این روزها باز شکنجه و سربهنیست کردن زندانیان سیاسی در جریان است و اين موضوع به بحثی عمومی در جامعهی ایران تبدیل شده است. با وجود سانسور شدید رسانهها و لاپوشانی جنایتهای هرروزه در زندانها، اخبار در این باره از طریق اینترنت و رسانههای خارجی منتشر میشوند. واکنشها به این اخبار گاه این شبهه را برمیانگیزد که با وجود روشنگریهایی که در بیش از بیست سال گذشته صورت گرفته است، بسیاری از ابعاد جنایتها و سرکوب دگراندیشان در ایران بر مردم پوشیده مانده است.
بيش از بیست سال است که شمار فزایندهای از جانبدربردگان از زندانهای جمهوری اسلامی از تجربههای خود گفتهاند. در میان آنان نام مهدی اصلانی نامی است آشنا. در این سالها مهدی اصلانی با مقالهها وسخنرانیهایش بخصوص سعی در زنده نگاه داشتن یاد اعدامشدگان تابستان ۱۳۶۷ داشته است. سخنرانیهای پرشور او به عنوان شاهد زنده و راوی جنایت در زندانهای سیاسی، حاوى اين پيام بوده است که او به سهم خود نمیگذارد آنگونه که جنایتکاران میخواهند یاد ونام دگراندیشان اعدامشده، فراموش شود. او وظیفهاش را حفظ حافظهی تاریخی میداند و شرح آنچه بر یک نسل از دگراندیشان ایران برفت. او پیام وصیتنامههایی را که در دلش حفظ کرده در سال ٢٠٠٥ به گوش دیگران رساند؛ در مجموعهاى به نام جنگل شوکران و به هميارى مسعود نقرهكار.
اینک، درتابستان ۱۳۸۸، کتابی از اصلانی بنام "کلاغ و گل سرخ" در ۴۶۰ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات مجلهی "آرش" در شهر کلن آلمان منتشر شده است. كتابى كه در آغاز ماه سوم تابستان، به چاپ دوم رسیده است.
چشمی که راز سکوت عاشقان میگوید
بهروز شیدا، نویسنده و منتقد ادبی، ویراستار "کلاغ و گل سرخ"، در آغاز کتاب توضیحی دربارهی عنوان آن نگاشته است. وی مینویسد: «کلاغ و گل سرخ قصهی نامکرری است از گلویی دیگر. قصهی زندان، همیشه همان است: فریاد از جور کلاغ و یاد بغضساز گل سرخ؛ انگار همیشه صدای یاران میخواهد چشمها را به پردهی نبرد یاران بخواند. کلاغ به روایت قصهای از جهان اسطورهها، معلم اول گورکنی است [...]؛ گل سرخ به روایت قصهای از جهان اسطورهها نماد عشق است. [...] کلاغ و گل سرخ ساخت جهانی حماسی را نمادین میکند: در یک سو چشمکشها ایستادهاند؛ در یک سو عاشقانی که راز معشوق در سینه پنهان میکنند. کلاغ و گل سرخ روایت چشمی است که از منقار کلاغها گریخته است تا راز سکوت عاشقان بگوید.»
مهدی اصلانی، یک خاورانی زنده است؛ یعنی بعید نبود او را هم در تابستان ۱۳۶۷ بکشند و در گورستان خاوران خاک کنند. کتاب خاطرات مهدی اصلانی از معدود كتابهايى است که توسط یکی ازجانبدربردگان اعدامهای جمعی تابستان ۱۳۶۷نوشته شده و بى ترديد نخستين كتابى است به قلم يكى از بازماندگان بند هفت و هشت گوهر دشت كه به امفى تاتر زندان( محل اعدامها) مشرف بود. زندانیان این دو بند، شاهدان عینی گفتوگوها و رفتوآمدهای نامعمولى در زندان شدند که نشانگر وقوع جنایتی سازمانیافته، اعدامهایی جمعی بود. یکی از هستههای اصلی کتاب، شهادت مهدی اصلانی دربارهی اعدامهای تابستان ۶۷ است. اصلانی به غیر از شرح خاطراتش کوشیده است با استناد به مدارک موجود آمران و عاملان جنایت را معرفی کند. وی بر پيروى از ديدى عینی در بررسى و بازگويى وقایع تاکید دارد. هدف نهایی مراجعه به دادگاه جهانی برای دادخواهی است؛ حماسهسرایی در اینجا به کار نمیآید. او به بررسی آمار اعدامشدگان پرداخته، آمار نادرستی را که در خدمت تبلیغات برای گروهی خاص است، زیر سؤال میبرد.
توجه به گذشته و ریشههای خود
اما پرسش اصلی دیگر کتاب آن است که چرا بسیاری از جوانان همنسل او، نه از سر شعور بلکه از سر شور، «به نوعی در خدمت انقلاب» درآمدند و سپس سالهای جوانیشان را در زندان گذراندند و چرا سرنوشت بسیاری از "عاشقان" و "گلهای سرخ" با زندان و اعدام رقم خورد. این پرسش نویسنده را واداشته است که کتاب را با خاطرات بسی پیش از سالهای به زندان افتادنش در سال ۱۳۶۳ ، از کودکیاش، بیاغازد.
البته اصلانی از کودکیاش به تفصیل نمینویسد، شاید چون بر هدف اصلیاش، روشنگری دربارهی زندان و اعدامها متمرکز است. اما همان پرداخت کمابیش مختصر به خانهی پدر و مادری، ارزشهای اخلاقی خانواده و محلهی خود یکی از خصوصیات مهم این کتاب است.
ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ و ادبیات زندان، در این مورد میگوید: «خواننده، پیش از آن كه مهدی اصلانی به زندان بیفتد او را میشناسد؛ میفهمد از چه خانوادهای برخاسته، در چه محلهای زیسته، دوستانش و پدر و مادرش چه جور کسانی هستند و بودهاند. روحیات و خلقيات، ارزشها، روش و منشش را به میزان زیادى به ما میشناساند. به اين ترتيب وقتی مشاهداتش در زندان را توصیف میکند، یا آنچه بر او رفته را شهادت میدهد، با مشكلى روبرو نمىشويم؛ چه مىدانيم قهرمان داستانمان کیست. آنجا هم که به توصیف تفصیلی نمینشیند، با کاربست فلاشبک ما را به گذشتههای دور خود میبرد و از این راه به ما يارى مىرساند بفهمیم چرا او در فلان لحظه، بهمان رفتار را پيشه كرده و یا چنان واکنشی را نشان داده است.»
اصلانی همچنین آنجا که به شرح خاطرات زندان میپردازد، تنها راوی رفتار زندانبانان نیست، بلکه بیش از هر چیز مناسبات میان زندانیان را توصیف میکند. به نظر ناصر مهاجر، تیزبینی و چشم مشاهدهگر اصلانی و به ويژه تشریح مسائل روزمرهی زندان و روحيهی زندانيان در جزييات و با ريزهبافى، کار او را از بيشتر کتابهایی که مردان تاکنون نوشتهاند دور میکند و «به رديف کتابهایی نزديك مىكند كه از قلم زندانيان زن تراوش كرده است».
اصلانی خاطرات خود از زندگی در زندان را میگوید. خاطرات او گاه غمانگیزند، گاه حتی خندهآور. نه آنکه او آنچه را از زندگی روزمره در زندان تعریف میکند، به مسخره بگیرد. او تجربههای سخت را بهگونهای معنا میکند که بتواند مقاومت کند، از آن بگذرد، ادامه دهد، روی پایش بایستد. در جای جای کتاب، با هر خاطرهای، به ما میگوید که آیا شخصیت این خاطره هنوز زنده است یا اعدام شده. او با شرح دیدارها و تماسهای خود با خانوادهاش ما را تنها در فضای بستهی زندان نگه نمیدارد، بلکه بر ما مینمایاند که قشری از مردم در آن دوره چه روحیهای داشته و چگونه میاندیشیدند.
رمانگونگی اثر
بهروز شیدا، منتقد ادبی، از خصوصیت دقت به نقش شخصیتها در کتاب به عنوان "رمانگونگی" یاد میکند. وی "کلاغ و گل سرخ" را کتابی پراحساس میداند که در آن حضور شعر برجسته است و دل بیشتر از سر عمل میکند. وی میگوید: «ویژگی این کتاب این است که رمانگونگی و دقت به نقش شخصیتها در آن بالا است. حوادثی که بر خود راوی گذشته است، چندان تکاندهنده نیست، اما نگاهی که او به دیگران میافکند، بنیان ماجراهایی بهیادماندنی است.»
به نظر شیدا ویژگی دیگر کتاب در زبان آن متبلور شده است؛ راوی ازاصطلاحاتی سود میجوید که معمولا در دیگر خاطرات زندان دیده نمیشود. بهروز شیدا در این باره میگوید: «این کتاب، از منظر یک فرزند کوچه نوشته شده است. راوی تلاش میکند نگاه یک فرزند کوچه به جهان را با تصویر خویش از زندگی سیاسی بیامیزد. "کلاغ و گل سرخ" نگاه یکی از بچههای اعماق است به زندان، مبارزه و مرگ یاران.»
انتقاد به مواضع رهبری سازمان اکثریت در آغاز دههی ۶۰
به گفتهی ناصر مهاجر، مهدی اصلانی به عنوان هوادار جناحی از سازمان فداييان "اکثریت" معروف به هواداران "بیانیهی ۱۶ آذر"، اولین مرد زندانی پیشین مرتبط با طیف حزب تودهی ایران و سازمان اکثریت است که یادماندههای خود را به چاپ رسانده است. نویسنده پیش از آغاز خاطراتش از درون زندان، به بررسی مستند مواضع سیاسی سازمان فداييان اکثریت در آستانه و پس از خرداد ۱۳۶۰میپردازد؛ دورهای که سرکوب از پيش برنامه ريزى شده و سازمانیافتهی نیروهای چپ و مجاهدین آغاز شد، اما هنوز تودهایها و اکثریتیها را دربرنمیگرفت.
مهدی اصلانی بررسی مواضع سازمانی را که به او نزدیک بوده، اجتنابناپذیر میداند. آن را ادغام شده با زندگیاش میبیند؛ با ۴ سالی که در زندان گذرانده و جنایتهایی که شاهدش بوده است، با «گذشتهی غارتشده»اش. او به شدت از این مواضع انتقاد میکند و آن را نه "خطای سیاسی" بلکه «جرم سیاسی» میداند. ناصر مهاجر این گام او را به منزلهی پیشرفتی در زمینهی ادبیات زندان ارزیابی میکند و میگوید: «اداى سهم مهدى اصلانى به ادبیات زندان و چه بسا ادبیات سیاسی این دوره، این است که راوى خاطرات به رفتار خودش و به كردار سازمانى كه با آن كار مىكرده نيز با نگاهی به راستی انتقادی و سنجشگرانه روبرو شده است. او در بازگويى اين كه چگونه مرحله به مرحله اعضا و هواداران این سازمان در تور پلیسی میافتند و چگونه یک سلسله سهلانگاریها، بیتوجهیها وخوشخیالیها باعث میشود که سرنوشت دهها تن از آنان با شکنجه و اعدام رقم بخورد، از گفتن آن چه مىداند، ابا ندارد.»
«لاجوردی اشکم را درنیاورد. جامعه درآورد»
مهدی اصلانی پس از تجربهی تابستان ۶۷ از زندان آزاد میشود. به جامعهای بازمیگردد که خاموش، مرعوب و آسیبدیده است. جامعهای که بخشی از آن ناتوان است از بازشناخت سیستم حسابشدهی سرکوب که میکوشد قربانیان شکنجه و زندان و اعدام را مسئول سرنوشتی معرفی کند که برای آنان و خانوادههایشان رقم زده است.
حدود هفتاد صفحهی کتاب، به خاطرات نویسنده از دورهی پیش از دستگیریاش اختصاص دارد. دو صفحه از کتاب ما را با روز آزادی او و روزهای پس از آن آشنا میکند. خاطرهای را نقل میکند از دوستی که به او پس از آزادی گفته است: «لاجوردی اشکم را درنیاورد، جامعه درآورد. همسرش بچه را برداشته و به سوئد گریخته بود. پیغام کرده بود: گور پدر تو و سازمان و مسئولیت و چه و چه.»
ناصر مهاجر جای صفحاتی بیشتر دربارهی روزهای پس از زندان را در "کلاغ و گل سرخ" خالی میبیند. او میگوید: «امیدوارم، اکنون که مهدی اصلانی بار سنگين واگويى يادماندههايش را به زمین گذاشته و زیستههای خودش را به زبان آورده و به شکل کتاب درآورده، "كلاغ و گل سرخ" پيشدرآمدى شود و کلیدی برای اینکه او در زندان دیگری را نيز باز کند و آنچه در دلش، در روحش، در ژرفناى وجودش هست را نيز بگوید. و البته اين كار سادهاى نيست و برای هیچ زندانی سیاسی حكومتهاى ايدئولوژيك که از مهلکه جان سالم به در برده، آسان به كف نيآمده است به همان ترتیبی که بسیاری از زندانیان سیاسیای که توانستند از اردوگاههای هیتلری زنده پا به بيرون بگذارند، تا پایان عمر نتوانستند از کابوسها و عذاب وجدان و پرسشهایی رها شوند که برخیشان بسیار بجا و پارهاى بسیار نابجا بودهاند. از جمله اینکه چرا من ماندم و ديگران رفتند. امیدوارم بتواند از پس اين چالش هم برآيد و بگويد زندان با او چه كرد و پس از زندان چگونه زندگىاى را زيسته است!»
نویسنده: کیواندخت قهاری
تحریریه: رضا نیکجو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر