پیراهنی که آید از آن بوی یوسفم – قسمت سوم
محمدرضا روحانی
محمدرضا روحانی
پیراهنی که آید از آن بوی یوسفم – قسمت سوم
در دو بخش نخست این نوشته به استناد مقررات، اسناد، مصوبات ، رویههای سی و دوسالهی شورای ملی مقاومت ایران، اقرارها و بیانات صریح مسئول شورا و جانشین ایشان، به ارزیابی و معرفی کوتاهی از ابعاد تجاوزهای آشکار، ظالمانه، غیرقانونی و دروغها در واکنش به استعفای محترمانه و خیرخواهانه آقای دکتر کریم قصیم و نگارنده پرداخته شد. بخش بعدی به پاسخگویی پرسشهایی چند در همین مورد اختصاص داشت. اینک در این بخش به بررسی و ماهیت و انگیزه این رفتارها میپردازم.
در نوک پیکان تکامل و تاریخ چه میکنند؟
روزی که استعفا میدادیم به نیکی میدانستیم که یک هزارم قدرت مادی مخاطب خود را نداریم. ما دو نفر نیم درصد اعضای شورا نمی شدیم. اما دیگر چارهای باقی نمانده بود. مسئول شورا هوس کرده و در نوک پیکان تکامل و تاریخ قرار گرفته بود. برای همه تصمیمهای قطعی و لازمالاجرا میگرفت. از جمله باید میرفتیم و پناهندگانی را که از کشتار زندانیان سیاسی جان به در برده و با هزار رنج و بدبختی به نکتب غربت و تبعید رسیده بودند را علیه یکدیگر سازماندهی کنیم. بدون چک و چانه، بحث و مذاکره و اقناع وجدانی مطیع و حرف شنو باشیم. آن هم در شرایطی که طبق معمول دیدگاهها توهم انگیزی را مطرح و تبلیغ میکردند.
ما برخلاف بسیاری از ایرانیان و مردمی که در حوزه تمدن ایرانی زندگی میکنند و با یکدیگر سنتهای واحد داریم. امسال سفره هفت سین نداشتیم. ما ما هشت سین نداشتیم. مال ما هشت سین داشت. سین آخری از کلمه سرنگونی وام گرفته شده بود. باز هم طبق معمول آن بالاییها تحلیل کرده بودند که طومار نظام ولایتمطلقه فقیه را به همت گردانهای مقاومت و در جریان انتخابات ریاست جمهوری درهم خواهند پیچید. این حرفها پچپچ، درگوشی، امکان دارد و دلخوشیهای پنهانی نبود. رسمی و علنی بود و با فیلم، مصاحبه و پیام در صدا و سیمای آزادی مجاهدین.
در چنین چشماندازی پاشیدن تخم نفاق و دشمنی شگفتآور نبود؟ وظیفه نداشیتم به سراغ تقویت و تشدید سریع همبستگی ها در درون و بیرون میهن برویم؟ اگر قرار بر مکاتبه و بازکردن باب روابط نوینی بود نمیباید به متحدین سرنگونی طلب مراجعه میکردیم؟ نامهنگاری به رفسنجانی و جستجوی متحدی در وجود او برای «شکستن عمود خیمه نظام» خلاف مقررات نبود؟
به هرحال ناگزیر به استفعا شدیم.
من و ما اهل استعفای قراردادی، پنهانی و با اخذ مجوز نبودیم. طرح اختلافات در جلسات شورا هم به تجربه سالیان فایدهای نداشت. حرفی میزدیم. لشکر مهدی غائب (ابریشمچی) و لشکر مهدی حاضر (سامع) اولی ها مؤدبانه و دومی با گستاخی و بیادبی حساب ما را میرسیدند. اگر موفق به ارعاب نمیشدند، با افتضاح و به استناد همان اتهاماتی که در احکام دوگانه غیابی آمده است محور شر را از رده خارج میکردند آن هم به اتفاق آرا. مگر نه آنکه اکثریت باید رأی بدهد. مگر نه آنکه اکثریت نامرئی و ناملموس است؟ در نوک پیکان تاریخ و تکامل چه کسی بشریت را هدایت میکند؟ و فرامین لازم الاتباع میدهد؟
تنها چاره و راه شرافتمندانه برای ما همین استعفای علنی و شفاف بود و با ذکر دلایل آن به افکار عمومی. ما با کمال ادب و احترام به انجام وظیفه وجدانی خود قیام و اقدام کردیم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-52475.html
نتیجه آن که از «بالا» امر فرمودهاند فوراً دو مستعفی را از «جبهه خلق» اخراج کنید و تکلیف خوارج هم روشن است. آن احکام غیابی غلاظ و شداد در اجرای فرمان «برادر» صادر شد. به فرمان دستاندرکاران و برای تکمیل مأموریت سرکوبی خوارج فوراً «آلت فعلها» بسیج شدند. پیشرو آنان انقلابی نوظهور بازگشته از تهران، کارشناس مجرب امنیتی – اطلاعاتی جناب استاد حقوق بینالملل دانشگاه بیرمنگام، علیرضا یعقوبی ملقب به ژاکوبن وطنی بود که روز ۲۱ خرداد فرمان حمله را صادر کرد. فردای آن روز مهدی غایب (مهدی ابریشمچی) در ارتباط مستقیم با استرالیا و نروژ پروژه «آزادیخواهانه» بند از بند بازکردن را ترغیب و تشویق فرمودند. بلافاصله مهدی حاضر (سامع) به خط شد تا از قافلهی ژاکوبنهای وطنی عقب نیفتد. صحابه و مریدان خشمگین و قلمکش از فدایی، شورایی، هوادار و البته به ندرت مجاهدین در لباس شاعر، نویسنده ، هنرمند، پهلوان، اهل علم، خبرنگار و سخنور از نوع برادران و رفقا در سایتها، تلویزیون، فیسبوک، تظاهرات، راهپیمایی، کنفرانس، انجمنها، نشستها، کنوانسیونها و زشتتر از همه در مراسم سوگواری شهدای اشرفی و اعتصاب غذاها به سرکوبی دو مستعفی مشغول شدند. بگرد تا بگردیم. فعلا صد و چهل روز است که توپ باران میکنند. هیچ واقعهای نمیتوانست ظاهر و باطن دستاندرکاران را به این خوبی به نمایش عمومی و تاریخی بگذارد. ما که به این افراد پاسخی ندادیم، پس این گردو خاکهای دائم برای چیست؟ کمتر از دو درصد اعضای شورا استعفا دادند و رفتند. چه خبر شده؟ این هیاهوها و غوغاسالاریها برای زهرچشمگرفتن از دیگران نیست تا جرأت نکنند و نپرسند که پس این «سین» سرنگونی را کجا پنهان کردید؟ در نوک پیکان تاریخ و تکامل تصمیم گرفته نشده که این دو مستعفی را بزبلاکش آن «سین» موعوده و مفقوده کنند؟ و اعضا و هواداران را از بام تا شام ز این دو محور شر برحذر دارند؟
نمیخواهند سین سرکوبی ما را جانشین سین سرنگونی رژیم کنند؟
«گاه انتظار این است در شورای مقاومت مقاومت چه کردهآید؟ همه باید مثل هم بیاندیشند. مثل هم تحلیل کنند و تلقی واحدی از مقولات...» داشته باشند. انتشارات و تصمیمات شورایی باید «مظهر جامعیت و وحدت تمام مردم ایران بوده و شخصیتها و احزاب، سازمانها و گروههای مختلف جبهه خلق را که حاصل عظیمترین بخش مقاومت سراسری و منطقهای... میباشند را نمایندگی کند.
قریب سی سال پیش جملات داخل گیومه تبلور آرزوهای اعلام شدهی مسئول شورای ملی مقاومت ایران بوده است. (۱)
دریغا که اینک کارشان به نشستن بر شاخه و بریدن بن رسیده است. آیا ایشان امروز از آن اعتبار اخلاقی و ملی فاصله بسیار زیادی نگرفتهاند؟ این بعد منزل مستقیماً ناشی از عدم رعایت آن آرزوهای آزادیخواهانه نیست؟ شاید بگویید ازادیهای آزادایخواهانه مال ناسوتی هاست. سؤال این است که آیا لاهوتیهای بالانشین بشارت واجبالوجود خود را هم به طاق نسیان سپردهاند که به بندگانش مژده میدهد که سخنها را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند. (۲)
سی و پنج سال پیش در چنین روزهایی روشنفکر دانایی در کسوت یک مبارز متعهد به نسل انقلاب، دانشجویان دانشگاه آریامهر را درس میداد «دمکراسی ایجاب میکند که آزادی فکر و بیان برای همه کسانی که جز ما میاندیشند نیز قائل باشیم و همانطور که ما حق فکر کردن داریم آنهایی که دیگران نامیده میشوند نیز محق هستند....» (۳)
من به آنها که امروز زیر پرچم یعقوبی و برای ترور شخصیتی منتقدین شورا به راه افتادهاند، سفارش میکنم که آرزوی سی سال پیش مسئول شورا و درس پیشکسوت امروزی شورا را به خاطر بسپارند. ما برای دریدن یکدیگر و برقرای حزب واحد
به سوگ هر روزه عزیزان میهن، زندگی نکبتبار غربت محکومشدهایم. تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. این خطاب به آنانی است که هر روزه کارگزاران بساط فحاشی و ارعاب هستند.
میدانید با خود چه کردهاید؟
میدانید چه کسی را امروز در کسوت دفاع از مقاومت و اشرفیها به پیشگامی شما گماشتهاند؟
چه میتوانند بکنند؟
خانمها، آقایان، شیوخ، شعرا، ادبا، فضلا، نویسندگان، روشنفکران، خردمندان، پهلوانان، برادران، خواهران، رفقا، مذهبی و لامذهبی هر عنوانی که به خود می دهید بدهید اما لطفاً حداقل شعور را برای مخاطب خود قائل باشید. ایرانیان و هواداران مقاومت گوسفند نیستند. میفهمند که اگر من و ما خفهخون میگرفتیم یا بگیریم، مطیع و منقاد بوده یا باشیم بازهم با این روشها نمیتوانید به سین موعود برسید. شلوغ نکنید. مخاطب استعفای ما جز مسئول شورا و یا جانشین ایشان نه بوده و نه میتوانست باشد. شما عقلاً و قانوناً طرف سخن نیستید و نبودید. نقشی در رد و قبول استعفای ما نداشتید و ندارید. آنها که شما را جلو انداختهاند میخواهند از پذیرش مسئولیت و پاسخگویی شانه خالی کنند. لابد سؤال مقدر شما این است که دو مخاطب نامه چه وظیفهای داشتند. این هم پاسخ آن که طبق رویه میبایست یا استعفا را بپذیرند و یا برای حل اختلاف با ما گفتگو کنند. علت آن که از این دو راه حل استفاده نکردند آن بود که آنان مردم را محرم نمیدانند. مردم نباید از آنچه در روابط شورایی میگذرد باخبر باشند. خیال میکنند اینها اسرار مگو بود که فاش شد. همین و بس. احکام غیابی و ردیهنویسی علیه ما آنهم بطور روزمره برای فرار از پاسخگویی به مشکلات عظیمی است که طی دهها سال انباشته شده است. نمیخواهند یا نمیتوانند برای آنها چارهای بیابند.
راستی این همان نهادی نیست که مسئول شورا آنرا « از جمله دمکراتیکترین شوراها، جبههها، یا سازمانهای آزادیبخش در تاریخ معاصر ایران... » (۴) توصیف کرده است؟
واقعاً چه زیانی داشت اگر مسلمانان شورا از حقوق الهی خود برخوردار میشدند. سخن منتقدین خیرخواه و دلسوز را با نظرات دستاندرکاران وضع موجود میشنیدند و تصمیم میگرفتند. مگر بالای سر آقای رجوی ایه ۵۹ سوره آل عمران را ننوشتهاند؟ «وشاورهم فیالامر» کجاست؟ چرا حقوق رایزنی را به جای تکلیف احکام غیابی نشاندند؟ تکلیف خرد جمعی چه میشود؟ ناسوتیهای شورا باید بدانند که «رای و رأی کشی» تنها جزء حقوق الهی نیست. برای ما این جزء حقوق فطری و طبیعی هر انسان است. این همه خودکامگی در لگدمالی حقوق الهی و حقوق فطری آن هم در ۶ هزار کیلومتری قدرت یعنی چه؟
«وای اگر از پس امروز بود فردایی». با این که دیر شده، حالا هم هرجا جلوی ضرر را بگیرند منفعت دارد. احکام دوگانه غیابی به انضمام صدها صفحه آثار ادبی و بیادبی که علیه ما و در قالب ردیه نویسی تولید شده است را به انضمام همه سخنرانیها، قطعنامهها، پیامها، کتبی، شفاهی، صوتی و تصویری را که حاضر آماده دارند بگذارند روی یک سایت به انضمام چهار پنج صفحه استعفانامه ما و متن توضیح برای افکار عمومی، از اعضا و هواداران و ایرانیان طرفدار سرنگونی دعوت کنند که از طریق اینترنت داوری کنند بین خواستههای ما و جوابهای شما. تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. اگر باز هم به خرد جمعی اجازهی بروز ندهید، روزگار سیاهتری شما، ما، میهن و مردم ایران را تهدید میکند. این گوی و این میدان.
خانم مریم رجوی گفتهاند «... مسعود خیلی جاها و بارها اشاره کرده که وقتی منافع عمومی ایجاب کند و لازم باشد، حتی سازمان مجاهدین را منحل خواهیم کرد و مجاهدین باید به نفع جنبش عمومی در شرایط جدید بروند و کار کنند .منهم آموختهام که وقتی منافع عمومی ایجاب کند باید چنین چیزی را بپذیرم و در چنین موضعی کار کنم...» (۵)
مگر در این سالهای سیاه سلطهی شاه و شیخ، نشیده، ندیده، نخوانده، نگفته و ننوشتهایم که تا آخر ایستادهایم؟
البته من از کارهای شتابزده و پرحرارت انقلابی استقبال نمیکنم. ویران کردن آسان است و ساختن مشکل. بنابراین تا امروز هرگز آرزوی منحل شدن یا منحل کردن سازمان مجاهدین خلق را نداشتهام. برعکس سربلندی و ارتقای سازمان و شورا در جهت استقرار آزادیهای اساسی در ایران هدف انتقادهای خیرخواهانه ما بوده و هست.
«ما همیشه طرفدار جدی اقدام در جهت حفظ و اعتلای جنبش مردم بودهایم و تشکیلات شورا را اساساً برای پیشبرد این مهم لازم میدانیم. از دیدگاه ما برانگیختن و اعتلای جنبش اولویت داشته است...» از متن استعفای مورخ ۱۵ خرداد ۹۲
پی طرح درخواستهای سخت و سنگین و مخاطره آمیز کار آدمی مثل من نمیتواند باشد. اما دعوت از دشمنان رژیم برای داوری در باب مطالبات ما و واکنشهای شما چه عیبی میتواند داشته باشد؟
توقع «کادو» از برادر شریف
روزی که مسئول شورا به پاریس رسیدند مسئول انجمن دانشجویان مسلمان – هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران آقای – س – الف- ت که مرد شایسته ، خلیق و خوش سیرتی بود که مرا میشناخت. بعدها عضو شورا شد و حالا سالهاست که از او خبری نیست. امیدوارم اخراج نشده باشد. بهرحال نامش را در لیست احکام غیابی اخیر نیافتم. بگذریم آن مرد گرامی تلفنی مرا خبر کرد. از آن اسعت تا کنون در حد و لیاقت و توانم برای ادای دین نسبت به ملت و میهن همگام با شورا و مجاهدین تلاش کردم. هنوز هم اگر قلمی یا قدمی مفید باشم از انجام وظیفه دریغ نخواهم کرد. درخواست سادهای در همین راه دارم که شاید مسئول شورا یا جانشین ایشان بتوانند عملی کنند. آن هم حذف مصاحبه یا ارتباط مستقیم آقای مهدی ابریشمچی مسئول کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت ایران است از سیمای آزادی مجاهدین مورخ ۲۲ خرداد ۹۲. این یک آبروریزی آشکار در لباس تندرویهای انقلابی است. آنرا از یوتوب و سایتهای مجاهدین و طرفداران بردارید. خجالت آور است. آیا کسی امروز میتواند آقای مهدی ابریشمچی را راضی به این کار کند؟ ببینیم و تعریف کنیم.
در این برنامه قول بند از بند جدا کردن منتقدین داده شده و آقای مهدی ابریشمچی صریحاً هم در مقام تشویق و ترغیب آن جوان «دلیر» برآمدند.
http://www.youtube.com/watch?v=BrfC0FD7faM
من در مقابل رضایت ایشان به حذف این سند شقاومت آمیز همین جا قول کتبی میدهم که هر وقت اجرای حکم بند از بند جدا کردن من ضروری تشخیص داده شد برای تسهیل رسالت تاریخی ایشان خدمت برسم و ن یازی نیست که آن جوان «دلیر» خودش را از استرالیا به اروپا برساند. هزینه هنگفتی دارد و راهی است طولانی و خسته کننده. آقای مهدی ابریشمچی تلفن را بردارند، خبر کنند، چند ساعت بعد به نشانی ایشان که می دانم کجاست میروم. خودشان کلک کار را بکنند.
چه عیبی دارد که ما هم بهای دفاع از حقوق و حیثیت خود و مردم ایران را با جان خود به «برادر شریف» بدهیم.
همین روزها جشن تولد من است. چشم انتظار «کادوی تولد» گرانقدر ایشان هستم.
در راه دفاع از حق
روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ شادروان احمد کسروی، مورخ، نویسنده، حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری و همکار گرامیام و موجب افتخار وکلای ایران را در اطاق بازپرس دادسرای تهران با گلوله و ۲۸ ضربه کارد تکه تکه کردند. او شهید راه آزادی ملتی شد. روز ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹، زنده یاد دکتر کاظم رجوی حقوقدان، استاد دانشگاه و نویسنده و پایه گزار روابط خارجی شورا که افتخار همراهی و همرزمی او را داشتهام، در حاشیه شهر ژنو، مقر اروپایی ملل متحد را به گلوله بستند. او جان خود را در راه انجام وظیه وجدانیاش داد و شهید بزرگ حقوق بشر شد .
این دو بزرگمرد هر دو ۵۷ ساله بودند. من پانزده سال بیشتر از آنها زندگی کردهام. چه اشکالی دارد که بجای مرگ در رختخواب پیرانه سر و برای دفاع از حقوق و حیثیت انسانی به استقبال خطر بروم و فضلیت جانبازی به میراث بگذارم.
محمدرضا روحانی
اول آبان ۱۳۹۲
زیرنویسها
۱- مسعود رجوی سرسخن شورا- شماره ۱- آبان ۱۳۶۳
۲- فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه- قرآن- سوره الزمر- آیه ۱۸
۳- دکتر منوچهر هزارخانی- سخنرانی ۷ آبان ۱۳۵۷ دانشگاه آریامهر
۴- مسعود رجوی- سرسخن- شورا شماره ۱- آبان ۱۳۶۳
۵- گفتگوی دکتر منوچهر هزارخانی با خانم مریم رجوی- ایران زمین شماره ۵ دوم تیرماه ۱۳۷۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر