كـلاه مخـمـلي و وظـيفـهاي خـطـير
اردیبهشت ۱۳۸۴ خسرو شاكري
كـلاه مخـمـلي و وظـيفـهاي خـطـير
- در روز 81 مارس جاري، يك روزنامه نگار آمريكايي به نام اِلي لِيك (ekaL eilE) در مقالهاي در روزنامهي دست راستي سان (nuS) از ورود سازگارا در روز 92 مارس به واشنگتن خبرداد. بنابر نوشتهي اين روزنامه، سفر اين فرمانده پيشين و مؤسس سپاه پاسداران و همكار سابق «مقام رهبري» بهواشنگتن بهدعوت ( yciloP tsaE raeN rof etutitsnI notgnihsaW) «مؤسسهي سياستِ خاور نزديك در واشنگتن» صورت ميگيرد، كه به وي سه ماه بورس اقامت در آن مؤسسه را اعطا كرده است. بنابر نوشتهي اين روزنامهنگار آمريكايي، مؤسسهي نامبرده از نظر مواضع «نزديك به جامعهي هواداران اسرائيل» در آمريكا است:
Mr. Sazegara is scheduled to arrive here on March 29 and will take up a three-month residence at the Washington Institute for Near East Policy, a think tank that has published an internal survey in Iran showing widespread discontent with the regime and that has close ties to the pro-Israel community.
اين روزنامه اظهار نظر ميكند كه، نقش اروپا در مسئلهي ايران، و اختلافات ناشي از آن، سياستگذاري آمريكا در مورد ايران را دچار بيتصميمي كرده است؛ لذا اميد ميرود كه كوششهاي سازگارا بتواند تغييري در سياست آمريكا به سود تغيير رژيم به وجود آورد! روزنامهنگار مزبور از گفتن اين نكته سر باز ميزند كه در واشنگتن كسي سازگارا نامي را نميشناسد، مگر لابي اسرائيل كه ميكوشد با به جلو انداختن اين بريده از حكومت اسلامي و با تكيه به «اطلاعات دست اول» او محافل سياستگذاري آمريكا، بويژه كميسيون بينالمللي كنگرهي آن كشور را تحت تأثير قرار دهد. بايد به ياد آورد كه اخيراً كميسيون امور بينالمللي كنگرهي آمريكا گزارشهاي سيا را براي دخالت موفقيت آميز نظامي دولت بوش در ايران كافي و مطمئن كننده ندانست. ازين رو، حضور و استشهاد سازگارا بايد مواضع جناح وولفوويتس-پِرل-شولتس را تقويت كند.
بنابر گفتهي اين خبرنگار آمريكايي، طرح رفراندم سازگارا به نظرات بوش نزديك است، و اكنون از حمايت گروههاي مختلف اپوزيسيون ايران، از جمله «سلطنت طلبان، اصلاح طلبان، و دانشجويان» برخوردار است. (جالب است كه از حمايت برخي از «كمونيست هاي پيشين» از طرح سازگارا ذكري نميرود تا مبادا آمريكائيان وحشت كنند؛ شايد هم كه آنان را در ردهي «اصلاح طلبان» به شمار آورده باشند!)
اين روزنامهي آمريكايي پنهان نميكند كه رضا پهلوي هم حامي آشكار طرح رفراندم سازگارا است. روزنامهي دست راستي نيويورك مينويسد كه سازگارا ميخواهد «قانونگذاران و مسئوولان دولتي» آمريكا را «وادارد» تا از تشكيل يك كميسيون تحقيق در مورد جنايت در رستوران ميكونوس حمايت كنند. اين سرپاسدار پيشين به روزنامهي آمريكايي گفته است، همانطور كه سازمان ملل كميسيون تحقيقي را مأمور رسيدگي به قتل رفيق حريري در لبنان كرده است، «ما ميتوانيم كميتهي مشابهي را مأمور تحقيق دخالت رهبران [جمهوري اسلامي] ايران در تروريسم و جنايت كنيم.»
2- در ضمن، روزنامهي سان ميافزايد كه لادن برومند (دختر عبدالرحمن برومند، همكار بختيار كه بسال 1991 به دست عمال سپاه پاسداران در پاريس كشته شد-- همان سازماني كه سازگارا مدعي تأسيس آن است) اظهار داشته است: «براي من دشوار است آنچه را كه كسي چون سازگارا انجام داده است فراموش كنم. اما من حاضرم او را ببخشم به شرط آنكه او به اين اصول [؟] متعهد بماند، و براي امر دمكراسي مبارزه كند و خود را به مخاطره اندازد. احساس شخصي من بر منافع عمومي اولويت ندارند.»
اين اظهار نظر لادن برومند از سه نظر قابل توجه است. نخست، اين كه وي تلويحاً سازگارا را مسئوول قتل پدرش ميداند. دو ديگر، اينكه وي خود را با مردي همداستان ميكند كه آلت دست لابي اسرائيل در آمريكا است و به نحو بيسابقهاي براي ملاقات با تصميمگيران آمريكايي در مورد سرنوشت ايران بهواشنگتن دعوت شده است. و سوم، بخشودن «شخصيِ» وي ميتواند جانشين داوري مردم ايران براي بخشودن شريك جرمي با سابقهاي چون سازگارا شود!
4- روزنامه نگار آمريكايي ميافزايد كه (eettimmoC sriaffA cilbuP hsiweJ nainarL) «كميتهي امور عمومي يهوديان ايراني» در لوس آنجلس نيز از دعوت سازگارا به آن كشور حمايت ميكند. سخنگوي كميته به نام پويا دِيانيم به اين خبرنگار آمريكايي اظهار داشت كه «اهميت حضور سازگارا در آمريكا اين است كه تحليلگران آمريكايي و دولت آمريكا را قادر خواهد ساخت اتحاد مورد ادعاي گروههاي مختلف اپوزيسيون [رژيم اسلامي] در داخل و خارج را بهتر تحليل كنند.» روشن است كه شكست طرح سازگارا در ميان گروههاي اپوزيسيون و فشار اروپا بر بوش براي تعديل مواضعش در مورد تجاور به ايران، لابي اسرائيل را واداشته است كه با دعوت يك «شاهد دست اول» (يا بهتر بگوئيم، يك شريك جرم دست اول) بتواند محافل سياستگذار آمريكا را به سوي تجاور به خاك ايران تحريك كند.
5- بايد توجه داشت كه گروه وولفوويتس- پِرل تنها يكي از گروههاي متعدد هوادار اسرائيل در آمريكا است كه امروز، پس از گذشت 62 سال از حكومت ولايت فقيه، نبود دمكراسي در كشور ما را بهانه سياستهاي تجاوز طلبانهي خود قرار دادهاند. بهياد بياوريم كه در سال گذشته به همت جورج شولتس، وزير سابق كابينهي پرزيدنت ريگان، كنفرانسي در مؤسسهي هوور ( revooH) استانفورد تشكيل شد و عدهاي از «شخصيت»هاي داخل و خارج از كشور به دعوت او لبيك گفتند و دانسته يا از روي ناداني و جاهطلبي، نقش مشاور شولتس در «سنجش افكار ايرانيان» را ايفاء كردند. شولتس اكنون سردسته لابي ديگري است به نام: كميتهي خطر كنوني، متعهد به پيروزي در جنگ با تروريسم: ( msirorreT no raW eht gninniW ot detacideD , regnaD tneserP eht on eettimmoC).
اعضاي ديگر رهبري اين كميته عبارتند از دو سناتور متعهد به اسرائيل به نامهاي جوزف ليبِرمَن و جان كيل ( namrebiL hpesoJ & lyK noJ)؛ رئيس پيشين سيا، جيمز وولسي ( yesloow semaJ.R)؛ و نيز يك آمريكايي ايرانيتبار به نام سبحاني (inahboS boR). شولتس شخص ناشناختهاي نبود؛ دستيار ايرانيتبار وي نيز، مائوئيستي بود كه با فحاشي در تلويزيون شاه به اپوزيسون دمكراتيك ايران از خود سابقهي درخشاني برجاي گذاشته بود. لذا، بسختي ميتوان اين عذر را پذيرفت كه شركت كنندگان در كنفرانس هوور، كه مدعي حمايت از حقوق بشر، آزادي، و استقلال ايران هستند، معصومانه در آن كنفرانس شركت جسته باشند.
6- اشاره به اين نكات ازين رولازم است كه به اپوزيسيون دمكراتيك و استقلال طلب يادآور شويم، كه ديگر امروز قدرتمندان جهان از عناصري چون زاهدي، ميراشرافي، جمال امامي، يا برادران رشيديان استفاده نميكنند، و ترفندهاي جديدي بكار ميگيرند و هدف آنان «انقلابي مخملي» است؛ نبود هوشمندي و درايت لازم موجب خواهد شد كه عاملان تازهپايي با حمايت اربابان جديد جهان، بجاي تأمين دمكراسي، آزادي، و استقلال، كلاهي مخملي بر سر آنان بگذارند كه بار گران مبارزه با آن باز بر دوش يك نسل ديگر مردم ميهن سنگيني كند.
چه خوب است آن كساني كه براي استقرار آزادي و دمكراسي و تأمين استقلال ايران ميكوشند، بجاي امضاي اين همه طومارهاي گوناگون، به اتخاذ مواضع روشن براي ايجاد يك جمهوري عُرفي و برخاسته از رأي مستقيم مردم دست يازند، و هرگونه سوءتفاهم و سوءتفسير را بر طرف سازند، تا صفوف مغشوش ايراندوستان و قدرتطلبان ايرانينما يك بار براي هميشه از هم تميز داده شوند.
7- اگر در گذشته زاهديها يا برادران رشيديان، يا حتا شاه، از ترس مردم با مأموران استعمار مخفيانه ديدار ميكردند، امروز بيهمتي و ابنالوقتي تا آن حد گسترش يافته است كه ملاقات يك ايرانفروش با مقامات امپرياليستي پيشاپيش با بوق و كرنا اعلام ميشود. با توجه به اين دعوت علناً رسوا وظيفهي خطير ايرانيان جمهوريخواهِ عُرف انديش، دمكرات و استقلالطلب آن است كه بدون كاهلي موضع صريح خود را در مورد طرح رفراندمي كه با حمايت آشكار و بيشرمانه محافل نئوليبرال و قشريون آمريكايي و لابي اسرائيل در آن كشور عنوان شده است، اعلام كنند و نگذارند كلاه مخمليِ مدل 5002 به سر ايرانيان گذاشته شود. كلاههاي مدل 3591 به نام «مبارزه خطر كمونيسم» و مدل 9791 به نام «اسلام رهائيبخش» آنچنان خسارات جبرانناپذيري را بر ميهن ما وارد آوردهاند كه امروز ديگر توان تحمل مدل 2005 را نداريم. وظيفهي خطير همگان مبارزه با اين خطر جدي است كه در افق خوشرقصي ميكند.
پاريس، چهارم فروردين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر