزارش آسوشیتد پرس، می جون یانگ اعدام و قتل عام را چنین توضیح می دهد: "دستهای قربانیان را از پشت می بستند و آنها را به روی شکم در کنار گوری به درازای صد و پنجاه متر می خواباندند. با اسلحه ی کمری یا تفنگ به گردنشان شلیک می شد و سپس آنها را به درون گودال یا گور دسته جمعی می انداختند. یانگ در ادامه می گوید که این حرکت بارها تکرار می شد و اجساد لایه لایه روی هم قرار می گرفتند و در انتها مقداری خاک روی اجساد ریخته می شد."
او در حالی که اشک بر گونه اش جاری است یکی از خاطرات تلخ خود را چنین توضیح می دهد: "در حالی که من در گوشه ای از یکی از گورهای دسته جمعی ایستاده بودم، یکی از قربانیان که هنوز زنده بود و او را به داخل گودال انداخته بودند، التماس کنان و با گریه چنین می گوید ـ آقای رئیس، لطفا به قلب یا مغز من تیری بزن تا راحت بمیرم ـ". یانگ خواهش قربانی را با شلیک به مغز او برآورده می کند و کار او را تمام می کند. قربانی، محکوم به همراهی و سمپات نیروهای چپ بوده در حالی که او فقط دزد بوده و یکسال از محکومیت زندانش باقی مانده بوده است.
یانگ هشتاد و سه ساله در حالی که می لرزد و اشک هایش را پاک می کند می گوید: "هماره احساس گناه می کنم که چرا ماشه را چکاندم".
منبع: روزنامه داگ آویس چاپ نروژ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر