۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

ظهور «طبقه جديد» در مصر جمال عبدالناصر ...



ظهور «طبقه جديد» در مصر جمال عبدالناصر ...
آلن گرش / ترجمه بهروز عارفی


ظهور نخبگان جديد، هميشه برای پايان بخشيدن به راه ورسم مردم فريب رهبران پيشين کافی نيست.
ارتش اسرائيل در ژوئن 1967 با تهاجم عليه نيروهای مصر ، سوريه و اردن، آن ها را در هم شکست. اين تاريخ، فقط فروپاشی رويای وحدتی را ثبت نمی کند که جمال عبدالناصر رئيس جمهوری مصر در سر می پروراند. اين تاريخ، فقط تنها بمنزله پذيرش شکست ناسيوناليسم عرب و آغاز صعود اسلاميسم سياسی تحت اشکال گوناگون از محافظه کاری اجتماعی تا جهادی گری جهانی نبود. اين تاريخ، همچنين نماد ناکامی عمده خواست تغييرات اجتماعی در مصر، نيل به استقلال اقتصادی ملی و استقرار جامعه مساوات طلبانه تر و عادلانه تر نيز هست.
فراموش شده است که «افسران آزاد» که با رهبری ناصر در 23 ژوئيه 1952 ملک فاروق را سرنگون کردند، در آنزمان هنوز رويای «آزاد ساختن فلسطين» يا ماجراهای فرامرزی را در سر نمی پروراندند. پيش از هر چيزي، آنان خواهان سرنگونی رژيم سلطنتی فاسد و پايان دادن به سلطه بريتانيا بودند تا مصری نيرومند و مدرن ساخته و به شرايط عدم رشد خاتمه بدهند. ابتدا، آنان اصلاحات ارضی را به اجرا گذاردند و سپس از آغار سال های دهه 1960، راه «سوسياليسم عربی» را درپيش گرفته و بخشی از اقتصاد را ملی کرده و تلاش کردند که صنايع سنگينی از روی الگوی شوروی ايجاد کنند. در آن زمان، چنين بر می آمد که اين روش راه قابل اتکائی برای پيشرفت در پيش پای کشورهای جهان سوم قرار می دهد.
در اين انقلاب رهبران طبقات کهن به کنار گذاشته شدند: «فئودال ها» در روستا ها و بورژوازی وابسته به رژيم پيشين در شهر ها. انقلاب برنامه های گسترده در زمينه های آموزش، بهداشت و همگانی ساختن ورود به دانشگاه ها را طرح کرد و قوانين اجتماعی پيشرو تدوين نمود و تعداد کارمندان دولت را افزايش داد: در سال 1962، قانونی وضع شد که به دارندگان ديپلم دانشگاهی يک شغل دولتی پيشنهاد می کرد. اين بهبود واقعی وضعيت فقيران و تحرک اجتماعی بزرگ با روش های خودکامه? نظير وجود حزب واحد، نظامی کردن استبدادی سنديکاها ? و افزايش نقش سرويس های امنيتی همراه بود.

يوسف شاهين، در فيلم خود، «گنجشگ» (1972) محدوديت های اين نظام در زمينه های فساد، بند و بست های پنهانی در پشت شعارهای سوسياليستی را به بهترين حالتی نشان داده است. پس از شکست سال 1967، ناصر تصميم گرفت مباحثاتی راه بياندازد که بسرعت بر روی «طبقه جديد» متمرکز شد. اصلاحات ارضی نابرابری های ديگر و سرمايه داری روستائی ای پديد آورد که اقليتی از آن سود برد ند و اکثريت کشاورزان بی زمين ماندند. در شهرها، بازرگانان و کارفرمايان وابسته به مديران اقتصاد دولتی و کارمندان ارشد (اغلب افسران ارتش) قوانين را به سود خود تعبير و ثروت ها اندوختند. برای مثال در سال 1964، بيست و دونفر از جمع بيست و شش استاندار و يک سوم وزيران از جمع ياد شده بودند. حزب واحد و مسئولان دولتی نقش پلکان ترقی را برای تازه بدوران رسيده ها ايفا کردند و بسيج توده ها مهار شد.
همه اين «افشاگری» ها به تند تر شدن گفتار منجر شد. به اين صورت که صحبت از ضروريت حزب واحد پيشگام ، بسيج طبقه کارگر و کشاورزان فقير و نقش روشنفکران انقلابی به ميان کشيده شد. مصر در بطن جنبش گسترده ای قرار می گيرد که بعد از سال 1968 جهان سوم را از آمريکای لاتين تا ويتنام در نورديد.
باوجود اين، انقلاب ناصری از تب و تاب افتاده است. رژيم که ضعيف شده، ديگر نمی خواهد (يا نمی تواند) اصلاحات انجام دهد، چه برسد به آنکه شيوه ای قاطع تر پيش گيرد. هنگامی که در سپتامبر 1970، ناصر در اثر حمله قلبی درگذشت، همه عناصر يک «ضد ? انقلاب» مهيا بود. جانشين او، انورالسادات، چرخش را انجام داد. او با آمريکا متحد شد و گشايش اقتصادی (انفتاح) را آغاز کرد. دوران انقلاب سپری شد و از اين ببعد «طبقه جديد»ی برغم مقاومت های شديد با گستاخی به صحنه آمد.
Dans l?Egypte de Nasser surgit une ”nouvelle classe“?, par ALAIN GRESHلوموند ديپلماتيک، ژوئن 2010
http://ir.mondediplo.com/article1573.html
28 مرداد 1389 18:58












ت




هیچ نظری موجود نیست: