رفسنجانی این بار یک بازی را آغاز کرد که پایان ذلت بار را برای وی رقم زد. اما چه می شود کرد؟! عناصرحقیر، غلط های شریرمیکنند.
25 مه 2013–04 /03 / 1392
یکی از دغدغه های
همیشگی عناصرحقیر نحوة پایان یافتن
داستان شان است. به هرحال
داستان عشق به قدرت هر چقدر هم که
طولانی باشد سرانجام روزی به انتها خواهد
رسید اما این که چگونه خاتمه پیدا کند و
چه نام و نشانی از صاحبان حقیراین داستان ها در اذهان
مردمان و در حافظة تاریخ باقی بماند اهمیت
بسیاری دارد. اینها برای کسب قدرت،
حقیرتر و کوچک ترمی گردند. در این میان آفتی
که گاه به جان عناصرحقیر می افتد و با غلط های شریر ، آنها را یکسره تباه می سازد، عطش سیری ناپذیر
قدرت و شهرت و میل به تداوم جنایت به هر قیمت است. بی
شک پذیرش این حقیقت تلخ که از پس هر اوج
فرودی هست و هر آغازی سرانجام به انتها
می رسد برای همگان آسان نیست و چه بسا عناصرحقیر، تاب نیاورند که روزی
باید از جادة قدرت کنار بکشند و کفش
ها را کنده و به دیوار خاطرات بیاویزند.
لذاعناصرسرکوب گربا ابتلا به چنین
آفتی، دیوانه وار آن قدر با سماجت ادامه
می دهند تا بالأخره روزی در نقطه ای از مسیر
از پا بیفتند و تمام شوند غافل از آن که
این نفس زدن های بیهوده و تقلاهای بی ثمر
حتی جنایات ایام گذشته نیز در چشم مردم کم رنگ نمی شود.
رفسنجانی هم در زمرة
آن فرومایگان می گنجد ، که ظاهراً نمی دانند
داستانشان را چگونه پایان دهند و این سرگردانی در تداوم جنایت بلای جانشان می شود. رفسنجانی بدون تردید یکی ازنیرنگ بازان مکارو ذینفوذترین عنصر حاضر در عرصة سیاست رژیم اسلامی ایران به اذعان قاطبة مردم بوده که چه پیش از
پیروزی انقلاب و چه پس از شکلگیری
انقلاب، نقش شرورِ پُرروِ پررنگی را در بنانهادن
و تحکیم شالودههای نظام اسلامی و رقم زدن جنایات وترور ایفا کرده است . با این حال به نظر
می رسد عنصرحقیر رژیم اسلامی در هضم این
مسئله که سیاستمداران هم سرانجام روزی
باید میدان کنش سیاسی را ترک کرده و میدان
داری را به دیگران بسپارند عمیقاً دچار
مشکل است و این میل فزاینده به تداوم حضور
مستقیم در صحنه و حفظ نفوذ پیشین، طی سال
های اخیر رفسنجانی را به اتخاذ تصمیمات
نادرست و ارتکاب غلط های شریر فاحشی واداشته که گذشته حیله گرانه ، جنایت کارانه او را دوباره درخاطره ها
زنده می کند.
"انتخابات" ریاست جمهوری نهم
چه بسا تلخ ترین تراژدی عمر سیاسی رفسنجانی را رقم زد. او که نتوانسته
بود بر عطش جلوس دوباره بر کرسی قوای اجرایی
کشور و قرار گرفتن در کانون قدرت دوباره سرکوب غلبه کند، باز هم
بخت خود را برای ورود به گردونة رقابت درجنایت آزمود. اما این بار
خبری از پیروزی های قاطع و بلا منازع نبود بلکه وی
تنها توانست در کنار محمود احمدی نژاد به
دور دوم انتخابات راه یابد. رفسنجانی و یارانش احمدی نژاد
را هرگز در قوارة خود نمی پنداشتند و وزنی
برای او قائل نبودند لکن همین چماقدارولباس شخصی پوش جوان و کم سابقه که
به قول خودش از بیرون پا به منطقة ممنوعه
نهاده بود، در میان بهت و ناباوری همگان
توانست رفسنجانی حیله گر و داعیه دار را شکست
دهد و ضربة سنگینی به سیرت پلشت او وارد سازد. شکست
عبرت آموز سال 84 می توانست تلنگری باشد
تا رفسنجانی را متوجه این معنا
سازد که شرایط جامعه دگرگون شده است و نسل
های جوان و رو به پیشرفت خواهان آزادی وحقوق ازدست
داده خود هستند و میلی به عقب گرد ندارند. اما عجبا
که او باز هم نتوانست یا شاید نخواست حقیقت
ماجرا را دریابد. کینة عمیق رفسنجانی نسبت به احمدی نژاد
موجب شد تا وی در آستانة "انتخابات" ریاست جمهوری سال
1388 با تمام قوا و با شعار «هرکس به غیر از
احمدی نژاد» مدیریت پنهان پروژة
حذف سیاسی احمدی نژاد را برعهده بگیرد
و از هیچ تلاشی برای بازگرداندن باند خود به قدرت فروگذار
نکند اما پشتیبانی همه جانبة رفسنجانی از نامزدهای باند خود، نه تنها حاصلی جزسرکوب وجنایت بیشترنداشت، بلکه پی آمدهای بسیار مخربی را نیزاز طرف سایردوستان
جنایت کاراش به بار آورد. امروز در سال 1392 رفسنجانی با ارتکاب خطای فاحش دیگری درعمرجنایت کارانه اش قرار گرفت . خطایی که او را در
پرتگاه هلاک سیاسی افکنده و سرانجام ناخوشایندی
را برایش رقم زد. رفسنجانی با همه
زیرکی مکارانه اش و آگاهی از زیر وبم جنایتکارانه
اش، دردام تحلیل فرصت طلبان و هم پالکی های سابق اش افتاد که: ، " تنها و تنها رفسنجانی است که می تواند به
این وضعیت کابوس وار آنان پایان دهد." لذا از چندی پیش وسوسه
های اطرافیانِ کهنه کارنظام اسلامی برای ترغیب
وی به شرکت در انتخابات به طرز معناداری
فزونی یافت ، عامة مردم این فراخوان های
عجیب را چندان جدی تلقی نکردند. زیرا اولاً
باور این که جنایت کاری در آستانة هشتاد
سالگی بتواند بازهم سرکوب ، تروروتوطئه را بر دوش بگیرد بسیار
دشوار بود و ثانیاً بعید به نظر می رسید
که مکاری همچون رفسنجانی پس از تجربة تلخ سال
84 و با وجود آگاهی از افول پایگاه اجتماعی
اش در سال 88 حاضر باشد یک بار دیگر خطر شکست
و ناکامی را بپذیرد و خود را در معرض انتخاب
ملت قرار دهد. البته رفسنجانی نیز از حال و اوضاع
خود و ناتوانی اش برای پذیرش چنین مسئولیت برای باردیگر آگاهی داشت وتلاش می کرد، تا با همین استدلال
در برابر اصرارهای دوستان فرصت طلب اش مقاومت کند. اما به
روشنی پیدا بود ، اوکه عشق به قدرت
وسرکوب دارد ، قادر نیست از کنار
جملات تملق آمیز و اغواکننده ای نظیر «شما
شاه کلید حل مشکلات هستید»، «شما ناجی کشور
در این اوضاع نابسامان هستید» یا «دود از
کُنده برمی خیزد» به راحتی بگذرد. مشاهدة
رفتار خاص رفسنجانی در قبال دعوت کنندگانش
از قبیل پس زدن دعوت با دست و پیش کشیدن
آن با پا، امتناع از دادن پاسخ صریحِ رد
یا قبول با تکرار جملة «من نمی گویم نمی
آیم» و گذاشتن فزصت طلبان در هول و ولای آمدن
یا نیامدنش برای بالابردن نرخ خود در بازار
رقابت ها هم چنین ظنی را تقویت می کرد. می
توان گفت این تصورنا خوشایند برای مردم که رفسنجانی هنوز به پایان راه
نرسیده است، هنوز می تواند در کانون قدرت وجنایت قرار گیرد و نفوذ سرکوب و توطئه سال های گذشته اش
را احیا کند و هنوز هم قادر است با آمدنش، درکنارسایرجنایت کاران قرارگیرد، همان پاشنة آشیلی
بود که رفسنجانی این کوسه ماهی [ازخطرناک
ترین جانوران دریایی] علی رغم تمام تجربه
و حیله گری اش از پس پوشاندن آن
برنیامد. وقتی که رفسنجانی سرانجام در آخرین
دقایق باقی مانده از فرصت ثبت نام قدم به
ساختمان وزارت کشور گذاشت و مردم را ما ت و مبهوت ساخت، نگاهی
به شرایط جسمانی اش از واقعیات تأثربرانگیزی
خبر می داد. چهره ای پیر و تکیده، چشمانی
که دیگرهرزگی کینه توزی سال های گذشته را
نداشت، دستانی که با لرزشی آشکار برای تکان
دادن در مقابل خبرنگاران بلند می شد و صدایی
که کهولت در آن موج می زد، تنها تصویری بود
که از عنصری حقیربا صورتی زشت و سیرتی
پلشت ، در قاب دوربین ها
نقش بست. در هر حال رفسنجانی یک بار دیگر خواست
که به جای پایان دادن داستان جنایتهایش باز هم بماند و ادامه
دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر