کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند
ایرج شکری
این مطلب را چهار سال پیش من چند روز بعد از رویارویی مجاهدین با نیروهای عراقی در 6 مرداد در اشرف نوشتم. این مطلب قبلا در پژواک ایران درج نشده است. آن اتفاق و نیز فاجعه دلخراش 19 فروردین 90 که مسعود رجوی برای هرکدام یک اسمی از نوع «تاریخساز» بودن در دفتر خودش ساخته و روی آنها گذاشته است، می توانست پیش نیاید اگر که مسعود رجوی این همه خودمحوربین و خود خواه و از مرحله پرت نبود و وارد تضاد های منافع آمریکا و رژیم از یک سو و اپوزیسیون عراق با مالکی و رژیم در عراق نمی شد و با ارزیابی هپروتی از وزن و تاثیر گذاری خود و گروه تحت فرمانش در این تضادها، رجزخوانی های بی ربط نمی کرد و اگر مبارزه برای آزادی مردم و میهن از استبداد و ارتجاع را به یک جنگ خصوصی برای کسب رهبری «غصب» شده تبدیل نمی کرد و... به هرحال همه بیاید داریم که چگونه مسعود و مریم، بعد از آن فاجعه دلخراش، ندای «انا فتحنا لک فتحا مبینا» سردادند. می دانیم که صدها نفر از بین آنها که اکنون در لیبرتی هستند، هنوز از رنج زخمهای در گیری با عراقیها و عوارض اعتصاب غذای طولانی رویداد های مرداد 88 و نیز زخمهای فاجعه فروردین 90 رهایی نیافته اند. فراموش نکرده ایم که رهبری خودخواه و جبّار مجاهدین، بعد از چهل روز معطل کردن جنازه های37 تن شهدای 19 فرودین را در گرمای بالای50 درجه سانتیگراد اطراف بغداد، به خاطر تهیه تابوت های مجلل و و دوختن لباس مخصوص تشییع جنازه برای افراد«ارتش آزادیبخش» که ابتکار منحصر بفرد فرماندهی چون ایشان است و دفن جنازه و تهیه فیلم و ویدئو مفصل و از آن، اما خبر دفن آن جانباختگان را که اسم و رسمشان اعلام شده بود و همه می دانستند چه کسانی هستند و نیز فیلمهای درگیری و صحنه ها دلخرش آن را هم خیلیها دیده بودند، با تاخیر سه ماه به اطلاع افکار عمومی رساندند و هیچ وقت هم هیچ توضیحی این مورد بی اعتنایی به رنج و درد بستگان و دوستان آن جانباختگان، نداند و نگفتند که چرا به رغم آن همه نگرانی که از متلاشی شدن آن جنازها در گرامای شدید حومه بغداد و اشرف وجود داشت و همه نگران سلامت و بهداشت اشرفیان هم بودند، چرا تا سه ماه بعد از دفن آن جنازه ها، فیلم و تصویر آن را نگه داشته بودند و با تاخیر سه ماه خبر دفن آنها داده شد. اکنون چهار سال بعد، سوال از مریم رجوی «مهرتابان آزادی» و نیز امام در غیبت جسمی و حضور صوتی، جناب مسعود رجوی، این است که آن «انا فتحنا لک فتحنا مبینا» که می گفتید، کجا و در کدام دستاورد متبلور می شود؟ در این وضع اشرفیان منتقل شده به لیبرتی بعد از آن کشتارها؟ اگر حرف مفت و نامربوط نبود و با ارزیابی واقعگریانه و با «ارتباطات» و «حمایت»ی که در داخل کشور دارید، اظهار نظر می کردید و شعار می دادید، بما بگویید که آن «قیام آفرینان»، از بعد از آن دو فاجعه درد ناک خونین یا به قول خودتان «حماسه»، چند بار سبب قیام آفرینی شده اند و آن قیام ها کدام بوده است؟ ما که حتی یک اعتراض چشمگیر خیابانی که شما راه انداخته باشید ندیده و نشنیده ایم. چرا به خاطر عرض اندام و رجزخوانی بیجا و بی خاصیت، رهبری مجاهدین چنان بهای سنگینی به دوش مجاهدین گذاشت؟ چرا مسئولیت و اشتباهات و تقصیر خود را نمی پذیرید و تا کی می خواهید با به ادعاهای نامربوط دل خوش کنید و خود را در افکار عمومی ایرانیان و افکارعمومی خارج روز به روز از مرحله پرت تر و بی مصرف تر در مسائل و مربوط به ایران نشان دهید؟
برای خواندن اصل مقاله روی لینک زیر کلیک کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر