نقش رژیم در «قتلهای زنجیرهای متخصصان» ایرانی
ایرج مصداقی
بنا به ادعای مقامات اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی رژیم، ۴ «دانشمند هستهای» ایرانی از جمله مسعود علی محمدی، ۲۲ دیماه ۸۸، مجید شهریاری، ۸ آذر ۸۹ ، داریوش رضایی نژاد، ۲ مرداد ۱۳۹۰ ، و مصطفی احمدی روشن، ۲۲ دیماه ۱۳۹۰ توسط سرویسهای امنیتی اسرائیل، «مزدوران استکبار جهانی» و «منافقین» به قتل رسیدهاند و چند تن از جمله فریدون عباسی دوانی و تعدادی ناشناس نیز جان سالم به در بردهاند.
از نظر من با توجه به سابقهی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی رژیم در بمبگذازیها و ترورهای داخلی، «قتلهای زنجیرهای» مزبور توسط دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی و با مقاصد خاص سیاسی و تبلیغی انجام گرفته است.
نگاه من به این موضوع همراهی با تئوریهای معروف «کار، کار خودشان است» و «توطئههای داییجان ناپلئونی» نیست بلکه بر پایهی استدلال و منطق و تکیه بر تجربیات ۳۳ سال گذشته است.
***
سابقهی گردانندگان نظام در ارتکاب جنایت و انداختن مسئولیت آن به دوش دیگران به پیش از تشکیل حکومت اسلامی بر میگردد.
به خاطر داریم که چگونه حاکمان میهنمان «سینما رکس» آبادان را به آتش کشیده و صدها انسان بیگناه را در آتش جهل و کینهتوزی خود سوزاندند و به خاکستر تبدیل کردند تا مسئولیت آن را به دوش حکومت پهلوی بیاندازند و به زعم خودشان آتش «انقلاب» را شعله ور کنند. ما شاهد بودیم که سید حسین موسوی تبریزی «اصلاح طلب» چگونه خیمهشببازی دادگاه سینما رکس آبادان را اداره کرد تا رد پای جنایتکاران به حوزه علمیه و «بیوت» قم نرسد.
از اولین سالهای تشکیل نظام ولایت فقیه دولت جمهوری اسلامی با دست بازتری این سیاست را به شکلهای گوناگون مورد استفاده قرار داد. در طول این سالها ما شاهد جنایات گوناگون دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم بودهایم که مسئولیت آن را به دوش مخالفانشان انداختهاند.
از جمله به خاطر داریم که:
این سیستم در سال ۱۳۶۱چگونه با هدایت حزب توده، صحنهآرایی کودتا توسط قطب زاده را سازماندهی کرد و سپس به کشف آن نائل آمد و با ترفندی قطبزاده را به اعتراف واداشت و نه تنها او را مقابل جوخهی اعدام قرار داد بلکه آیتالله شریعتمداری را با میلیونها مقلد و هواخواه از صحنه خارج کرد.
چگونه در «ظهر عاشورا»، که با سی خرداد ۱۳۷۳ مصادف شده بود، در حرم «امام رضا»، «مقدس» ترین مکان شیعه در ایران، بمبگذاری کرد و دهها تن را به شکلی فجیع به قتل رساند و صدها تن را زخمی کرد تا مسئولیت آن را به دوش مجاهدین بیاندازد. از خامنهای گرفته تا رفسنجانی و ولایتی و وزرای اطلاعات و کشور و ... همگی به میدان آمدند و مجاهدین را مسئول این عملیات جنایتکارانه معرفی کردند.
چگونه در سال ۱۳۷۳ عوامل وزارت اطلاعات در مسجد سنیها در سیستان و بلوچستان بمب منفجر کردند و آن را به مجاهدین نسبت دادند.
چگونه در سال ۱۳۷۲ و ۱۳۷۳ کشیشهای مسیحی، هایک هوسپیان، مهدی دیباج و طاطائوس میکائیلیان را بیرحمانه به قتل رساندند و مسئولیت آنها را به دوش مجاهدین انداختند.
جنایتکاران برای همهی این توطئهها متهمانی را نیز دست و پا کردند و با شکنجههای هولناک آنها را وادار کردند که طبق سناریوهای ساخته و پرداخته شدهی بازجویان، مسئولیت این قتلها و انفجارها را بپذیرند.
هنوز یادمان نرفته است که :
چگونه احمد خمینی یادگار امام را به قتل رساندند و از آن به عنوان مرگ مغزی یاد کردند.
چگونه بازجویان وزارت اطلاعات بنا به دستور خامنهای که گفته بود هر طور شده بایستی متهمان «قتلهای زنجیرهای» پاییز ۷۷ را به موساد و اسرائیل وصل کرد، سعید امامی را به قتل رساندند و از او به عنوان جاسوس موساد یاد کردند و همسر و همکارانش را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند تا به نکات دیکته شده از سوی بازجویان اعتراف کنند. فیلمهایش را روی اینترنت انتشار داده و جزوهی هشتصاد صفحهای از اعترافات متهمان پخش کردند.
چگونه در اثر بیمبالاتی بسیج و درگیریهای درونی باندهای رژیم در شیراز حسینیه رهپویان وصال مواد انفجاری نگهداری شده در آنجا، منفجر شد و دهها تن کشته و زخمی شدند و عاقبت پس از سفر خامنهای به شیراز و بنا به دستور او مسئولیت این انفجار به عهدهی «انجمن پادشاهی» گذاشته شد و چند جوان بیخبر از همه جا را با خدعه و نیرنگ مورد محاکمه قرار داده و به جوخهی اعدام سپردند.
http://www.irajmesdaghi.com/print_Maghaleh.php?id=172
چگونه پس از کشتار مردم در جریان اعتراضات تابستان ۸۸ مقامات امنیتی، اطلاعاتی و قضایی و سیاسی و تبلیغاتی رژیم در بالاترین سطح از لاریجانیها و اژهای گرفته تا احمدینژاد و مصلحی و حداد عادل و طائب و نقدی و جعفری و ... تلاش کردند با خلق سناریوهای عجیب و غریب قتل ندا آقا سلطان را به «منافقین» و «استکبار جهانی» و «سرویس جاسوسی بریتانیا» و «بی بی سی» و ... منتسب کنند و تا آنجا پیش رفتند که خود ندا آقا سلطان و دکتر آرش حجازی شاهد قتل را از عوامل این جنایت معرفی و در راستای تحقق جعلیاتشان فیلمهای مختلف و گاه متضادی هم تولید کردند.
چگونه بالاترین مقامات قضایی و اطلاعاتی و امنیتی رژیم برای زیر سوال بردن ادعاهای کروبی در مورد شکنجه و تجاوز در زندانها، سناریوی «سعیده پورآقایی» را خلق کردند. و در فریبکاری خود تا آنجا پیش رفتند که میر حسین موسوی و اعضای دولت خاتمی را نیز به اشتباه انداختند و در مراسم ختمی که وزارت اطلاعات معرکه گردان آن بود شرکت کردند.
چگونه مقامات نظامی، سیاسی و امنیتی رژیم از جعفری گرفته تا حدادعادل و نمایندگان رژیم در مجلس و... در حالی که نزدیک به صد نفر را در تظاهراتهای خیابانی به قتل رسانده بودند اعلام کردند که در جریان تظاهراتها ۲۰ بسیجی کشته شدهاند و ۹ نفر از مردم. یعنی مردم بی دفاع ۲۰ بسیجی را کشتهاند و نیروهای نظامی و انتظامی و چماقداران و جوخههای ترور رژیم تنها ۹ نفر را به قتل رساندهاند. به گفتههای محمدعلی جعفری فرمانده سپاه توجه کنید:
«در حوادث اخیر ۱۳ نفر از نیروهای بسیج و حدود ۷ نفر از نیروهای مردمی که بعضا سابقه بسیجی نیز داشتند به شهادت رسیدند که نیروهای مردمی در ترورهای کور و نیروهای بسیجی با اقدام از پیش تعیین شده به وسیله زیر گرفتن با خودرو یا با پرتاب سنگ و اشیای مختلف به شهادت رسیدند. از مخالفین و معارضین نیز ۹ نفر کشته شدند که مقایسه این آمار نشان میدهد نیروهای امنیتی و بسیج علیرغم گستردگی بالای این حوادث به خوبی متوجه حفظ جان مردم بودند.»
ادعاهای جعفری فرمانده سپاه در حالی صورت گرفت که صدها ساعت فیلم از سرکوب و کشتار مردم به دست نیروهای امنیتی و انتظامی در جهان پخش شده، فیلم زیر گرفتن مردم با خودروهای نیروی انتظامی در مهمترین رسانههای بینالمللی انتشار یافته بود. او در حالی از کشته شدن ۲۰ بسیجی یاد کرد که از ذکر نام یک بسیجی کشته شده عاجز بود. و تنها موردی که روی آن دست گذاشتند حسین غلام کبیری بسیجی اهل شهرری بود که در تصادف با ماشین در سعادت آباد کشته شده بود. اصغری روشن نماینده دادستان پس از گذشت دو سال و نیم از واقعه خواستار اشد مجازات فردی شد که به این اتهام فشارهای زیادی را تحمل کرده بود اما در جریان دادگاه مشخص شد که متهم در زمان تصادف، در بازداشت بوده است.
با توجه به نمونههای ذکر شده، در این یادداشت نگاهی خواهم داشت به روایت رژیم از ترور متخصصان ایرانی
سابقهی مرگ نابههنگام اعلامشدهی یک متخصص اتمی ایرانی به دیماه ۸۵ بر میگردد. اردشیر حسین پور ۴۴ ساله استادیار دانشگاه و متخصص در الکترومغناطیس که درحال کار بر روی پروژه هستهای اصفهان بود در اثر مسمومیت هنگام انجام فعالیتهای تحقیقاتی در مراکز هستهای رژیم فوت کرد. بعضی از منابع تلاش کردند فوت وی را که ناشی از عدم رعایت استانداردهای لازم (۱) در مراکز هستهای رژیم بود به توطئهی موساد ربط دهند. با این حال رژیم پس از گذشت شش روز مدعی شد که وی در اثر گازگرفتگی در منزلش در شیراز فوت کرده است و بعدها نیز از متهمکردن موساد خودداری کرد.
اولین قربانی «قتلهای زنجیرهای متخصصان»، مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که اتفاقاً در انتخابات سال ۸۸ به نفع موسوی رأی داده و به دانشجویانش توصیه کرده بود که در تظاهراتهای مردمی بر علیه کودتاچیان شرکت کنند.
ترور وی پس از وقایع عاشورا ۸۸ و ترور خواهرزاده میرحسین موسوی صورت گرفت و در همان ساعات اولیه انگشت اتهام متوجه دستگاه امنیتی رژیم و نیروهای سرکوبگر سپاه پاسداران شد.
دستگاه امنیتی و رسانههای وابسته به آنها برای فرار از زیر بار مسئولیت این جنایت، ابتدا «انجمن پادشاهی» را که در آن روزها وجود خارجی هم نداشت و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی از عنوان آن برای پیشبرد مقاصد شوم خود استفاده میکرد عامل ترور معرفی کردند و سپس پای اسرائیل و آمریکا و انگلیس و «منافقین» را به میان کشیدند. و در ادامه تلاش نمودند با ربودن جنازه و تابوت مسعود علیمحمدی و گسیل عزاداران استخدامی کنترل صحنه را در دست داشته باشد.
موضوع پروندهی مسعود علی محمدی میرفت تا به دست فراموشی سپرده شود که در تاریخ ۸ آذرماه ۱۳۸۹ و در هفتهی بسیج که قاعدتاً غلظت جو امنیتی شهر به مراتب بیش از مواقع عادی دیگر میشود رسانههای رژیم خبر از سه انفجار به فاصلهی زمانی نزدیک در شمال تهران را دادند.
پیش از آن که به موضوع انفجارهای مربوطه بپردازم به تحولات پیش از آن اشاره میکنم.
در اواسط تیرماه ۱۳۸۹ اخباری مبنی بر انتشار ویروس «استاکس نت» در جهان انتشار یافت. تقی پور وزیر ارتباطات و فنآوری جمهوری اسلامی در آبان ۱۳۸۹ اعلام کرد که رایانههای آلوده شده به این ویروس، شناسایی شده و در مرحلهی پاکسازی قرار دارند.
سایت «گرداب» وابسته به وزارت اطلاعات با انتشار گزارش «اشپیگل» در مورد نحوهی کار ویروس «استاکس نت» که توسط اسرائیل طراحی شده بود به میزان تخریبهای ایجاد شده توسط این ویروس اشاره کرد:
«استاکسنت، یک ویروس رایانهایاست که قابلیت نفوذ از رایانه های فوق العاده ایمن را دارد که (اتفاقا) به شبکه اینترنت نیز متصل نیستند. هر چند پیشتر این اعتقاد وجود داشت که نفوذ مجازی، امری غیرممکن است اما حدود یکسال پیش یعنی ژوئن سال 2010 بود که این نفوذ و رسوخ، وارد عرصه سیاست جهانی نیز شد. در آن تاریخ، ویروس استاکسنت، وارد تاسیسات اتمی نطنز ایران شد؛ سایتی که دانشمندان ایرانی در آن مشغول غنی سازی اورانیوم هستند.
استاکسنت با ورود و تاثیرگذاری بر دستگاههای سانتریفوژ فعال در نطنز، آنها را از درون ویران و غیرفعال کرد. این حمله نفوذ به قلب برنامه اتمی ایران بود. استاکسنت، نخستین سلاح سایبری ژئویلتیک دنیا است. ... استاکسنت، در واقع یک مخفیگاه شکن دیجیتال است که قابلیت نفوذ به زرادخانههای تسلیحات مدرن را داراست. این حمله نظامی با استفاده از یک برنامه رایانهای، به طور هدفمند صورت گرفت.»
http://www.gerdab.ir/fa/news/7009
درست هنگامی که اسرائیل و کشورهای غربی با طراحی ویروس «استاکس نت» و نفوذ آن در سانتریفوژهای نطنز و نیروگاه اتمی بوشهر و طرحهای فوق صنعتی رژیم ضربات کاری و حساسی به پروژهی اتمی آن وارد کرده و با موفقیتی بزرگ روبرو شده بودند، رژیم جمهوری اسلامی برای مظلومنمایی مدعی شد که سه انفجار توسط موساد در تهران انجام گرفته است. در حالی که سرویسهای امنیتی اسرائیل و غرب پس از پیروزی بزرگی که به دست آورده بودند نیازی به ترور بی حاصل چند پاسدار یا متخصص فیزیک و برق و نفت که هزاران نفر همسطح یا بالاتر از آنها در ایران وجود دارند نداشتند که در صورت موفقیت میتوانست یک فرد را از صحنه حذف کند و یا در صورت دستگیری تروریستها افتضاح بزرگی برای آنان به وجود آورد. توجه داشته باشید منابع مستقل، تخریبهای ناشی از حملات ویروس «استاکس نت» را بیش از بمبارانهای نظامی تلقی میکنند.
sabzlink.com/story.php?id=43667
«استاکسنت» محصول کار هزاران متخصص هستهای ایران را از بین برد و یا دچار تخریب کرد. این حمله باعث عقبافتادن راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر شد.
نگاهی به سه انفجار همزمان در تهران و در هفتهی بسیج
اولین انفجار ساعت هفت و ده دقیقه صبح دوشنبه در منطقه بلوار ارتش در اقدسیه تهران روی داد، دکتر مجید شهریاری استاد فیزیک دانشگاه بهشتی، به قتل رسید. در این حادثه همسر و راننده وی نیز مجروح شدند.
در انفجار دوم که ساعت هفت و سی دقیقه صبح و به فاصلهی بیست دقیقه بعد از حادثهی اول در منطقه ولنجک تهران روی داد، دکتر فریدون عباسی استاد دانشگاه بهشتی به همراه همسرش که سوار پژوی ۲۰۶ خود بودند مورد هجوم تروریستها قرار گرفته و بدون آن که آسیبی ببینند از مهلکه گریختند.
بنا به گزارش سایت جوان آنلاین ارگان رسانهای نیروهای امنیتی سپاه پاسداران، در انفجار سوم که در «شهرک شهید محلاتی» روبروی داروخانه این شهرک ۲۵ هزارنفری به وقوع پیوست، یک پژوی ۲۰۶ منهدم و دو نفر به قتل رسیدند. خبر انفجار در شهرک محلاتی بلافاصله توسط سایتهای تابناک، الف و ... که به سپاه پاسداران نزدیک هستند انتشار یافت. بعد از گذشت چند ساعت خبر انفجار مذکور توسط سرتیپ دوم پاسدار حسین ساجدی نیا رئیس نیروی انتظامی تهران بزرگ تکذیب شد و پس از آن جوان آنلاين بدون هیچ توضیحی خبر اولیه خود را حذف کرد .
بدیهی است موضوع انفجار در پژوی ۲۰۶ در شهرک نظامی محلاتی آنهم در مقابل «داروخانه لشکرک» و کشته شدن دو سرنشین آن نمیتواند موضوعی باشد که یک خبرنگار در ذهن خود تولید کند.
جزئيات اين خبر نشان میداد که جوان آنلاين از مکان اين انفجار، نوع خودرو و تعداد کساني که جان باخته اند مطلع بوده است و در واقع ارتباط تنگاتنگی با کسانی که این عملیات را مدیریت کردهاند داشته است.
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که بسیاری از فرماندهان سپاه پاسداران و خانوادههای کشته شدگان سپاه در جنگ در این شهرک زندگی میکنند و و ورود و خروج از آن تحت کنترل نیروهای وابسته به سپاه پاسداران است. اهمیت شهرک برای نظام تا آنجاست که ساکنان آن تحت آموزشهای ویژه فرهنگی و تبلیغی سپاه پاسداران قرار میگیرند.
موضوع از دو حال خارج نیست. یا طراحان عملیات فوق در سپاه پاسداران پیش از آن که عملیات انجام شود به تصور این که مانند دو عملیات دیگر با موفقیت توأم بوده خبر آن را پخش کردهاند؛ غافل از آن که عملیات مذکور به خاطر مشکلاتی که در حین اجرا پیش آمده انجام نگرفته است؛ یا عملیات انجام گرفته و بنا به دلایل امنیتی آن را تکذیب کردهاند.
در صورت صحت خبر این سؤال پیش میآید که قربانیان پژوی ۲۰۶ شهرک نظامی محلاتی چه کسانی بودند؟
هر عقل سلیمی میداند وقوع یک عملیات تروریستی در هفتهی بسیج و در شهرک نظامی محلاتی فقط و فقط از عهدهی نیروهای امنیتی بر میآید و بس و تأکید روی این عملیات و قربانیان آن میتوانست حرف و حدیثهایی برای دو عملیات دیگر هم که همان روز به مورد اجرا گذاشته شده بودند به وجود آورد.
از سوی دیگر فاصلهی بين سه انفجار در شهرک محلاتی واقع در «مینیسیتی»، بلوار ارتش در اقدسیه و ولنجک کمتر از ۱۰ کیلومتر است. براي يک گروه تروريستي در ايران آن هم در هفتهی بسیج بسیار دشوار است که بتواند با اين دقت در فاصله زماني نیم ساعت دست به عمليات بزند و هیچیک از عوامل آن با وجود گذشت بیش از ۱۳ ماه دستگیر نشوند و هیچ اطلاع رسانی در مورد آن انجام نگیرد.
پیشدستی جوان آنلاین در انتشار خبر انفجار در شهرک محلاتی و کشته شدن سرنشینان یک پژوی ۲۰۶ من را یاد یکی از عملیاتهای تروریستی رژیم در ترکیه میاندازد.
در اسفند ۱۳۶۸ جوخههای ترور رژیم در ترکیه با ایجاد راهبند در اتوبانی که به فرودگاه استانبول منتهی میشد تلاش کردند محمد سیدالمحدثین مسئول روابط خارجی مجاهدین را به قتل برسانند. اما وی به همراه علی اکبر قربانی که بعدها توسط رژیم در ترکیه ربوده و بعد از شکنجههای وحشیانه به قتل رسید و جسدش مثله شد از مسیر دیگری به فرودگاه رفته بودند و تروریستها به جای سیدالمحدثین، حسین عابدینی یکی از اعضای مجاهدین را هدف قرار دادند.
دستگاه امنیتی رژیم بعد از انجام ترور و پیش از آن که مقامات ترکیه خبری انتشار دهند در رسانههای دولتی از سوءقصد به جان محمد سیدالمحدثین خبر داد و به این ترتیب دست خود را در طراحی و اجرای این ترور رو کرد.
http://www.persian.se/article-print-289.html
نحوهی بمبگذاری در ترورهای انجام گرفته در هفتهی بسیج، دقیقاً مانند ترور علی رازینی در ۱۷ دیماه ۱۳۷۷ است که قربانی درگیری باندهای رژیم شد. علی رازینی میرفت تا جایگزین شیخ محمد یزدی در قوه قضاییه شود که از سوی باندهای رژیم مورد سوقصد قرار گرفت و شانس ریاست قوه قضاییه را از دست داد. در شیوهی یاد شده تروریستها با چسباندن مواد منفجره به درب ماشین و دور شدن از آن، بعد از چند ثانیه انفجار مهیبی ایجاد میکنند.
ترورهای بعدی در چه شرایطی صورت گرفت؟
در سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ رسانههای رژیم خبر دادند که خامنهای، در نامهای خطاب به حيدر مصلحی که از سوی احمدینژاد برکنار شده بود، سمت وی در وزارت اطلاعات را تأیید کرده و او را به سر کار بازگردانده است. این حکم باعث قهر یازدهروزهی احمدینژاد و خانه نشینی او شد. موضوع برکناری مصلحی از سوی احمدینژاد و ابقای او از سوی خامنهای و قهر احمدینژاد بحران عجیبی را در حاکمیت به وجود آورد که تا آن روز سابقه نداشت. جنگ و جدال میان باندهای حاکم تا آنجا بالا گرفت که مجلس خود را برای برکناری احمدینژاد آماده میکرد و خامنهای به صراحت به او گفته بود که یا بایستی مصلحی را بپذیرد و یا استعفا دهد.
در چنین شرایطی بود که در ۱۸ اردیبهشتماه سایتهای رژیم خبر از ترور نافرجام یک «دانشمند هستهای» توسط «منافقین» در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۹۰ در تهران را دادند:
«به گزارش مشرق به نقل از نداي انقلاب، به تازگي شش نفر مسلح ناشناس که راکبين سه دستگاه موتورسيکلت بودند قصد ترور يکي از دانشمندان هسته اي را داشتند که با اقدام به موقع محافظين ناکام ماندند. در روز ۱۱ ارديبشهت مصادف با سالروز ترور استاد شهيد مرتضي مطهري يک تيم از منافقين کوردل قصد ترور يکي از دانشمندان هستهاي را در خيابان يوسف آباد شهر تهران را داشتند و اقدام به تيراندازي به سوي اين دانشمند هسته اي نمودند که با هوشياري محافظين اين اقدام تروريستي ناکام ماند.»
این خبر از سوی منابع امنیتی رژیم تکذیب نشد و به علت این که موضوع خانهنشینی احمدینژاد ختم به خیر شد جنجالی روی آن صورت نگرفت و موضوع به سرعت به دست فراموشی سپرده شد.
برای کشتن یک «دانشمند هستهای» که اسمش هم فاش نمیشود ۶ نفر مسلح با سه موتورسیکلت بسیج میشوند. در خط اول خبر، افراد مسلح «ناشناس» هستند. اما در خط سوم تبدیل به «منافقین» میشوند. از کجا و چگونه به ماهیت کسانی که دستگیر نشدهاند پیبردهاند الله و اعلم.
رسانههای رژیم خبری از محل حادثه نمیدهند. با توجه به این که دوربینهای ادارهی راهنمایی و رانندگی و دستگاههای امنیتی و انتظامی در تهران اکثر نقاط حساس شهر را زیر پوشش دارند سه موتور سوار به سادگی میتوانند در خیابانهای شهر تردد داشته، با نیروهای امنیتی درگیر شوند و به سادگی محل را ترک کنند و هیچ اثری از آثارشان پیدا نشود.
با توجه به تجربهای که از سالهای اولیه دههی ۶۰ دارم، با قاطعیت میگویم که چنین امری محال است. امکان ندارد که تحرک نظامی داشته باشید و ضربه نخورید. ۹ ماه از تاریخ یاد شده میگذرد، ۶ «منافق تروریست» در تهران با نیروهای امنیتی رژیم درگیر میشوند به رد و بدل کردن آتش میپردازند اما هیچ خبری از دستگیری آنها نمیشود. عجیب نیست؟ به شما قول میدهم «منافقین تروریست» یاد شده هیچگاه دستگیر نشوند.
در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۰ رسانههای رژیم خبر از سوء قصد به جان داریوش رضایی نژاد «یک متخصص هستهای ایران» در خیابان بنیهاشم تهران دادند اما پس از گذشت ساعاتی خبرگزاری فارس فرد ترور شده را «دانشجوی کارشناسی ارشد رشته برق دانشگاه خواجه نصیر و از همکاران وزارت دفاع» معرفی کرد. رئیس دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی، داریوش رضایینژاد را «از نخبگان علمی و دانشجوی سال اول مقطع کارشناسیارشد دانشکده برق با گرایش قدرت»، معرفی کرد. پوكههای باقی مانده در محل نشان میداد كه در این ترور ۵ گلوله شلیك شده است كه یك گلوله به گردن قربانی و گلوله دیگر به دست وی اصابت كرده است .
به گزارش مهر؛ حجت الاسلام حیدر مصلحی در جمع خبرنگاران افزود: این ترور كوری بود كه در حال بررسی ان هستیم و هنوز به نتیجهای نرسیدهایم. وی اضافه كرد: رضائی نژاد شخصیت هستهای نبود و نباید بی جهت فضا را خاص جلوه داد. وزیر اطلاعات با تاكید بر اینكه این ترور نقاط مبهم و كوری دارد كه روشن نیست افزود: نحوه ترور سرویسهای جاسوسی نشانه هایی دارد این مورد هنوز برای ما روشن نشده است تا بتوانیم نظر قطعی بدهیم. وی تصریح كرد: اینكه پشت این ترور عوامل سرویسهای جاسوسی بودهاند یا خیر هنوز به نتیجه نرسیدهایم و هر زمان به نتیجه رسیدیم اعلام خواهیم كرد.
http://www.ayandenews.com/news/33512
اگر داریوش رضایی نژاد «شخصیت هستهای» نبوده و ترور او «نقاط مبهم و کوری دارد» و نمیتوان «عوامل سرویسهای جاسوسی» را مسئول آن دانست پس چه کسی پشت این ترور است؟ چرا اطلاع رسانی لازم در مورد این ترور که در جلوی مهدکودک صورت گرفته نشده است؟
چنانچه ملاحظه میشود ۶ تروریستی که در حمله به «دانشمند هستهای» در ۱۲ اردیبهشت ناکام ماندند و تروریستهایی که رضایی نژاد را به قتل رساندند برخلاف موارد قبلی از شلیک گلوله استفاده کردند.
در اولین سالگرد ترور مسعود علیمحمدی دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و تبلیغی رژیم با تهیهی سناریویی مضحک مدعی دستگیر تیمی که مبادرت به ترور وی کرده بود شدند و در دومین سالگرد ترور مسعود علیمحمدی رسانههای رژیم خبر از ترور مصطفی احمدی روشن فارغالتحصیل رشته کارشناسی نفت از دانشگاه شریف دادند.
ظاهراً هر سال در حول و حوش سالگرد ترور اولین قربانی «قتلهای زنجیرهای متخصصان» ایرانی بایستی منتظر
حوادث گوناگونی در این ارتباط باشیم. معلوم نیست قاتلان و مدیران بحران در سال آینده چه برگی رو خواهند کرد.
در خبرها آمده است که ساعت ۸:۳۰ صبح روز ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ یک موتورسیکلت با چسباندن یک بمب مغناطیسی به یک دستگاه پژو ۴۰۵ در سیدخندان ابتدای خیابان گل نبی روبروی دانشگاه علامه طباطبایی این خودرو را منفجر کرد . در این حمله مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت نطنز و رضا قشقایی به قتل رسیدند و دیگر سرنشین پژو به سختی مجروح شد. پس از مدتی خبرگزاری های فارس و مهر گزارش دادند :ساعت ۸:۳۰ صبح امروز یک دستگاه پژو ۴۰۵ با دو سرنشین که هویت یکی از آنها مشخص شده و با نام مصطفی احمدی روشن میباشد، در خیابان گل نبی به سمت خیابان کتابی در حرکت بوده که یک دستگاه موتور سیکلت نزدیک این خوردو شده و دو ماده انفجاری به داخل خودرو پرتاب میکنند که موجب انفجار داخل خودرو میشود .
مصطفی احمدی روشن قربانی جدید دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی در حالی هدف جوخههای مرگ قرار میگیرد که نظام ولایت فقیه با اعلام راه اندازی سایت زیرزمینی فرودو قم با قابلیت غنی سازی برای ساخت سلاح اتمی، شورای امنیت را در آستانهی صدور قطعنامهی دیگری علیه کشور قرار داده است. و نظام برای فرار از بحران با پیشدستی بحران جدیدی را ایجاد میکند تا در سایهی آن به طلبکاری از جامعهی جهانی بپردازد و به نیروهای خود در داخل کشور بقبولاند که دشمنان از دستاوردهای نظام به خشم آمدهاند و با رجزخوانی کاذب در مورد انتقامگیری به آنها روحیه دهد.
نگاهی به سابقهی سوژههایی که هدف ترور قرار گرفتند
مسعود علیمحمدی و مجید شهریاری نمایندههای جمهوری اسلامی در پروژهی مهم سزامی بودهاند. در این پروژه علاوه بر نمایندگان ایران، دانشمندان اسرائیل، اردن، ترکيه، قبرس، مصر، بحرين، پاکستان و ... شرکت دارند.
هدف این پروژه راه اندازي مرکزي بينالمللي موسوم به تابش «سينکروترون» در منطقهی خاورميانه است که از چندين سال پيش و تحت نظارت يونسکو آغاز شده است. طبق برنامه اعلام شده قرار است نخستين سيستم شتابدهنده خاورميانه در حوالي امان، پايتخت اردن، به بهرهبرداري برسد. از پرتوهاي توليدي این دستگاه ميتوان تحولي بنيادين در تحقيقات و پروژه هاي علمي نظير نانو، پزشکي، مکانيک، فيزيک، داروسازي و غيره ايجاد کرد.
اتفاقاً انتخاب چنین سوژههایی برای ترور با توجه به حضور آنها در اجلاسهایی که دانشمندان اسرائیلی هم شرکت میکنند میتواند دست رژیم را باز بگذارد که مدعی شود مجامع بینالمللی محلی بوده که در آن دانشمندان ایرانی مورد شناسایی قرار گرفتهاند و به این ترتیب بیاعتمادی و عدم همکاری خود با مجامع بینالمللی را توجیه کند. در حالی که با مراجعه به اینترنت به سادگی میتوان لیست اسامی فیزیکدانان ایرانی و محل تحقیق و تدریس آنها را به دست آورد.
دکتر مجید شهریاری دارای دکترای فیزیک، علاوه بر آن که عضو شورای ملی سزامی ایران بوده داراي مقالات متعدد در خصوص كدهاي كامپيوتري بوده و در راهاندازي دوره كاربرد پرتوها در دانشگاه بهشتي مشارکت داشته و به صنعت حفاري كشور و اكتشاف نفت کمک کرده است.
مسعود علیمحمدی دارای دکترای فیزیک و تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژیهای بالا و کیهانشناسی بودهاست. و در رشتههای مکانیک کوانتومی، مکانیک آماری، الکترومغناطیس، ذرات بنیادی و نظریه میدانهای کوانتمی به تدریس پرداخته است.
بسیج و سپاه پاسداران که از ابتدا انگشت اتهام به سمت آنها دراز بود تلاش نمودند تا به دروغ این دو استاد دانشگاه را همکار تحقیقات اتمی ایران معرفی کنند تا بتوانند روی سناریو ترور آنها توسط سرویسهای اسرائیلی و آمریکایی و «مزدوران استکبار جهانی» مانور دهند.
با آنکه مصلحی وزیر اطلاعات نیز اعتراف میکند که داریوش رضایی نژاد «شخصیت هستهای نبود» و با وجود آن که تأکید کرده بود «این ترور نقاط مبهم و كوری دارد و هنوز برای ما روشن نشده است تا بتوانیم نظر قطعی بدهیم» اما همچنان بدون آن که «نظر قطعی» دهند، در تبلیغات رسانهای از وی به عنوان شخصیت هستهای و همکار پروژههای اتمی رژیم نام میبرند. در حالی که او لیسانسیه برق بود و تازه دوره فوق لیسانس خود را شروع کرده بود.
تخصص مصطفی احمدی روشن مهندسی نفت است و هیچ ربطی به موضوع هستهای و تحقیقات هستهای نداشت. تنها دلیلی که میتوان برای انتخاب او از سوی مدیران بحران پیدا کرد این است که وی بنا به مسئولیتی که در معاونت بازرگانی سایت نظنز داشت با بازرسان آژانس بینالمللی اتمی دیدار کرده بود و در منطق جنایتکاران سوژهی خوبی برای مرگ به حساب میآمد چرا که با مرگ وی میتوانستند روی بازرسان آژانس بینالمللی اتمی فشار بیاورند و برای عدم همکاری با آنها دلیل و توجیه بتراشند.
نام دهها تن از متخصصان هستهای و مقامات درگیر پروژههای هستهای رژیم در قطعنامههای بینالمللی آمده است، هیچکدام هدف جوخههای مرگ توانمند «موساد» قرار نمیگیرند و اما در سربزنگاهها، افرادی که هیچ ارتباطی با پروژهی اتمی ایران ندارند به قتل میرسند و پس از مرگ از سوی رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی به عنوان متخصص اتمی و درگیر در پروژههای هستهای رژیم معرفی میشوند.
سوژهای که از ترور جان به در برد
در این میان تنها یک استثنا وجود دارد. دکتر فریدون عباسی از توطئهی ترور جان سلام به در میبرد و دو ماه بعد ارتقا مقام یافته و به ریاست سازمان انرژی اتمی ایران میرسد. گویا از ابتدا برای این پست مد نظر قرار گرفته بود و برای ترفیع مقام او برنامه ریزی میشد.
وی از اساتید بسیجی کشور است که در سابقهی خود عضويت در سپاه پاسداران از ابتداي انقلاب؛ حضور متوالي در جبهه جنگ هشتساله؛ عضویت در هيئت علمي دانشكده فيزيك دانشگاه امام حسين(ع) سپاه پاسداران از سال 72 ؛ رياست دانشكده فيزيك دانشگاه امام حسين(ع)؛ انجام تحقيقات هسته اي در وزارت دفاع؛ و مسئولیت آموزش و تحقيقات هستهاي وزارت دفاع را داشته و جزو متخصصان ليزري وزارت دفاع و متخصصان جداسازي ايزتوپ است و از وی در قطعنامه 1747 شوراي امنيت ملل متحد براي تحريم ايران با عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و مرتبط با انستيتو فيزيك كاربردي نام برده شده و مشمول تحريم قرار گرفته است.
آیا عجیب نیست جوخههای «موساد» قادر به کشتن تنها سوژهای که نه تنها در خدمت پروژههای اتمی رژیم بوده بلکه نامش در تحریمهای شورای امنیت آمده نمیشوند. آیا عجیب نیست که فریدون عباسی تنها سوژهی درگیر در پروژهی اتمی رژیم نه تنها متوجهی مقصود تروریستها میشود بلکه فرصت کافی برای بیرون کشیدن همسرش را نیز دارد. توجه کنید:
«من در حال رانندگی بودم و خانمم صندلی کنار راننده نشسته بود که یک موتورسیکلت با دو سرنشین که لباس کاملاً سیاه و کلاه کاسکت تیره با طلق انعکاسی داشتند به اتومبیل نزدیک شد. از فضای هفته بسیج استفاده کرده بودند و خود را شبیه نیروهای شبه نظامی ما کرده بودند.
از کنار اتومبیل من که عبور کردند، صدایی شنیدم. مثل اینکه چیزی به اتومبیل برخورد کرده باشد. طرح فریبی هم اجرا کرده بودند. یعنی نفر جلویی جوری دست خودش را به آینه ماشین زد که من فکر کردم آن صدا از برخورد آنها با آینه ماشین بوده. شمایل موتورسواران و صدای برخورد از نظر من از یک حادثه خبر میداد. وقتی نگاه کردم بمب را دیدم که چسبیده بود به درب راننده، با دیدن آنتن بمب متوجه این شدم که اگر این موتورسواران دور شوند، بمب را فعال میکنند.
بلافاصله اتومبیل را به سمت راست منحرف کردم، ترمز کردم و به خانومم گفتم: «سریع برو پایین که بمب است». با سرعت خودم پیاده شدم و به سمت عقب اتومبیل دویدم. به پشت اتومبیل که رسیدم دیدم که بمب هنوز منفجر نشده و خانمم هم هنوز داخل اتومبیل است، گویا متوجه بمب نشده بود. سریع دویدم و درب را باز کردم و او را کشیدم بیرون. هنوز شروع به دویدن نکرده بودیم که بمب منفجر شد و مورد اصابت ترکش قرار گرفتیم.»
این اتفاق در حالی میافتد که فریدون عباسی در جريان يك كنفرانس خبري در وين در ۲۹ شهریور ۱۳۹۰ گفت :
«از شش سال پيش سازمان جاسوسي بريتانيا شروع به جمعآوري اطلاعات درباره من كرده است اطلاعاتي درباره گذشته من، خانواده و تعداد فرزندانم . طی این مدت ماموران سازمان جاسوسي خارجي بريتانيا در جاهاي مختلف از جمله فرودگاه فرانسه، مراكز علمي لهستان، ايتاليا، هلند و مالزي و ... همواره به دنبال جمعآوري اطلاعات از من بودهاند. آنها حتي تا پشت در اتاق من در دانشگاه هم آمدند و به دنبال اين بودند تا ببينند آيا من محافظ شخصي دارم يا نه؟»
http://www.asriran.com/fa/news/181953
در افشاگری فریدون عباسی، «موساد» و اسرائیل جایی ندارند و همه چیز به ام آی ۶ و سرویس جاسوسی بریتانیا ختم میشود چرا که دولت انگلیس مواضع سختی علیه برنامههای اتمی رژیم اتخاذ کرده بود و رژیم درصدد تلافی بود و فریدون عباسی تنها به دنبال مقاصد سیاسی است.
به نظر من موضوع جان به در بردن پاسدار فریدون عباسی دوانی از دو حال خارج نیست، یا خود در جریان امر قرار داشته و یا جوخهی ترور به هنگام جسباندن بمب مقصود خود را به اطلاع او رسانده و فرصت کافی در اختیار او قرار داده تا همراه با همسرش بدون این که آسیبی ببینند از مهلکه دور شوند.
تروریستهای دستگیر شدهی وابسته به موساد آب میروند
در حالی که موساد از طریق ویروس «استاکس نت» به قلب پروژههای اتمی رژیم نفوذ کرده و ضربات جدی به آن وارد کرده بود یکباره دستگاههای امنیتی رژیم مدعی شدند که در قلب موساد نفوذ کرده و شبکهی مهمی از جاسوسان و تروریستها را دستگیر کردهاند.
اما دستگاهه امنیتی در طول یک سال گذشته تنها قادر به صحنهآرایی در مورد دستگیری و محاکمهی قاتل مسعود علیمحمدی شد. اطلاعات ارائه شده از سوی دستگاه امنیتی، دستگاه تبلیغاتی و اعترافات متهم و دادگاه تشکیل شده به ریاست «قاضی صلوتی» و کیفرخواست تنظیمی بیش از پیش انگشت اتهام را متوجه دستگاههای امنیتی رژیم میکند.
وزارت اطلاعات در دیماه ۱۳۸۹ طی اطلاعیه اعلام کرد:
«بسمه تعالی
همزمان با اولین سالگرد شهادت دکتر مسعود علیمحمدی استاد دانشگاه و دانشمند برجسته کشورمان سربازان گمنام امام زمان(عج) در پی اقدامات گسترده امنیتی و رصد دقیق اطلاعاتی و با عنایات خاص الهی موفق شدند عوامل اصلی این جنایت تروریستی را شناسایی و دستگیر و یک شبکه متشکل از جاسوسان و تروریستهای وابسته به رژیم اشغالگر قدس را منهدم کنند.
عملیات همه جانبه شناسایی و دستگیری این جاسوسان و تروریستها با تمرکز اطلاعاتی و امنیتی بر روی سرنخ عوامل و شبکههای وابسته به رژیم صهیونیستی آغاز شد و پس از ماهها مجاهدتهای خاموش و اقدامات پیچیده و چند لایه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی رژیم صهیونیستی منجر به کشف اطلاعات بسیار مهم و حساس از تیمهای جاسوسی و عملیاتی موساد شد که در پی آن ضربات سهمگینی به ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی وارد شد. »
بولتن نیوز به نقل از حجت الاسلام حیدر مصلحی و شنیدههای خود گزارش داد: «در پیگیری های سربازان گمنام امام زمان(عج) همه ترفندهایی که این عوامل استکباری برای ترور دانشمندان هستهای ما به کار میبردند شناسایی شدند و به زودی اطلاعات خوبی را دراین باره به مردم خواهیم داد. شنیده میشود یک دختر دانشجو در جریان ترور استاد علی محمدی دست داشته است. این دختر که از مدتها پیش ارتباط ویژهای با سرتیمهای اطلاعاتی موساد داشته عامل اصلی ورود مجید جمالی فشی (عامل ترور) به این جریان بوده است. این دختر با طرح دوستی و برقراری ارتباط نامشروع با جمالی فشی زمینه همکاری نامبرده و موساد را فراهم ساخته است.
منصوره کرمی همسر دکتر علیمحمدی در گفتگو با جرس تأکید میکند که قرار است کسانی که اعتراف کردهاند را ببیند.
اما همه چیز به ناگهان رنگ باخت و مجید جمالی فشی متهم به قتل علیمحمدی در دادگاه اعترافات کرد که همدستی نداشته و همه مراحل ترور را به تنهایی انجام داده است:
«هیچ اطلاعی از آنها (همدستان) ندارم و از نزدیک هیچ کسی را نمیشناختم و در ایران با هیچ فرد ایرانی ملاقات نکردم.»
طبق اعترافات جمالی در تلویزیون و دادگاه، وی موتوری را که منفجر شد تحویل میگیرد، در انباری آن را نگهداری میکند، جعبه بمب و ... را تحویل میگیرد اما رد هیچکدام مشخص نمیشود. آیا نمیتوان فهمید چه کسی انبار را اجاره کرده یا مالک آن کیست؟ ارتباط این شخص با «موساد» را نمی شود در آورد؟ چرا دادگاه فقط برای یک نفر برگزار میشود؟
طبق سناریوی تهیه شده در وزارت اطلاعات، مجید جمالی از طریق «لب تاپ» و «ویندوز قرمز» و «تلفن ماهوارهای»، «مموری کارت» به اسرائیل و موساد وصل است. موضوع «لب تاپ» و «برنامهی ویژه کامپیوتری» و «تلفن ماهوارهای» و «مموری کارت» و رقم «۵۰ هزار دلار» برای اجرای پروژه و «کیف جاسازی پول»، دقیقاً از روی اعترافات علی اشتری جاسوس موساد که یک شرکت تجاری موفق در دبی داشت و سالها کالاهای حفاظتي، امنيتي و مخابراتي به سپاه پاسداران، ارتش، نهادهای امنیتی، و «پروژههای خاص» رژیم میفروخت کپیبرداری شده است. علی اشتری از طریق فروش سیستمهای آلودهی ارائه شده از سوی موساد ضربات جدی به نظام وارد کرده بود و در سال ۸۷ اعدام شد.
در کیفرخواست صادره از سوی دادستان، تاریخ دستگیری مجید جمالی فشی مشخص نیست. مگر میشود دادگاهی تشکیل داد، کیفرخواستی نوشت و در آن از تاریخ دستگیری متهم صحبتی نکرد!؟
منابع خبری تأکید میکنند که مجید جمالی در زمان ترور مسعود علیمحمدی در ترکیه بوده است. این خبر تاکنون از سوی وی و منابع امنیتی تکذیب نشده است.
چه چیز باعث دستگیری مجید جمالی فشی شد؟
مجید جمالی فشی در اعترافاتش از مراجعهی متعدد خود به کنسولگری اسرائیل در ترکیه و باکو و ... میگوید در حالی که هیچ صحبتی از مراجعهاش به سفارت آمریکا در باکو نمیکند.
دلیل اصلی دستگیری جمالی فشی مراجعه به سفارت آمریکا در باکو بوده است. بعدها مأموران امنیتی تشخیص دادهاند که وی فرد مناسبی است تا در نقش قاتل دکتر مسعود علیمحمدی ظاهر شود.
اسناد منتشر شده توسط ویکیلیکس نشان میدهد که مجید جمالی فشی در تابستان ۸۸ در باکو برای اخذ ویزا به سفارت آمریکا مراجعه کرده که بنا به دلایل ناروشن با درخواست او موافقت نشده است. مجید جمالی در مصاحبه با «ناظر ایران» مستقر در سفارت آمریکا در باکو « Baku Iran watcher » و به منظور متقاعد کردن مقامات آمریکایی برای موافقت با درخواست ویزایش، اطلاعاتی در مورد تلاشهای دستگاه سرکوب رژیم برای استفاده از باشگاههای رزمی در سرکوب مردم و انجام «کارهای کثیف» در اختیار مقامات آمریکایی میگذارد.
ویکی لیکس فاش میکند که کنسول ROB GARVERICKدر گزارش خود به مقامات وزارت خارجه آمریکا در اول سپتامبر ۲۰۰۹ به نقل از یک مربی ورزشهای رزمی مینویسد:
«باشگاههای خصوصی ورزشهای رزمی و مدیران آنها به شدت تحت فشار قرار دارند، تا با دستگاههای اطلاعاتی و سپاه پاسداران در زمینه آموزش اعضای آنها همکاری کرده و همچنین به عنوان مجری سرکوب اعتراضها و قتلهای سیاسی عمل کنند.»
بر اساس این گزارش «مربیان و مدیران باشگاههای ورزشهای رزمی در ایران «به سختی» میتوانند، استقلال خود را از سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی حفظ کنند.»
در گزارش سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا در این باره آمده است، «مقامهای امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به فعالیت باشگاههای ورزشهای رزمی در ایران بدبین هستند و آنها را «عامل بالقوه سازماندهی و آموزش اعتراضهای بعدی» ارزیابی میکنند.» در بخش دیگری از این گزارش آمده است، «کنترل باشگاههای رزمی بیشتر از آن که به دلیل هراس دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی از آنان باشد، به دلیل تمایل دستگاههای امنیتی برای استفاده از اعضای آموزش دیده آنها برای انجام «عملیات ویژه» است.» بر اساس این گزارش دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی از این باشگاهها انتظار دارند، «علاوه بر آموزش اعضای بسیج و سپاه، ترساندن مردم و سرکوب تظاهرات در انجام قتلهای سیاسی نیز همکاری کنند.» به گفته منبع مورد استناد سفارت آمریکا در باکو، «استفاده از اعضای باشگاههای ورزشهای رزمی برای انجام این گونه عملیات، به نیروهای امنیتی این امکان را میدهد که خود را از انجام «کارهای کثیف» کنار بکشند.» در گزارش سفارت آمریکا در باکو، این فرد «مطلع» به موردی اشاره کرده است که در آن «یکی از استادان ورزشهای رزمی دست کم شش نفر را به سفارش دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در کمتر از چند ماه کشته است؛ به گفته این فرد «مطلع» این شخص خود نیز به دست نیروهای امنیتی کشته شده، اما صحنهسازی قتل طوری بوده است که علت مرگ «خودکشی» جلوه کند.» به گفته این فرد «مطلع» قربانیان از جمله شامل روشنفکران و فعالان جوان طرفدار دموکراسی در ایران بودهاند . منبع سفارت آمریکا میگوید «پس از آنکه مربی و مدیر یکی از باشگاهها در مقابل درخواست نیروهای اطلاعات و سپاه مقاومت کردند، آنها به باشگاه حمله کرده و فعالیت آنها را به شدت محدود کردند. همچنین مربی مذکور تحت شدیدترین فشارها قرار گرفت تا با آنها همکاری کند.»
در کیفرخواست تنظیمی از سوی دادستان و رسانههای رژیم به هنگام معرفی او به عنوان قاتل دکتر مسعود علیمحمدی هیچ اشارهای به خدمت او در سپاه پاسداران وعضویت در تیم منتخب پانکرشن ایران در تابستان ۸۸ و کسب عنوان سومی مسابقات جهانی آذربایجان و ... نمیشود. در حالی که پیشتر رسانههای وابسته به سپاه پاسداران کلی روی آن مانور داده بودند.
تنها بعد از افشاگری سایتهای اینترنتی، رسانههای رژیم مجبور به اعتراف به این واقعیت شدند. با این حال برای لوث کردن موضوع، مدعی شدند که جمالی در مسابقات جهانی با عنوان ایران شرکت میکرده و مأموریت داشته با باختهای تصنعی برای جمهوری اسلامی آبرو ریزی به بار آورد:
باشگاه خبرنگاران جوان وابسته به صدا و سیما به نقل از یک منبع آگاه اعلام کرد مجید جمالی فشی از سوی موساد ماموریت داشته که در مسابقات ورزشی با نام ایران شرکت کند و شکست بخورد. » این منبع آگاه که نامش فاش نشده در عین حال گفته جمالی فشی در شرایطی مقابل حریفهای ضعیفتر از خود شکسته خورده که «از سطح آمادگی و جسمانی بسیار پایینی برخوردار بودند»
تهیه سناریوی قتل از روی گفتههای همسر مسعود علیمحمدی
در گفتگوی منصوره کرمی همسر مسعود علیمحمدی با مسیح علینژاد مشخص میشود که مأموران اطلاعات طی جلسات متعددی که قبل از پخش فیلم با وی داشتند سناریوی قتل را پلان به پلان از روی گفتههای او نوشتهاند.
«مسیح علینژاد: چه کسانی به منزل شما آمده اند؟ نظرتان در مورد اعترافات چیست؟
منصوره کرمی: من خودم به این اعترافات مطمئن هستم. چون قبل از اینکه تلویزیون اعترافات را پخش کند، کسانی چندین بار به منزل ما آمده بودند خیلی سوالات از من پرسیدند. بعد هم با سوالهایی که از من پرسیدند و سوالهایی که از عامل ترور همسرم پرسیدند دیگه مطمئن شده بودند که این اعترافات درست است. »
«این حرف ها به قبل از اینکه اعترافات تهیه و پخش شود بر میگردد؟»
منصوره کرمی: بله، بله، همه را قبلش از من سوال میکردند، و با صحبتهایی که یک مقدار از من میپرسیدند و یک مقدار از آنها(اعتراف کنندگان) میپرسیدند و بعد و این صحبتها را با هم چیز میکردند، یعنی من مطمئن هستم کار خودشون بوده و من قرار هست برم این چند نفر را ببینم.»
http://www.rahesabz.net/story/30676/
همسر مقتول همچنین میگوید:
«مثلا سه شنبه این اتفاق (ترور) برای همسرم افتاد، من روز یکشنبه به همراه همسرم رفته بودم تا بچه خواهرم را از مدرسه بیاوریم. ایشون ( عامل ترور) گفته بود که میخواستند یکشنبه بمب را منفجر کنند ولی به این علت که ما همیشه مسیرمون بالای کوچه بود (ولی اون روز چون به تجریش می خواستیم برویم مسیر ما پایین کوچه بود)، گفتند چون زن و بچه همراهشون بود، ما ترور نکردیم و حتی یک بمب را از ضامن خارج کردند ولی منفجر نکردند، که من هم گفتم اینها دروغ میگویند به خاطر اینکه ما پایین کوچه رفتیم»
چنانچه ملاحظه میشود اعترافات متهم در مورد مسیر علیمحمدی و همسرش درست عکس واقعه بوده است. برای همین سناریو پردازان در وزارت اطلاعات کل داستان را تغییر میدهند.
متهم به قتل در اعترافات تلویزیونی و شرحی که در دادگاه میدهد مطلقاً اشارهای به روبرو شدن با دکتر علیمحمدی و همسرش دو روز پیش از ترور نمیکند. وی اعتراف میکند که روز قبل یعنی دوشنبه، برای انجام عملیات میرود اما از اسرائیل دستور توقف عملیات میرسد و روز بعد یعنی سه شنبه او عملیات را به دستور موساد انجام میدهد. چنانچه ملاحظه میشود همسر علیمحمدی دائماً از آنها نام میبرد چرا که بازجویان وزارت اطلاعات به او از چند تروریست گفته بودند اما در خاتمه تصمیم میگیرند سناریو را با یک نفر اجرا کنند.
«مسیح علی نژاد: پس در واقع پیش از این هماهنگیهایی صورت گرفت و شما در جریان قرار گرفتید؟
منصوره کرمی: بله بله ما را در جریان قرار میدادند ولی به ما گفته بودند به هیچ کسی نگویید تا این کار تمام شود. میگفتند اطلاعات سوخته میشود اگر پخش شود. قبلش به من یک سری اطلاعات را دادند ولی چون گفتند به کسی نگویید من حتی به خانواده ام و مادر و خواهر همسرم هم نگفته بودم. چند باری میآمدند منزل ما سوالاتی را میپرسیدند ولی خب قرار نبود جایی گفته شود.»
سناریو مجید جمالی فشی از چه تاریخی کلید میخورد؟
همه چیز بعد از ترور دکتر شهریاری شروع میشود. یعنی از روز ۸ آذر ماه ۸۹ تا تا ۲۱ دیماه ۸۹ که مصاحبهی مجید جمالی پخش میشود.
«مسیح علی نژاد: من پیش از این هم مصاحبهای با شما انجام دادم ، که شما انتقاد کرده بودید و گفته بودید که هیچ کسی پیگیر پرونده شما نیست.
منصوره کرمی همسر علیمحمدی: آن زمان هیچی به ما گفته نشد. بعد از ترور دکتر شهریاری استاد دانشگاهی که ترور شد مسولان آمدند سراغ ما و گزارش دادند. من گفتم چرا آنقدر دیر آمدید سراغ ما و گزارش دادید؟ گفتند، دوستان خودتان نگذاشتند. من گفتم اگر میدانستم شما آنقدر تا حالا فعالیت کردید، دعای خیر من بدرقه شما بود، متاسفانه دیر فهمیدم و واقعاً هم از مسوولان خیلی تشکر میکنم چون خودشان میگفتند در این یک سال به صورت شبانه روزی کار کردند و به من گفتند شاید بعضیها حتی بیست روز نتوانستند بروند منزل و خانوادههایشان را ببینند و چند روز چند روز نمیخوابیدند در این یک سال .
علی نژاد : برای چه کاری؟ برای دستگیری و گرفتن همین اعترافات؟
منصوره کرمی: بله بله برای گرفتن همین مزدوران.»
محصول یک سال کار شبانهروزی ادعایی و خانه نرفتن و چند روز چند روز نخوابیدن مأموران اطلاعاتی اعترافات مجید جمالی فشی است که مورد مضحکهی جناحهای نظام هم شده است و هنوز پس از گذشت یک سال نتوانستهاند تصمیم بگیرند چگونه از شر او و این پرونده خلاص شوند.
«قاضی صلواتی» در خیمهشب بازی «دادگاه ولایت» مرتکب اشتباه شده و دوباره از مجید جمالی فشی متهم به قتل مسعود علیمحمدی میپرسد آیا سوژهی بعدی شما مجید شهریاری بود؟ و او هم پاسخ میدهد: «بله حتی آموزشهایی را در خصوص ترور شهریاری نیز فرا گرفته بودم .»
از سؤال و جواب مربوطه و اظهارات منصوره کرمی مشخص میشود که تاریخ سوار کردن سناریو روی مجید جمالی فشی در آذرماه و دیماه ۸۹ و پس از ترور مجید شهریاری بوده است. اگر موضوع به قبل از این تاریخ برگردد مقامات امنیتی بایستی به این سؤال پاسخ دهند که چرا از شهریاری محافظت به عمل نیاوردند؟ آنها که میدانستند او قرار است ترور شود و متهم راجع به آموزشی که در مورد ترور او دیده بود نیز اعتراف کرده بود.
دستگاه امنیتی نمیتواند مدعی شود از ماهها پیش مجید جمالی فشی را دستگیر کرده اما به ماهیت او پی نبرده بود چرا که در اطلاعیههای خود تأکید کردهاند که با نفوذ در موساد تروریستهای عامل ترور را دستگیر کرده بودند. یعنی پیش از دستگیری نسبت به آنها شناخت داشتند.
نکتهی دیگر این که در سناریوی مجید جمالی فشی صحبتی از ترور فریدون عباسی که در هشتم آذرماه از حادثهی ترور جان سالم به در برد نیست. احتمالاً بازجویان یادشان رفته بود که وی نیز قرار بوده ترور شود. همین اشتباه را «قاضی صلواتی» هم میکند و پرسشی در مورد نقشهی ترور فریدون عباسی نمیکند. معلوم نیست چرا جمالی فشی در مورد این ترور توسط موساد آموزش ندیده بود؟
این در حالی است که فشی در دادگاه و در مصاحبهی تلویزیونی مدعی شده بود که تا سه روز قبل از ترور دکتر مسعود علیمحمدی شناختی از وی نداشته و آدرس منزل او را هم نمیدانسته.
«یک روز قبل از بستن جعبه، آدرس منزل آقای علی محمدی که قبلاً ماکت آن را دیده بودم به من دادند و دلیلش هم واضح بود که هر زمان برنامه لو رفت بقیه آدرسها لو نرفته باشد.»
وی هنوز عملیات اولی را انجام نداده میدانسته که سوژهی بعدی شهریاری است و قرار است ۵ «دانشمند هستهای» دیگر نیز ترور شوند. اگر عملیات اولی لو میرفت آیا مقامات امنیتی نمیفهمیدند که سوژهی بعدی شهریاری است و ۵ نفر هم در لیست هستند؟
چرا رژیم نیاز به ترور دانشمندان ایرانی دارد و چه مسئلهای را از او حل میکند؟
در آبانماه ۱۳۹۰ چهل و پنج دقیقه قبل از حضور خامنهای در پادگان ملارد سپاه پاسداران که محل نگهداری و آزمایش موشکهای بالیستیک رژیم بود انفجار عظیمی رخ داد که به گفتهی مقامات سپاه پاسداران ۱۷ نفر طی آن کشته شدند، و سایتهای رژیم اسامی بیش از ۳۵ قربانی حادثه را انتشار دادند و به گفتهی منابع آگاه نزدیک به ۴۰۰ نفر از جمله فرماندهی موشکی سپاه پاسداران حسن طهرانی مقدم در این انفجار عظیم جان خود را از دست دادند. با آن که گفته میشود سرویسهای امنیتی غربی و اسرائیلی با دستکاری در برنامههای کامپیوتری موشکهای یاد شده موجب انفجار موشکهای بالستیک که با سوخت جامد حرکت میکنند شدهاند اما رژیم جمهوری اسلامی همچنان تلاش میکند انفجار مزبور را که ضربهی بزرگی به برنامههای موشکیاش بود حادثه معرفی کند. چرا که نمیتواند در مراجع بینالمللی بابت آن مظلوم نمایی کند و یا از سازمان ملل و دبیرکل و طرفحسابهای خارجی بخواهد که آن را محکوم کنند و یا وعدهی مقابله به مثل دهد.
وقتی سرویسهای امنیتی میتوانند از طریق ویروس «استاکس نت» و انفجار در پادگان سپاه ضربات جدی به برنامههای هستهای و موشکی رژیم وارد کنند چه نیازی دارند که یک دانشجوی فوقلیسانس برق یا نفت را ترور کنند؟ ضربات عظیم یاد شده هیچ محکومیت بینالمللی را در پی ندارد اما ترورهای یاد شده قطعاً دارد.
به واکنشهای خامنهای و رسانهّهای رژیم توجه کنید که چگونه از مقابله به مثل یاد میکنند. چرا این رجزخوانیها را هنگام انفجار پادگان ملارد نمیکردند، چرا وقتی مورد هجوم «استاکس نت» قرار گرفتند چنین واکنشهایی از خود نشان نمیدادند؟ آیا رژیمی که بالاترین مقامات نظامی و سیاسی آن تهدید کردند ناو هواپیمابر آمریکایی حق بازگشت به خلیج فارس را ندارد و پس از نامهی تهدید آمیز اوباما به خامنهای چنان جا زدند که وزیر دفاع رزیم منکر چنین تهدیدی شد جرأت قتل مقامات آمریکایی و اسرائیلی را دارد؟ آینده نشان خواهد داد. رژیم که از سال گذشته تاکنون مدعی چندین عملیات تروریستی از سوی موساد در تهران شده است مجبور است برای قدرتنمایی و توجیه نیروهای وارفتهاش چنین تهدیداتی را بر زبان براند. اما بعید است در شرایط فعلی به دنبال اجرای آن باشد. مگر این که بخواهد به استقبال جنگ برود که قطعاً به نابودی آن منجر میشود.
رژیم در این شرایط تلاش میکند موضوع راهاندازی فردوو و تشکیل شورای امنیت و تصویب قطعنامه و عدم همکاری با بازرسان آژانس را تحتالشعاع ترور احمدی روشن قرار دهد.
نگاهی به انفجارهای خودی رژیم در گذشته
انفجارهای خرداد ۸۴ تهران و اهواز و کشتار مردم بیگناه
شش سال پیش درست قبل از انتخابات ریاست جمهوری دور نهم، در بعد از ظهر یک شنبه ۲۲ خرداد ۸۴ که مصادف است با ۱۲ ژوئن ۲۰۰۵ در گرماگرم رقابتهای انتخاباتی ،سه بمب از سوی یکی از جناحهای رقیب و جنایتکار رژیم در قسمتهای مختلف تهران منفجر شد که در یک مورد با تلفات جانی در میدان امام حسین نیز همراه بود. جناح نظامی رژیم و باندهای سیاه وابسته به سپاه پاسداران عامل این جنایت بودند. هدف اصلی این انفجارها ایجاد هراس در دل مردم و معطوف کردن نگاه آنها به مسئلهی امنیت و ثبات در کشور بود. به این ترتیب آنها میخواستند به مردم تفهیم کنند به جناحی که شعار برقراری «امنیت» میدهد رأی دهید تا شاهد چنین مواردی نباشید.
بنگاه خبر پراکنی بی بی سی روز ۱۳ ژوئن ۲۰۰۵ گزارش داد:
«به گفته خبرگزاری های ایران در این انفجار دو نفر کشته شده اند اما سایت پلیس ایران به نقل از سعید مرتضوی دادستان تهران تعداد کشته شدگان را 3 نفر ذکر کرده است. حال دو نفر از مجروحان حادثه نیز وخیم گزارش شده است. مقامات میگویند ماموران امنیتی ایران، دست کم سه بمب دیگر را در سطح پایتخت خنثی کردهاند. یک مقام ارشد امنیتی مدعی شد که آمریکا و احتمالا بریتانیا در این حملات دخالت داشته اند. با اینهمه، جهانبخش خانجانی، سخنگوی وزارت کشور ایران در گفتگویی با بخش فارسی بی بی سی این احتمال را بعید ندانست که این انفجارها منشا داخلی داشته باشد.»
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/06/050612_sm-tehran-blast.shtml
بی بی سی در ادامه گزارش خود نوشت:
«ساعاتی پیش از بمبگذاری در تهران، شهر اهواز در جنوب ایران نیز صحنه چهار انفجار بود که گفته میشود هشت کشته و بیش از هفتاد زخمی بر جای گذاشته است.
هیئت دولت ایران دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی را مأمور کرد تا موضوع انفجارهای شهر اهواز را که "اقدامات تروریستی و جنایت آمیز" خوانده شد، پیگیری کند. دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، عالی ترین نهاد امنیتی در ایران، شامگاه یکشنبه با انتشار اطلاعیه ای، انفجار در شهرهای ایران را به منظور جلوگیری از "حضور پرشور مردم" در انتخابات آتی ریاست جمهوری دانست.
بمبگذاری مرگبار
انفجار مرگبار روز یکشنبه در جنب یک پمب بنزین و نزدیک ایستگاه اتوبوس خط پررفت و آمد امام حسین - میدان خراسان رخ داد. هنگام وقوع حادثه، اتوبوسی در ایستگاه نبود. بمب، درون یک سطل زباله در ابتدای خیابان هفده شهریور، حوالی میدان امام حسین تهران کار گذاشته شده بود. ماموران پلیس و آتش نشانی در صحنه حادثه حضور یافتند و این منطقه تجاری و پرازدحام را احاطه کردند.
مقامات امنیتی و انتظامی تایید کردند که در رویدادی دیگر، یک بطری حاوی مواد منفجره در مرکز تهران، ظاهرا به کمک دستگاه کنترل از راه دور آتش گرفته است. این حادثه، در زیرزمین یک مرکز کامپیوتری در خیابان ولیعصر تهران، بالاتر از چهارراه طالقانی رخ داده و تلفاتی نداشته است.
جهانبخش خانجانی، سخنگوی وزارت کشور ایران هم در گفتگو با بی بی سی خبر انفجار دیگری در حوالی خیابان دماوند در شرق تهران را تایید کرد.
بر اساس گزارشها، این انفجار نزدیک مسجدی در میدان تسلیحات در منطقه وحیدیه رخ داد و یک بمب صوتی و دست ساز در مقابل منزل یک روحانی کار گذاشته شد که به شیشه های چند خانه و خودرو خساراتی را وارد کرد اما تلفاتی را در بر نداشت.
"دخالت خارجی"
علی آقامحمدی، رئیس کمیته تبلیغات شورای عالی امنیت ملی ایران به خبرنگار بی بی سی در تهران گفت که مسئولان ایرانی سه بمب دیگر را نیز در تهران پیش از انفجار خنثی کرده اند.
او گفت مطمئن است که آمریکاییها در این حملات نقش دارند و همچنین اظهار داشت که بریتانیا نیز ممکن است در این ماجرا دخالت داشته باشد اما هیچ دلیلی برای ادعای خود ارائه نکرد.
آقای آقامحمدی همچنین در گفتگوی جداگانه ای با ایسنا "گروههای وابسته به رژیم سابق صدام را مسوول انفجارهای اخیر اهواز دانست".
"گروههای وابسته به رژیم سابق صدام که در جنگ تحمیلی علیه ملت ایران به این رژیم کمک کرده بودند و مقر آنان تاکنون در کشورهای غربی میباشد مسوول انفجارهای اهواز میباشند."
با اینهمه، آقای آقامحمدی در پاسخ به این سوال که "آیا سازمان مجاهدین خلق مسئول این انفجارها بوده یا خیر گفت: خیر در این مقطع منظور ما مجاهدین نیست".
در مقابل، جهانبخش خانجانی سخنگوی وزارت کشور این احتمال را رد نکرد که ممکن است گروههایی برای ایجاد فضای امنیتی در کشور و سوق دادن رای دهندگان به سمت نامزدی خاص دست به این انفجارها زده باشند.»
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/06/050612_sm-tehran-blast.shtml
از همان ابتدا تردیدی نبود که بمبگذاریهای مزبور، کار سپاه پاسداران است. برای همین با گذشت ۶ سال هیچ یک از جناحهای رژیم صلاح ندیدهاند که خبری در بارهی عاملان مربوطه انتشار دهند و یا موضوع را پیگیری کنند. علی آقا محمدی که مسئول میز عراق شورای امنیت ملی و ترورهای انجام گرفته در این کشور است نیز دیگر صحبتی از دخالت آمریکا و انگلیس به میان نیاورد و موضوع از آنجایی که منشاء «خودی» داشت به سرعت به دست فراموشی سپرده شد. سخنگوی وزارت کشور دولت خاتمی هم مشخص نکرد منظورش از «نامزد خاص» کیست و چه گروههایی قصد «ایجاد فضای امنیتی در کشور» داشتهاند؟
اصلاحطلبهای حکومتی و موضوع ترورها
حتی امروز نیز که بخشی از اصلاحطلبهای حکومتی در زندان هستند و بخشی در خارج از زندان و منفعل و موقعیتشان به کلی تغییر کرده پس از وقوع انفجارهایی از این دست همراه و همگام با خامنهای و جناح غالب رژیم و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی، به محکومیت این ترورها میپردازند و تبلیغات جناح غالب را تکرار میکنند. به اطلاعیهی جبهه مشارکت اسلامی توجه کنید که به محکوم کردن «تروریسم کور و وابسته» پرداخته و تبلیغات ۳۳ سال گذشتهی نظام را تکرار میکند و در مذمت «دشمنان قسم خوردهای که چون منطق ندارند دست به خشونت و ترور میزنند.» قلمفرسایی میکند.
البته به زعم خود زرنگی کرده و به خاطر حضور نمایندگانشان در خارج از کشور از به کار بردن عباراتی همچون «مزدوران استکبار» و «مهرههای سیا و انتلیجنس سرویس و موساد» و «نوکران امپریالیسم» خودداری کرده و به «وابسته» و «دشمنان قسمخورده» بسنده کرده اند تا بعدها بتوانند بسته به موقعیت و شرایط به تفسیر آن بپردازند.
سطح افشاگری افرادی مانند تاجزاده معاون وزارت کشور دولت خاتمی که از ماهیت بمبگذاران و قاتلان مردم ایران به خوبی مطلع است در این خلاصه میشود که بگوید پروندهی او و همسرش زیر نظر مجتبی خامنهای است! تا پیش از این من فکر میکردم خود خامنهای پیگیر ماجراست، بعد از افشاگری بزرگ و شجاعانهی تاجزاده تازه فهمیدم که نه «آقا مجتبی» فرزند ناخلف «آقا» پشت داستان است و گرنه دامان رهبری از این گونه امور مبرا است.
اکبر گنجی در بحبوحهی این ترورها با سرهمکردن مشتی دروغ و دغل سعی میکند پای مجاهدینی را به میان بکشد که امروز تمامی هم و غمشان عقبانداختن ضربالاجل دولت عراق برای تخلیهی اشرف و حذف نامشان از لیست تروریستی آمریکا است و در این راه همهی سرمایههای مادی و معنوی و تشکیلاتی خود را بسیج کردهاند.
اکبر گنجی که پیشتر توطئهی ترور سفیر عربستان در واشنگتن را که خبر آن همراه با مدارک مستند از طرف بالاترین مسئولان سیاسی، قضایی و امنیتی آمریکا یعنی رئیس جمهور ، وزیر دادگستری آمریکا و رئیس اف بی أی اعلام شده بود منکر میشد، وقتی پای تأیید مظلومنماییهای خامنهای به میان میآید با انتشار جعلیات یک وبلاگنویس آمریکایی تلاش میکند پای مجاهدین را به میان بکشد. او در مقالهی خود که در «روزآنلاین» انتشار یافته مینویسد:
«در مورد ترور دانشمندان هستهای ایران نیز تاکنون حداقل چندین منبع آن را طرح موساد دانسته که توسط سازمان مجاهدین خلق عملی شده است. ریچارد سیلور استین، کارشناس امنیتی آمریکائی در گفت و گو با "پایگاه خبری حقوق انسانی و اولیه بشر" میگوید بنا بر اطلاعات موثق سرویس اطلاعاتی موساد با بهرهگیری از عوامل مجاهدین خلق پادگان سپاه پاسداران را در ملارد که محل نگهداری موشکهای شهاب سه بوده را منفجر کرده است[1]. ریچارد سیلور استاین، روزنامهنگار یهودی آمریکایی به نقل از یک منبع اسرائیلی که وی را دارای سابقهی سیاسی و نظامی معرفی کرده، نوشته است که ترور مصطفی احمدی روشن در 21/10/1390، کار مشترک موساد و سازمان مجاهدین خلق است[2].
ریچارد سیلور استین برخلاف آن چه که گنجی مینویسد تنها یک وبلاگنویس ساکن سیاتل است که خودش را یک «یهودی مترقی» معرفی میکند
http://cifwatch.com/cif-contributors/richard-silverstein/
او توسط روزنامهی انقلاب اسلامی ابوالحسن بنیصدر و اکبر گنجی تبدیل به «کارشناس امنیتی آمریکایی» و «روزنامهنگار» میشود.
ریچارد سیلور استین در معرفی خود و در سایت شخصیاش میگوید: دارای تحصیلات مذهبی یهودی است و در دانشگاه کلمبیا نیز تحصیل کرده و موفق به کسب لیسانس زبان عبری شده و فوقلیسانس خود را در زمینهی ادبیات تطبیقی از دانشگاه یو سی ال ای کسب کرده و در مقطع دکترا در برکلی تحصیل کرده است. وی یکی از بنیانگذاران فستیوال موزیک یهودی در منطقه Bay Area در شمال کالیفرنیا است.
http://www.richardsilverstein.com/tikun_olam/about-me/
ملاحظه کنید چگونه یک وبلاگنویس متخصص در علوم مذهبی یهودیت و زبان عبری و بنیانگذار فستیوال موزیک یهودی تبدیل به «کارشناس امنیتی آمریکایی» و «روزنامهنگار» میشود تا اراجیفی را که هیچ سند و مدرک و حتی استدلالی ندارد تحت عنوان گفتههای یک مقام ناشناس اسرائیلی به خورد خلایق بیخبر از همهجا بدهند.
اکبر گنجی که در رد خبر توطئهی رژیم در ترور سفیر عربستان به توانمندی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و تروریستی رژیم استناد میکرد وقتی پای متهم کردن مجاهدین به تروریسم به میان میآید استدلالهای پیشناش را فراموش میکند و نمیگوید چرا این دستگاه امنیتی و اطلاعاتی قوی در طول سالهای گذشته نتوانسته حتی یک مجاهد را در ارتباط با این عملیاتها دستگیر کند؟
اکبر گنجی روی دست وزارت اطلاعات و دستگاههای امنیتی رژیم بلند شده و کمکاریهای آنها در این زمینه را جبران میکند.
«قتلهای زنجیرهای متخصصان» تأکید دیگری است بر ماهیت ضدبشری نظام نکبت ولایت که برای پیشبرد مقاصدش به هیچ چیز و هیچکس رحم نمیکند. از احمد خمینی گرفته تا سعید امامی و تا متخصصان اتمی. هرکسی که تاریخ مصرفاش به پایان برسد میتواند به سادگی حذف شود.
بایستی توجه داشت در طول سالهای گذشته و به ویژه در دههی ۸۰ چندین متخصص اتمی ایرانی در سوانح مختلف توسط رژیم به قتل رسیدند و در هیچکجا انعکاسی نیافت. دهها نفر از آنها توسط رژیم دستگیر و سربه نیست شدند. یک نمونهی آن ۹ نفر از متخصصان هستهای ایران در پروژه UCF اصفهان که در سال ۸۵ توسط سرویسهای امنیتی دستگیر شدند و کسی از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت.
ایرج مصداقی ۲۴ دی ۱۳۹۰
پانویس: کیک زرد که در اصفهان تولید میشود یکی از خطرناکترین محصولات است که میبایستی در شرایط استانداردی در کپسولهای ویژه و دارای کیفیت بالایی نگهداری شود. کپسولهای مورد استفادهی رژیم دست دوم و غیراستاندارد هستند. در جریان یک حادثه یکی از کپسولها افتاده و درش باز میشود و تعداد زیادی از پرسنل شاغل در محل مسموم میشوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر