يونس پارسابناب
درآمد
تعداد نسبتا قابل توجھی از روشنفکران ضد صھيونيست عرب و غير عرب ( منجمله ايرانيان ) بر اين عقيده ھستند که
حاکمين اسرائيلی با کمک لابی ھای طرفدار اسرائيل بويژه در کنگره آمريکا خطوط اصلی سياست خارجی راس نظام
جھانی سرمايه در منطقه خاورميانه را تعبيه و حتی به ھيئت حاکمه آمريکا " ديکته " می کنند و نه بر عکس. اين
٢٠٠١ ) بين اين روشنفکران که اکثرشان اتفاقا دارای پيشينه ھمدردی و – نظرگاه بويژه در سال ھای اخير ( ٢٠٠٩
ھمبستگی با آرمان ھای مردم فلسطين ھستند ، به يک گفتمان مسلط تبديل گشته است. بدون ترديد، افزايش اعمال
سياست ھای آپارتايد زائی جغرافيائی و سياسی بر سرزمين ھای فلسطينی ( کرانه غربی، نوار غزه و غرب اورشليم )
از سوی دولت اسرائيل با نيت رسيدن به ھدف نھائی ( تخريب و انھدام پديده فلسطين به عنوان يک دولت – ملت واحد
بالقوه ) در تقويت و رواج اين گفتمان نقش مھمی داشته است. واقعيت اين است که صھيونيسم حاکم در اسرائيل نيز
مثل ھر بنيادگرائی دينی و مذھبی " تافته جدا بافته " از نظام جھانی نبوده و مستقل از آن به عنوان آنتی تز عمل
نکرده و مثل اسلام سياسی ، لامائيسم ، ايونجليکای راست مسيحی ، وھابيگری و.... جزء لاينفک نظام جھانی است .
به عبارت ديگر ، صھيونيسم حاکم و رايج در جھان نيز مثل ھر پديده بنيادگرا از پی آمدھای فاز معينی از حرکت و
گردش سرمايه ( گلوبوليزاسيون ) در سطح جھانی می باشد. در اين نوشتار بعد از بررسی چند و چون رابطه اسرائيل
با نظام جھانی سرمايه به شرح پروژه تخريب و انھدام فلسطين به عنوان يک دولت – ملت واحد بالقوه از سوی نظام
جھانی می پردازيم. در آخر نوشتار ( در بخش نتيجه گيری ) نظر نگارنده در مورد وظيفه و نقش نيروھای سکولار و
چپ ( ضد نظام جھانی ) را در مقابل آينده و سرنوشت فلسطين ملاحظه خواھيد کرد.
پروژه نظام و مکانيسم ھای سرمايه داری
برای درک و فھم عميقتر از چگونگی پروژه نظام و ماھيت نقش اسرائيل در درون نظام ( به عنوان " بازوی مطمئن
" نظامی آمريکا در خاورميانه ) بھتر است گامی به عقب برداشته و اھداف مکانيسم ھای سرمايه داری در سطح
جھانی را بطور اجمالی مورد بررسی قرار دھيم . مقدمتا، بايد يک خط مشخص و روشن بين لفاظی ھا و تبليغات
نظام سرمايه از يک سو و عملکرد مکانيسم ھای آن در سطح جھانی و منطقه ای از سوی ديگر بکشيم . لفاظی ھا ،
تبليغات و ظاھر سازی ھا از طرف ھيئت حاکمه نظام بويژه دولتمردان آمريکائی ، بطور عام و بانک جھانی ( که به
عقيده بعضی از چالشگران ضد نظام " وزارت ارشاد " و تبليغات جی ٧ بويژه آمريکا محسوب می شود ) بطور
خاص تعبيه و بيان می گردد . اين لفاظی ھا بر اين انديشه بنا گشته که جھانيان بايد به يک اقتصاد " بازار آزاد "
دسترسی داشته باشند که در آن بازار بطور شفاف با ھر فردی تا حد امکان بنحو مناسب و برابری معامله می کند .
اين سخن و انگاشت چيزی غير از لفاظی و تبليغات مطلق نيست. اين نوع بازار اگر حتی زمانی در گذشته ھای دور
وجود داشته، امروز ھيچ رابطه ای با سرمايه داری واقعا موجود نداشته و نمی تواند چيزی غير از يک بحث
متافيزيکی و يوتوپيکی درباره يک نظم موھومی باشد .
ھدف نظام سرمايه داری واقعا موجود نه بر اساس مديريت رقابت بين " برابرھا " بلکه تامين تسلط و کنترل
اوليگوپولی " انحصارات پنج گانه " بر منابع طبيعی ، تکنولوژی ھا، بنيادھای مالی، ارتباطات و اطلاعات و تسليحات
کشتار دسته جمعی در سراسر کره خاکی و دسترسی فقط يک اقليت کوچک ( پانزده در صد جمعيت شش ميليارد و
نيم نفری جھان ) به استفاده از آنھا است. اين پنج اوليگوپولی انحصاری در مجموع " قانون ارزش جھانی شده " را
تعيين می کنند که بر اساس آن نظام سرمايه داری نابرابری ھا را در سطح جھانی توليد و باز توليد می کند. اين
استراتژی جھانی " امپرياليسم دسته جمعی " و شرکای آن در عصر کنونی است.
ماظن نورد رد ليئارسا شقن
در پرتو اين نظم ، نقش صھيونيسم و دولت اسرائيل در درون اين نظام خيلی آشکارتر می گردد بويژه اگر به اين نکته
توجه کنيم که صھيونيسم و اسرائيل از ھمان آغاز ( از زمانی که تلاش صھيونيست ھا برای ايجاد اسرائيل شروع
گشت ) به متحد امپرياليسم تبديل گشت . در آن زمان ، رھبران صھيونيست به اين انتخاب استراتژيک روی آوردند
که اسرائيل بدون حمايت قطعی و کامل امپرياليست ھا نمی تواند ايجاد گردد . واقعيت اين است که خواست گسترش
کنترل امپرياليستی بر " خاورميانه بزرگ " با خواست صھيونيست ھا ( ايجاد اسرائيل و سپس گسترش " اسرائيل
بزرگ " ) گره تاريخی خورد . امروز ھدف استراتژيکی نظام جھانی بويژه راس آن آمريکا کسب تسلط کامل بر کل
خاورميانه بزرگ ( منجمله کشورھای آسيای مرکزی و کشورھای منطقه قفقاز ) در جھت کسب ھژمونی بر منابع
بسيار مھم نفتی جھان در آن منطقه است . اين استراتژی بدون اعمال کنترل نظامی بر جوامع اين منطقه نمی تواند
کامياب گردد . اشغال نظامی عراق تجلی آغاز دوره آغازين اين استراتژی است. صھيونيسم ( دولت اسرائيل ) نقش
مھمی به عنوان يک پايگاه مطمئن نظامی در خدمت اين استراتژی جھانی در منطقه ايفاء می کند . در طول عمر
شصت و يک ساله اش ، اسرائيل نقش مھم خود را به عنوان متحد مطمئن نظام بنحو بارز و موثری ايفاء کرده است .
صھيونيسم اسرائيل در شکست و نابودی پديده ناصريسم ، جنبش بعثی ھا و ديگر جنبش ھای ملی گرا و پوپوليستی در
منطقه در دھهھای ١٩۶٠ و ١٩٧٠ و سپس در ترور و اخته کردن رھبران جنبش آزاديبخش فلسطين و تجزيه و
١٩٩١ ) ايفاء کرده – اعمال سياست ھای آپارتايدی در مناطق کرانه غربی و نوار غزه در دو دھه گذشته ( ٢٠١٠
است .لاجرم ، اسرائيل صھيونيستی از حمايت مالی بزرگ و قدرتمندی از سوی امپرياليست ھا بويژه امپرياليسم دسته
جمعی سه سره برخوردار بوده است که بدون آن نمی توانست به بقای خود ادامه دھد . از اين منظر ، روشن است که
چرا امپرياليسم سه سره از پروژه اسرائيل در نابودی و انحلال فلسطين به عنوان يک دولت – ملت بالقوه حمايت می
کند . ھدف اصلی عملکرد ھا و سياست ھای اين نظام استقرار صلح و يا تامين امنيت يھوديان در منطقه نيست بلکه
ھدفش انھدام و تخريب پديده فلسطين و به موازات آن کسب کنترل کامل بر خاورميانه بزرگ بويژه کشورھای عربی
است . مضافا ما بايد به نقش افرادی مثل پال ولفوويتز ( يکی از معماران اصلی جنگ ھای خانمانسوز افغانستان و
عراق و رئيس سابق بانک جھانی ) در بررسی موقعيت اسرائيل در درون نظام توجه کنيم . انديشه ھا و پروژه ھای
ولفوويتز تجلی منافع مشترک سرمايه داری جھانی و صھيونيسم بوده و رھبری بلامنازع آمريکا در امپرياليسم سه
سره را بنحو روشنی مجسم می سازد. بطور خلاصه، طرح مشترک بانک جھانی و صھيونيسم حاکم بر اسرائيل ايجاد
کشور فلسطين و حتی يک کشور کاملا وابسته فلسطينی نيست . بلکه ھدف تعبيه و تنظيم تعدادی مناطق فلسطينی نشين
مجزا از ھم ( بنتوستان ھای بدون ارتباط ارضی به سبک آفريقای جنوبی در دوره آپارتايد ) در کرانه غربی و نوار
غزه است. دولت اسرائيل با حمايت ھمه جانبه نظام جھانی و مشخصا آمريکا با برپائی و ايجاد شھرک ھا در مناطق
فلسطينی بطور منظم زمين ھا و منابع آبی فلسطينی را به تصرف خود در آورده و زندگی اقتصادی فلسطينی ھا را
عملا در آن مناطق غير ممکن ساخته است. امروزه ما شاھد اين امر ھستيم که سه ميليون و نيم نفر از جمعيت
فلسطينی ھای ساکن کرانه غربی، نوار غزه و شرق اورشليم به خاطر وجود اين شھرک ھا ( که ساکنان شان ھمگی
يھوديان آمريکائی ، اروپائی، آسيائی و آمريکای لاتينی بوده و رسما شھروند کشور اسرائيل ھستند ) عملا بطور
جداگانه از ھم در بنتوستان ھای خود زندگی می کنند. آنھا برای گذران زندگی معيشتی خود و فرزندانشان مجبورند به
استخدام ساکنين شھرک ھای اسرائيل در آيند . دقيقا مثل رژيم آپارتايد در آفريقای جنوبی، ھدف اقتصادی از ايجاد
بنتوستان ھای فلسطينی ايجاد نيروی کار ارزان و استثمار شديد فلسطينی ھا در خدمت گسترش پروژه اسرائيل بزرگ
در منطقه عرب نشين خاورميانه می باشد.
نيطسلف تشونرس و اھ ینيطسلف تيعقوم
در چارچوب اين وضع که بطور روزافزونی در مناطق فلسطينی حاکم و رايج می گردد، تمامی پروژه ھای مطروحه
از طرف بانک جھانی ، اتحاديه اروپا و حتی استراتژی دولت خودگردان فلسطينی در مورد حل مسئله فلسطين منجر
به تقويت يک امر خواھد گشت: استحکام شھرک ھای اسرائيلی و گسترش بنتوستان ھای فلاکت بار فلسطينی برای
ايجاد کار ارزان. اما به عقيده بعضی از تحليلگران ضد نظام سرمايه، ھدف نھائی اسرائيل صھيونيستی که در واقع
ھدف نظام جھانی نيز است، فراسوی ايجاد آپارتايد به مدل آفريقای جنوبی است. اين ھدف گيری آماجش ايجاد جوی
است که منجر به مھاجرت تدريجی فلسطينی ھا حتی از بنتوستان ھای فلاکت بار خود گردد . البته وقوع اين امر
بخشی از پروژه ايجاد " اسرائيل بزرگتر " در درون " خاورميانه بزرگ " نظام در آينده است. شوربختانه، خيلی از "
بويژه در کشورھای اروپائی و آمريکائی که خود را حاميان " حقوق بشر " و نگھبانان " جامعه " NGO ان جی اوھا
مدنی می دانند، " نمی توانند و احيانا نمی خواھند قبول کنند که اين ھدف نظام جھانی سرمايه در آن بخش از خاورميانه
است. تاسيس و استقرار يک فلسطين مستقل، دموکراتيک و سکولار بزرگترين و خطرناکترين مانع و ستون مقاومت
در مقابل ھدف نظام جھانی در جھت اعمال ھژمونی نفتی بر خاورميانه بزرگ است. علت اصلی ھراس نظام از
تشکيل احتمالی يک فلسطين قوی را بايد در ترکيب جمعيت فلسطين و گرايش فکری جاری در بين مردم فلسطين
جستجو کرد. مردمی که امروز خود را فلسطينی می نامند حدودا به يازده ميليون نفر می رسند. از اين تعداد جمعيت ،
سه و نيم ميليون نفر در مناطق کرانه غربی رودخانه اردن و نوار غزه، نزديک به يک ميليون و نيم نفر در کشور
اسرائيل ( منجمله در شرق اروشليم ) و بقيه ( شش ميليون نفر ) در خارج از فلسطين اشغال شده و اسرائيل ( به
ترتيب تعداد جمعيت در کشورھای اردن، لبنان، سوريه، مصر، امارات متحده عربی، آمريکا، کشورھای اروپا و... )
در ھجرت و تبعيد زندگی می کنند . بررسی اسناد و آمارگيری ھای متنوع و گوناگون درباره مردم فلسطين نشان می
دھد که مردم فلسطين دارای ويژگی ھائی ھستند که آنھا را بطور مشخصی از ديگر مليت ھای ساکن منطقه خاورميانه
متمايز می سازد . تعدادی از اين ويژگی ھا عبارتند از:
١ – در صد کارگران فلسطينی بيشتر از در صد کارگران در کشورھای مختلف خاورميانه ( از مصر و اردن گرفته
تا ايران و ترکيه ) است.
٢ – در صد تحصيلکرده ھا و افراد حرفه ای تکنوکرات در بين فلسطينی ھا بالاتر از درصد افراد حرفه ای در ديگر
کشورھای خاورميانه است .
٣ – در صد سکولارھای ضد نظام جھانی و ضد دولت ھای کمپرادور بين فلسطينی ھا به مراتب بالاتر از درصد
سکولارھای ضد نظام در بين مردمان کشورھای خاورميانه است.
۴ – در صد گرايش به سوی انديشه ھای اولتراناسيوناليستی – پانيستی ( خاک پرستی ، الحاق گرائی، تجزيه طلبی،
زبان پرستی و ملی گرائی شووينيستی ) از يک سو و در صد گرايش به پذيرش انديشه ھای بنيادگرائی دينی (
سلفيسم، ايدئولوژی اخوان المسلمين و.. ) و امت گرائی مذھبی ( وھابيگری و اعتقاد به انگاشت ولايت فقيه ) از سوی
ديگر به غايت در بين مردم فلسطين کمتر از درصد گرايش به سوی آن نوع انديشه ھا در بين مردمان ساکن
کشورھای خاورميانه است.
با وجود اين ويژگی ھا در بين مردم فلسطين تعجبی ندارد که معماران نظام جھانی استقرار و تقويت يک کشور مستقل
، دموکرات و سکولار در فلسطين را يک مانع و ستون مقاومت بزرگی در مقابل ھدف اصلی خود در خاورميانه
بزرگ می بينند. معماران استراتژيکی نظام جھانی و مبلغين آن تلاش می کنند ( ويا تصميم می گيرند ) که در برنامه
ھای خود در جھت احيای " جھانی نوين " بعد از ايجاد آشوب و جنگ در جوامع مختلف جھان تاريک انديش ترين و
ارتجاعی ترين نخبگان و اقشار جامعه را به عنوان " متحدين " و شرکای خود انتخاب کرده و از عروج آنان به قله
ديکتاتوری حمايت کنند . آيا صھيونيسم اسرائيل موفق خواھد گشت که در خدمت به نظام جھانی به مطلوب خود برسد
؟ آيا نظام جھانی می تواند با انھدام و تخريب پديده فلسطين استراتژی خود را در خاورميانه ( کسب ھژمونی نفتی در
" خاورميانه جديد " ) از طريق ايجاد و استقرار " اسرائيل بزرگ " به کاميابی برساند؟
آيا آلترناتيوئ برای رھائی مردم فلسطين وجود دارد ؟
برای تھيه يک پاسخ مناسب به اين پرسش ما بايد به ارزيابی نيروھای ضد نظام سرمايه در منطقه از يک سو و به
احتمال عروج مرکزھا و يا قطب ھای جديد قدرت در سطح جھانی ( که به شکل ھا و نحوه ھای گوناگون با استراتژی
ھژمونی طلبانه آمريکا مخالفت می کنند ) از سوی ديگر بپردازيم . در واقعيت کشورھای اروپائی که در مجموع و به
صورت يک " واحد سياسی " ھنوز بزرگترين اقتصاد جھان را تشکيل می دھند، به خاطر حاکميت خط و کمپ "
اروپای سرمايه " در اکثر کشورھای بزرگ اروپائی نه تنھا نمی خواھند آمريکا را به چالش بطلبند بلکه به خاطر
گرايش در رھبری اين کشورھا در جھت جلوگيری از گسترش و افزايش موقعيت " اروپای سوسيال " و چپ ھنوز به
عنوان " شريک مطمئن " راس نظام در درون امپرياليسم سه سره عمل می کنند. چين با اينکه احتمال دارد که از
طريق گروه " کنفرانس شانگھای " و مشخصا با ايجاد ائتلاف با کشورھائی مثل روسيه و بعضی از کشورھای
خاورميانه ، آسيای مرکزی و... ھژمونی طلبی ھای آمريکا را در مناطق ھم جوار خود به چالش بطلبد، ولی حداقل
در شرايط کنونی نه حاضر است و نه می خواھد که به تنھائی آمريکا را به چالش بطلبد. فعل و انفعالات در درون
چين و عملکرد ھا و پروژه ھای سياست خارجی چين به روشنی نشان می دھند که آن کشور خواھان ادامه
گلوبوليزاسيون سرمايه منتھی بدون ھژمونی آمريکا ( " گلوبوليزاسيون جديد " ) است. در تحت اين شرايط، دل بستن
و اميدواری به اين امر که عروج مرکزھای جديد و يا بروز قطب ھای نوين در صحنه جھانی ممکن است که نظام
جھانی و اسرائيل صھيونيست را وادار به عقب نشينی ساخته و بدينوسيله از تخريب و نابودی فلسطينی ھا به عنوان
يک واحد ملی جلوگيری کنند ، يک موضع موھومی است . به کلامی ديگر ، حاميان و مبلغين اين موضع در " انتظار
کرامت " عروج نيروھائی نشسته اند که عليرغم مخالفت با سياست ھای ھژمونی طلبانه آمريکا جملگی وابسته به
منطق حاکم بر حرکت و گردش سرمايه ( گلوبوليزاسيون ) ھستند .
نتيجه گيری
در تحت اين شرايط تنھا راھی که برای جلوگيری از انھدام و نابودی پديده فلسطين به عنوان يک دولت – ملت واحد
باقی می ماند بروز و عروج يک جنبش سکولار و دموکراتيک از سوی چالشگران ضد نظام در منطقه خاورميانه
است . بروز بحران عميق ساختاری در درون نظام و اشتعال خرده بحران ھای گوناگون منبعث از آن برای اولين بار
در دوره بعد از پايان " جنگ سرد " اين فرصت گرانبھا را در اختيار نيروھای چپ خاورميانه قرار داده که با ايجاد
يک جبھه متحد سکولار ، نظام جھانی بويژه راس نظام آن آمريکا را وادار به عقب نشينی ساخته و شرايط عينی و
عوامل ذھنی ( بويژه ستاد رھبری سکولار و چپ ) را به نفع آپارتايد زدائی در سرزمين ھای فلسطينی بوجود آورند .
بدون شک، بحران فرود و ريزش قدرقدرتی " بلامنازع " آمريکا، افزايش درجه نامحبوبی و بی اعتباری آن در
سراسر کشورھای جھان بويژه در کشورھای قاره آمريکای لاتين از يک سو و بروز مخالفت ھا توسط بخشی از
کشورھا و مرکزھای نوظھور در صحنه جھانی ( چين ، برزيل و.... ) نسبت به سياست ھای ھژمونی طلبانه آمريکا
از سوی ديگر به نيروھای چپ سکولار در خاورميانه فرصت خواھند داد که در اين برھه از تاريخ حد نھائی کمک
را به رھائی مردم فلسطين از يوغ آپارتايد و نابودی انجام دھند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر