۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

دمکراسی جهانی است چند آوائی



عزيز فولادوند


مقدمه

«همنشین بهار» مطلبی را با عنوان «مقام صدیقی تنها راستگویی در قول و عمل نیست» تحریر کرده بود. در جواب مطلب ایشان آقای میر صادقی مقاله ای با عنوان «هم زدن حلیم ولایت..» در سایت آفتابکاران انتشار می دهد.
این مقاله در سایت «دیدگاه» هم انتشار یافت.

این مقاله وظیفه خود نمی داند که به محتوی مطالب نگاشته شده در دو مقاله مذکور بپردازد.
سطور پیش رو تلاشی است برای دستیابی به اصول ِ بنیادین نقد و کنکاش با رویکردی بردبارانه.
دمکراسی یک منش است. نوعی شیوه زیست انسانی است. دمکراسی یک تربییت است؛ اصول بازی کنش انسانی است. دمکراسی کلام جاری بر زبان است، دمکراسی یک اندیشه و جهان نگری است، دمکراسی نوع کنش انسانی است. دمکراسی یک اخلاق است. آن زمانی که تشر می زنیم، آن زمانی که مروت را ترویج می دهیم، آن زمانی که بردبارانه گوش می دهیم و سیستماتیک و با شاقول منطق پاسخ می دهیم، فرهنگ خود را تصویر می کنیم.

دمکراسی جهانی است چند آوائی.
***********************

آقای میرصادقی!
مطلب شما را با عنوان «هم زدن حلیم ولایت..» در سایت «دیدگاه» خواندم.
باور کنید آن را مطلبی زیبا و مستدل نیافتم.

آن را از بُرهانی قوی تهی دیدم. محتوی آن را سخت بی بنیاد یافتم. روح حاکم برآن با خرد انتقادی و کاوشگر منطبق نبود. چیز جدیدی نداشت. مطلب کاستیهای دُرشتی را در خود حمل می کند و قادر نگردید، خواننده خود را قانع نماید ویا در بهترین حالت او را آگاه کند. عنوان انتخاب شده هم نیکو نیست. مقاله سرد سخن بود: «سرد سخن مباش که سخنِ سرد تخمی است که از او دشمنی روید.» (قابوسنامه ص. 54)

مدارا کن که خوی چرخ تند است به همت رو که پای عمر کُند است

من ِ خواننده از آن چیزی نیاموختم. منش ِ دمکراتیک مرا صیقل نداد. به من صحیح اندیشیدن و منطق را آموزش نداد. به من، آئین مدارا، بردباری، منش تحمل و احترام به عقائد را نشان نداد. بیهقی گوید: «وی مردی زیرک و گربز و کاردیده بود و مدارا می دانست کردن با هر جانبی (تاریخ بیهقی ص. 453). مقاله لطیف نبود. یکی از نامهای خدا «الطیف» است. عنصر ابوالمعالی گوید:«در سخن گفتن بسيار تلطف نما» (قابوس نامه). سطور نوشته شده باری انتقادی نداشت. مطلب آن بسیار کهنه و مندرس بود. تکرار مکررات بی بنیاد بود. این مطلب حتی نتوانست حقانیت ِ ادعائی نویسنده را اثبات کند. سطور تقریر شده «دفاعی بسیار ضعیف»(1) از «حقیقت» بزرگ و درخشانی است که شما قصد حراست از آن را دارید. دفاع ضیعف شمشیری است گران بر پیکرِ «حقیقت». باید چنان گفت و نوشت « تا همه کس از استماع تو بهره یابند»

تمیز اندیشیدن
دوست عزیز! باید بسیار مطالعه کرد، آموخت، اندیشه کرد و بعد نوشت. باید در معنای کلمات اندیشه کرد: «آنکه در معنی هر کلمتی اندیشه همی کند تا فهم کند». (کیمیای سعادت، غزالی). باید ادبیاتی سکولار و استوارآموخت. با فراست آن کسی است که ممیز (differenziert, differentiated) اندیشه کند. تمیز دادن ِ موضوعات یکی از کاستیهای خطه فرهنگی ما است. این نوع اندیشه کردن با کمال تأسف در پیکر جامعه ما جاری نگردید و نهادینه نشد. باید آموخت در حوزه تخصصی خویش وارد شویم و بر آن موضوع هم باید محیط باشیم. آن کنیم که می دانیم. عنصر المعالی فرزند خویش را پند می دهد که اگر بر خنیاگری مسلط باشی و نرد بازی هم بدانی «چون در سراکاری شوی، اگر دو کس بهم نرد همی بازند، خنیاگری خویش باطل مکن و به تعلیم کردنِ نرد منشین و با خود به نرد و شطرنج باختن مشغول مباش که تو را به خنیاگری خوانده اند نه به مقامری.» (قابوسنامه ص. 235)

شاید مقاله شما قادر می بود «همنشین بهار» و خوانندگان مقالات ایشان را به بازنگری و قضاوتی درستتر رهنمون نماید، اگر استدلالی برومند، میتن و اندیشه ای با صلابت آن را می نگاشت. من این اندیشه و استدلال را در آن نیافتم. «با هر که سخن گوئی همی نگر تا سخن ِ تو را خریدار هست یا نه؟» (قابوسنامه). واژگان بکار برده شده در یک مطلب و شیوه استدلال ِ نویسنده نشانی است از خاستگاه فکری او. نویسنده باید باریک اندیش باشد و باریک اندیشی را رواج دهد. در مطلب شما ظرافت موج نمی زند ومدارا را جاری نمی کند.

خواهی از دشمنِ ِ نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود.

چند آوائی و مدارا
دنیای زیست انسانی تک آوائی نیست. طبیعتی است با نماد های بیکران. کهکشانی است گسترده تا بیکرانهای بیکران. فقط آوای خویش را شنیدن بسی ملال آور است. باید شعرهای دیگران، آوای دیگران و نرد بازی دیگران را هم برتافت. «دیگر آن که اگر خنیاگری باشی و شاعری نیز دانی، [فقط] عاشق شعر خویش مباش و همه روایتِ شعرِ خویش مکن! که چنانکه تو را با شعر ِ خویش [فقط] خوش باشد مگر[شاید] آن قوم را خوش نباشد.» (قابوسنامه ص. 234)

مدارا کن که خوی چرخ تند است به همت رو که پای عمر کُند است

منش دمکراتیک
دمکراسی یک منش است. نوعی دستگاه تنظیم رابطۀ مناسبات انسانی است. راه و روش زندگی است. متد نواختن آلت موسیقی است؛ موسیقی حیات انسانی. فقط بخش ناچیزی از رفتارهای انسانی غریزی است، تمام کنشها و رفتارهای ما در فرایند ساده و پیچیدۀ یادگیری کسب می گردند. دمکراسی هم آموختنی است. دمکراسی نوعی سخن گفتن است، دستوری است برای راه رفتن، آداب تکلم است، شیوۀ نشست و برخاست است، «آداب و آئین دبیری است»، قوائدی است برای «کوک» کردن دستگاه موسیقی انسانی، نوعی سلوک است.
دمکراسی امانتداری است، دمکراسی راستگوئی است. دمکراسی فرهنگ مدارا و بردباری است، «خویشتن را به راستگوئی معروف کردن» است، «اندر کارها افراط نکردن است». دمکراسی یعنی «خویشتنداری»، یعنی «بسیار دان ِ کم گوی باش نه کم دان ِ بسیار گوی»، یعنی «به چرب زبانی عادت مکن»، «به غم مردمان شادی مکن»، یعنی «داد دِه تا داد یابی؛ خوب گوی تا خوب شنوی»، دمکراسی با چاپلوسی سر ِ عداوت دارد « نان خود خوردن و نشستن بِِه، که کمر شمشیر زَرّین به خدمت بستن».
دمکراسی فرهنگ مراوده و مردم داری است «تندی و تیزی عادت مکن و از حِلم خالی مباش»، دمکراسی یعنی شجاعانه به نادانی خویش اقرار کردن «خویشتن را از جمع داناترین کس مدان، که چون خود را نادان دانستی دانا گشتی»، دمکراسی تعاون و همبستگی و روح جمعی است «از نیکی میاسای و خویشتن را به نیکوئی و نیکوکاری به مردم نما».
شجاعت مدنی و فراگیری
دمکراسی شجاعت مدنی است (Zivilcourage). شجاعت مدنی یعنی اینکه اگر پدرت بی دلیل بر همسایه دُرشتی کرد جانب پدر را نگیر. اگر رئیس اداره همکارت را ناعادلانه اخراج کرد اعتراض کن! اگر همسرت غیبت کرد او را به سختی سرزنش نما. حق را به حقدار ده حتی اگر خود متضرضر شوی. شجاعت مدنی شهامت پرسیدن، انتقاد و اعتراض است. « صورتحسابت را خودت کنترل کن» (برشت). شجاعت مدنی ایستادگی در مقابل تعرضهای کوچک است. اعتراض علنی در مقابل تصفیۀ همکاران است. شجاعت مدنی «نان به نرخ روز خوردن» نیست. بار خود بستن و رفتن نیست. نباید از «سنگ روی یخ شدن» هراسید. اگر «سنگها» بر پُشت یخ افزون شوند، طاقت یخ طاق خواهد شد و تَرَک بَر می دارد.
دمکراسی یعنی فراگیری هر روزه، «جانان ِ پدر هنر آموزید»، دمکراسی یعنی هنر ِ گوش دادن، در سخن دیگری ندویدن، «هرگز کسی بجهل خویش اقرار نکرده است، مگر آنکس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند».

در هنگامۀ جدل و بحث جانب انصاف را نگه داشتن، منش دمکراتیک است، «سگان را گشاده و سنگ را بسته» آئین دمکراسی نیست. دمکراسی وفا به عهد و پیمان است، پافشاری بر اصول است «هرکه با دشمنان صلح می کند سر آزار دوستان دارد». مردمدار باش و «جهد کن تا دشمن نیندوزی»، شجاع و بی باک باش و «اگر دشمنت باشد مترس»، یاور ضعفا باش و «با گردن کشان کردن کش»(2).


دکتر عزیز فولادوند.
تیر ماه 1390(ژوئیه 2011)
--------------------------------------------------------------------
1-       اگر اشتباه نکنم این جمله از مسعود رجوی است
2-      نگاه کنید به «منش دمکراتیک شاخص مشروعییت کنش سیاسی» از همین قلم



منبع: سايت ديدگاه 
******************************************************

هم زدن حلیم ولایت و ادعای....!
برگرفته از سایت آفتابکاران
آفتابکاران
بهروز میر صادقی

چندی است که عده ای که خود را در صف اپوزیسیون قلمداد میکنند، به پرو پای مجاهدین میپیچند. اتهام میزنند، باز خواست میکنند، رهنمود میدهند و...اگر هم بگوئی که عزیز، قربان، جناب، چرا دست از سر اینها بر نمیدارید و سازمان خود را تشکیل نمیدهید و شیوه مبارزه خود را دنبال نمیکنید و...؟ بجای پاسخ , دوباره یک مشت لیچار دیگر بارت میکنند. در فضای پر تلاطم کنونی البته کمتر کسی است که بدین سرگرمیها توجهی نشان دهد. با این همه برای روشنگری، برخی حقیقت ها را باید گفت. هرچند این عده حتما از تقابل و دهن بدهن شدن استقبال میکنند اما این نوشته نه به قصد پاسخگوئی بل به رسم دفاع از اصل خدشه ناپذیربیان حقیقت است که وظیفه اخلاقی هر کس، در هر جا و هر زمان میباشد.
یک نمونه از این ادعا نامه ها انتشار مقاله ای به امضای همنشین بهار تحت عنوان "مقام صدیقی تنها راستگویی در قول و عمل نیست " در برخی از سایتهای اینترنتی منتشر گردید . نامبرده ظاهرا این نوشته را به بهانه درگذشت مجاهد خلق، فرمانده قهرمان ناصر افتخاری قلمی کرده بود. ایشان پس از صرف افعال " کذب" و" صدق" با شرح و تفسیری از دروس" خارج" اثبات فرموده بودند که بکار گیری عنوان " مجاهد صدیق" در اطلاعیه ای که مجاهدین در فقدان همرزمشان (فرمانده فتح الله) بکار گرفته اند "کذب" محض است . و خواننده باید خود از این حکم شرعی که بدون مدرک و حضور متهم و قاضی بطور یکجانبه و البته دمکراتیک صادر شده ، نتیجه میگرفت که مجاهدین دیکتاتور و نوکر آمریکا هستند. نویسنده برای خالی نبودن عریضه( و البته برای هدفی دیگر ) سالوسگرانه به تعریف و تعارف های رایج ازآخرین قهرمان بخاک افتاده مجاهدین پرداخته و چنان ازاو و سوابقش یاد کرده که تو گوئی او را از نزدیک میشناخته یا خدای نکرده با او هم عقیده و دمخور بوده است. آنچه اما سوال بر انگیز است، عنوان نمودن مزخرفاتی در مورد" زیر تیغ رفتن" ، "سکه یک پول شدن" و" به زمین کوبیدن" ، مجاهد خلق ناصر افتخاری توسط سازمانی است که او تا لحظه آخر به عضویت آن مفتخر بوده ودر این راه افتخارات و قهرمانیها حالا چه شده که همنشین بهار یکباره سمپات قهرمان مجاهد خلق از آب در آمده و برایش دلسوزی میکند و او را هم جبهه خود میداند، معمائی است که برای حل آن باید کمی تا روشن شدن نخ ها و ارتباطات غیبی صبر کرد.
از جمله سوالاتی که از جناب همنشین میتوان کرد اینست که او مجاهد خلق ناصر افتخاری را از کی، در کجا و به چه میزان میشناخته؟ اصلا ایشان آخرین بار کی ناصر افتخاری را حتی از فاصله دور دیده است ؟ سابقه آشنائی جناب همنشین با مجاهدین چقدر و در چه زمان بوده است؟ ادعاهای مطرح شده حاصل تماس و گفتگوی مستقیم او با ناصر افتخاری است یا منابع "مطهر و مطلع" دیگری در اختیارش گذاشته اند؟ و آیا همزمانی شیرین خوری ایشان با اظهارات مشابه از جانب برخی رانده شدگان دستگاه ولایت اتفاقی است یا نشان از نوعی هماهنگی. همنشین بهار خوب میداند که صرف همبند بودن و محصوریت در یک محیط را نمیتوان بحساب "آشنا ئی و شناخت " گذاشت. مدت زمان کوتاهی نیز که ایشان در ارتش آزادیبخش در عراق میهمان مجاهدین بودند شاید فقط در مراسم عمومی موفق به مشاهده فرمانده ناصر شده باشد.
این جناب همنشین بعنوان کسی که مدعی شعور سیاسی است ، چگونه میتواند این تناقض را توضیح دهد که انسان عاقل وتحصیلکرده و روشنفکر و مبارزی که دو سوم عمرش را زیر چتر یک سازمان مشخص، آنهم در مواضع تصمیم گیری وحساس گذرانده و تا آخرین لحظه حیات به سازمان منتخب و متبوع خود متعهد بوده را انسا نی بی اراده و ذلیل و... معرفی کند. آری این آن منطق حقیر کاسبکارانه ایست که از درک" شکوه بودن" عاجز است.آری، بودن یا نبودن، مسئله این است. جناب همنشین و دیگر کشتی شکستگان ساحل ظلمت از آندسته "دانایان"ی هستند که "قیمتها" را خوب میدانند اما از "ارزشها" بوئی نبرده اند. این تاسف بار است که فردی که خود را در صف روشنفکران میبیند، حالا پس از سی سال همان ادعاهای دستگاه جهنمی اطلاعات آخوندی مبنی بر بی شعوری و بی ارادگی و نا آگاهی اعضا را تکرار کند.
آیا باز هم ایشان در توهمات خود دیگران را خرفت وابله پنداشته وفکر میکنند که الی غیرالنهایه میتوانند به همین دروغها و خالی بندیها ادامه دهند و کسی نیست که مشت جناب را باز کند ! یا فکرمیکند که چون ناصر افتخاری سر بزمین گذاشته میتواند هر دروغی در باره او بهم ببافد و همچون موارد دیگر خودش را همراه وهمراز او جا بزند و همان کشکیاتی که از قول پاکنژاد شهید بهم بافته بود، در مورد ناصر نیزتکرار کند و در چهارشنبه بازار دنیای مجازی باز هم خودش را در کنار قهرمانان بنشاند و از قبل آنها برای خود حیثیت و آبرو دست وپا کند؟ اینها نه توهین بلکه دقیقا شیوه کاراین جناب است.
این اولین بار نیست که این فرد دروغ میگوید واتهام میزند . این اولین بار نیز نیست که او خودش رابه مبارزین بزرگ و شخصیتهای معروف میچسباند و با تعریف و تمجید و نقل قولهای مجعول از آنها، چنین وانمود میکند که گویا با آنها همنشین بوده و آنها حتی تصورات و اسرارشان را با جناب ایشان در میان میگذاشته اند. وی یکبار در موردمبارز شهید شکرالله پاکنژاد مطالبی نوشته بود که دوستان و آشنایان و کسانی که شکرالله را میشناختند از این همه جعلیاتی که همنشین بهار در مورد او سر هم بندی کرده بود انگشت بدهان ماندند. او همچنین یکبار بیشرمانه مادررضائی های شهید را به سپاسگوئی متهم کرده بود. وی در گنده گوئی ها و اظهار فضل کردنهای خود تا آنجا پیش رفت که بدنبال انتشار نوارهای گفتگوی تقی شهرام، بدون اندک اطلاعی از واقعیت جریان اپورتونیستی سال 54 ، وبدون کمترین اطلاعی از تحلیل سازمان در این رابطه، باز با فیگوری محققانه چنان وارد میدان شد وبه اظهار نظر پرداخت که انگار خودش در بطن ماجرا بوده بوده یا آنقدر به یکی از سازمانهای سیاسی یا جریانات مبارزاتی نزدیک بوده تا چیزی دستگیرش شود! او دوست دارد با بزرگان بپرد بدون اینکه زحمت تکان خوردن بخودش بدهد.
برای رفع هرگونه ابهام باید در همین جا تاکید کرد که انتقاد به هر کس و هرشخصیت وهر نیروئی بجا ولازم است. هیچکس مصون و مقدس نیست. از قضا آنکه بیشتر در میدان است، بیشتر در معرض نقد و سوال قرار خواهد گرفت. اما اگر عده ای وقت و بی وقت و به هر بهانه ای سازمان مشخصی را مورد حمله و نیش و طعن قرار دهند باید که در صداقت و انگیزه آنها کمی تامل کرد. این عده مشخص که بنظرمیرسد موجودیت خود را درتخریب مجاهدین جستجو میکنند، مزورانه هم برای مجاهدین علم دلسوزی بلند میکنند و هم مداوما بی هیچ دلیل و مدرکی به اتهام زنی و بهانه گیری میپردازند وآنچه به مذاق رژیم خوش میآید را تکرار میکنند. این عالیجنابان اینترنتی اگر مامور نباشند در خوشبینانه ترین شکل مغلوب دشمن اند. . حدس من اینست که همنشین بهار اینقدرحواسش هست که نمیشود "هم حلیم حاج حسن را هم زدو هم ادعای خوردن نان پاک را کرد". دیده ایم که این حضرات اگر هزار بار هم به رژیم بد وبیراه بگویند باز سخنانشان زینت بخش سایتهای دستگاه سرکوب نظام ولایت است. بس کنید . راه رسیدن به تمتعات مادی را که یافته اید.اگر بدنبال شهرت و نام هستید، راه شرافتمندانه تری جستجو کنید. کلام آخر اینکه خود را " همنشین بهار" نامیدن و با سیه روی ترین "کذابان" تاریخ هم صدا شدن نیز کار هر کس نیست.*
-----------------------------------
*
قابل توجه آقای علی ناظر که همیشه برای دفاع از کلاغهای... حاضر است.




منبع: افتابکاران، نیمه دوم تیر 1390

هیچ نظری موجود نیست: