دمآرد
در اين نوشتار به نکاتی از نگرش امانوئل والرستين به آينده جھان در پرتو بحران عميق نظام جھانی و تلاطم منبعث
از آن می پردازيم . به نظر نگارنده تفحص، بحث و تبادل نظر درباره اين نکات می تواند به تنظيم و پيشبرد
استراتژی نيروھای چپ در ھر بخشی از جھان که ھستند، کمک ھای قابل ملاحظه ای بکند.
١ – جھان به خاطر بروز بحران عميق ساختاری نظام وارد مرحله کساد بزرگ گشته که تبعات فلاکت بار آن در پنج
سال آينده شديدتر، نمايان تر و رسانه ای تر خواھند گشت. يکی از پيامدھای کساد بزرگ افزايش چشمگير در درصد
( پورسانتاژ) بيکاری در سراسر جھان ھم در کشورھای مرکز وھم در کشورھای پيرامونی خواھد بود. افزايش در
صد بيکاری در سطح جھان که مستقيما ناشی از اصل نزول در صد سود و گرايش سرمايه داران به سوی فعاليت
ھای مالی بجای سرمايه گذاری در حيطه توليد است، در سال ھای آينده تشديد پيدا خواھد کرد.
٢ – در حال حاضر آمريکا به عنوان راس نظام جھانی وارد بحران فروپاشی ھژمونی خود بويژه در حيطه
ژئوپليتيکی گشته و در سال ھای آينده روند اين بحران شديدتر خواھد گشت ، ھم اکنون در ١۴ کشور آمريکای لاتين (
که تا اين اواخر به حياط خلوت آمريکا معروف بود ) دولت ھائی سر کار آمده اند که نه تنھا با سياست ھای
نئوليبرالی دولت آمريکا بشدت مخالفت می کنند بلکه در تدارک تعبيه و تنظيم بانک جنوب در تقابل با بانک جھانی از
يک سو و طرح و رواج پول مستقل خود از دلار آمريکائی از سوی ديگر ھستند .
٣ – بررسی حوادث در خور تامل مناطق مختلف جھان بويژه در منطقه بزرگ خاورميانه و آسيای جنوبی بخوبی
نشان می دھد که آمريکای لاتين تنھا منطقه ای نيست که آمريکا در آنجا قدرقدرتی ژئوپليتيکی خود را از دست می
دھد . کاھش روزافزون در قدرقدرتی ژئوپليتيکی آمريکا در سال ھای اخير ھمراه با انحطاط و فرود قدرت اقتصادی
آمريکا بويژه در زمينه ھای ازدياد قرض ھای بين المللی دولت و نزول نرخ دلار در مقايسه با نرخ پول ھای جاری
ژاپن ، چين و.... منجر به تلاطمات و ناآرامی ھای چشمگير در اکناف جھان خواھد شد . در پرتو بررسی وقايع سال
ھای ٢٠٠٨ و ٢٠٠٩ در خاورميانه و آسيای جنوبی می شود گمان زد که تشديد روند اوضاع متلاطم در آن مناطق
بوقوع احتمالی حوادث زير منجر می گردد :
-
احتمال کودتا و روی کار آمدن حکومت نظامی در پاکستان و آغاز حمايت کم و بيش آشکار و علنی آن
حکومت از طالبان و نئوطالبان در افغانستان در جھت کنترل عملی آن کشور .
-
ازدياد تلاطمات سياسی و نظامی در عراق و ادامه ناآرامی ھا در ايران ھمراه با تھديدات اسرائيل مبنی بر
بمباران پايگاه ھای انرژی ھسته ای در ايران .
-
تضعيف رژيم عربستان سعودی و آغاز تلاطمات سياسی و ازدياد قدرت نيروھای نظامی در عربستان در
ارتباط با ناآرامی ھای جاری در يمن و احتمال کودتای نظامی در عربستان و تجزيه يمن به دو بخش شمال و
جنوب .
۴ – مجموعه اين حوادث در کشورھای سوق الجيشی و ژئوپليتيکی خاورميانه – آسيای جنوبی ھمراه با ادامه روند
روی کار آمدن دولت ھای " خودمختار " و مستقل از بازار نئوليبراليسم در کشورھای آمريکای لاتين شرايط را برای
بروز و عروج " مرکزھای نوظھور " و بلوک ھای ژئوپليتيکی در جھان آماده تر خواھد ساخت . بايد تاکيد نمود که
بعضی از اين نيروھا و بلوک ھای نوظھور و جديد ضد گلوبوليزاسيون نيستند ، آنچه که بعضی از آنھا يقينا می
خواھند ، " گلوبوليزاسيون جديد" ( گلوبوليزاسيون بدون ھژمونی آمريکا ) است .
۵ – آيا آمريکا حاضر است که در مقابل مقاومت ھای ممتد و گوناگونی که در سراسر جھان و حتی در داخل خود ، با
آنھا روبرو است دست به عقب نشينی زده و از تھاجمات ، مداخلات نظامی و اشتعال جنگ ھای ديگر " ساخت
آمريکا " دست بردارد ؟ پاسخ مناسب به اين پرسش بسته به دو نکته مھم است که در اينجا به طور اختصار به بررسی
آنھا می پردازيم .
خيلی از تحليلگران چپ بر آن ھستند که آمريکا به عنوان راس نظام نه تنھا امکان دارد که اصلا دست به عقب نشينی
نزند بلکه در پرتو بحران عميق ساختاری که گريبان نظام را گرفته متوسل به گسترش جنگ و ديگر ماجراجوئی ھای
نظاميگری در اکناف جھان گردد . چرخش به راست ( آن ھم راست افراطی ) که در ماه ھای اخير در درون حزب
جمھوری خواه موقعيت متوفقی کسب کرده و اعضای رھبری سنتريست و بينابينی درون آن حزب را خلع سلاح و
ايزوله ساخته است ، احتمال اين امر که آمريکا دست به تھاجمات بيشتر نظامی بزند را بيشتر ساخته است . در تحت
اين شرايط نکته مھم اولی اين است که آيا جنبش ھای اجتماعی و سياسی در سطح جھانی بويژه جنبش ضد جنگ در
آمريکا ، خواھند توانست به عنوان بازيگران اصلی نقش مھمی در سياست جھانی راس نظام ايفاء کرده و با بسيج توده
ھای وسيع مردم و فشار از پائين از وقوع چرخش به راست ( عروج " فاشيسم آمريکائی " ) جلوگيری کنند ؟ بررسی
٢٠١٠ ) در اکناف جھان منجمله جنبش ضد جنگ در - جنبش ھای اجتماعی و سياسی که در دو دھه گذشته ( ١٩٩٠
آمريکا ، گسترش يافته اند ، نشان می دھد که اين جنبش ھا می خواھند ( و می توانند ) عليه تھاجم نئوليبراليسم
نئومحافظه کاران ( که تلاش می کنند تمام امتيازاتی را که کارگران کشورھای مرکز از يک سو و ملت – دولت ھای
دربند کشورھای پيرامونی از سوی ديگر در دھه ھای ۶٠ و ٧٠ کسب کرده اند پس بگيرد ) مقاومت کنند . درست
است که اين جنبش ھا برای سالھا تدافعی و عموما پراکنده و بدون ادغام عمل کرده اند ولی فعالين در درون آنھا
بتدريج بويژه در ١٠ سال گذشته ، پی برده اند که کشورھای سه سره امپرياليسم ( آمريکا ، اتحاديه اروپا و ژاپن ) و
حاميان آنھا ( عمدتا کشورھای جی ٨ = کلوپ داووس ) به عنوان يک نظام حاکم جھانی عمل می کند . روی اين
اصل فعالين درون فروم ھا و جنبش ھای اجتماعی به اين نتيجه رسيده اند که آنھا نيز به ايجاد تشکل ضد داووس (
چپ جھانی ) از طريق پروسه " ادغام تنوع ھا " نظام جھانی را به چالش جدی طلبيده و حداقل در کوتاه مدت ( در
پنج سال آينده ) با اعمال " فشار از پائين " از وقوع چرخش به راست در آمريکا ( که چيزی شبيه فاشيسم نوع
آمريکائی خواھد بود ) جلوگيری کنند . جنبش ھای اجتماعی و سياسی که در خيلی از کشورھا بويژه در آمريکای
لاتين ، در برگيرنده احزاب و سازمان ھای چپ مارکسيستی و راديکال ھم ھستند بغير از ممانعت و جلوگيری از
چرخش به راست و روی کار آمدن نيروھای تاريک انديش بنياد گرا و يا ناسيوناليست ھای شوونيست در کشورھای
مختلف بايد به خواسته ھای توده ھای مردم در گستره ھای دموکراسی و آزادی نيز توجه جدی کنند . اين جنبش ھا
بايد پروسه بی پايان پديده دموکراسی را با انديشه توسعه اجتماعی تلفيق دھند . بايد خاطر نشان ساخت که دموکراسی
که با نئوليبراليسم " بازار آزاد " و با بنيادگرائی دينی و مذھبی خط کشی نکرده باشد ، دموکراسی ناپيگير و فرمايشی
١٩٧۵ ) در - بوده و حاميانش را با بن بست روبرو خواھد ساخت . شايان توجه است که در عھد باندونگ ( ١٩۵۵
بعضی از کشورھا مثل آرژانتين ( در عصر پرون ) و مصر ( در عصر ناصر ) عدالت اقتصادی و اجتماعی از بالا
و بدون شرکت فعال و فراگير توده ھا از پائين تنظيم و پياده گشت . ولی آن پروژه ھا چندان دوامی نياوردند و در يک
برھه از تاريخ با اينکه مثمرتر واقع گشتند ، به دام منطق حرکت سرمايه جھانی افتاده و از بين رفتند .
۶ – نکته مھم ديگر موقعيت " چپ در کل " – دولت ھای چپ و جنبش ھای اجتماعی و سياسی چپ در حال حاضر
در سطح جھان است . امانوئل والرستين ( محقق و جامعه شناس مارکسيست و نويسنده کتاب معروف " نظام جھانی
سرمايه " ) معتقد است که چپ عام بايد در مقابله با نظام در ھر کجا که ھستند خود را به دو تاکتيک مرحله ای مسلح
و آماده سازد : کوتاه مدت و ميان مدت . در کوتاه مدت ، چپ ھا بايد در موضع تدافعی خود باقی مانده و از سياست
ھا و برنامه ھائی که زندگی فلاکت بار طبقات کار و زحمت را کاھش داده و زندگی معيشتی آن ھا را ( که در پنج
سال آينده دردناکتر و مذلت بار خواھد گشت ) قابل تحمل سازند . در اين مرحله کوتاه مدت چپ ھا ھر کجا که ھستند
بايد از تاسيس و گسترش تشکل ھای مستقل کارگری ، دھقانی و ديگر اقشار فرودست حمايت کنند . واقعيت اين است
که در پنج سال آينده ھيچ کشوری در جھان ( شايد به استثنای کوبا ) وجود نخواھد داشت که در آنجا اقشار مختلف کار
و زحمت دچار بيکاری مزمن و ممتد از يک سو و گرانی سرسام آور از سوی ديگر نشده باشند . در اين برھه کوتاه
مدت تدافعی ، چپ ھا بايد به اھميت فرصت ھای نوينی که بحران عميق ساختاری سرمايه داری و فرود و نزول
قدرقدرتی بلامنازع آمريکا در جھان بوجود آورده توجه کرده و خود را برای يک مبارزه طولانی آماده سازند . ھيچ
زمانی در سی سال گذشته به اندازه امروز چپ ھا اين فرصت را نداشتند که با بسيج توده ھای عظيم بيکار و فلاکت
زده خود را برای يک چالش جدی در آينده نزديک عليه نظام جھانی آماده سازند . بايد اذعان کرد که اين نظام فقط
توسط قربانيان نظام که ٨۵ در صد جمعيت جھان را تشکيل می دھند ، می تواند سرنگون گردد . ولی قربانيان نظام
زمانی می توانند در اين امر موفق گردند که ستاد رھبری خود را با حمايت چالشگران چپ ضد نظام بوجود آورند .
٧ – کارزار اصلی چپ در مرحله ميان مدت که پانزده تا بيست و پنج سال طول خواھد گشت ، بوقوع خواھد پيوست
. در اين مرحله چپ از موضع تدافعی بيرون آمده و موضع " تھاجمی " عليه نظام را اتخاذ خواھد کرد . اين کارزار
درباره سرمايه داری نيست بلکه مسئله بر سر بديلی است که بايد به عنوان يک نظام جايگزين نظام سرمايه داری
گردد. در اين مرحله از مبارزه نيروھای راست و چپ در اکثر جوامع و کشورھا در مقابل ھم بيش از پيش صف
آرائی خواھند کرد . اين کارزار صرفا بين دولت ھا و " ملت – دولت ھا " نيست بلکه بين نيروھای اجتماعی –
سياسی است که در مرحله پيشين ( مرحله کوتاه مدت ) دور شعارھا و گفتمان ھای مسلط راست و چپ شکل يافته و
در مرحله ميان مدت در مقابل ھم قرار گرفته اند .
٨ – در حال حاضر ، بررسی نيروھای راست و چپ در تمام کشورھای جھان نشان می دھد که در اکثر آنھا اين
نيروھا در ھم " ادغام شده " و متحد نيستند و در ھر دو اين اردوگاه ھا مبارزات جدی درونی بر سر استراتژی ھای
قابل قبول ھم چنان جريان دارد . بدون ترديد در اکثر کشورھای آمريکای لاتين چپ ھا ( برخلاف ديگر مناطق جھان
) موفق شده اند که با اتخاذ يک اتحاد بر سر استراتژی مشترک نيروھای راست را در موضع تدافعی قرار داده و
ابتکار عمل را به نحو بارز و چشمگيری بدست بگيرند . ولی در ديگر مناطق جھان از اروپای آتلانتيک گرفته تا
کشورھای آفريقای جنوبی ، خاورميانه و آسيای جنوبی سرنوشت مبارزات داخلی چه در کمپ چپ و چه در کمپ
راست در حال حاضر روشن و معلوم نيست . نتيجه اين مبارزات خيلی امکان دارد که بشريت را به سوی مرحله ای
بھتر و يا دنيائی بدتر از نظام واقعا موجود سرمايه داری سوق دھد . آنچه که در حال حاضر برای نيروھای چپ حائز
اھميت است ، اين است که بحران عميق ساختاری دوباره برای آنھا شرايطی را ايجاب کرده که آنھا بتوانند توده ھای
عظيمی از مردم زحمتکش جھان را دور محور تضادھای واقعی بسيج ساخته و دوباره نظام جھانی سرمايه را مثل
١٩٠٣ ) بطور جدی و چشمگير به چالش بطلبند . – دوره " عھد لنين " ( ١٩٢۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر