۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای آقای بنی طرف
اسماعیل وفا یغمایی

.


 نویسنده و مترجم عرب تبار آقای یوسف عزیزی بنی طرف،نوشته ای در سایت وزین اخبار روز قلمی فرموده اند تحت عنوان آیا ایران به سوی تجزیه می رود؟ و ندای مکرر ظلم اقوام فارس بر عرب و کرد و ترک و ... را سر داده اند.من در زیر نوشته این بزرگوار یاداشتکی نوشتم و اندکی از بسیار را توضیح دادم که ملاحظه میفرمائید. اصل مقاله ایشان را هم در این لینک ملاحظه کنید.

***
جناب بنی طرف گرامی. با سلام خدمت شما. من شخصیت حقوقی مردمی را که در داخل کشور ایران به سر میبرند با نام ایرانی و شخصیتهای حقیقی آنها را با نام کرد و ترک و فارس و ترکمن و لر و عرب و ...... به رسمیت میشناسم. این ملت با ملیتهایش چندین و چند قرن با هم زیسته اند و در حالی که اروپا دارد مرزهایش را بر میدارد و اروپای بزرگ را تشکیل میدهد و مساله ایران آزادی و دموکراسی برای همه است شما مدتهاست دارید راه خودتان را میروید و ساز خودتان را بدون توجه به بسیاری واقعیتها مینوازید.
استاد عزیز من! تاریخ پیش روی ماست. نمیدانم شما چقدر به آن توجه دارید. در طول هزار و چهارصد سال اخیر، بجز یعقوب سیستانی و دیلمیان و آل زیار گیلانی و مازندرانی، وبعدها زندیان لر و سلسله پهلوی ، تمام تاریخ ایران تاکید میکنم تمام تاریخ ایران از سامانیان گرفته تا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان ومظفریان قرا قویونلو و آق قویونلو و صفویه وافشار و قاجاریه و خرده سلسله هائی که اینجا و آنجای ایران حکومت کرده اند، تاریخ حکومت اقوام غیر فارس بر تمام ملیتهای ایران از جمله فارسهاست.
 من اساسا انسان را با نژاد و قومیت نمیشناسم و نسب نامه مرا سهراب سپهری خوب بیان نموده که:«نسبم شاید. به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد» و نیز نرودای شیلیائی که فرموده
من زمین را به رسمیت میشناسم
و انسان را بر آن
استاد عزیز! تمام این تاریخ، باز هم تاکید میکنم تمام این تاریخ! تاریخ حکومتهای غیر فارس ، یعنی واضح و روشن و بی تعارف،قبایل صحرا نشین و جنگجو و دلاور و تیغ به کف ترک ، و تاکید میکنم با فرهنگی که تحفه مهاجمان به ایران، از عربستان و بلاد عرب بود میباشد.
آیا شما میتوانید غیر این را ثابت بفرمائید. فرهنگ فارس کجاست؟ آیا در این پانزده قرن دوم تاریخ ایران، در حکومتها، شما نقش و نشانی اساسی از فرهنگ قبل از اسلام میبینید؟ حکومت فارسها کجاست ؟ اگر هست نام ده پادشاه و امیر فارس را ببرید تا من مطمئن شوم شما درست میگوئید. در تاریخ ایران حکومتها و دولتها بوده اند که حکومت کرده اند و نه ملیتها، و این حکومتها تسمه از گرده تمام ملیتها کشیده اند.
میخواهید به یمن حکومت پلید کنونی حاکم بر ایران ندای تجزیه را سر بدهید حق دارید ولی تاریخ را بدانید. من حدود بیست سال روی تاریخ ایران کار کرده ام.مادر بزرگ من ریشه در تبار بنی شیبان عرب داشت و طایفه او از اولین مهاجرین و کلنی نشینهای پس از فتح ایران بودند که آمدند تا در مقابل شورشهای ایرانیان پشتوانه حکومت جبار آن دوران باشند. .پدرم فارس است. دو خواهر ناتنی ترک دارم.کودکی ام در بلوچستان و با بلوچها گذشت. الفبای فارسی را بلوچی بنام آقای جمالزهی در سراوان به من آموخت. بسیاری شبها را در قلعه بلوچها در سراوان و در کنار دو بانوی مهربان بلوچ بنام عایشه و خدیجه امراء گذراندم و از آنها مقداری زبان بلوچی آموختم . پدر من به شدت به بلوچها علاقمند بود و اگر چه زیر بار مذهب نبود و فقط به خدا اعتقاد داشت اما در جلسات مذهبی مولوی های بلوچ و فکر میکنم دو مولوی نامدار  سالهای 1338 خورشیدی یعنی مولوی شهداد و مولوی عبدالعزیز شرکت میکرد و بحث و فحص میکرد تاب بیشتر بداند.در سال شصت در پناه کردها و دکتر عبدالرحمان قاسملو بودم  بسیاری از دوستان من لر هستند ... و هیچ برتری برای فارسها بر دیگران و دیگران بر فارسها نمی شناسم. مساله اگر ستم ملی است باید از بین برد. یاد روانشاد گرامی دکتر قاسملو سبز باد. در سال ۱۳۶۰ یکبار در مقر مرکزی حزب دموکرات کردستان در دره ای حوالی روستای شیوجو در کردستان میگفت: اگر دموکراسی به ایران باز آید خودمختاری در زیر سایه اش از اعتبار خواهد افتاد ما قرنهاست در این سرزمین زیسته ایم و تمام ایران مال ماست( نقل به مضمون).
آقای بنی طرف اگر مساله سر فارس و ترک و عرب است ونه ستمی که بر سر تمام ملت ایران آوار شده است شما چرا فراموش کرده اید که رهبر ایران کنونی خامنه ای فارس نیست وترک تبار است و کله اش از فرهنگ  سوقاتی عربستان سعودی آغشته است و از هر ده کلمه ای که از دهانش بیرون می آید هشت تای اش عربی است ووآن عمامه بر کله اش زائیده فرهنگ ایرانی نیست!. در آغاز حکومت شیعه صفوی این شاه اسماعیل غیر فارس بود که جوی خون در تبریز بر پاساخت و حتی شکم زنان حامله تبریزی را که حاضر به لعن خلفای سه گانه نبودند دستور داد بدرند و جنینشان را بیرون بکشند. این کار را فارسها نکردند. میخواهید فارسها را و نه حکومت خامنه ای را دشمن ملیتها قلمداد کنید پس اندکی به تاریخ نظر کنید تا باصطلاح فارسها را در زیر تیغ و تازیانه ببینید اگر بحث بر سر ستم ملی به همه ملیتها و از جمله فارسها ست بحث قابل فهم است ولی اگر بحث بر سر نژاد است نه کارنامه عربهای امروزی ایرانی بلکه کارنامه اولیه بسیار بسیار خونین و هول آور است و اینجا تمام ملیتها طلبکارند. چند نمونه از صدها نمونه را ببینید.
استاد زرین کوب در صفحات 72 تا 74 دو قرن سکوت مینویسد:
... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...]دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند.[...] حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی می‌داد.[...]خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...] بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی‌توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده‌است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت.
نمونه ها ی دیگر:
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)
از گذشته بگذریم و به زمان کنونی برگردیم:
آیا موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و ملا حسنی و خلخالی که هزاران فارس و کرد و ترک وعرب و عجم را به جوخه تیر باران سپردند فارسند. مطمئن باشید اگر آمار بگیرند در میان مسئولین حکومت ننگین کنونی ایران تعداد فارسها در اقلیت خواهد بود. البته این اصلا مهم نیست چون انسان اسب عربی و فیل آفریقائی نیست و با کار کردش مشخص میشود.
تاکید من برای شما دوست ارجمند که حتما زخم ستم ملی را بر دوش دارید این
است که خوب چشم بصیرت و بی نظری را باز کنید که
۱_ تاریخ ایران حدود دوازده قرن از دوران پس از اسلام تاریخ حکومت اقوام و قبایل صحرا نشین و جنگجوی غیر فارس  وشاهان غیر فارس بر ایران و بر تمام ملیتهای ایران است

2-فرهنگ حاکم در این حکومتها عمیقا فرهنگی غیر فارسی و غیر لری و کردی و ترکمنی و بلوچی و.... بلکه دقیقا فرهنگی بوده که ریشه در عربستان سعودی و اقوام و قبایل عرب داشته است، فرهنگی بدون تعارف در پایه ها عربی بوده وتوسط سپاهیان خلیفه دوم عمر ابن خطاب رضی الله عنه وارد ایران شد و حدود ده قرن در هیئت و سیمای فرهنگ اهل سنت از سامانیان تا صفویان یار غار حکومتگران بود و حتی مغولان بعد از هلاکو خان وامیر تیمور به این فرهنگ مسلح بودند.
از زمان شاه اسماعیل صفوی به ضرب شمشیر و کشتار عمومی ملیتهای ایرانی سنی مذهب، این فرهنگ تبدیل به فرهنگ شیعی شد. در یک دوران کوتاه در دوران نادرشاه دوباره کوشش شد تا دین و آئین به روال قبل از تشیع بر گردد که مرگ نادر مجال نداد و هم اکنون هم این فرهنگ توسط حکومت ملایان توسط خامنه ای غیر فارس تبار و فرهنگ غیر فارس اش در کار است اگر بجز این است و رجم وصیغه و دست و پا بریدن و ریش گذاشتن وسبیل را تراشیدن ریشه در فرهنگ فارسها یا ترکمنها یا لرها و غیره دارد مرا هدایت بفرمائید.
 دوست عزیز من از شوونیزم متنفرم ولی معذرت میخواهم که مجبورم رک بنویسم شما اگر مشکلتان نژادی است و مسئله عرب و عجم است توجه داشته باشید که از آنجا که باید دقیقا واقعیات تاریخی و جغرافیائی را در مسائل جدائی و تجزیه در نظر داشت باید عرض کنم خوزستان قبل از اینکه پای اقوام عرب به ایران برسد سرزمینی غیر عربی بوده است و کسانی که به شکل گاه شوونیستی میخواهند به مسئله عرب و عجم دامن بزنند باید توجه داشته باشند خوزستان قبل از من و شما که عرب یا فارس یا ترک باشیم وجود داشته ، در قرون کهن سوزیانا و سرزمین حالتامها را بر خود داشته . در سال ۶۴۰ قبل از میلاد چیش پش دوم این منطقه را تصرف نمود و نام آن به انشان یا انزان تغییر یافت . در دوران ساسانیان نام رسمی این سرزمین خوزستان بوده و نشانی از دوستان عرب در آن نبوده است. در دوران ساسانیان گروههائی از اعراب بنی حنظله همراه با اسیران رومی به خوزستان آورده شدند. بعد از سقوط ساسانیان که بر سیاست نژادی و مرزهای بسته تاکید داشت روند مهاجرت اعراب به خوزستان شدت گرفت. بعدها اعراب و حکومتشان پوست از سر تمام اهالی ایران کندند. دهها هزار زن ایرانی را به بازارهای بردگی بردند و فروختند در سیستان تخت جسد بر پا کردند به ضرب کشتار و شمشیر ایران را در زیر سیطره نگه داشتند. در طول صد سال بقول استاد زرین کوب در دو قرن سکوت ایرانیان دویست بار علیه ستم اشغالگران عرب شوریدند و سرانجام ایران توانست دو باره زبان و استقلال خود را به دست آورد. این یک سطر از این حکایت است... اما بیشترین مهاجرین عرب در دوران صفویان و حاکمیت مشعشعیان به این منطقه آمدند . میخواهم بگویم همانطور که اکثریت ایرانیان طی دو مهاجرت از دشتهای سرد شمال ایران به ایران آمدند قرنها بعد برادران و خواهران عرب ما به این سرزمین مهاجرت نمودند و در هنگام مهاجرت این عزیزان خوزستان قرنها بود که قطعه ای از خاک و جغرافیای ایران بوده است و اعراب مورد نظر شما بطور تاریخی مهاجرند و نه صاحبخانه اگر چه امروز ملیت عرب در ایران خودش صاحبخانه و در کنار همگان صاحب تمام این مرز و بوم فعلا در سطره ملایان است.... بگذرم که اگر قصد جدائی خوزستان است رک و پوست کنده بیان کنید و اینقدر توی سر فارسها نزنید. دوست عزیز امیدوارم روزگاری بشود آمار گرفت تا بدانیم که تعداد کشتگان فارسهای بینوا در این حکومت چقدر بوده. برادر کوچک من از همان فارسهای مورد نظر شما بود که در سن نوزده سالگی در مقابل حرم امام رضا در مقابل چشمان مادر و پدر با جر ثقیل به دار کشیده شد. مبارزه مسلحانه سال شصت شروع شد ولی خود من به دلیل دفاع از هموطنان کرد و نوشتن چند شعر در محکومیت کشتار کردها و انتشار آنها در نشریات در اوایل سال شصت مجبور شدم نیمه مخفی زندگی کنم. در زندان مشهد در دوران شاه حدود صد و چهل زندانی سیاسی بودند که اکثریتشان فارس بودند و منهای چند تن همه آنها در سالهای شصت و شصت و یک تیر باران شدند. اگر بخواهم بنویسم یک خروار سخن هست ولی همین اندازه کافی است. در مملکتی که سرداران دوران جدیدش ستار و باقر بوده اند و برترین نویسنده اش کسروی وساعدی ترک هستند و مجموعه چهره های فرهنگی اش در تمام ملیتها ریشه دارند و مجموعا تکه های ایران را به هم پیوند داده اند بحث شما متاسفانه مقداری لایتچسبک است. با احترام و درود. اسماعیل وفا یغمائی.ششم مارس ۲۰۱۳ میلادی
-----------------

هیچ نظری موجود نیست: