۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود


  • نگاه کن که غم درون سینه ام، چگونه قطره قطره آب می شود
    چگونه سایه سیاه و سرکشم، اسیر دست آفتاب می شود
    نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود
    شراره ای مرا به کام می کشد، به اوج می برد،  مرا به دام می کشد
    نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود
    تو آمدی ز دورها، ز سرزمین ابرها، ز سرزمین نورها
    نشانده ای مرا به ذورقی ز آج ها، ز ابرها، بلورها
    مرا ببر امید دل نواز من، ببر به شهر شعرها و شورها
    به راه پرستاره می کشانیم، فراتر از ستاره می نشانیم
  • نگاه کن من از ستاره سوختم، لبالب از ستارگان تب شدم
    چو ماهیان سرخرنگ ساده دل، ستاره چین برکه های شب شدم
    چه دور بود پیش از این زمین ما، به این کبود غرفه های آسمان
    کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو، صدای بال برفی فرشتگان
    نگاه کن که من کجا رسیده ام، به کهکشان، به بیکران، به جاودان
    کنون که آمدیم به اوج ها، مرا بشوی با شراب موج ها
    مرا بپیچ در حریر بوسه ات، مرا بخواه در شبانه دیرپا
    مرا دگر رها مکن، مرا از این ستاره جدا مکن

هیچ نظری موجود نیست: